روز ششم؛ جمعه (19-1-1401)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- خانۀ کامل، خانهای بدون عیب و نقص
- نقشۀ کامل پروردگار برای ساختمان وجودی انسان
- نشانیِ قرآن از اهالی یک خانه با طرح پروردگار
- کانون و شعاع نور در جهان هستی
- بدترین نوع سینهسپرکردن و غرور
- شعاعی از نور در عالم معنویت
- یک حقیقت با شعاعهای گوناگون
- توصیف قرآن از خانههای نور و اهالی آن
- مصداق الگوی حسنه در قرآن
- سرانجام حذف عناصر ساخت انسانیت از زندگی
- کلام آخر؛ اسب غرق خون ابیعبدالله(ع) و پریشانی زنان و کودکان
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
خانۀ کامل، خانهای بدون عیب و نقص
خانهٔ کامل خانهای است که بشود بدون مشکل و سختی در آن زندگی کرد. وقتی هم کسی میگوید خانهٔ کامل، ذهن شنونده آن خانهٔ کامل را بدون عیب و نقص و کمبود درک میکند. از زمان حضرت آدم(ع) تا حالا، هر کسی که خانه ساخت، به تناسب روزگار و زمان، خانهٔ کامل ساخت. هرچه علم پیشرفت کرد، ابزار این خانهٔ کامل هم بهتر شد. زمانی برق نبود؛ اما خانههایی که مردم در آن زندگی میکردند، به تناسب روزگارشان کامل بود. زمانی آجر نبود و خانهها خشتی بودند که به تناسب همان زمان، خانههای خشتی برای مردم کافی و کامل بود.
حالا کسی کنار یک خانهٔ کامل بیاید و بگوید درِ کوچه، درِ اتاقها، درِ پنجرهها، کلید و پریز، کابل و سیمکشی، لولههای برق و سقف لازم نیست، من میخواهم همهٔ اینها را از این محل حذف کنم. آیا مردم نمیگویند این دیوانه است؟ اگر هم این کار را بکند و کسی جلویش را نگیرد، وقتی مردم بفهمند، میگویند یک دیوانه، بیعقل و نفهم این کار را کرده است.
نقشۀ کامل پروردگار برای ساختمان وجودی انسان
ساختمان وجود انسان، تا انسان در دنیاست، به تناسب طاقت و ظرفیت، به فرمودهٔ قرآن مجید، «وُسِع» باید کامل باشد تا انسان طبق طرح پروردگار، حداقل باطنش در آرامش، امنیت و راحتی زندگی کند. ما نمیتوانیم فوق خداوند برای کاخ انسانیت نقشه بدهیم و بلد هم نیستیم! اگر انسان بدون خدا بلد بود یک نقشهٔ کامل برای ساختن ساختمان انسانیت بدهد، از زمان آدم(ع) تا حالا، میلیونها استاد و دانشگاه در رشتههای مختلف علمی، روانشناس و روانکاو این نقشه را میدادند و انسانها خودشان را براساس آن نقشه میساختند.
اما متأسفانه تا حالا بلد نبودند! لذا هیچوقت در کرهٔ زمین امنیت و آرامش کامل برقرار نبود. زندگیِ جامعه و خانواده بدون گرفتاری و مشکل نبود. حالا یک خانه را مثال بزنم. هر کشوری میلیونها خانه دارد؛ ولی در تمام کشورها، ترس و ناامنی، اضطراب، ناراحتی و غصه پُر است.
نشانیِ قرآن از اهالی یک خانه با طرح پروردگار
یک خانه بوده که اهل آن خانه ساختمان وجودشان را با طرح خدا ساختند. خانه هم خیلی وسیع نبود و اینطور که از روایات یا تاریخ استفاده میشود، کمتر از صد متر بوده. اثاث این خانه هم خیلی مختصر بوده. یک زن و شوهر بودند و چهار تا فرزند. خدا آدرس این خانه را در قرآن میدهد. مصالح ساختمانیِ پدر و مادر و چهار تا فرزند را هم که طرح پروردگار است و مصالح هم عطاشدهٔ خداست، بیان میکند.
