روز دهم؛ سهشنبه (23-1-1401)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- احسان، از راههای محبوبیت بندگان نزد پروردگار
- بازگشت نیکی به خود احسانکننده
- بافت جهان هستی، بافت عکسالعمل
- بهشت، شکل آخرتیِ احسان در دنیا
- ایمان به پروردگار، شرط تحقق بهشت پروردگار
- پاداش دنیوی پروردگار برای فرعون در قبال نگهداری موسی(ع)
- الف) پاداش اول
- ب) پاداش دوم
- حکایت مرد مشرک و بازگشت احسانش به او
- اثر احسان به دیگران در زندگی انسان
- نجات از مرگ بهخاطر احسان و نیکوکاری
- کلام آخر؛ پاداش ویژۀ پروردگار برای خدیجه(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
احسان، از راههای محبوبیت بندگان نزد پروردگار
از مواردی که در کتاب خدا (قرآن مجید)، سورهٔ مبارکهٔ بقره (سورهٔ دوم قرآن) بیان شده که انسان را محبوب خدا میکند، «احسان» است. «احسان» کلمهٔ عربی است و معنی فارسیاش «نیکی» و «خوبی» است. در آیهٔ شریفه میفرماید: «أَحْسِنُوا»[1] نیکی کنید. چه وقت نیکی کنید؟ همیشه و تا زندهاید، نیکی کنید. کجا نیکی کنید؟ همهجا نیکی کنید. به چه کسی نیکی کنید؟ به همه نیکی کنید؛ جانداران، انسانها، حیوانات و سرزمینها. خطاب «أَحْسِنُوا» مقید به هیچچیز نیست. ملاحظه میفرمایید که فقط میفرماید: «أَحْسِنُوا». وقتی همهجا، همیشه و به همگان نیکی کردید، مورد محبت پروردگار قرار میگیرید: «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ».[2]
بازگشت نیکی به خود احسانکننده
آن مقدار فرمایشاتی که از خداوند در کتب آسمانی باقی مانده، خداوند در همهٔ این کتابها امر به نیکیکردن دارد. کسی هم نگوید ندارم! پیغمبر(ص) میفرمایند: «وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ»[3] یک نصفه خرما که میتوانی به یکی بدهی تا دهانش را شیرین و افطار کند. یک ظرف آب که میتوانی در روز گرم به یک تشنه بدهی. خودت را از همین مقدار طعامدادن، «وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ» حتی نصفه خرما و از همین مقدار آبدادن به تشنه محروم نکن. همان نصفه خرما یا یک مقدار آب هم کار را برایت انجام میدهد.
بافت جهان طبق آیات قرآن کریم، بافت عکسالعمل است. شما وقتی یک کار خوب در هرجا و برای هرکی، و لو انفاق نصفه خرما میکنید، به شما برمیگردد. قرآن مجید آیهٔ جالبی دارد که شنیدنی و حفظکردنی است. این آیه همیشه در ذهن ما باشد! آیه میفرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ»[4] اگر به هرکس و هر چیزی در هر جایی نیکی و خوبی کنید، «أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ»[5] به خودتان نیکی کردهاید. شما مشکلی را از یک مشکلدار حل میکنی. بعد خودت که دچار مشکل شدی، خدا زمینهٔ حل مشکل را بهخاطر آن برایت فراهم میکند.
بافت جهان هستی، بافت عکسالعمل
مگر جهان میفهمد من چهکار کردهام؟ بله، کل جهان میفهمد. اول یک جمله از دانشمندان خارجی برایتان عرض بکنم. اگر دانشجویی آدرسش را بخواهد، در کتاب «تاریخ علوم» اثر «پییر روسو» است. کتابی هفتصدهشتصد صفحهای است و من اولین باری که ترجمه و چاپ شد، خریدم. این کتاب مطالب باارزشی دارد؛ از جمله اینکه در آن کتاب نوشته است: بافت جهان بهصورتی است که اگر شما در اتاقت، ولو درها بسته باشد، کتابی را از رو میزت برداری و بگذاری، تمام جهان خبر میشود.
