جلسه هشتم؛ جمعه (14-5-1401)
(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- عقل انسان، عقل جزئی و محدود
- وجود انبیا و ائمه، اقتضای حکمت و محبت الهی
- قانونیبودن برخی از گناهان در کشورهای غربی
- 1. گناه ربا
- 2. زنا و مشروبات الکی
- 3. فروش اسلحه و کشتن بیگناهان
- 4. وجود سگ در خانه
- 5. سازماندهی داعش در منطقۀ خاورمیانه
- پروندۀ بندگان در ترازوهای عدالت پروردگار
- حرکت عقل جزئی در کنار عقل انبیا
- پاکی در زندگی، حاصل پیوند انسان با انبیا
- کلام آخر؛ علیاکبر(ع)، شبیهترین فرد به پیامبر(ص)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در سورهٔ مبارکهٔ انبیاء آیهای هست که نشاندهندهٔ کمال محبت، رحمت و مهربانی خداوند به همهٔ بندگانش است. متن آیه این است: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ».[1]
عقل انسان، عقل جزئی و محدود
اول یک مقدمه دربارهٔ این آیه بگویم؛ مسئلهای که ثابت و یقینی است و تردیدی در آن نیست، این است: عقل انسانها با همهٔ ارزشی که دارد، عقل جزئی است؛ یعنی عقل به همهٔ حقایق ظاهر و باطن فراگیر نیست. عقل نورافکن لوکوموتیو وجود انسان است؛ ولی نور این لوکوموتیو، آنچه که در پیش رو و پشتسر است، روشن نمیکند تا ما ببینیم. عقل ضروریاتی را درک و راهنماییهایی میکند که درک و راهنماییهایش بسیار محدود است. از میلیونها سال قبل، امتها در دریافت مسائل زندگی به عقل خودشان تکیه کردند؛ ولی رشد نکرده، پخته و کامل نشدند. با اینکه عقل داشتند و الآن هم عقل دارند، ضرر میکنند و خسارت میبینند.
اینها به عقل و علم مغرور هستند و فکر میکنند که عقل به همهٔ امور راهنمایی میکند؛ همچنین فکر میکنند که نور عقل به همهٔ معارف و حقایق هستی میتابد و میشود در پرتو نور آن، همهچیز را دید و یافت. درحالیکه زندگی بشر ثابت کرده است که چنین عقلی را ندارند.
وجود انبیا و ائمه، اقتضای حکمت و محبت الهی
این آیه اقتضای حکمت الهی و نیز، محبت و لطف و مهربانی پروردگار است. خداوند جمعی را با تکیه بر مشیّت، علم، حکمت و مصلحتخواهی خودش، به رسالت مبعوث کرده است که با عقل بشر همراه بشوند، این نورافکن را با نورافکن خودشان یکی کنند تا بشر بتواند با کمک انبیا، به واقعیات و نیازهای مادی و معنوی دست پیدا بکند. نپذیرفتن انبیا، یعنی نپذیرفتن عقل کلی و الهی. اینکه من بگویم خودم بلدم، خودم میدانم، خودم میفهم و خودم میرسم؛ چه نیازی به نوح(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع)، پیغمبر اسلام(ص) و دوازده امام دارم؟ چه نیازی دارم، وقتی من خودم عقل دارم؟!
قانونیبودن برخی از گناهان در کشورهای غربی
من یادم نیست که چند سفر برای تبلیغ به اروپا رفتهام! 24-25 کشور را رفتهام؛ اخلاقم این است که در هر کشوری، چه کشورهای اسلامی و چه اروپایی، با جوانها، پیرمردها، کشیشها، خاخامها و برهمنهای هندی صحبت کردهام. در این گفتوگوها، صحبتی با یک جوان ایتالیایی داشتم که دانشگاهی هم بود؛ صحبت ما شاید سه ساعت طول کشید. این عقلِ جزئی است! وقتی با این جوان دانشمندِ دانشگاهی صحبت کردم، هشت الی ده تا از گناهان کبیرهای که خسارتش یقینی است، برای آنها قانونی است. این یک نفر نمایندهٔ جوانان اروپایی بود؛ چون بعداً که با جوانان دیگر صحبت کردم، همین بود. این جوان، گناه را گناه نمیدانست؛ همهٔ آنها نیز گناه را گناه نمیدانند. لذا برای هیچ گناه بدنی، نهتنها جریمه و زندان ندارند، بلکه بعضی از گناهان کبیره را که برای احترام به منبر اسم نمیبرم، وکلای مجالس لندن، ایتالیا، فرانسه، هلند، سوئد و نروژ (کشورهایی که من بودم)، قانونی کردهاند. در واقع، مردم میتوانند این گناهان را بدون هیچ ترس و دغدغه و اضطرابی مرتکب بشوند و جرم نیست.