این آیات خیلی جالب و مهم است! در یک آیه (الآن نیازی نیست من همهٔ آیه را بخوانم. قرآن مجید این برنامه را فقط در یک آیه از سی جزء دارد) پنج بار کلمهٔ «نور» ذکر شده. اول آیه این است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ»[1] همینطور تکرار میشود. «نُورٌ عَلَی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشَاءُ» این پنج تا «نور» در یک آیه. البته این «نور» پنج تا نور نیست، بلکه یک نور است. شما کلمهٔ نور را در قرآن مجید بهصورت جمع نمیبینید. «انوار» در قرآن نداریم. کلمهٔ «نور» از سورهٔ مبارکهٔ بقره تا آخر قرآن ذکر شده، ولی مفرد است.
کانون و شعاع نور در جهان هستی
منبع، کانون، اصل و ریشهٔ نور در ابتدای آیه بیان شده است: «اللّٰه نُورُ السَّمَاوَاتِ» اصلاً شما خدا را در ذهنتان به کنار بگذارید، کل هستی نابود است. در واقع، همهٔ هستی و نظام جهان بر پایهٔ همین نور است. اگر پروردگار عالم این نور را از همهٔ هستی بگیرد، هستی به عدم تبدیل میشود و هیچچیزی نمیماند که کسی دربارهاش حرف بزند. «عدم» قابلخبردادن نیست؛ ولی «هستی» قابلخبردادن است. آسمانها، زمین، نباتات، جمادات، گوهرهای قیمتی، دریاها، صحراها، کوهها و موجودات زنده، هرچه هست، قابلیت دارد که از آن خبر داده شود؛ خبر علمی، خبر عقلی یا خبر طبیعی. درحالیکه «عدم» اینطور نیست و «لٰایُخْبَر عَنه» هیچچیز نیست که آدم از آن خبر بدهد، تعریف کند و بگوید شکل و رنگ عدم این است. «عدم» وجود ندارد.
آیه میفرماید: «اللّٰه نُورُ السَّمَاوَاتِ»، یعنی «اللّٰه» ریشهٔ نور در همهٔ هستی است و این نور در کوچکترین جزء عالم (اگر پشت میکروسکوپ چندهزار برابرش کنند، دیده نمیشود) و در بزرگترین مخلوق هستی (ما نمیدانیم چیست) موج میزند. پس ما در جهان هستی موجود بینور نداریم. الآن اصل و پایهٔ همهٔ سلولهای وجود ما نور است و این نور اگر از موجود گرفته شود، آن موجود هیچ و پوچ میشود. به قول فلاسفه، «عدم» میشود و دیگر قابلیت ندارد که آدم از آن خبر بدهد.
این کانون نور بود. شعاع این نور نیز، همهٔ عوالم مادی و معنوی است. این هستی که روی نور بنا شده (ریشه نور است)، گستردگی عظیمی هم دارد. جدیداً در اخبار علمی شنیدم که یک منظومه و سیاره را کشف کردهاند، اما نمیتوانند ارزیابی کنند که برای آسمان اول است یا دوم یا سوم. دانشمندان تاکنون اینها را نفهمیدهاند. حال اگر کسی در خبر علمی میگفت که نور این سیاره یا منظومه تازه به زمین رسیده است؛ چون نور قابلیتهای عجیبی دارد، از وقتی که خلق شده و نورش را پخش کرده، تازه به زمین رسیده است. حالا اگر کسی از همین تهران، بخواهد سوار مرکبی بشود و بهسراغ آن منبع نور، یعنی این سیاره یا منظومه برود؛ درصورتیکه هر ثانیه سیصدهزار کیلومتر از زمین دور شود و بهطرف عالم بالا برود، چقدر طول میکشد؟
یک ثانیه، نه یک دقیقه! یک دقیقه شصت ثانیه است. شما میتوانید ثانیه را در تلویزیون ببینید؛ مثلاً وقتی میخواهد اذان صبح را اعلام کند چه وقت است، 59: 1. شما آن 59 را نگاه کن که بهسرعت 58، 57، 56، 37، 36 و... میشود و وقتی صفر شد، اذان پخش میشود. زمان یک ثانیه یک لحظه است، تندتند شمرده میشود و نمیایستند. یک دقیقه میایستد تا شصت ثانیه بگذرد و یک کنار برود. این سرعت ثانیه است که اصلاً نمیتوان کیفیتش را ارزیابی کرد!
