لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم؛ سه‌شنبه (29-9-1401)

(تهران حسینیه آیت الله بروجردی)
جمادی الاول1444 ه.ق - آذر1401 ه.ش
13.48 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

نور هدایت

باید به این مسئله توجه داشت که اخلاق، اعمال، آثار، فرمایش‌ها و روایات وجود مبارک امیر‌المؤمنین(ع) امت و انسان‌ها را تا روز قیامت هدایت می‌کند، نور است؛ نوری که از زمان بودن در رحم مادر تا روز شهادتش تاریکی به آن حمله نکرد؛ چون قدرت حمله نداشت. برعکس امیر‌المؤمنین(ع) به هر ظلمت و تاریکی‌ای که تابید، آن را از بین برد. وجود مقدسی که ما را هدایت می‌کند، علم است، نه عالم؛ عالم به افرادی گفته می‌شود که چند سالی زحمت می‌کشند و مطالبی را از قرآن و روایات یاد می‌گیرند و بین مردم بیان می‌کنند؛ اما امیر‌المؤمنین(ع) «علم» است، یعنی خود حقیقت و واقعیت است. آن وجود مقدسی که ما را هدایت می‌کند، ایمان محض است. ایمانش هم مربوط به ابتدای آفرینش اوست، نه بعد ولادت از مادر. توجه به این مسئله و نورانیت باطن باعث بیان مسائلی می‌شود که پذیرفته شود.

 

ولایت امیرمؤمنان(ع) قبل از خلقت آدم

روایت واقعاً عجیبی از خود حضرت نقل شده. من این روایت را در دو‌سه کتاب مهم رده‌بالا دیدم که حضرت می‌فرماید: «کُنتُ وَلیاً وَ آدمُ بینَ الماءِ و الطینِ»[1] من زمانی «ولی» بودم که آدم بین خاک و آب بود. وقتی من ولی بودم، اصلاً موجودی به نام آدم در این عالم وجود نداشت.

در این زمینه روایات جامع و کلی‌تری در کتاب‌های مهم ما آمده که سال آن را نمی‌دانیم؛ چون این روایات به‌گونه‌ای که بیان می‌کنند، آن‌وقت سالی وجود نداشته؛ چون سال با گردش خورشید، زمین و کرات به وجود می‌آید. زمین اگر 365 شبانه‌روز دور خورشید بگردد، یک سال و اگر ده بار بگردد، ده سال می‌شود. این روایات به‌گونه‌ای که بیان می‌کنند (زیاد هم هست)، مربوط به موقعیتی است که نه خورشیدی بوده و نه زمینی، نه وقتی بوده و نه سالی، نه هفته‌ای بوده و نه ساعتی. اتفاقاً امثال «صدرالمتألهین شیرازی» این مغز پیش‌افتاده و متفکر شیعه، «آقا جمال خوانساری» این فیلسوف عظیم‌القدر، «آقا حسین خوانساری»، «میرداماد»، «میرفندرسکی» و «شیخ بهائی» در این‌گونه روایات خیلی کار کرده‌اند.

 

ماهیت هستی اهل‌بیت(ع)

پیغمبر(ص) می‌فرماید: خداوند دو هزار سال (سال هم وجود نداشته، این که می‌گوید دو هزار سال، برای این است که بنده بفهمم، لمس و درک کنم) پیش از آسمان‌ها و زمین، من و علی را از نور اراده، قدرت و رحمت خودش آفرید.[2]

خلقت اینها نوری بوده، من که نمی‌فهمم و نمی‌دانم این دو هزار سال چه معنایی دارد؛ چون ما وقتی می‌توانیم بگوییم سال که زمین، آسمان، منظومه‌، خورشید و گردش زمین به دور خورشید باشد. این سال یعنی چه؟ اینکه حضرت می‌فرماید «کُنتُ وَلیاً و آدمُ بینَ الماءِ و الطینِ» من زمانی به مقام ولایت اللهی رسیدم که آدمی در این عالم وجود نداشت، خلقت پیغمبر(ص)، امیر‌المؤمنین(ع)، صدیقۀ کبری(س) و ائمۀ طاهرین تا امام دوازدهم(علیهم‌السلام) خلقت نوری بوده که در زیارت جامعه هم می‌خوانیم: «خَلَقَکُم اللّهُ أنواراً» شما را به کیفیت نور آفرید و بر عرش قرار داد. فهم اینها برای ما خیلی سنگین است. آن وجود مقدسی که ما را راهنمایی می‌کند، حلال و حرام، دنیا و آخرت، وظایف و مسئولیت‌ها، ایمان و اخلاق و روش و رفتار را به ما می‌گوید، دانایی او فراگیر به کل گذشتۀ و آیندۀ عالم است. این دانایی فراگیر را در جلسۀ گذشته با دلیل برایتان ثابت کردم؛ یک چتر دانایی نزد امیر‌المؤمنین(ع) هست که تمام گذشته، آینده و خود آفرینش زیر آن است.