ایشان میگوید: برداشتن کتاب، مثل انداختن یک ریگ در یک استخر است که آب آرام است و هیچ موجی ندارد. شما یک ریگ کوچک را وسط آب میاندازی و یک دایره درست میکند. آن دایره یک دایرهٔ بزرگتر، بزرگتر و بزرگتر درست میکند و موجش همهٔ استخر را میگیرد. جهان هم همین است! شما که کتاب را بلند میکنی و میگذاری، در هوا موج ایجاد میشود. این موج در همهٔ عالم پخش میشود و میرود.
این برای خارجیها بود؛ اما قرآن مجید در آیات متعددی، مخصوصاً در دو سوره، مثل سورهٔ إسراء و سورهٔ نور خیلی روشن اعلام میکند که تمام هستی شعور و نطق دارد. بعد هم قرآن مجید در سورهٔ زلزال میگوید: شما یک حرکت که میکنی، زمین حرکت تو را ضبط میکند و نگه میدارد. خودت عمرت تمام میشود و میمیری؛ اما تمام اعمالت در حافظهٔ زمین ثبت است. روز قیامت که میشود، ما به زمین رحم میکنیم و میگوییم خبر کل کارهای بندهام در دنیا را به ما بده و «یوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»[6] زمین از خبرهایی که پیش اوست، با ما حرف میزند. علتش هم این است: «بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَی لَهَا»[7] چون به او وحی میکنم. مگر اینکه کسی در دنیا توبه کرده باشد و توبهاش هم قبول شده باشد. آنگاه محال است که روز قیامت، خدا به زمین بگوید اعمال زشت این بندهٔ مرا بازگو کن.
این مسئله هم در قرآن بسیار مفصّل است! من واقعاً به توفیق خدا (اصلاً چنین تصمیمی نداشتم و اتفاقی پیش آمد) شد که در دو ماه فاطمیهٔ گذشته، تحقیقی بهسراغ این مسئله بروم. خدا میفرماید: کل موجودات عالم، حتی سنگریزهها هم شعور دارند و هم نطق. پیغمبر(ص) هم میفرمایند: حتی پیراهن تن شما شعور و نطق دارند. اینها میفهمند و شعور دارند. اگر به آنها اجازه داده شود که بگو، میتوانند بگویند. من حدود سی جلسه، هر جلسه یکساعت، این مسئله را از قرآن مجید موشکافی و بحث کردم. این بحث از تهران شروع شد و به بافق یزد خاتمه پیدا کرد. این مسئله برای خود من، آنهم از قرآن و آنهم 1500 سال پیش، این خبرهای عجیب راجعبه خلقت، شعور و نطق خلقت، شگفتآور بود!
بهشت، شکل آخرتیِ احسان در دنیا
وقتی قرآن مجید میفرماید «إِنْ أَحْسَنْتُمْ» اگر نیکی کنید، «أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» به خودتان نیکی کردهاید؛ چون نیکی شما به حافظهٔ عالَم میآید و در دنیا به وقت معیّنش، نیکی را به شما برمیگرداند. در قیامت هم کامل به شما برمیگرداند و شما کل نیکیهایی که در دنیا کردهاید، با چشم میبینید. البته نه اینکه خودتان را در قیامت ببینید که به درِ خانهٔ یتیم رفتهاید و آذوقهٔ دوماه خانواده را دادهاید یا پیش یک مستحق رفتهاید و آذوقهٔ سهماهش را دادهاید یا پول داشتید، ده تا جهیزیهٔ کامل آماده کردهاید و به ده تا خانوادهٔ آبرودار دادهاید. قرآن میگوید: این را در قیامت با چشمتان میبینید؛ اما نه به شکل دنیاییاش، بلکه به شکل آخرتیاش. «فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ»[8] کسی که به وزن دانهٔ ارزنی خوبی انجام دهد، این خوبی را با چشم میبیند.
به چه صورت میبیند؟ بهصورت بهشت میبیند. قرآن میفرماید: «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[9] در دنیا که بودید، ما برای عباداتتان و کارهای خیرتان، مژدهٔ بهشت به شما دادهایم و این بهشت است. ما به وعدهٔ خود عمل کردیم و شما اعمالتان را بهصورت بهشت میبینید. آن اعمال هم دیگر نابودشدنی نیست و بهشت هم ازدسترفتنی نیست. حالا شما از پروردگار بپرس: ما هفتادهشتاد سال است در دنیاییم و خسته شدهایم؛ دعا میکنیم که مرگ خوبی به ما بدهی و ما راحت بیاییم؛ ولی قرآن میگوید: آنجا هشتصد میلیارد سال هم که بمانید، یک چشمبههمزدن هم خسته نمیشوید. این طبع بهشت و طبع عمل خوبتان است که شما از عکسالعمل عمل خوبتان در دنیا و آخرت خسته نمیشوید.