اینها خیلی قاطعانه گفتند و نوشتند: اگر کسی از روی زمین (حالا ما میگوییم از تهران) حرکت کند تا خودش را به پدیدهای که جدید کشف شده، برساند و ببیند آنجا چه خبر است، ثانیهای (همان شمارش کنار دقیقه) سیصدهزار کیلومتر هم برود، دوازدهمیلیارد سال دیگر به آنجا میرسد.
اکنون از معجزات عجیب قرآن بشنوید؛ قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمٰواتِ»[2] ما از زمانی که این آسمانها را بهوجود آوردیم، یعنی آن زمانی که هفت آسمان پدیدار شد. چه زمانی هست؟ زمان نمیدهند! نمیتوانند هم زمان بدهند و فقط توانستهاند که برای بعضی از سیارات زمان بدهند؛ مثلاً میگویند وضع، نور، حرکت، عناصر و اجرام خورشید نشان میدهد که عمرش تا الآن ششمیلیارد سال است یا کرهٔ زمین نشان میدهد که عمرش چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال است.
بدترین نوع سینهسپرکردن و غرور
حالا نه خورشید با این ششمیلیارد سالش سینهسپر کرده تاکنون، نه زمین با این چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سالش؛ اما بعضی از این افراد بشر با شصتهفتاد کیلو گوشت و استخوان چنان سینهسپر میکنند که آدم عاقل ماتش میبرد. بدترین سینهسپرکردنشان هم ضد پروردگار است. امیرالمؤمنین(ع) دراینباره میفرمایند: «مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ»[3] هرجا میخواهی گردنکلفتی بکنی، بکن؛ اما دیگر مقابل خدا گردنکلفتی نکن! تو چه کسی و چه هستی که بخواهی گردنکلفتیِ مالی، شهوانی و داشتن صندلی بکنی؟ اصلاً تو چه هستی؟
حضرت اینها را به مغرورها میگویند! ما که این چیزها را بلدیم و هیچوقت هم اهل گردنکلفتی و سینهسپرکردن مقابل خدا، حتی مقابل مردم هم نبودیم. منظور از «ما» که میگویم، مسجدیها و هیئتیها هستند. آنهایی هم که مسجد و هیئت را یادشان رفت و به پولی و صندلی رسیدند، در گردنکلفتی، سینهسپرکردن و بخوربخور افتادهاند. درحالیکه ما تا حالا گردنکلفتی و سینهسپر نکردهایم. این کار را خیلی زشت و بد میدانیم! در واقع، به گردنکلفتها و سینهسپرکنها باید گفت که کل رابطهٔ شما با عالم هستی، یک مقدار باد است. اگر این باد در ریهات بیاید و برگردد، زنده هستی؛ اما اگر خدا به این باد بگوید در ریهاش نرو، سهچهار ساعت بعد، جنازهای در بهشت زهرا هستی. دیگر داشتن این یکخرده باد که سینهسپرکردن و گردنکلفتی ندارد!
شعاعی از نور در عالم معنویت
اکنون به اول حرف برگردیم تا سررشتهٔ سخن از ذهنتان فراموش نشود. کانون و معدن نور، وجود مقدس حق است. این نور با شئون و امواج مختلف، بهصورت عالم مادی و عالم معنوی در عالم پخش است. بهصورت عالم مادی برای همهٔ دانشمندان ثابت شده که وجود کل موجودات روی نور است؛ حیات، بدن و تمام عناصری که در اختیارشان هست و نیست، همگی نور است.
این یک شعاع نور است که همین آسمانها، زمین و کل موجودات است. میدانم یک مقدار بحث پیچیده است؛ اما بحث خیلی شاد و نشاطآوری است که قرآن آدم را به اعماق هستی و عالم راهنمایی میکند و میگوید کجایی و در جهان چه خبر است!
یک شعاعش هم در عالم معنویت است که دراینباره فقط یک آیه برایتان بخوانم. این آیه دربارهٔ خود قرآن است: «قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ».[4] در این آیه نمیگوید حروف، جمله، «الف» و «ب»، صفحه یا الفاظ؛ بلکه میگوید: «قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ» از طرف خدا برای شما نور آمده. این تعبیر پروردگار از قرآن است.