1. گناه ربا
در سراسر اروپا و آمریکا، ربا نهتنها جرم نیست، بلکه اقتصاد آنها اقتصاد ربایی است. اقتصاد این کشورها بر زلف بانکها میچرخد و تمام بانکهایشان بانک ربایی است و اصلاً گناه نمیدانند. پروردگار عالَم که آگاه به ظاهر و باطن انسان، آگاه به دنیا، آگاه به آینده، آگاه به آخرت، خبیر، بصیر و علیم است، در قرآن مجید میگوید: رباخور شخصی است که منِ خدا و پیغمبرم اعلام جنگ به او دادهایم. معنی واقعی آیه این است که من گفتم و بعضی از ترجمهها اشتباه است! دربارهٔ آیهٔ ربا ترجمه کردهاند: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا»[2] اگر رباخواران دست از ربا برنمیدارند؛ معنی رباخوری از قدیم در مملکت ما این بود: مکیدن خون گرفتار! شخصی گرفتار بوده، پولی را قرض کرده و رباخور قرارداد بسته که این صدمیلیون تومانی که از من میگیری، باید ماهیانه یکمیلیون تومان بدهی و از بدهیات کم نمیشود. صدمیلیون تومان سرجایش است! بعد هم، اگر صدمیلیون تومان میخواهی، باید بهصورت محضری یک سند خانه یا مغازه را پیش من گرو بگذاری. در این کشور، اینقدر خانههای مردم سر ربا رفته است و زن و بچهٔ مردم به خاک سیاه نشستهاند! اینقدر مغازههای مردم رفته است و صاحب مغازهها به خاک سیاه نشستهاند! اینقدر گیرندگان ربا بدهکار شدهاند، نتوانستهاند بدهند و به زندان افتادهاند، قانون هم به آنها گفته که پول را میدهی، آزادت میکنیم. او نتوانسته ماهی یکمیلیون تومان را بدهد؛ حالا چطوری این صدمیلیون تومان با دیرکردش را بدهد؟! اما در همهٔ اروپا و آمریکا و کشورهای شرقی، ربا گناه نیست و قانون است؛ قانون مجلس و وکلا و دولت است!
آیا اروپاییها و آمریکاییها بیعقل و دیوانه و روانی هستند؟ اگر بیعقل و دیوانه بودند، اینهمه دانشگاههای عریض و طویلی که دارند، پس چیست؟ این محصول عقل است؛ ولی در همین دانشگاهها، وقتی اقتصاد را درس میدهند، میگویند: ربا یک نوع معامله و دادوستد است. در قرآن میفرماید: «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا»[3] اینها میگویند که ربا هم یک نوع خریدوفروش است؛ برای چه حرام است؟ مگر این ربا خانهها را به باد نمیدهد، زن و بچههای مردم را به خاک سیاه نمینشاند، پدر خانواده را مظلومانه به زندان نمیاندازد و در زندان معطلش نمیکند تا پول بدهد و آزاد بشود؟!
2. زنا و مشروبات الکی
در تمام اروپا و آمریکا، زنا مطلقاً گناه حساب نمیشود. به هر دختر و پسری یا هر خانمی گفتهاند که دلت میخواهد با هرکس رابطه داشته باشی، آزاد هستی و قانونی است؛ اما به ادارهٔ بهداشت بیا و کارت سلامت بگیر. اگر هفتهای بیست بار زنا کردی، نه تو مریض بشوی و نه مردانی که با تو زنا میکنند. این قانون است و نه گناه.
در دو قرن نوزدهم و بیستم (حالا قرن بیستویکم و بیستودوم هستیم)، دولتهای اروپا و آمریکا و همچنین اساتید اروپا و آمریکا، مثل فروید، دورکیم و داروین در دانشگاهها پول دادند و کتابهایشان را درسی کردند؛ صهیونیستها کاری کردند که تمام گناهانی که خدا اعلام گناه کرده، «طبیعت ثانوی» مردم غرب شده است! مثلاً طبع اولیهٔ ما تشنگی و گرسنگی است، آب و غذا میخوریم و تشنگی و گرسنگی ما برطرف میشود. این طبع است که طبیعی هم هست و باید باشد؛ اینها با این مردم بدبخت کاری کردهاند که تمام گناهان، طبیعت ثانوی آنهاست! یعنی مثل این است که غریزهشان گرسنه است و با زنا سیرش میکنند؛ غریزهشان تشنه است و با صدجور مشروبات الکلی سیرابشان میکنند.
