لطفا منتظر باشید

جلسه اول؛ یک‌شنبه (4-10-1401)

(تهران حسینیه هدایت)
جمادی الثانی1444 ه.ق - دی1401 ه.ش
21.58 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

تأثیر روحیۀ عبودیت و عبادت در انسان

در عبودیت، یعنی روحیه‌ای که انسان را در مدار عبادت قرار می‌دهد، آثار عظیمی در دنیا و بی‌نهایتی در آخرت است. انسان هیچ قدرتی ندارد، «خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا»[1]، هیچ مایه و سرمایه‌ای هم ندارد، «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»[2]؛ ولی این انسان ضعیف، فقیر ذاتی و تهی‌دست حقیقی وقتی که ظرف عبودیت و طلوع «عبادت‌الله» شود، این عبودیت و عبادت چون رشتۀ اتصال بین انسان و پروردگار است، یک قدرت کم‌نظیر در او ایجاد می‌کند. البته فوران قدرت عبودیت و عبادت برای هر‌کسی به تناسب ظرفیت، گنجایش و اخلاص اوست. این‌طور نیست که همۀ مؤمنینِ دارای روح عبودیت و حرکت عبادتی یک قدرت داشته باشند.

 

ریشه و اصل مقام نبوت

این مقام بهترین مقام برای انسان است. مقامی است که پروردگار مهربان عالم ۱۲۴هزار پیغمبر را به آن ستوده، ثنا گفته و تعریف کرده. البته آیات متعددی در این مسئله هست که گاهی پیغمبری را به این عنوان اسم می‌برد، مثلاً در یک آیه می‌فرماید «نعم العبد» ایوب است؛[3] «نعم الرسول» و «نعم النبی» نمی‌گوید! مقام نبوت مقام فوق‌العاده‌ای است؛ اما ریشۀ پدید‌آمدن مقام نبوت و رسالت، مقام «عبودیت» و «عبادت» است. رسالت درخت عرصۀ «عبودیت» و «عبادت» است، به همین دلیل در قرآن مجید پیغمبری را تحت این عنوان اسم می‌برد؛ یعنی این انسان واقعاً تسلیم دستورات پروردگار بوده و اهل تجزیه‌کردن نبوده که بگوید من حال دارم، این ده دستور را انجام می‌دهم، حال ندارم، این ده دستور را انجام نمی‌دهم. عبادت‌های بدنی را انجام می‌دهم، اما عبادت‌های مالی را نه، من خیلی دست و دلم سمت عبادت‌های مالی نمی‌رود.

البته از زمان آدم(ع) تا الآن، عبادت‌های مالی خیلی ضعیف بوده یا در بعضی‌ها نبوده؛ مثلاً شخصی زمین کشاورزی چند‌صد‌هکتاری دارد که وقتی گندم، جو و خرمایش را درو می‌کند، ده سوله را پر می‌کند. چنین شخصی می‌گوید دست و دلم نمی‌رود که مثلاً از یک تن گندم، جو یا خرما این مقدارش را بپردازم؛ اما پروردگار هرچه نماز بخواهد (بگوید روزی صد رکعت بخوان)، می‌خوانم. من مایل نیستم فرمان خدا روی مالم بیاید، اما روی بدنم بیاید. این دین در وجود انسان، دین نیست. این دین دل‌بخواهی است، نه دین خدا‌خواسته. دین دل‌بخواهی هم واقعاً ارزش ندارد؛ چون در قرآن مجید پروردگار عالم مکرر فرموده: در دین من تفرقه و جدایی ایجاد نکنید![4] این امر پروردگار است.

من این بخش‌ها را عمل می‌کنم، آن بخش‌ها را عمل نمی‌کنم؛ اگر آن بخش‌ها را عمل نمی‌کنی، مطیع من نیستی و این دین نصفه‌کاره‌ات هم دین من نیست؛ چون خدا دین نصفه‌کاره ندارد. 