یک حقیقت با شعاعهای گوناگون
حالا به آیهای برگردیم که پنج نور در آن بیان شده و یک حقیقت با شعاعهای گوناگون است. این آیه از آیات شگفت قرآن است و زمان ائمه تا حالا، اینقدر دربارهٔ این آیه کار شده که حساب ندارد! شخصیتهای عجیبی مثل فیلسوف کمنظیر شیعه و عالم اسلام، صدرالمتألهین شیرازی اصلاً رسالهٔ مستقل دربارهٔ آیهٔ نور دارند. ایشان در توضیح معنوی این آیه از نظر عقلی، علمی و فلسفی غوغایی کرده است که قابلفهم برای همگان هم نیست. این آیه لغت نور را پنج بار آورده است و در آیهٔ بعد، آدرس این نور را در آن شعاع و موج معنویاش میدهد، نه موج مادیاش. موج مادیاش را که اول آیه گفت: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» این برای موج مادی نور است که خداوند تحقق داده و لباس هستی به این نور پوشانده، آسمانها و زمین و هر چیزی شده که بین آسمان و زمین است.
حال موج معنویاش را کجا میتوان پیدا کرد؟ خدا در قرآن آدرس میدهد و میفرماید: «فِي بُيُوتٍ»[5] اول سخنرانی گفتم خانهای است که صدمتر هم نیست. یک زن و شوهر هستند با چهار تا فرزند و یک پدرزن که خانهاش دیوار به دیوارشان است. این دو خانه به هم چسبیده و دو تا خانه است. بعد مثل این خانه اضافه شده و «بُیوتٍ» شده. اول یک خانه بود که در این خانه، یک پدر زندگی میکرد و دختری که مادرش در مکه ازدنیا رفت و او یتیم شد. پدر سرپرستش شد و تا وقتی پیغمبر(ص) زنده بود، خودش بود و همین دختر در این خانه. بعد که شوهرش داد، خانه دو خانه شد. بعد خانهٔ امام مجتبی(ع)، خانهٔ ابیعبدالله(ع)، خانهٔ زینالعابدین(ع) و دیگر ائمه به این خانهها اضافه شد. دیگر شما شیعهها خبر دارید که از این خانهها چه نوری در عالم پخش شده است!
خود کسانی هم که در این خانهها زندگی میکردند، نور بودند. «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً»[6] شعاع ظاهر پروردگار بودند. از ابتدا هم که جسم به آنها نداده بود، نورشان را در اول کار خلق کرد. یکوقت پیغمبر اکرم(ص) دیدند جبرئیل که برای اولین بار بر ایشان نازل شده، به امیرالمؤمنین(ع) خیلی احترام میکند و جوری حضرت را نگاه میکند. به قول ما، خودش را جمعوجور میکند و چهرهٔ عجیب ادب و وقار میگیرد. حضرت به جبریئل فرمودند: آیا او را میشناسی؟ گفت: در عالم ملکوت، او معلم ما فرشتگان بود و آنوقت صورت جسمی نداشت.
مگر میشود بهدنبال نوری که پنج بار در این آیه ذکر و آدرس داده شده، به این راحتی رفت و درک کرد؟! من هم پیش شما عزیزان اقرار کنم که خدا به من کمک میکند و من این بحث را به نتیجه میکشانم؛ نه کار کتاب است، نه کار عقل و علم من. کار دقت در این سه آیهٔ قرآن است. این نور کجاست؟
توصیف قرآن از خانههای نور و اهالی آن
برادرانی که اهل علم هستند و در جلسه حاضرند، میدانند آیهای که دارد آدرس میدهد، این نور اولش با «جار و مجرور» شروع شده است. «جار» همان «فِي» است که کلمهٔ بعد از خودش را کسره میدهد و «مجرور» نیز «بُیوتٍ» است که آن هم بهخاطر «فِي» کسره دارد. معلوم میشود که آیه ابتدا ندارد و «جار و مجرور» متعلق به قبلش، یعنی متعلق به آن نوری است که در آیهٔ قبل گفته شده. این نور را که پنج بار ذکر شده، کجا میتوان پیدا کرد؟ «فِي بُیوتٍ». اگر آیه با اسم یا فعل شروع میشد، راحت میگفتیم این آیه هیچ ارتباطی با آیهٔ قبلش ندارد؛ ولی «جار و مجرور» بودن اول آیه، آیه را به آیهٔ قبلش وصل میکند و بدون آیهٔ قبل، نمیتوان این آیه را معنا کرد.