ایمان به پروردگار، شرط تحقق بهشت پروردگار
همهٔ اینها هم به شرط این است که ما قرآن و روایات را باور کنیم. اگر بخواهیم دلمان به این آیات، این مطالب و مسائل خوش باشد، باید باور کنیم. اگر در شک و تردید باشیم، اذیت میشویم. البته جای شک هم نیست! قرآن میفرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ»[10] اصلاً هیچ شکی در این کتاب، حرفها و وعدههای آن نیست.
این نیکیکردنها که البته شرطش مؤمنبودن است، هم در دنیا به خود آدم برمیگردد و هم در آخرت؛ اما اگر کافر، مشرک، منافق و بیدین نیکی کند، مشکل یک نفر را حل و دل یکی را شاد کند، پنج تا جهیزیه به پنج خانواده آبرودار بدهد، چه میشود؟ خودش روزه نمیگیرد و خدا و قیامت را قبول ندارد، اما میگوید به مرغفروش حواله بدهم که هرکس آمد و آستینش کهنه بود، به او دو تا مرغ بده. خدا با او چهکار میکند؟ خداوند این را هم صریحاً در قرآن میگوید: کار خوبش را ضایع نمیکنم و همین جا به او برمیگردانم. او دیگر در قیامت طلبکار نیست. مؤمن در قیامت به پروردگار امید دارد؛ اما کافران، مشرکان و بیدینان، امیدشان دیگر در قیامت قطع است. خدا پاداش نیکیهایشان را به آنها پرداخته است. خداوند میفرماید: «أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ»[11] پاداش زحمت احدی را در این عالم تباه نمیکنم؛ ولی اگر بیدین است، پاداشش را در همین دنیا میدهم. آنجا دیگر برایش پاداشی وجود ندارد.
چرا؟ چون من از زمان آدم(ع) قرارداد بستهام که اگر مؤمن نیکی کند، پاداشش را در دنیا و آخرت بدهم. لذا همهٔ مؤمنین هم این دعا را داشتهاند که خدا در سورهٔ بقره نقل کرده است. «وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ»[12] مؤمنینی هستند که حرفشان این است: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».[13]
مؤمنین آخرت را هم قبول دارند، درحالیکه کافرین و بیدینان میگویند: هرچه میخواهید به ما بدهید، در همین دنیا بدهید؛ چون آخرت را قبول نداریم. حیف هم است! اینها کارشان را نیمهکاره میگذارند، آخرتشان را خراب و دنیایشان را آباد میکنند. حال اگر بدکاران عالم کار نیکی انجام دهند، خدا پاداششان را میدهد.
پاداش دنیوی پروردگار برای فرعون در قبال نگهداری موسی(ع)
شما فکر میکنید فرعون که پروندهٔ بسیار سنگینی دارد و پروندهاش هم اول سورهٔ قصص است: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیعاً یسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ یسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»؛[14] همین فرعون بیست سال زحمت تغذیه، محبت، لباس و پوشاک و جادادن به موسی(ع) را در کاخش کشید. یک کافر بیست سال برای کلیمالله و پیغمبر اولوالعزم که نمیدانست پیغمبر میشود، عاشقانه زحمت کشید. زحماتش زوری نبود، بلکه او را دوست داشت. در همین دنیا هم مزدش را به او دادند که من یکیدو مزدش را میگویم، بقیهاش را میتوانید در کتابهای دیگر ببینید.