 

مذمت تجزیه‌کردن دین با یک مثال

در آیۀ شریفۀ مربوط به امامت امیر‌المؤمنین(ع) می‌خوانیم: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»،[5] یعنی من امروز با امیر‌المؤمنین(ع) دین را کامل کردم. پیغمبر(ص) قبل از امیر‌المؤمنین(ع) 23 سال احکام، معارف، اخلاق و احوال دین را برایتان بیان کرده، یک نفر بگوید که همۀ احکام، اخلاق و احوال دین را قبول دارم، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) را قبول ندارم. این دیگر دین خدا نیست! این دین این فرد و خودخواسته است، نه دین خدا‌خواسته؛ بیشتر مردم، حتی در همین آب‌و‌خاک به این حقیقت توجه ندارند.

عده‌ای از ما مردها دین را تجزیه کرده‌ایم و می‌گوییم که این مسائل را عمل می‌کنیم، چون خدا می‌گوید، اما آن مسائل را عمل نمی‌کنیم، چون می‌خواهد به مال ما دست بزند؛ یا مثلاً بعضی از خانم‌ها می‌گویند ما نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم و حج هم می‌رویم، اما به حجابی که قرآن گفته کاری نداریم. خانم بزرگوار! این دین که نصفه‌کاره شد و کامل نشد، خدا دینش کامل است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ». ببینید مسئله چقدر دقیق است! پروردگار می‌فرماید دینم کامل است، عده‌ای از مرد و زن این دین را ناقص و کم می‌کنند و می‌گویند قسمتی از آن را عمل می‌کنیم، قسمتی را عمل نمی‌کنیم. شما با اندیشه و فکر پاکتان هم این دین را ناقص می‌دانید، ولی آن‌که شش‌کلاس درس نخوانده، در داوری و قضاوت همین را می‌گوید که شما پنج مسئلۀ الهی را انجام نمی‌دهی، دو تایش را انجام می‌دهی؛ اینکه دین خدا نیست، این دین خودت است.

 

اطاعت محض انبیا و ائمۀ طاهرین از خداوند

انبیا، اولیای الهی و ائمۀ طاهرین مطیع صددرصد بودند، ما ده‌ها بار این مسئله را دربارۀ همه‌شان خوانده‌ایم؛ مثلاً در خطاب به حضرت سیدالشهدا(ع) می‌گوییم: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ اَلصَّلاَةَ»[6] این عبادت بدنی، «وَ آتَيْتَ اَلزَّكَاةَ»[7] این عبادت مالی، «وَ أَطَعْتَ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّى أَتَاكَ اَلْيَقِينُ»[8] این عبودیت؛ این یعنی‌تسلیم‌بودن باطن به پروردگار مهربان عالم. واقعاً هم خیلی جرئت می‌خواهد که آدم زحمات انبیا، ائمۀ طاهرین، آیات کتب آسمانی و خواسته‌های پروردگار را تقسیم کند و بگوید این بخشش را نمی‌خواهم، این بخشش را روی چشمم، عمل می‌کنم! خدا دین ناقص ندارد، پس آن‌که تقسیم می‌کند که بخشی را عمل می‌کنم، بخشی را عمل نمی‌کنم، دینش ناقص است و آن دین خدا نیست که در قرآن مجید آمده.

اگر می‌گوید ایوب بندۀ خوبی بوده، خوبی ایوب به چه بوده؟ به زیبایی چهره، پول، زن و بچۀ خوب یا خانه‌اش بوده؟ یکی از خوبی‌هایش به باطنش بود که تسلیم حق و انسان مطیعی بود و اهل تقسیم‌کردن نبود. در ظاهر اهل عمل‌کردن به وظیفه و مسئولیت الهی خود بود و عقب هم نمی‌انداخت که حالا بخوابیم، نمازمان را یازده شب می‌خوانیم، عیبی ندارد که امروز نماز صبحمان قضا شد و ده صبح می‌خوانیم. «نعم العبد» یعنی اهل به تأخیر‌انداختن «عبادت‌الله» و خدمت به «خلق‌الله» نبود.