این عقل است! مردم اروپا یا آمریکا یا بعضی از کشورهای دیگر عقل ندارند؟ عقل که دارند و دیوانه نیستند؛ اما عقل جزئی است. این عقل جزئی نهتنها حرامها را درک نمیکند؛ بلکه همین عقل، پانصد نفر در مجلس عوام انگلستان یا مجلس قانونگذاری فرانسه، سوئد و نروژ و یا کنگرهٔ آمریکا دور هم مینشینند و میگویند کارخانههای مشروبسازی و خوردن مشروب قانونی است، زنای مرد و زن هم قانونی است، ازدواج مرد با مرد هم قانونی است. در مجلس قانون گذراندهاند؛ یعنی عُقلا و باسوادهای کشور نشستهاند و قانون گذراندهاند که زنا، مشروبخوری و ازدواج مرد با مرد بهطور کامل بیمانع است.
3. فروش اسلحه و کشتن بیگناهان
حتی فروش اسلحه هم در این کشورها قانونی و آزاد است. همین چند روز پیش، آمریکا اعلام کرد که مقدار فروش اسلحه (اسلحهٔ درِ مغازهها و کارخانهها) از جمعیت آمریکا بیشتر است. همه هم اسلحه دارند و یکی از بازیهایی است که از آن لذت میبرند. جوان دهدوازدهساله اسلحه را پر از فشنگ میکند و به مدرسه میرود و سر کلاس، معلم و چندین بچه را میکشد. هر روز هم این کشتار در آمریکا هست. چرا جلویش را نمیگیرند و میگویند قانونی است؟ فروش اسلحه آزاد است؛ یعنی اگر آزاد اسلحه خریدی، بعد عشقت کشید به یک رستوران، دبیرستان یا دبستان بروی و چندنفر را بکشی (چند وقت پیش، یک نفر شانزده نفر را کشت)؛ بعد پلیس میآید و تو را میگیرد. به تو میگوید چرا این کار را کردی؟ تو هم میگویی: عشقم کشید! نه اعدامت میکنند و نه کاری با تو دارند؛ چون عقلای آمریکا در مجلس نشستهاند و قانون گذراندهاند که فروش اسلحه به مردم، از بچهٔ هفتساله تا پیرمرد نودساله آزاد است. در حقیقت، کشتن بیگناهان آزاد و قانونی است؛ وگرنه جلویش را میگرفتند.
4. وجود سگ در خانه
اسم این، عقل جزئی است. این عقل جزئی هم چون درک فراگیر ندارد، عاقلان آن مینشینند و هر گناه و معصیتی را قانونی میکنند. سگ نجسالعین است و خوردن گوشتش حرام، پوست و گوشتش هم نجس؛ ولی در انگلیس، آمریکا، هلند، نروژ و سوئد قانون است که در هر خانهای، داشتن سگ به تعداد اعضای خانواده مجاز است (اینهایی که من با چشم خودم دیدم). دو تا دختر، هر کدام یک سگ داشته باشند و پسر، مادر و پدر هم هر کدام یک سگ. رؤسای جمهور همهٔ این کشورها، دوسه تا سگ در خانههایشان دارند. من در انگلیس داشتم پیاده راه میرفتم که باران گرفت. یک سگ آمد که برای خانمی بود، وقتی میخواست از جلوی من برود، انگار که سردش شده بود، میخواست خودش را تکان بدهد که سریع خودم را کنار کشیدم. آن خانم گفت: چرا کنار رفتی؟ گفتم: باران دارد میآید و سگ در دین ما نجس است؛ میخواست تکان بخورد، به لباسهای من میپاشید. خیلی خندید؛ یعنی از خنده غش کرد که من گفتم سگ نجس است! بعد گفت: حالا بر فرض که سگ نجس باشد، این آبی که از آسمان به این سرعت و شدت میریزد، آن را پاک میکند.