الف) پاداش اول
یک مزدش این بود: وقتی حضرت موسی(ع) در کوه طور به نبوت، مقام استفا و کلیماللهی، مبعوث به رسالت شد، از خدا درخواست کرد که یک یار هم کنار من قرار بده تا به من کمک کند و خودش هم درخواستش این بود یار من، برادرم هارون باشد. خدا فرمود که مانعی ندارد. «اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی»[15] تو با هارون پیش فرعون بروید. این آدم در همهچیز طغیان کرده است؛ ولی سفارش من به شما دو نفر این است: «فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَیناً».[16]
من در یک کتاب دیدم که رفتوآمد موسی(ع) به بارگاه فرعون 25 سال طول کشید. صبح برای تبلیغ دین میآمدند، مسخرهشان میکردند و به آنها ناسزا میگفتند؛ اما خدا به موسی و هارون فرمود: «فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَیناً» صدایتان را جلوی او بلند نکنید و داد نکشید. نرم و بامحبت با او حرف بزنید. موسی(ع) سؤال کرد و (حقش هم بود. همه حق دارند که سؤال کنند) گفت: خدایا! او را که میبینی و میشناسی. ما چطور با او نرم و بامحبت حرف بزنیم؟ خطاب رسید: این آدم با همهٔ فساد و ظلم و قتلش، به گردن تو بوی حق پدری دارد. تند حرف نزن! اگر تو با فرعون تند حرف بزنی، این تندحرفزدنت برای خودت عکسالعمل دارد.
بیگمان نمیشود روی سر پدر مشت بلند کرد! اگر کسی میخواهد روی پدر و مادرش دست بلند کند، دست رحمت و محبت بلند کند؛ ولو اینکه کسی باشد که بوی حق پدری بدهد. فرعون هم باشد، باشد! ما باید ببینیم اخلاق خدا چیست! اگر ما هماخلاق خدا بشویم که میتوانیم بشویم و پیغمبر(ص) هم دستور واجب دادهاند «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه»[17] آراستهٔ به اخلاق خدا بشویم. این یک اخلاق خداوند است که میفرماید: با دشمنی که حقی بر تو دارد، نرم و خوب حرف بزن. این یک نوع نیکی است: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» این خوبحرفزدن یک نوع نیکی است. این یک مورد که خداوند پاداش بیست سال زحمتش برای موسیبنعمران را به او برگرداند.
ب) پاداش دوم
یک پاداشش هم این بود که به موسی(ع) حق جنگکردن نداد و گفت نمیشود روی او شمشیر بلند کنی، نیزه و خنجر برداری و اعلام جنگ کنی. تنها پیغمبری که مأمور به جنگ نبود، موسیبنعمران(ع) بود. بنیاسرائیل هفتادهزار نفر بودند. همچنین عصبانی و داغدیده هم بودند؛ چون بچههایشان را کشته و زنهایشان را به بیگاری گرفته بود. این آدمهای پرخروش عصبانی را اگر موسی تحریک میکرد، خاک کاخ را به توبره میکشیدند؛ اما اجازهٔ جنگکردن نداشت. لذا فرعون را با بیماری سخت، زخم، سرطان، حصبه یا وبا از دنیا نبرد؛ بلکه او را با آب روان از دنیا برد. فرعون وقتی در رود نیل رفت، آب در حلقش رفت و معدهاش پر شد و از دنیا رفت.
حکایت مرد مشرک و بازگشت احسانش به او
ما باید در این موارد از کارهای خدا دقت کنیم که خدا نیکی را به آدم برمیگرداند، حتی به دشمن! شاید یک روز داستان مفصّلش را بگویم. داستانش مفصّل است و خیلی جالب که احتمالاً هم نشنیده باشید. یکی از مشرکین مکه در جنگ بدر شرکت داشت؛ اما او را زوری آورده بودند. در روایت تاریخی داریم که دلش نمیخواست با پیغمبر(ص) بجنگد؛ اما مرتب او را تحریک کردند و به او ترسوی ضعیف گفتند. هرچه میگفت من ترسو و ضعیف نیستم، اما نمیخواهم با این آدم بجنگم، اعتنایی نکردند.
رفیق بد رفیق بد است دیگر! مدام در گوشش خواندند تا آخر گفت باشد، میآیم که ثابت کنم من ترسو نیستم؛ ولی به زور میآیم و به خواست خودم نمیآیم. در جنگ بدر هم میدانید که مکهایها شکست مفتضحانهای خوردند. قبل از شروع جنگ، چون این شخص آدم مشهوری بود و همه او را میشناختند؛ حتی مهاجرینی هم که به مدینه آمده بودند، او را میشناختند. پیش از شروع جنگ، پیغمبر(ص) به مسلمانىها فرمودند که در حملات تنبهتن یا یورش دستهجمعی فلانی را نکشید؛ چون در مکه به من خدمت و محبت کرده است. عرض کردم که داستانش طولانی است و باید یک روز داستان کامل نیکوکاریاش به پیغمبر(ص) و مسلمانهایی را که زندانی بودند، برایتان بگویم.