این نور کجاست؟ «فِي بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیها اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ»[7] این نور در خانههایی است که خدا راه عظمت، رفعت و بلندی این خانهها را باز کرده. حتی در تمام عوالم ملکوت هم نظیر این خانهها نیست و فقط در زمین است. «وَ یُذْکَرَ فیها اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ» در این خانهها 24ساعته، تا هر وقت که اهلش بیدارند و حتی وقتی خواباند، در حال ذکر و تسبیح هستند. مگر اینها در خواب هم تسبیح میگفتند؟ پیغمبر(ص) در روایتی میفرمایند که حتی سنیها هم نقل کردهاند: «تَنَامُ عَيْنِي وَ لَا يَنَامُ قَلْبِي»[8] چشمم میخوابد، ولی قلبم نمیخوابد. قلبم وقتی هم که چشمم روی هم است، کار میکند و ذکر و تسبیح میگوید.
این برای خود خانه بود که خانه نور محض، تسبیح و ذکر است. حالا اهل خانه را معرفی میکند و میفرماید: «رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[9] دادوستدهای بزرگ و کوچک، آنها را از توجه عمیق قلبی به پروردگار بازنمیدارد. «ذکر» در اینجا بهمعنی توجه عمیق قلبی است. وقتی زمین و خانه خریدوفروش میکند، کنار خداست. وقتی ازدواج میکند، کنار خداست. وقتی حرف میزند، کنار خداست. وقتی معاملات اقتصادی میکند، کنار خداست. «وَ إِقَامِ الصَّلاَةِ» نماز در این خانهها برپاست. «وَ إِیتَاءِ الزَّکَاةِ» پرداخت حقِ حقداران در این خانه در حرکت است. «یخَافُونَ یوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ» در این خانهها پر از ترس از قیامت است که چشمها و دلها در این روز زیرورو میشود.
مصداق الگوی حسنه در قرآن
گفتیم که اهل این خانه یک پدرزن است، یک همسر، یک شوهر و چهار تا فرزند؛ اول خانهٔ پیغمبر(ص) و بعد هم خانهٔ امیرالمؤمنین(ع). ساختمان انسانیت و وجودی مرد و زن این خانه با چهچیزی ساخته شد؟ اصلاً مصالح و ساختمان وجودی خانهٔ وجود پیغمبر(ص) که در عالم هستی نظیر ندارد، خانهٔ وجود زهرا(س)، خانهٔ وجود علی(ع)، خانهٔ وجود حسن(ع)، خانهٔ وجود حسین(ع)، خانهٔ وجود زینب(س) و خانهٔ وجود کلثوم(س) چه بوده؟ با عناصر معنوی ارائهشدهٔ از طرف خدا، یعنی قرآن و روایات[10] ساخته شد. حالا در سورهٔ احزاب میفرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[11] یک الگوی انسانسازی، آنهم الگوی حسنه برایتان قرار دادهام که از ساختمانسازی او برای وجودش الگوبرداری کنید. او هم پیغمبر من است. «لِمَنْ کَانَ یرْجُو اللَّهَ وَ الْیوْمَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» اگر آخرت آباد، امید مثبت به عکسالعمل خدا برای خودتان در دنیا و آخرت و غرقشدن در توجه قلبی به پروردگار را میخواهید، نقشهای که به شما ارائه میدهم، وجود پیغمبر(ص) است.
سرانجام حذف عناصر ساخت انسانیت از زندگی
حالا به اولِ اولِ حرف امروز برگردم. اگر کسی یک تیشه بردارد و دربارهٔ خانهٔ کامل مادی بگوید این خانه کلید و پریز، کابل و سیم، روشویی، پرده، دیوار صاف و سقف لازم ندارد و بدون آنها هم میتوان زندگی کرد. حالا هنوز هم خراب نکرده، هر کسی بشنود، میگوید دیوانه است! کسی هم که عناصر ساخت انسانیت (آیات قرآن و روایات اهلبیت) را از زندگی حذف کند و بگوید نمیخواهم، اگر صد سال هم زندگی کند، خدا میگوید: «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ»[12] یک حیوان است. یک دیوانه، بیعقل و شقی است. یک حمار است (این تعبیر در سورهٔ جمعه است). یک سگ است (این تعبیر در سورهٔ اعراف است). یک وحشی، ظالم، خائن، پست و دشمن است. یک آلوده و ناپاک است. یک ابلیس است!