5. سازماندهی داعش در منطقۀ خاورمیانه
این عقل جزئی است! همین عقلهای جزئی، یعنی عقل وزیر خارجهٔ آمریکا (زن کلینتون، رئیسجمهور قبلیها؛ این زن وزیر خارجهٔ اوباما و آدم درسخواندهای بود) و اوباما هم که آدم باسوادی بود، هر دو نشستند و ساعتها فکر کردند، عقلشان را روی هم گذاشتند که چه مزاحمت سنگینی میشود در خاورمیانه ایجاد کرد و داعش را ساختند. این عقل است! شما میدانید وقتی داعش در منطقهٔ سوریه آمد، صد تا صدتا، دویست تا دویست تا، حتی سههزار نفر را در یک پادگان به صف نشاندند و آنها را یک روز، دستهایشان را بستند و سر هر سههزار نفر را از پشتسر با اسلحه داغون کردند و کشتند. بعضیها هم که اعتراض کردند و گفتند چرا میکشید، آنها را گرفتند و در قفس آهنی انداختند، قفس را یک مقدار بالا کشیدند و از هر طرفِ قفس آتش روشن کردند و زندهزنده مرد و زن و بچه را سوزاندند. دیشب هم حتماً یکی از آنها را در تلویزیون دیدید (فارسی هم حرف میزد) که میگفت: ما از طرف اسرائیل مأموریت داشتیم که به ایران بیاییم و در روز تاسوعا و عاشورا کار استشهادی انجام بدهیم؛ یعنی بین دستهها و سینهزنها برویم و برای خدا خودمان را منفجر بکنیم و چهارصدپانصد نفر را در آن دو روز برای خدا بکشیم. این عقل انسان است!
پروندۀ بندگان در ترازوهای عدالت پروردگار
حالا آیه را عنایت کنید؛ برادران خواهران! شما را به خدا، این آیهٔ سورهٔ انبیاء اوج محبت خدا به بندگانش نیست؟ قرآن در این آیه، عقلهای کلی و فراگیر را کنار عقل جزئی گذاشته تا مردم با اقتدای به انبیای الهی، حتی یک پرِ کاه از دیوار کاهگلی کسی نکَند که دندانش را خلال کند و دور بیندازد. انبیا به او گفتهاند: برای این خلالی که بدون اجازهٔ مالک از دیوار کاهگلی کَنده، دندانت را خلال کرده و کنار انداختهای؛ اگر مالک را پیدا نکرده، رضایتش را جلب نکنی و پولی به او ندهی؛ برای آن یک پر کاه، روز قیامت قطعاً دادگاه داری. آیهاش را هم بخوانم؛ عجب آیهای است! آیه میفرماید: «وَ نَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیوْمِ الْقِیامَةِ»[4] ترازوهای من در قیامت، ترازوهای عدالت و داوری درست است. «فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً»[5] من در ارزیابی پروندهٔ بندگانم یک ذره به آنها ستم نخواهم کرد. بندگان من! خیالتان راحت باشد که قیامت پروندهٔ شما را به عدالت حکم میکنم و هیچوقت گناهتان را دو برابر عذاب نمیدهم. آیهٔ خیلی عجیبی است!
اما بندگان من! کسانی که قیامت را قبول دارند (خیلیها هم قبول ندارند)، «وَ إِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَینَا بِهَا»[6] اگر وزن عمل شما بهاندازهٔ دانهٔ ارزن باشد، آن عمل به وزن ارزنت را وارد قیامت میکنم. ما اگر دانهٔ ارزن را در ترازو بگذاریم، اصلاً ترازو تکانی نمیخورد و وزنی ندارد؛ اما پروردگار میگوید عمل به وزن ارزنت را وارد قیامت میکنم! «وَ کَفَی بِنَا حَاسِبِینَ»[7] برای تو بَس باشد که خودم قاضی قیامتت باشم.
حرکت عقل جزئی در کنار عقل انبیا
اگر عقل ما کنار عقل انبیا قرار بگیرد، شما دوهزار تا چراغ بردار و در شب تاریک و روز روشن در این مملکت بچرخ، اگر یک قِران رشوه پیدا کردی. اگر عقل ما در نگاهکردن به مسائل با عقل انبیا هماهنگ و یکی بشود، یعنی ما با کمک علم، فکر، درایت و حلالوحرام انبیا حرکت بکنیم؛ یکمیلیون چراغ بردار و روز روشن در تمام مغازهها، دفترها و مراکز دولتی برو، اگر یک قِران اختلاس و دزدی پیدا کردی؛ در تمام مملکت بگرد، اگر یک زنا، یک آدمکشی یا خوردن مال مردم برای نمونه پیدا کردی. این عقل کلی است؛ ولی الآن بیشتر مردم ایران هم با عقل جزئی زندگی میکنند.