این شخص دوست داشت نیکی کند، ولی مشرک بود و مشرک هم مُرد. در جبههٔ بدر، پیغمبر(ص) اجازهٔ کشتن او و حتی زخمزدن به او را ندادند. چقدر این آیه جالب است! «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ»[18] اگر خوبی کنید، خوبی شما به خودتان برمیگردد. جهان شعور دارد و همهٔ کارهای شما را در حافظهاش نگه میدارد. به وقتش هم، خوبیهایتان را به دستور من به شما برمیگرداند.
اثر احسان به دیگران در زندگی انسان
این خیلی مهم است! 124هزار پیغمبر، ائمهٔ طاهرین و اولیای الهی، هم نیکوکار بودند و هم به نیکی تشویق میکردند و دستور میدادند. پاداشش را هم در دنیا دیدند و یا آنهایی که زنده هستند، دارند میبینند. البته ما از پشت پروندهٔ خودمان خبر نداریم و من طبق روایات میگویم. چه روایات مهمی هم دراینزمینه هست که باید حادثهٔ تلخی با ضربهٔ سنگین به شما میرسید؛ ولی شما یک کار خیر کردهاید و خدا آن حادثه را برمیگرداند. برای مثال، یک کار خیر کردهاید که «تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ جَلَّ جَلالُهُ»[19] آتش خشم خدا را علیه شما خاموش کرد. همهٔ اینها نتیجهٔ خوبیهاست!
اولیای خدا هم به نیکیکردن امر میکردند؛ اما نمیگفتند چقدر نیکی کنید. من بیش از یک دانه نان قدرت ندارم که به یک مستحق بدهم. به نانوایی محلهمان بروم و بگویم: تو فقیرهای محله را میشناسی که از تو نان میگیرند؟ نانوا هم میگوید: بله. من سی سال است که اینجا نانوا هستم. من این کار را در شیراز پیشنهاد کردم و بیست سال است که تمام شهر و مناطق اطراف شهر را پر کرده. سه سال پیش که در شیراز بودم، آن بزرگواری که این کار را پیشنهاد دادم و قبول کرد، گفت: به هر کدام از نانواییها، حتی در دهاتهای شیراز میرویم که پول بدهیم تا در شب و روز تولد حضرت مجتبی(ع) به مردم نان بدهد، میگوید کسی قبل از تو آمده و پول دو بار نانوایی ما را داده است. حالا بیشتر نمیتوانم بدهم، اما به مغازهٔ نانوایی بروم و بگویم هر کدام از این زن و مرد محل را که میدانی درآمدشان کم و زندگیشان سخت است، این یک ماه ماه رمضان، من میتوانم بهاندازهٔ ده نفر پول بدهم. در این سی شب، هر کدام آمدند و پنج تا، چهار تا یا ده تا نان خواستند، به آنها بده. این هم پولش است.
حتی این کار را در یک مرغفروشی و قصابی انجام بدهند. من این کار را قبل از ماه رمضان به یکی از رفقایم گفتم، گفت چشم؛ ولی باید یکی باشد که به من بگوید، چون ما گاهی یادمان نمیآید. 250 تا مرغ کامل فرستاد و ما هم به افراد مستحق دادیم. برنج فرستادند و ما هم به افراد مستحق دادیم. خودمان 265 تا بستهبندی کامل در همین خانهٔ سیدالشهدا(ع) درست کردیم و به افراد مستحق دادیم چه عیبی دارد که حالا من آبروی خودم را بهعنوان طلبه هزینه کنم و به شش نفر بگویم آقا! برنج، چای و قند، شوینده، ماکارونی، روغن و دستمال کاغذی به ما بدهید. شما راحت به ما بپردازید و ما هم در طول ماه رمضان میگوییم که ببرند و شما را دعا کنند.