 

معنای کلمۀ «عابد» 

خدا در بعضی آیات عموم انبیا را «عابد» می‌گوید که بر وزن «فاعل» است. متخصصین ادبیات عرب می‌گویند که اسم فاعل معنای مضارعش را می‌دهد. «یفعل» یعنی کار دائم. «فاعل» در همین «یفعل» است؛ یعنی «یفعل» سه حرف اصلی دارد: «ف» و «عین» و «لام»، یک «یاء» به آن اضافه کردند و «یفعل» شده. ریشۀ «فاعل» هم «فعل» است («ف» و «عین» و «لام») که به آن «الف» اضافه شده. 

«یفعل» و «فاعل» (بنا به گفتۀ متخصصین ادبیات عرب) دلالت بر استمرار دارد. مثلاً در قرآن می‌خوانیم: «غافر الذنب» خدا آمرزندۀ گناهان است؛ اما ترکیب «غافر» «اسم فاعل» است، اصل آن «غین» و «فاء» و «راء» است، اما پروردگار یک «الف» اضافه کرده که غفار‌بودن خودش را نشان بدهد، می‌گوید «غافر الذنب». مضارع «غافر» «یغفر الذنب» و «یغفر الذنوب» است. در سورۀ زمر داریم: «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ»[9] یعنی آمرزش خدا همیشگی است. اگر برای دریافت مغفرت بیایی، دیر نیست و تعطیلی ندارد. از ازل تا ابد غافر است، برای این دو قرن نیست. روز قیامت هم دریای غفران می‌جوشد و می‌خروشد؛ چون خیلی‌ها را باید در قیامت بیامرزد. حالا که می‌گوید «غافر الذنب»، یعنی غفران من پیوسته، همیشگی و دائمی است، تمام انبیا را «عابدین» می‌گوید.

 

علت مقام امامت‌ در ابراهیم(ع)

حالا متن آیه را عنایت کنید! چه آیۀ پندآموزی، چه درس‌هایی در این آیه است! اگر با خودکار بنویسیم، شاید یک خط کامل هم نشود. «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً»[10] ما همۀ انبیا را پیشوا و راهبر قرار دادیم؛ چون با امتحاناتی که از آنها گرفته شد، شایستگی پیشوا‌شدن را نشان دادند. حالا نشان‌دادن شایستگی و امام‌شدن را در سورۀ بقره می‌فرماید: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ»[11] ابراهیم در معرض انواع امتحانات بدنی، مالی، اولادی، حالی، اجتماعی، ایمانی و اخلاقی قرار گرفت، امام باقر(ع) می‌فرماید: سی امتحان بود که بعضی از آنها کمر کوه دماوند را می‌شکند، اما این عبدالله از پس آن امتحان برآمد. «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنّ» یعنی کامل امتحانش را پس داد. وقتی این شایستگی امتحانی را در سی مورد به من نشان داد، من به او گفتم: «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»[12] تو تا روز قیامت پیشوای بندگان من هستی.

 

