جلسه دوم؛ جمعه (28-5-1401)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- نگاه مادی مدعیان علم به انسان
- گناه در کشورهای غربی، بهمنزلۀ طبیعت دوم انسان
- آدمکشی، حاصل حرامخوری و رباخوری
- مردم جهان در تقسیمبندی امیرالمؤمنین(ع)
- سیر خلقت انسان در آیات قرآن
- بندگی پروردگار، تنها راه رفاقت و لقای حضرت حق
- نشانههای پیشوایان هدایت در آیات قرآن
- اصل و تبار انسان در کلام امیرالمؤمنین(ع)
- کلام آخر؛ زمین! با پیکر رنجیدهٔ زهرا مدارا کن
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیبنا و طبیبنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
نگاه مادی مدعیان علم به انسان
در طول تاریخ، آنهایی که نگاهشان به انسان نگاه صددرصد مادی بوده (این نگاه از زمان قابیل قاتل هابیل شروع شده که اندیشهٔ مادی او در قرآن بهطور مفصّل توضیح داده شده است. این نگاه در بین خیلی از کسانی جریان پیدا کرد که ذرهای سواد داشتند و به قول خودشان، دانشمند بودند)، انسان را تا حد حیوانات پایین آوردند؛ حتی از حد حیوانات هم پایینتر بردند و این را هم به مردم قبولاندند که شما فقط بدن هستید. البته یک دانشمند یهودیِ صهیونیست (من کتابهای او را خواندهام) که نمیخواهم اسم او را ببرم و اهل اتریش بود، در شناساندن انسان کتابی نوشت. این کتاب با قدرت صهیونیستها به دانشگاههای دنیا راه پیدا کرد و کتاب درسی شد. وی در کتابش نوشت: انسان فقط و فقط غریزهٔ جنسی است و هیچچیز دیگری نیست. کتاب او، انسان را از حیوانات هم پستتر معرفی کرد. به این کتاب، اول در اروپا و بعد هم در آمریکا عمل شد؛ زندگی جوانان، دختران، مردان و زنان آنگونه شد که شنیدید. آنهایی که پناه بر خدا، اهل ماهوارههای فاسد هستند (برای من هم گفتهاند)، دیدهاند که مقام انسان تا کمتر از حیوانات پایین آورده شده است.
عجیب اینکه افکار این یهودی صهیونیست، البته کتابهای دوسه نفر دیگر هم کمک همین صهیونسیت بودند، بهعنوان علم روانکاوی روی مغز مردمِ اروپا و آمریکا آمدند؛ چون اسم کتاب او «روانکاوی»، یعنی تحقیق در روان انسان است. بالاخره کار را به این نتیجه رساند که انسان، یعنی «شهوت جنسی»، شکم و کار کارخانهها هم کمکی برای آن شهوت است. چیزهای دیگری هم نوشته که من شرمم میآید روی منبر بگویم! کار به جایی رسیده که ارتباط با محرمها (پدر با دختر، دختر با برادر، برادر با خواهر) یک کار علنی است؛ حتی کار را به جایی رساندند که گفتند اگر قانع نشدی، با حیوانات، مخصوصاً سگ در ارتباط باش. ازدواج زن یا مرد با سگ، بلااشکال و قانونی است. من چون برای تبلیغ به 25-26 تا کشور اروپا رفتهام، دیدهام!