 

علم امیرمؤمنان(ع)

حضرت امیر در خطبۀ «شقشقیه» جمله‌ای دارد؛ در این خطبه از مردم زمان خود که حقش را بردند، غارت و غصب کردند و برای رسیدن علمش به مردم مانع ایجاد کردند، به‌شدت گلایه کرده است. آنجا می‌فرماید: دانش از سراپای وجود من مانند سیل جریان دارد.[3] هیچ‌کسی هم تا حالا این حرف را نزده. چه کسی می‌تواند بگوید دانش من سیل است و سیل که از کوه و تپه سرازیر می‌شود، چیست؟! می‌گوید دانش، سیل‌وار از همۀ وجود من در جریان است.

این روایت خیلی فوق‌العاده‌ را که همۀ کتاب‌های مفصل راجع‌به امیر‌المؤمنین(ع) نقل کرده‌اند، بشنوید! ابو‌بصیر آدم بزرگوار و خیلی موردعلاقۀ حضرت صادق(ع) است. وی می‌گوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ» من به دیدن امام صادق رفتم. کلمۀ «دخل، دخول» یعنی وارد‌شدن؛ ولی در ادبیات عرب وقتی که با «علیٰ» می‌آید (مثل اینجا)، به‌معنای «به زیارت کسی رفتن» است. اگر «دَخلتُ» بدون «علی» می‌گفت، یعنی به حضرت وارد شد؛ اما «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ» که لقب معروف امام صادق(ع) است، با «علیٰ» آمده؛ یعنی به زیارت امام صادق(ع) رفتم. «فقلتُ لَه» به حضرت عرض کردم: «إِنَّ الشِّيعَةَ يَتَحَدَّثُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَلَّمَ عَلِيّاً بَاباً يُفْتَحُ مِنْهُ أَلْفُ بَابٍ» شیعیان می‌گویند: پیغمبر(ص) حقیقتی را به امیر‌المؤمنین(ع) تعلیم داد که از این حقیقت، هزار رشتهٔ حقیقت تلألؤ می‌کرد. امام صادق(ع) فرمود: «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ وَاللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيّاً أَلْفَ بَابٍ» این شیعه خیلی از علی(ع) کم می‌گذارد. این‌طور نیست که اینها می‌گویند؛ پیغمبر(ص) به علی(ع) یک حقیقت یاد نداد، بلکه هزار حقیقت به او یاد داد که «يُفْتَحُ لَهُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ» از هر حقیقتی، هزار حقیقت دیگر به‌روی علی(ع) گشوده شده. امام می‌گوید اول هزار حقیقت یاد داد، از هر حقیقت هزار رشته حقیقت گشوده شد که یک میلیون می‌شود.[4]

الآن کسی به من بگوید: آقا! شما چند رشته علم بلدی؟ من می‌گویم: ادبیات عرب، معانی و بیان، ترجمۀ جملات عربی، آیه و تعداد معین روایت بلدم. اینهایی هم که من بلدم، اگر آدم راست‌گویی باشم، به مردم می‌گویم کامل بلد نیستم، علم من در این چند رشته ناقص است؛ اما پیغمبر(ص) به وجود مقدس حضرت مولی‌الموحدین هزار رشتۀ علم یاد داده که از هر یک رشته، هزار رشتۀ دیگر سرچشمه گرفته که یک میلیون می‌شود. به‌نظر من این عدد یک میلیون هم برای نزدیک‌کردن به ذهن ماست، و الا علم شمردنی نیست. گاهی این مطالب برای نزدیک‌کردن به ذهن ماست.