وقتی یک نفر بگوید من قرآن و روایات را نمیخواهم، نهایتاً یعنی اخلاق صالح و حسنه را نمیخواهم. زمانی که همه را حذف کند، و از وجود او چه میماند؟ قرآن میفرماید: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ»؛[13] در آیهٔ دیگری هم میفرماید: «کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ».[14]
در واقع، «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یفْقَهُونَ بِهَا»[15] اینها دلِ ساختهشده ندارند. «وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یسْمَعُونَ بِهَا» گوش شنوا ندارند. «وَ لَهُمْ أَعْینٌ لاَ یبْصِرُونَ بِهَا» چشم بینا که حق را بنگرد، ندارند؛ نه چشمی که در و دیوار را میبیند. این چشم را گاو هم دارد. « أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».
این بحث امروز بود. انسان با حذف حقایق الهی در ظلمت کامل قرار میگیرد و بهشدت بیارزش میشود! جملهٔ آخر هم بگویم؛ خود پروردگار دربارهٔ اینجور آدمها میگوید: آنها را هُل میدهم؛ چون خودشان میخواهند. «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ» از پستترین پستان پستتر میشوند. از همهٔ پستها پستتر میشوند؛ یعنی اگر شما بخواهید ارزششان بگذارید، قابلارزشگذاری نیستند. پس لیاقت اینها در دنیا چیست؟ پروردگار میفرماید: «فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»[16] اینها هیزم دوزخاند.
امروز چه آیاتی شنیدیم، یاد چه اشخاصی افتادیم و به چه خانههایی نگاه کردیم!
کلام آخر؛ اسب غرق خون ابیعبدالله(ع) و پریشانی زنان و کودکان
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة».
ای چراغ دنیا و آخرت ما!
«اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة و یٰا بٰابِ نِجٰاةِ الاُمّة».
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ».
چه خوش باشد که بعد از انتظاری
به امیدی رسد امیدواری[17]
اما در کربلا، نه انتظار اهل دل برآورده شد و نه به امیدشان رسیدند. دختر سیزدهساله میان خیمه صدای شیههٔ اسب را که شنید، دید صدایش عوض شده است و دارد سر به زمین میکوبد. اولین کسی بود که از خیمه بیرون آمد. امام زمان(عج) میفرمایند: این دختر دید که یال اسب غرق خون و زین اسب واژگون است. خانمها و دخترها هنوز خبر نداشتند؛ اما این دختر چنان صیحه زد که همهٔ زنها و دخترها با پای برهنه بیرون دویدند.
ذوالجناح بهطرف میدان حرکت کرد و همهٔ این زنها و بچهها هم با پای برهنه، درحالیکه موهایشان را پریشان کرده بودند و بر سر و سینهٔ خود لطمه میزنند، وارد میدان شدند و دیدند: «والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه».
[1]. سورهٔ نور، آیهٔ 35.
[2]. سورهٔ ق، آیهٔ 38.
[3]. نهجالبلاغه، حکمت 188.
[4]. سورهٔ مائده، آیهٔ 15.
[5]. سورهٔ نور، آیهٔ 36.
[6]. فرازی از زیارت جامعهٔ کبیره.
[7]. سورهٔ نور، آیهٔ 36.
[8]. بحارالأنوار، ج73، ص189؛ همان، ج16، ص399؛ کنزلالعمال، ح32249.
[9]. سورهٔ نور، آیهٔ 37.
[10]. مجموع روایات را «سنت پیغمبر(ص)» میگویند.
[11]. سورهٔ احزاب، آیهٔ 21.
[12]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
[13]. سورهٔ جمعه، آیهٔ 5.
[14]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 176.
[15]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
[16]. سورهٔ جن، آیهٔ 15.
[17]. شعر از محمدصادق بلوکی.