گناه در کشورهای غربی، بهمنزلۀ طبیعت دوم انسان
الآن شما اگر به هر جای اروپا و آمریکا بروید، آنچه انبیای کتابهای آسمانی، قرآن و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) گناه میدانند، آنها مطلقاً گناه نمیدانند. در واقع، تمام گناهان را «اخلاق و طبیعت دوم انسان» کردهاند. شما بگو که «ربا» در قرآن مجید از گناهان کبیره است و پروردگار در سورهٔ بقره میفرماید: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا»[1] اگر رباخور رباخوری خود را ترک نکند، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ»[2] خدا و پیغمبر با آن رباخور اعلام جنگ میکنند؛ نه اینکه رباخور اعلام جنگ میدهد! ربا خور که یک مورچه، یک سوسک و یک شیطان است؛ اینکه نمیتواند به خدا اعلام جنگ بدهد. خدا و پیغمبر به او اعلام جنگ میدهند؛ یعنی او را بینهایت پَست میکنند. همین ربا اختراع یهود است و در هیچ ملتی سابقه نداشته.
آدمکشی، حاصل حرامخوری و رباخوری
شما میگویید رباخور در معرض اعلام جنگ خدا و پیغمبر(ص) است. کل زندگی آنها براساس بانکهای ربوی است؛ دولت، ملت و کارمند، همگی رباخور هستند. هرچه حقوق به کارمندان آمریکا و اروپا میدهند، نجس است؛ لذا وقتی این حرامخورها چه در آمریکا و چه اروپا وارد ارتش میشوند، بهراحتی آدم میکشند.
زینالعابدین(ع) روز عاشورا وقتی در خیمه افتاده بودند، امام حسین(ع) در آخرین لحظات به ملاقات ایشان آمدند، مطالبی با زینالعابدین(ع) در میان گذاشتند که خیلی جالب است! بعد امام چهارم به پدرشان گفتند: پدر! کار شما با مردم به کجا کشید؟ فرمودند: جنگ. گفتند: حالا که جنگیدید، یاران و برادران شما کجا هستند؟ برادر من علیاکبر(ع) چرا نمیآید که به من سر بزند؟ فرمودند: عزیزدلم! همهٔ آنها شهید شدند. گفتند: چرا این کار اتفاق افتاد؟ امام حسین فرمودند: «مُلِئَتْ بُطُونُهُمْ مِنَ الْحَرَامِ» حرامخوری اینها را امامکُش، مردمکُش، ولیّکُش و عابدکُش کرد.
من خودم این مطالب را در کتابهای خودمان دیدهام؛ وقتی ابیعبدالله(ع) بالای سر حبیببنمظاهر آمدند و سر او را به دامن گرفتند، رو به لشکر کرده (جنازه نزدیک لشکر افتاده بود و آنها صدای امام را میشنیدند) و فرمودند: ای بنیامیه! کسی را کشتید که تا دیشب، یعنی شب آخر عمرش، هر 24 ساعت یک ختم قرآن میکرد؛ حالا شخصیت قمربنیهاشم(ع)، علیاکبر(ع) و دیگر بنیهاشم سر جای خودش!
خوراک در اروپا و آمریکا براساس ربا و حرامخوری است. یک صفت هم که این حرامخوری در انسان ظاهر میکند، آدمکشی است. اینها بیست سال به افغانستان آمدند، بالای یکمیلیون نفر را کشتند و هیچ هم پشیمان نیستند؛ چون گناه را جزء اخلاق خود کردهاند. در واقع، تعلیمات کسانی که نگاه مادی به انسان داشتند، این جنس دوپا را به یک گرگ وحشی تبدیل کرد. در عراق هم نزدیک به یکمیلیون نفر را کشتند و فیلمهای آن را هم نشان دادند. سهچهار تا سرباز روی کشتهٔ بیگناه عراقی که نه نظامی بود و نه آدم جنگی، مینشستند و سیگار میکشیدند و میخندیدند. واقعاً انسان این است که شما، گذشتگان شما و فیلسوفنماهای ملتها گفتهاید یا آن است که خدا، انبیا و ائمهٔ طاهرین فرمودهاند؟!