ابوبصیر می‌گوید که به حضرت صادق(ع) گفتم: «هَذَا وَ اللَّهِ الْعِلْمُ» علم به این می‌گویند. حضرت فرمود: ابو‌بصیر! «إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَلِكَ» این یک میلیون علمی که تو می‌گویی، علم است؛ اما همۀ علم علی(ع) نیست، بلکه امیر‌المؤمنین(ع) غیر از این یک میلیون رشته، دارای علوم فراوان و مقاماتی است که قابل‌شمارش و درک‌کردن نیست. نه اینکه علم جدم علی(ع) مخصوص همین یک میلیون رشته باشد، بلکه پیغمبر(ص) این یک میلیون رشته را به او یاد داد؛ آنهایی که خدا به او عطا کرده، علوم کثیره است. مگر می‌شود آنها به‌دست آورد![5]

 

مقدار علوم الهی نزد علی(ع)

کل مردم زمان بعد از رحلت پیغمبر(ص)، نه فقط آن دو نفر، به ریاست آن دو نفر دست‌به‌دست هم دادند، علی(ع) را با این علم خانه‌نشین کردند و دنیا را بعد از خانه‌نشینی او تا حالا از رشته‌های عظیم علم محروم کردند. شما قیامت در دادگاه الهی جواب این ظلم غیر‌قابل‌جبران را چه می‌خواهید بدهید؟! چه عذری دارید به خدا بگویید؟!

اهل‌سنت کتابی دارند به نام «حُلیّةالأولیاء» که در کتاب‌فروشی‌های مکه، مدینه، عراق، سوریه، لبنان، پاکستان و افغانستان زیاد هست و مرتب هم چاپ می‌شود. چند‌جلدی و ضخیم است. این عالم سنی در این کتاب نقل می‌کند (این روایت برای ما نیست، شما ببینید امام ما کیست و دیگران درباره‌اش چه نگاهی دارند): «سُئِلَ النبیُ عَن عَلیِ بنِ أبي طالبٍ» کسی از پیغمبر(ص) دربارۀ امیر‌المؤمنین(ع) پرسید، حضرت فرمود (جواب پیغمبر را ببینید): «قُسِمَتِ الْحِكَمُ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ» خدا کلّ علم را در ده بخش تقسیم کرد، «فَأُعْطِيَ عَلِيٌّ تِسْعَةَ أَجْزَاءٍ» نه قسمتش به علی عطا شد، «وَالنَّاسُ جُزْءًا وَاحِدًا» به کل مردم تا قیامت یک جزء داده شده که علی هم آن جزء را می‌داند.[6] به کل مردم عالم یک جزء عطا شده، اما نه قسمت کامل به علی عطا شد که علی در آن یک قسمت هم سهم دارد؛ ولی این علم پیشش ماند. 

 

معالم الهی موجود نزد امام زمان(عج)

روایت دیگری هم برایتان بگویم که خیلی فوق‌العاده است! اگر آدم کنار این روایت دو میلیون الله اکبر بگوید، کم است! وجود مبارک امام صادق(ع) می‌فرماید: علم ۲۸ حرف است (مطابق حروف الفبا، از الف تا یاء)؛ همۀ علمی که از زمان حضرت آدم(ع) تا روز ظهور امام زمان(عج) در دانشگاه‌ها، دانشمندان، حکما، عرفا، فلاسفه، شیمی و فیزیک‌دان‌های دنیا پخش شده، «الف» علم است؛ دوازدهمین ما که می‌آید، از «باء» تا «یاء» را برای مردم نمایان می‌کند. این شخص نهمین اولاد ابی‌عبدالله(ع) است. ببینید چقدر نزد پدرش بوده!

 

تفسیر حقیقی سورۀ حمد در نگاه علی(ع)

کتابی هست به نام «قوةالقلوب»؛ کتاب دیگری هست در چهار جلد به نام «ینابیع‌المودة». من چاپ ۱۳۰ سال پیش این کتاب را دارم که در استانبول ترکیه چاپ شده. این کتاب یک‌جلدی و حروفش خیلی ریز است. در قم روی این کتاب زحمت کشیده و چهار جلدش کردند، خیلی خوب چاپ شده. 