یک نفر یک جفت بند پوتین، آنهم 1500 سال پیش که نخهای گوناگون نبود (کلاً بند پوتین، یا از چرم بوده که قیچی و نازک میکردند و لبش را میدوختند و یا از نخهای قوی آن زمان بود) و در بازار مدینه هم قیمتی نداشت، از جیبش درآورد و به پیغمبر(ص) گفت: من این یک جفت بند را از یک جا برای خودم برداشتهام و میخواهم به پوتینهایم بزنم. پیغمبر(ص) فرمودند: جایی که این یک جفت بند پوتین را برداشتی، میدانی کجاست؟ گفت: بله. فرمودند: ببر و سرجایش بگذار! اگر پیش من نمیآمدی و نمیگفتی، بعد این بند پوتین را بهکار میگرفتی و پیش تو پوسیده میشد و دور میانداختی؛ روز قیامت، اگر حقداران به این بند پوتین رضایت ندهند (قیامت خیلی از مردم گرفتار هستند و معلوم نیست از همدیگر خیلی راحت راضی بشوند)، وقتی وارد قیامت بشوی، خداوند یک جفت بند آتشین از جنسهای جهنم به پایت میبست و تا خدا خدا بود، این بند را باز نمیکردند.
در حقیقت، انبیا میگویند که مال تمام مردم باید محفوظ باشد! حالا شما دوست داری ملت با انبیا نباشند و به اموال ما لطمه بخورد؟ دوست داری به خانهها بیایند و بدزدند یا با موتور موبایلها را بدزدند و یا جلوی دخترهای مردم را بگیرند، چاقو بکشند و بگویند گوشواره و گردنبندت را دربیاور یا سوئیچ ماشینت را بده یا همین الآن در خیابان سرت را میبُرّیم؟
پاکی در زندگی، حاصل پیوند انسان با انبیا
این حیوانات چه کسانی هستند؟ همینهایی هستند که خدا و انبیا را قبول ندارند. شما سودِ پذیرفتن انبیا را در خودتان میبینید؟ شما حاضرید امشب به خیابان بروید و کسی به شما بگوید دخترخانمی از سر خیابان میآید که یک کیف قیمتی دارد، معلوم هم نیست داخل کیفش چیست؛ گردنبند و النگوی قیمتی دارد! این دومیلیون تومان را بگیر، این طلاها را از دستش و گوشش دربیاور و کیفش را هم بگیر؛ اگر هم گفت نمیدهم، بگو با این کارد شکمت را پاره میکنم. آیا شما این کار را میکنید؟ به خدا نمیکنید! چون از بچگی، در خانوادهٔ شما و بعد هم خودتان، در این جلسات حسینی بار آمدهاید و عقلتان با عقل انبیا پیوند خورده است. به خاطر این پیوند، هم قیامت و هم خدا را قبول دارید، هم مال مردم را محترم میدانید و ربا نمیخورید و هم شراب و گوشت حرام نمیخورید. این پاکی در زندگیتان مدیون چه کسی است؟ مدیون نبوت انبیا، پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و سیدالشهدا(ع) است. شما خانمها! پاکی و عفت، عصمت و حجابتان مدیون زهرای مرضیه(س)، حضرت خدیجه(س) و زینب کبری(س) است. شما اگر اینها را قبول نداشتید و با اینها پیوند نمیخوردید، مثل دخترها و زنهای تلاویو، واشنگتن و لندن بیحجاب کامل بودید؛ چون این ریختوقیافه و بیحجابی از آنجا وارد اینجا شده و تا زمان رضاخان، در ایران یک بیحجاب هم نبوده است. زنها در آن زمان، خدا، نبوت، زینب کبری(س)، صدیقهٔ کبری(س)، مریم مادر مسیح(ع)، خدیجهٔ مرضیه(س) و مادران امامان را قبول داشتند؛ به عقل آنها پیوند خورده بودند که حجاب داشتند.