مردم جهان در تقسیمبندی امیرالمؤمنین(ع)
من یک روایت از امیرالمؤمنین(ع) بخوانم (تازه طلبه شده بودم که این روایت را دیدم؛ همان وقت هم آن را حفظ کردم و تا حالا در ذهنم مانده است) و بعد هم یک خطبهٔ کوتاه از «نهجالبلاغه» به شمارهٔ 134 برای شما بخوانم. اگر نهجالبلاغه در منزل دارید، شمارهٔ خطبه 134 است. امام در این خطبه، کل مردم جهان را دو قسمت کردهاند و چقدر هم زیبا تعبیر میکنند! یک تقسیم را میگویند «کوردلان»، نه «کورچشمها»؛ کوردلان یعنی آنهایی که متوجه هیچچیزی نیستند و هرچه هم نسبت به خودشان و جهان ارزیابی دارند، دروغ است. یک گروه هم در این عالم هستند که حضرت از آنها به «بصیر و روشنبین» تعبیر میکنند. اینها در عرش دل خود، خیلی زیبا توحید، جهان و انسان را میبینند؛ همانگونه که هست. این صفتِ خیلی قویای است! در قرآن هم این دو تا تعبیر، «روشنبینی» و «کوردلی» آمده است.
حال اگر ما آن روایت اول را که انسانشناسی امیرالمؤمنین(ع) است و نیز این خطبهٔ 134 را عمقی حس و دریافت بکنیم، نتیجهٔ آن چه میشود؟ نتیجهاش این میشود: ما با شوق، رغبت و محبت، بندهٔ خدا میشویم؛ بندهای که در بندگیاش کسالت و تنبلی و سستی ندارد. او میفهمد که این بندگی مَرکب جان و عقل است و انسان را به لقاءالله، قربالله، رحمتالله، مغفرتالله و نهایتاً، رضوانالله میرساند. آنجا دیگر ابدی میشود. این نگاه دین و نگاه امیرالمؤمنین(ع) به انسان است؛ البته بعد از اینکه انسان خودش را درک بکند و بفهمد.
سیر خلقت انسان در آیات قرآن
عجیب است که اگر ما خودمان را بفهمیم، آن وقت میفهمیم که پروردگار با یک مشت گِل چه کرده است! یک مشت گِل و نه خاک! خدا در قرآن میفرماید: «إِنّی خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طینٍ»[3] و در این آیه میفرماید: «إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ»[4] و نیز در آیهای دیگر میفرماید: «إِنّا خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ»؛[5] اینها جریانات خلقت ماست. ما اول گل بودیم؛ با آب باران یا آب چشمه هم گل شدیم. در این گِلها، انواع گیاهان و حبوبات درآمد و انواع حیوانات حلالگوشت چریدند. پدر و مادر ما از آن گیاهان، حبوبات و گوشت حیوانات حلالگوشت خوردند. این گل در سِیری که داشت، اول گیاه شد و بعد گوشتِ حلال؛ بعد پدر و مادر ما آن را پختند و خوردند، بعد نطفه شد و بعد هم جنین. در حقیقت، این آیات سِیر آفرینش را میگوید.
بعضیها که وارد نیستند، میگویند چرا خدا یک بار گفته «إِنّی خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طینٍ» من بشر را از گل آفریدم، یک جا میگوید «إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ» و یک جا هم میگوید از نطفه آفریدم؟ آنهایی که قرآن را نمیفهمند، میگویند این آیات با همدیگر هماهنگی ندارد و در قرآن اختلاف هست. بالاخره خلقت از چیست؟ از گِل است یا گِل لازب و یا نطفه؟! اینها متوجه نیستند که پروردگار عالم دارد سیر خلقت انسان را میگوید.
بندگی پروردگار، تنها راه رفاقت و لقای حضرت حق
ما وقتی نگاه انبیا، خود خدا، قرآن و امیرالمؤمنین(ع) به انسان را با دلمان لمس کردیم، میفهمیم که خدا اراده کرده این یک ذره گِل را به کجا برساند تا همدم لقاءالله شود. همین یک ذره گل که حالا به صورت انسان شده است، دارای لقاءالله، رحمتالله، مغفرتالله و جنتالله شود.