این دو کتاب نقل می‌کنند (اینها را دقیق آدرس می‌دهم که اگر یک‌وقت اهل‌سنت این صحبت‌ها را در ایران و خارج هم بشنوند، بدانند ما به چه علت دنبال‌ و فدایی علی هستیم و به چه علت هرچه بلا سرمان بیاید، دست از اهل‌بیت نمی‌کشیم. از بعد پیغمبر هم تا حالا سر ما بلا آورده‌اند) که امیر‌المؤمنین(ع) فرمود: «لَو شِئتُ» اگر بخواهم، اما چون اول روایت «لو» آمده است، ادیبان عرب می‌گویند: «لو» حرف امتناع است؛ وقتی می‌گوید «لو»، یعنی درها به‌رویم بسته است، نزد من امکانات نیست و نمی‌شود؛ ولی اگر امکانات بود و آزاد بودم و می‌توانستم پرده از روی دانشم بردارم، «لَأَوْقَرْتُ سَبْعِينَ بَعِيراً فِي تَفْسِيرِ فَاتِحَةِ اَلْكِتَابِ»[7] سورۀ «فاتحة الکتاب» را تفسیر می‌کردم، باید نوشته‌ها را بار هفتاد شتر می‌کردند.

این علم امیرالمؤمنین است. چه خبر است! نکند یک‌وقتی برخوردها، مسائل و موج‌هایی پیش بیاید که خیلی راحت از علی دست برداریم! نکند چینن بلایی بر سرمان بیاید که ما دنیا و آخرت بی‌علی بشویم! آن‌وقت همۀ درها به‌رویمان بسته خواهد بود.

 

باب الجنة 

اسم «اصبغ‌بن‌نباته» را زیاد شنیده‌اید. خیلی مرد بزرگ و الهی‌ای بوده. امیرالمؤمنین(ع) تعریف‌های جالبی از «اصبغ» دارد. او می‌گوید من با دو گوش خودم از علی شنیدم که پیغمبر فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ اَلْجَنَّةِ» من شهر بهشتم. شما آنچه شنیده‌اید، این بوده: «أنا َمَدینةُ العلمِ»؛ این یک روایت دیگر است که پیغمبر می‌فرماید «أَنَا مَدِينَةُ اَلْجَنَّةِ» من شهر بهشتم. این خیلی لطیف است؛ نه اینکه من انسانی هستم که شایسته‌ام وارد بهشت بشوم، بلکه خودم شهر بهشتم. روز قیامت این هشت‌بهشتی که عباد خدا از زمان آدم تا روز برپا‌شدن قیامت واردش می‌شوند، در ملک من وارد می‌شوند. بهشت جلوۀ حقیقت من است. «أَنَا مَدِينَةُ اَلْجَنَّةِ وَ أَنْتَ بَابُهَا يَا عَلِيُّ» من شهر بهشتم، ولی در بهشت تویی. «كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَدْخُلُهَا مِنْ غَيْرِ بَابِهَا» دروغ می‌گوید هرکه بگوید من از غیر در وارد بهشت می‌شوم.[8] وقتی از در بهشت نروی، از کجا می‌خواهی بروی؟! بهشت در قیامت دری غیر از علی ندارد، از چه دری می‌خواهی بروی؟! 

 

در کسب علوم پیامبر اکرم(ص)

این هم یک روایت دیگر؛ چه روایتی است! جابر‌بن‌عبدالله می‌گوید: «رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ» پیغمبر(ص) را دیدم، «آخِذاً بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ يَقُولُ» دست علی(ع) در دستش است و می‌گوید: «هَذَا أَمِيرُ الْبَرَرَةِ» این علی رئیس نیکان عالم است. «وَ قَاتِلُ الْفَجَرَةِ» این نابودکنندۀ بدکاران عالم است. «مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ» پیروز است، هرکه علی(ع) کمکش کند؛ اما اگر کمک علی نباشد، پیروزی محال است. «مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ» بی‌آبرو، رها، یله و بدبخت است، هرکه علی رهایش کند. «ثُمَّ رَفَعَ بِهَا صَوْتَهُ» بعد از این چند جمله، پیغمبر با‌ صدای بلند فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ» من شهر دانشم، «وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» علی درِ این شهر است؛ «فَمَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ» کسی که علم واقعی می‌خواهد، سراغ امیرالمؤمنین(ع) بیاید.[9] 

امشب دلتان خیلی شاد شد؛ من هم همین‌طور! امشب برایمان روشن شد که خدا چه سرمایۀ عظیمی به ما داده که رابطۀ قلب ما با امیرالمؤمنین است؛ چه عنایتی به ما کرده که ما در دینمان به امیرالمؤمنین(ع) اقتدا کرده‌ایم. 