این عقل جزئی است! حالا شما به یک دخترخانم یا یک خانم خیلی هم بامحبت و باعاطفه که دعوا نکند، مشت بلند نکند و داد نزند، حالا نگاهش هم نکن و چشم ندوز، فقط بگو خواهرم شما همهٔ موهایت و زیباییات بیرون است، خودت را بپوشان؛ حجاب برای مادران همهٔ انبیا، 84 زن و دختر کربلا و صدیقهٔ کبری(س) است؛ همچنین بگو مسئلهٔ حجاب در سورهٔ احزاب و سورهٔ نور آمده است؛ خیلی بامحبت و باادب که جوابت را بدهد، میگوید: «برادر، تو نگاه نکن». اصلاً قرآن، پیغمبر(ص)، زهرا(س) و خدیجه(س) را نمیپذیرد و خیلی که بامحبت جواب بدهد، میگوید: «برادر، شما نگاه نکن»؛ اما اگر خیلی بامحبت جواب ندهد، میگوید: «به تو چه! چشمت کور! تو به من نگاه نکن».
این عقل جزئی است که میگوید بیحجابی هیچ عیبی ندارد و خیلی هم با بیحجابی خوش میگذرد؛ چون زیبا هستم و لباسم زیباست،از صبح که بیرون میروم تا شب که به خانه برگردم، دههزار نفر مرد و جوان مرا میبینند و از قیافه، مو، لباس، حجم بدن و روی من لذت میبرند! بگذار مردم خوش باشند؛ صد دفعه هم در ذهنش با من زنا میکند، عیبی ندارد. چرا مزاحم مردم میشویم؟ بگذار مردم خوش باشند! اگر ما خوش باشیم که طبق دستور خدا و انبیا، همهٔ ما با این خوشبودن به جهنم میرویم. این چه خوشیای است؟!
«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»[8] این کلیِ محبت خدا به بندگانش است که انبیا را فرستاده؛ تا فردا شب اگر زنده بودم، توضیح و ترجمه و شرح آیه را ادامه بدهم.
کلام آخر؛ علیاکبر(ع)، شبیهترین فرد به پیامبر(ص)
ابیعبدالله(ع) چه نسل جوانی تربیت کرده بودند! چه تربیت کرده بودند! کتابها نوشتهاند که حداقل سنش هجده سال بود؛ یعنی سه سال بود که مکلّف شده بود. حداکثر سنش هم 25 سال بود؛ یعنی ده سال بود که مکلّف شده بود. بهراستی ابیعبدالله(ع) چه تربیت کرده بودند که حضرت سکینه(س) میگوید: وقتی برادرم با پدرم خداحافظی کرد، من دم خیمه بودم. دو چشم پدرم، مثل آدم محتضر در حدقه میچرخید. پدرم فدای پدرت بشود! حضرت سکینه(س) میگوید: من مات پدرم بودم که دیدم مثل آدم محتضر دارد نفس میکشد؛ انگار نفسهای بابایم دارد به شماره میافتد. ابیعبدالله(ع) چند قدم پشتسرش آمدند و صدا زدند: «أللهُمَّ اشهَد عَلی هُؤلاءِ القُوم إنَّهُ قَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاس خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولِک»[9] و بعد هم گفتند: خدایا! هر وقت ما مشتاق دیدن پیغمبرت میشدیم، به صورت اکبر نگاه میکردیم.
چه نسلی تربیت کرده بودند! علیاکبر(ع) رفت، اما دیگر برنگشت؛ الّا یک بار که نوشتهاند: یک بار جنگ کرد و به دم خیمه آمد. علیاکبر(ع) آب را بهانه کرد! اصلاً آبی وجود نداشت که به پدرش بگوید تشنگی دارد مرا میکشد؛ آب به من بده. او میدانست که بابا آب ندارد، پس چرا برگشت؟ پیش خودش گفت: جدم پیغمبر(ص) اعلام کرده که هر کس یک قدم بهطرف زیارت حسین من برود، خدا ثواب هزار حج و عمرهٔ قبولشده را به او میدهد. عدهای از شما در اربعین دارید میروید. خدا این زیارت را قدمی حساب میکند، نه هواپیمایی، نه قطار و نه ماشین. از خانه تا حرم چند قدم است؟ به هر قدم، هزار حج و عمرهٔ قبولشده در نامهٔ شما مینویسند. علیاکبر(ع) هم برای آب نیامد، بلکه گفت: به زیارت بروم تا پدرم مرا ببیند و خوشحال شود. من بروم که امام زمانم را شاد کنم.
[1]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73.
[2]. سورهٔ بقره، آیهٔ 279: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ».
[3]. سورهٔ بقره، آیهٔ 275: «الَّذينَ يَأْکُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ کَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَي اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ».
[4]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 47.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73.
[9]. منتهیالآمال، ج1، ص375؛ لهوف، ص113.