آیا من میتوانم به خدا بگویم که اینها را نمیخواهم؛ مرا به همان حالت گِل اول اول خودم دربیاور؟! خدا گوش نمیدهد! اصلاً امشب ما دعا و گریه بکنیم و خدا را به حق محبوبانش قسم بدهیم که ما زن و مرد را به همان حالت گِل اولیه برگرداند؛ این دعا یک دعای چرند است و مستجاب نمیشود. دعا باید حکیمانه و عاقلانه باشد.
حالا خدا میگوید شما را برنمیگردانم؛ میگوییم پس ما را آزاد بگذار تا هر کاری دلمان میخواهد، مثل اروپاییها و آمریکاییها بکنیم. شهوترانی، حرامخوری، آزاردادن بندگان، رباخوری و... آزاد باشد؛ میگوید من شما را آزاد نمیگذارم، چون همهٔ این کارها ظلم است! من چون عادل هستم، نمیپسندم که بندهام ظالم باشد.
ما میگوییم حالا که اجازه نمیدهی ما یک میدان آزاد داشته باشیم، پس ما را رها کن تا هر کاری دلمان میخواهد، بکنیم؛ ولی ما را به جهنم هم نبر. این دعا هم دعای مستجاب نیست و دعای خیلی چرندی است! من شصتهفتاد سال در دنیا هر گناه، ظلم، ستم و جرمی را مرتکب بشوم، بعد هم خدا در قیامت به من بگوید خسته نباشی، درِ بهشت باز است، داخل بهشت برو. اصلاً این خلاف عدالت، عقل و نظام هستی است!
ما را برنمیگرداند که خاک بشویم، آزادی هم که به ما نمیدهد تا هر کاری دلمان بخواهد بکنیم؛ این آزادی را نمیدهد و قبول هم نمیکند که در این آزادی، ما را به جهنم نبرد. این وسط چه میماند؟
چهبسا عاقلانه این است که با وجود مقدس او بسازیم؛ ساختن با او هم، فقط با عبادت امکان دارد و هیچ راه دیگری ندارد. اگر من بخواهم با خدا رفیق بشوم، عاشق او بشوم و به لقا، مغفرت، رحمت و جنت او برسم، به خودش قسم، هیچ راهی ندارد جز اینکه بندهٔ او بشوم.
نشانههای پیشوایان هدایت در آیات قرآن
یک آیه از قرآن برای شما بخوانم؛ من خیلی به این آیه وابسته هستم و خیلی خیلی دوستش دارم. جای آن را هم به شما بگویم؛ آیه در سورهٔ انبیاست. خدا دربارهٔ 124هزار پیغمبر و دوازده امام میفرماید (قرآن وقتی نازل شد، فقط امیرالمؤمنین بودند و حسن و حسین هم بچه بودند؛ از کجا میگویم دوازده امام؟ روایات اهلبیت میگویند ما دوازده تا مصداق این آیه هستیم): «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا».[6] چقدر این آیه زیباست! ما همۀ اینها را پیشوای شما قرار دادیم، حالا گوش بدهید یا ندهید، قبول بکنید یا نکنید، پیشوایی آنها مسلّم و سرِ جای خودش است. اگر بعد از رحلت پیغمبر(ص)، علی را چه کنار بزنید و چه کنار نزنید، امام است؛ چه با او مخالفت کنید و چه مخالفت نکنید، امام است؛ به او اقتدا کنید یا نکنید، امام است؛ هر بلایی که میخواهید، سر او بیاورید، او باز هم امام است. این وسط بفهمید که ضرر و منفعت در کنار این پیشوایان برای خودتان است. شما اگر هدایت انبیا را قبول بکنید، سود خیلی سنگین میبرید؛ اگر قبول هم نکنید، ضرر سنگین میکنید.
«وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ»[7] من به همهٔ اینها هم گفتهام که هیچ کار خیری از آنها فوت نشود! خطر سنگینی داشت برای مدینه پیش میآمد، شخصی از دشمنان رده اول اهلبیت پیش حضرت سجاد(ع) آمد و با اینکه خیلی خبیث بود، به زینالعابدین(ع) گفت: من برای خودم و زن و بچهام میترسم؛ اگر این خطر همهٔ مدینه را بگیرد، چه میشود؟ حضرت یک کلید و یک آدرس به او دادند و فرمودند: من بیرون از مدینه یک باغ دارم که درِ آن قفل است. این کلید را بگیر، سریع زن و بچهات را بردار و به آنجا برو. حالا هر کسی میتوانست پناه بگیرد، پناه گرفت. همین آدم خبیث میگوید: من زن و بچهام را سریع بردم، درِ باغ را باز کرده و آنها را مستقر کردم. هوا هم خیلی گرم بود. ده دقیقهٔ بعد دیدم که زینالعابدین(ع) با یک قدح شربت خنک آمدند و گفتند: هوا گرم است و بچههایت گرمشان شده؛ این را به زن و بچهات بده. خدا میفرماید که من به همهٔ آنها گفتهام هیچ کار خیری از شما فوت نشود؛ و لو در حق مخالف و دشمنتان باشد. چهبسا ما هم باید این اخلاق را داشته باشیم؛ قرآن میگوید: اگر کسی به ما بدی هم کرده باشد، دلیل نمیشود که جلوی همهٔ خیرها را از طرف خودتان به روی او ببندید. او بد و اشتباه کرده، اما این دلیل ترک خیر نیست!
دو سفارش دیگر هم به این 124هزار پیغمبر و دوازده امام کردهام: «وَ إِقامَ الصّلاةِ وَ إیتاءَ الزّکاةِ»[8] اقامهٔ نماز و دستبهجیب بودن.
بعد، آخر آیه میگوید: «وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»[9] این بالاترین مقام است؛ همهٔ اینها بندهٔ من بودند. «بندهٔ من بودند» یعنی چه؟ یعنی گوش به فرمان من، اهل اطاعت و عمل به دستورات من بودند. وقتی آدم خودش را واقعاً بشناسد که کیست، چه مقامی دارد و در کجای جهان قرار دارد، عاشقانه «عبدالله» میشود.
اصل و تبار انسان در کلام امیرالمؤمنین(ع)
حالا روایت امیرالمؤمنین(ع) را عنایت کنید که اوایل طلبگیام در یک کتاب دیدم. حضرت امیر(ع) انسان را معرفی میکند که چه کسی است: «أَصْلُ اَلْإِنْسَانِ لُبُّهُ».[10] خیلی جالب است که در قرن ششم و هفتم، جلالالدین رومی در دیوان مفصّل «مثنوی» خود (شش تا دفتر است) میگوید:
ای برادر! تو همان اندیشهای
مابقی تو استخوان و ریشهای
امیرالمؤمنین(ع) این را فرمودهاند؛ حالا خیلی از شارحان مثنوی اصلاً اسمی از امیرالمؤمنین(ع) نبردهاند و نگفتهاند این حرف از علیبنابیطالب است و اختراع مثنوی و دریافت جلالالدین نیست!