همین چند روز پیش بود که یکی از آشناها به من گفت: با حکم دادگاه بناست که اثاث یک مستأجر را در کوچه بریزند. آن مستأجر هم دو ویژگی دارد: یکی مؤمن است و یکی هم بهشدت آبرومند. اگر ده میلیون تومان روی پول پیش سال قبل خانهاش بگذاریم، صاحبخانه گفته بیرونش نمیکند. گفتیم این ده میلیون تومان جور شد. این بندهٔ خدا که واسطه شده بود، گفت اینها چه دعایی کردند! حقیقتاً خیلی سخت است که یک زن جوان و دو تا دختر کوچک با اثاث در کوچه بماند. اینها هم میگویند قانون ما این است و چون مالک شکایت کرده، ما باید به شکایت رسیدگی کنیم.
ای کاش! با همین پول نفت، در همهٔ شهرها دههزار تا خانه درست میکردید و خبر هم نمیدادید. وقتی دادگاهی میخواست یک مستأجر را بیرون کند، دادگاه آدرس آن مستأجر را به شما بدهد و شما ماشین بفرستید که اثاثش را بار کند و با خودش در آن خانهٔ شصتهفتاد تا متری ببرد. شما کلید را به او بدهید و بگویید به امید خدا! این کار را که میتوانید بکنید! خیلی از خانههایی که ساختهاید، کار بسیار خوبی کردهاید؛ اما مستحق نمیتواند بخرد و قسطش را بدهد. مستحقی که به زحمت دو تا نان سنگک میخرد، شما میگویید خانه ساختهایم، صد میلیون پول پیش بده و ده تا هم بیست میلیون قسط. بعد برو و بنشین. گاهی این افراد پول رخت و دمپایی بچهشان را هم ندارند. حالا فقط دولت هم نه، ثروتمندان هم اگر آشنا هستند، با هم جمع شوند و پنجاه تا خانه درست کنند برای مستأجرهایی که میخواهند اثاثشان را بیرون بریزند. کلیدش را به آنها بدهند که آنجا بروند و هیچچیز هم نگیرند.
نجات از مرگ بهخاطر احسان و نیکوکاری
میدانید این دلخوشکردنها و این مستأجرها که خیلی از آنها در آن خانهها نماز شب میخوانند، گریه میکنند و روزه میگیرند، دعاهایشان چقدر اثر دارد! در روایت داریم (فکر میکنم برای حضرت صادق(ع) باشد) که بزرگان دین ما نقل کردهاند: عیسیبنمریم(ع) با پنج نفر از یک کوچه میرفتند که بزنبکوب عروسی بود. مسیح(ع) سری تکان داد و گفت: امشب شب آخر عمر این عروس است. این عروسی که به خانهٔ داماد آوردهاند، عمرش تا صبح نمیکشد. فردا صبح یکی از حواریون آمد که رد شود، دید هیچ بنر و تابلو و پارچهٔ سیاهی درِ خانه نیست. در زد و گفت: اینجا دیشب عروسی بوده؟ گفتند: بله. خود او هم دیروز که با عیسی(ع) میرفت، فهمید اینجا عروسی بوده. گفت: حال عروس خوب است؟ گفتند: خیلی خوب است!
این حواری پیش عیسی(ع) رفت و گفت: این خبرها چیست که به ما میدهی؟ آخر، تو پیغمبر اولوالعزم هستی. چرا در ما شک ایجاد میکنی؟ مگر دیروز نگفتی این عروس تا صبح نمیماند؟! مسیح(ع) گفت: بله، گفتم. گفت: اما او نمرده بود! مسیح(ع) گفت: درست است. دیشب دست عروس و داماد را به همدیگر دادند، غذایشان را هم در اتاق حجله گذاشتند و همهٔ مهمانها رفتند. عروس بود و داماد و یک سفرهٔ تمیز غذا. نیمهٔ شب گرسنهای از شدت گرسنگی دیگر چارهای نداشت، ناله میکرد و میگفت: ای مردم کوچه! اگر کسی چیزی دارد، به من بدهد که من دارم از گرسنگی میمیرم. عروس به داماد گفت: ما که سر شب شیرینی و میوه خوردهایم، غذا را به این مستحق بده. خدا مرگ عروس را بهخاطر این صدقه برداشت.