ضرورت الگو‌پذیری از پیشوایان الهی

آیۀ جالبی را برایتان بخوانم! اول بگویم که پروردگار در کل آفرینش و ازل و ابد، بنده‌ای با‌ارزش‌تر و باگنجایش‌تر، گسترده‌وجودتر، در عقل اکمل‌تر، در عبادت اعبدتر و اعلم‌تر (اینها را هم قرآن دارد، هم امیر‌المؤمنین(ع) می‌فرماید) از پیغمبر و ائمه نداشت، اما قرآن دربارۀ ابراهیم و پیغمبر و امامان ما چه می‌گوید؟ «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ»[13] نزدیک‌ترین مردم جهان (اولی الناس، نه مؤمنین) به ابراهیم(ع) از بعد ایشان تا قیامت، تابعان و اقتدا‌کنندگان به او هستند. آنهایی که اقتدا کردند، چه کسانی هستند؟ «وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا»[14] یکی از اقتداکنندگان به پیغمبر من و «خلیل‌الله»، رسول اسلام است، یک جمع اقتداکنندۀ به ابراهیم، ائمۀ طاهرین هستند. این مقام امامت و پیشوایی است. «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً»[15] من همۀ 124هزار پیغمبر را پیشوا (به لغت فارسی الگو و فارسی‌تر سرمشق) قرار دادم که اگر واقعاً مردم دنبال نجات، سعادت و خیر دنیا و آخرت‌اند، در عمل، گفتار، رفتار، ایمان و برخوردشان از اینها سرمشق بگیرند.

این سرمشق هم قرار‌داده‌شدۀ خداست، سرمشق‌های زمینی نیستند. زمین که سرمشق ندارد، زمین فقط مأموم دارد، سرمشق آسمانی است؛ یعنی از عالم الهی با نشان‌دادن شایستگی به مقام سرمشق‌بودن و امامت می‌رسد. زمین کجا سرمشق دارد؟! همین الآن کل آمریکا، اروپا، آفریقا، آسیا و اقیانوسیه، شرق و غرب، در این هشت‌میلیارد جمعیت سرمشق انتخابی خدا وجود ندارد. اصلاً کسی نمی‌تواند سرمشق باشد.

خدا باید سرمشق تعیین کند، او بندگانش را می‌شناسند که چه بنده‌ای برابر با گنجایشش از نظر ظاهر و باطن، صددرصد است، برای کلّ مردم انتخابش می‌کند. این لطف زیاد خدا به انسان است که نگفته روی زمین دنبال سرمشق بگرد. سرمشق‌های زمینی سرمشق نیستند، باید سرمشق آنها انبیای الهی باشد و هر گروهی، هر مرد و زنی و هر جوانی که سرمشق زمینی انتخاب کرده، ضرر کرده است.

 

نمونه‌ای از بندۀ تسلیم خداوند

خیلی از جوان‌ها در این پنجاه سال نزد من آمدند یا نامه نوشتند که آقا ما اشتباه بزرگی کردیم دنباله‌روی دایی‌مان، فلان قهرمان و چهرۀ معروف آمریکایی و اروپایی شدیم. حالا که بیدار شدیم، می‌بینیم این سال‌ها فقط خسارت دیدیم؛ اما شما می‌بینید پیغمبری که طبق قرآن، «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[16] برای مردم سرمشق زیبایی است، به یک حبشی آفریقایی قد‌کوتاهِ سیاه‌چهرۀ بی‌پولِ تهی‌دست و کمبود‌داشتن از مخرج حروف (اصلاً بلد نیست «شین» بگوید؛ به شین می‌گوید «سین»، زبانش این است. در تشهد می‌گوید: «أسهد أن لا إله إلا الله وحده لا سریک له») می‌گوید: تمام اذان‌های پنج‌وقت نماز مرا بگو! این منفعت است؛ اما سرمشق‌های زمینی خسارت‌زن هستند.

اولین باری که در مسجد‌النبی (نمی‌دانم بالای بلندی رفت یا داخل مسجد؛ آن‌وقت مسجد سقف نداشت) به دیوار بیرون مسجد تکیه داد، برای اعلام نماز اذان گفت، خوش‌صدا نبود، مخرج «شین» نداشت، نزد پیغمبر(ص) آمدند (همیشه این‌جور آدم‌ها هستند) و گفتند: ما این اذان‌گو را نمی‌خواهیم. این تجزیه است! کسی را که پیغمبر خواسته، برای چه می‌گویی نمی‌خواهم؟! پیغمبر(ص) که دینش کامل، رأیش الهی، انتخابش ملکوتی است و می‌داند که او مخرج «شین» ندارد و خوش‌صدا نیست، انتخابش کرده، تو برای چه می‌گویی نمی‌خواهم؟! در مقابل پیغمبر تو چه‌کاره‌ای؟! اینها پیشنهاد کردند اذان‌گو را عوض کن، یک خوش‌صدا بگذار، همان‌جا جبرئیل آمد و گفت: خدا می‌گوید این باید تا آخر عمرت اذان‌گو‌یت باشد!