ای برادر! تو همان اندیشهای
مابقی تو استخوان و ریشهای
این مابقی تو در قبر میپوسد و به باد میرود؛ آنچه از تو میماند، فقط آثار مثبت توست که در عالم باقی میماند. همان سخن امیرالمؤمنین(ع) که میفرمایند: «أَصْلُ الْإِنْسَانِ لُبُّهُ» ریشهٔ وجود تو مغز است. خیلی دلم میخواست که امشب مغزداران عالم را با کلمهٔ «مغز» از قرآن (سورهٔ رعد) برای شما بگویم؛ حرکات روحی، بدنی و مالی مغزدارها بهخاطر داشتن مغز و دریافت درست چیست. به شما وعده میدهم که با خواست خدا، این مغزداران را از سورهٔ رعد برایتان بگویم؛ سهچهار تا آیه است که قرآن در معرفی مغزداران غوغا کرده و میگوید نشانههای مغزداران چیست. هر کس آن نشانهها را ندارد، مغز ندارد و بدنِ خالی است؛ یعنی مغز خود را تعطیل کرده. این گفتهٔ امیرالمؤمنین(ع) است که مولوی به شعر گفته:
ای برادر! تو همان اندیشهای
مابقی تو استخوان و ریشهای
این مابقی را که همهٔ حیوانات هم دارند؛ اما شما اروپاییها، آمریکاییها و و ملتهای بیدین گذشته، مغز را از انسان گرفتید و فقط بدن خالی او را گذاشتید. اینگونه نیز اوضاع جهان و انسان را به اینجا رساندید!
سپس حضرت در ادامه میفرمایند: «و عَقلُهُ دِينُهُ، و مُروّتُهُ حيثُ يَجعَلُ نَفسَهُ» پابند انسان برای اینکه هر کاری دلش میخواهد، نکند، عقل و دین اوست (مغز بالاتر از عقل است). آن دین است که عقل انسان را مهار میکند؛ البته اگر بگذاری که این دین، عقل و مغز برای تو بماند.
کلام آخر؛ زمین! با پیکر رنجیدهٔ زهرا مدارا کن
شب یکشنبه است؛ میدانید شب کیست؟ شب دو تا مظلوم بینظیر عالم، امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) است. خیلی از ما افراد عزیزی را از دست دادهایم، چارهای هم نداشتهایم و آنها را دفن کردهایم؛ اما از زمان حوا(س) تا روز قیامت، باارزشتر از فاطمهٔ زهرا(س) نیامده است. زهرا(س) مادر عقل، مادر مغز، مادر یازده تا امام است؛ این ارزش را ببینید!
قبر آماده است، اما علی(ع) طاقت ندارند که بدن را وارد قبر بکنند. علی(ع) که آدم کمطاقتی نبودند و در همهٔ جنگها بَرنده بودند؛ اما در روایاتمان نوشتهاند: کنار قبر بلند شدند و در تاریکی شب، دو رکعت نماز خواندند (چون قرآن دستور داده «وَ اسْتَعینُوا بِالصّبْرِ وَ الصّلاةِ»[11] در سختیها از نماز کمک بگیرید). وقتی سلام نمازشان را دادند، گفتند: خدایا! به من کمک بده تا این بدن را دفن کنم. من دیگر حال علی(ع) را نمیدانم که برای شما شرح بدهم! حضرت وارد قبر شدند، بدن را بلند کردند و داخل قبر گذاشتند. برای شما چه بگویم! بند کفن را باز کردند و صورت سیلیخورده را روی خاک گذاشتند.
زمین! با پیکر رنجیدهٔ زهرا مدارا کن
که این پهلوشکسته بر تو باشد میهمان امشب
نمیدانم چطوری لحد را چیدند و چهکار کردند! امام صادق(ع) میفرمایند: دفن که تمام شد، متحیر مانده بودند که اگر به خانه بروند، جواب این چهار تا بچهٔ بیمادر را چه بدهند؛ اگر کنار قبر بایستند، طاقت نداشتند! مجبور شدند بیایند و خودشان را روی قبر پیغمبر(ص) بیندازند.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 279.
[2]. همان.
[3]. سورهٔ ص، آیهٔ 71.
[4]. سورهٔ صافات، آیهٔ 11.
[5]. سورهٔ انسان، آیهٔ 2.
[6]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ».
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. بحارالأنوار، ج2، ص82.
[11]. سورهٔ بقره، آیهٔ 45.