کلام آخر؛ پاداش ویژۀ پروردگار برای خدیجه(س)
در فتح مکه، خیلی از اشراف و ثروتمندان از حضرت دعوت کردند و گفتند: شما صد فرسخ راه از مدینه آمدهای. چند روزی که میخواهی در مکه بمانی، به خانهٔ ما بیا. حضرت فرمودند: نه! سپس دستور دادند که یک خیمه سر قبر خدیجه برای ایشان بزنند و در این پنج شبانهروز، اتاقش خیمهٔ سر قبر خدیجهٔ کبری(س) بود. حضرت در هر پدیدهای، چه جنگها و چه مسلمانشدن مردم میگفتند: خدا خدیجه را مورد رحمت قرار بدهد که اینها از برکات وجود اوست. بعد دستور دادند که تعدادی گوسفند بکشند و فرمودند گوشت اینها را عمومی پخش نکنید. آدرس هفتهشت تا خانه را دادند و فرمودند این گوشتها را فقط به این چند خانه ببرید. صحابه گفتند: یا رسولالله! این خانهها چه خصوصیتی دارد؟ فرمودند: سیزده سالی که در مکه بودم، خدیجه(س) دائم با پول خودش گوسفند میکشت و درِ این خانهها میفرستاد. دلم میخواهد منم کار خدیجه(س) را ادامه بدهم.
خدا به او چه داد؟ پیغمبر(ص)، صدیقهٔ کبری(س)، دامادی مثل امیرالمؤمنین(ع)، نوهها و نبیرههایی مثل اهلبیت(علیهمالسلام) را به او داد. این پاداش دنیایش بود. آخرتش هم بالاخره طبق روایاتمان (شاید پنجاه تا روایت بیشتر است)، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) نمیگذارند ما را به جهنم ببرند. آنجا میبینیم که پروردگار چه پاداشی به خدیجهٔ کبری(س) میدهد.
برادران و خواهران! خیلی به مردم خدمت کرد؛ نه مردمی که مسلمان بودند، بلکه قبل از اسلام هم به بتپرستان فقیر و بدبخت چقدر خدمت کرد. بعد از اسلام هم چقدر خدمت کرد. پیغمبر(ص) میفرمایند: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»[20] حالا که یکی مرده است، احترام خدمات و خوبیهای او را در بچهاش رعایت کنید.
اول مهاجرین، یعنی همانهایی که مکه از نیکیهای خدیجه(س) بهرهمند بودند، حتماً در مدینه گفتند: ما که وقت نکردیم و خدیجه(س) هم از دنیا رفت، نتوانستیم خوبیهایش را تلافی کنیم. حالا سر دخترش تلافی کنیم. ابنقُتیبهٔ دینوری از علمای بزرگ اهلسنت، در چاپ اول کتاب «الإمامة و السیاسة»، صفحهٔ سیزدهم این کتابش (من این کتاب را دارم. عربستان بعداً این صفحه را برداشت و چیز دیگری به جایش گذاشت. از این دزدیها در کتابهای خودشان زیاد کردهند) میگوید: بهطور یقین، درِ خانه کلی هیزم روی هم ریختند و میخواستند نیکیهای مادرش را تلافی کنند.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 195.
[2]. همان.
[3]. مستدرکالوسائل، ج7، ص356؛ جامع احادیث شیعه، ج8، ص339.
[4]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 7.
[5]. همان.
[6]. سورهٔ زلزال، آیهٔ 4.
[7]. سورهٔ زلزال، آیهٔ 5.
[8]. سورهٔ زلزال، آیهٔ 7.
[9]. سورهٔ فصلت، آیهٔ 30.
[10]. سورهٔ بقره، آیهٔ 2.
[11]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 195.
[12]. سورهٔ بقره، آیهٔ 201.
[13]. همان.
[14]. سورهٔ قصص، آیهٔ 4.
[15]. سورهٔ طه، آیهٔ 43.
[16]. سورهٔ طه، آیهٔ 44.
[17]. بحارالأنوار، ج58، ص129.
[18]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 7.
[19]. بحارالأنوار، ج93، ص176؛ دعائمالإسلام، ج2، ص330: «عنه صلى الله عليه و آله: أكثِرْ مِن صَدَقةِ السِّرّ؛ فإنّها تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ جَلَّ جَلالُهُ».
[20]. عوالمالعلوم، ج11، ص910؛ بحارالأنوار، ج29، ص227.