 

مظلومیت اهل‌بیت(ع) بعد از رسول خدا

پیغمبر(ص) هر‌وقت می‌خواست در خانۀ علی و زهرا را بزند، چفت در را بلند نمی‌کرد که روی گل‌میخ بزند؛ نزدیک در می‌ایستاد، چون خانۀ حضرت علی(ع) و فاطمۀ زهرا(س) هفتاد متر نمی‌شد. صدا از کوچه راحت در خانه می‌رفت. با یک دنیا وقار رو‌به‌روی در می‌ایستاد: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ» فاطمۀ زهرا(س) صدایش را که می‌شنید، با‌سرعت در را باز می‌کرد. یک روز که در را باز کرد، پیغمبر(ص) فرمود: فاطمه جان! ناهار چه دارید؟ گفت: پدر! ام‌ایمن یک مقدار آرد و روغن برایم آورده، همان را می‌خواهم درست کنم. فرمود: ناهار پیش شما می‌آیم.

حضرت زهرا(س) می‌فرماید: پیغمبر(ص) داخل خانه آمد، ما چهار نفر من، علی، حسن و حسین(علیهم‌السلام) روبه‌رویش نشستیم. امروز خیلی ما را عمیق نگاه کرد، بعد از جا بلند شد و رفت گوشۀ اتاق، دو رکعت نماز خواند. بعد از سلام نماز مثل یک آدم داغ‌دیده شروع کرد به گریه‌کردن. عظمتش اجازه نمی‌داد که بپرسیم چه شده؛ ولی حسینم که چهار سالش بود، گفت: بابا! مگر شما مهمانی نیامدید، چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: حسین من! امروز چهرۀ شما چهار نفر را نگاه می‌کردم، بعد از رحلت خودم را می‌دیدم که چه بلاهایی سر شما می‌آید! حالا من تفسیرش می‌کنم: حسین جان! خیلی از درگذشت من نمی‌گذرد که صدای نالۀ مادرت بین این در و دیوار بلند می‌شود! خیلی نمی‌گذرد که فرقت بابایت را در مسجد می‌شکافند! خیلی نمی‌گذرد که جنازۀ برادرت را تیر باران می‌کنند! اما «لا یومَ کَیّومِکَ یا أبا‌عَبدِاللهِ» حسین من! در این عالم هیچ‌روزی مثل روز تو نیست که بین دو نهر آب، سر تو را با لب تشنه از بدن جدا می‌کنند.[10]

 

دعای پایانی

اللهم! اغفر لنا و لوالدینا و لوالدی والدینا لمن وجب له حق علینا

اللهم! اهلک اعدائنا

اصلح امورنا!

اید و احفظ امام زماننا! 

 


[1]. مشارق أنوار الیقین، ص۱۸۶؛ جامع الأسرار و منیع الأنوار، ص۴۶۰.
[2]. علل‌الشرایع، ج۱، ص۱۳۴: «عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ يَقُولُ خُلِقْتُ أَنَا وَغَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ يَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ يُخْلَقَ آدَمُ بِأَلْفَيْ عَامٍ فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ جَعَلَ ذَلِكَ النُّورَ فِي صُلْبِهِ».
[3]. نهج‌البلاغه، خطبۀ 3: «أَمَا واللَّه لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وإِنَّه لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى، يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ ولَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ، فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وطَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً».
[4]. بصائرالدرجات، ص۳۰۳؛ خصال، ج۲، ص۶۴۷؛ اختصاص، ص۲۸۲.
[5]. همان.
[6]. حلیةالاولیاء، ج۱، ص۶۴.
[7]. قوة‌القلوب، ج۱، ص۹۳؛ ینابیع‌المودة، ج۳، ص۴۵۶.
[8]. امالی (شیخ طوسی)، ص۳۰۹.
[9]. امالی، ص۴۸۳؛ مناقب ابن‌مغازلی، ص۱۱۵.
[10]. امالی (صدوق)، ص۱۷۵: «عن ابن عباس، قال: إن رسول الله (ص) كان جالسا ذات يوم إذ أقبل الحسن (ع)، فلما رآه بكى، ثم قال: إلي يا بني، فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليمنى، ثم أقبل الحسين (ع)، فلما رآه بكى، ثم قال: إلي يا بني، فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليسرى، ثم أقبلت فاطمة (س)، فلما رآها بكى، ثم قال: إلى يا بنية، فأجلسها بين يديه، ثم أقبل أمير المؤمنين (ع)، فلما رآه بكى، ثم قال: إلي يا أخي، فما زال يدنيه حتى أجلسه إلى جنبه الايمن ...». در این روایت ماجرای مهمانی حضرت در خانۀ امیرالمؤمنین(ع) نیامده است.

برچسب ها :