این مقام و ارزش است. اذانش یک‌طرف، «الله اکبر» از عبودیت و عبادتی که در یک سیاه‌چهره، بد‌صدا و بی‌قیافه طلوع می‌کند! این خیلی مهم است.

 

دلیل مقام والای بلال حبشی

پیغمبر خیلی کارهای سنگینی برای مردم داشت، برای خودش هیچ کار سنگینی نداشت. سنی‌ها و شیعیان کتاب‌های متعدد نوشتند به نام «سنن‌النبی» روش زندگی پیغمبر(ص)، حتی صاحب تفسیر بیست‌جلدی «المیزان» یک کتاب به نام «سنن‌النبی» دارد. ایشان برای خودش کاری نداشت، ارزان‌ترین لباس‌ها را می‌پوشید، یک بز بزرگ در خانه داشت که خودش کنار این بز می‌نشست، شیرش را می‌دوشید، یک لیوان خودش می‌خورد و چند لیوان به خانواده می‌داد. غذایش هم خیلی ساده بود؛ اما کار دینی، الهی و هدایتگری‌اش واقعاً خسته‌کننده بود. آن هم در میان انسان‌هایی که از صد نفر، یکی می‌فهمید، بقیه زبان‌نفهم بودند. پیغمبر(ص) چه رنجی می‌کشید! زمانی که خیلی خسته می‌شد، می‌گفت: بِلال کجاست؟ اگر در جمعیت بود، می‌گفتند: آقا! اینجا نشسته؛ اگر نبود، می‌گفتند: نیست، می‌فرمود: یک نفر سریع برود و او را بیاورد. برادران و خواهرانم! وقتی می‌فرمود «بلال کجاست؟»، امیرالمؤمنین(ع)، سلمان، مقداد و عمار نشسته بودند، می‌گفت بلال را بگویید بیاید. می‌خواست ارزش بدهد و ارزش معرفی کند. علی(ع) و سلمان که سر جای خود، می‌خواهد بگوید یک حبشی سیاه بد‌صدایِ بد‌قیافه که مخرج «شین» ندارد، در داشتن عبودیت و عبادت انسان فوق‌العاده‌ای است. بلال می‌آمد، می‌فرمود: بلال! خیلی خسته‌ام، «أرحنا» من را از خستگی دربیاور! فکر می‌کنید چه‌کار می‌کرد که پیغمبر از خستگی درآید؟ ماساژ و ورزش می‌داد؟! بلال می‌دانست خستگی پیغمبر با چه‌چیزی در می‌رود. وقتی می‌فرمود «أرحنا» ای بلال! من را از خستگی دربیاور،[17] او شروع می‌کرد به قرآن‌خواندن. پیغمبر(ص) با قرآن‌خواندن بلال به اعماق ملکوت سفر می‌کرد؛ چون می‌دید این صدا، صدای عبودیت، پاکی دل، روح، وجدان، گلو، زبان و فکر است! این امواج باعظمتی که از بلال ظهور و به پیغمبر(ص) انتقال پیدا می‌کرد، خستگی پیغمبر(ص) را در می‌آورد. کیست که با شنیدن قرآن از خستگی درآید؟ 

نمی‌دانم شعر برای چه کسی است. به امیرالمؤمنین(ع) خطاب می‌کند، می‌گوید:

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن

به رخت نظاره‌کردن، سخن خدا شنیدن[18]

صداها خیلی فرق می‌کند؛ خیلی از صداها در روزگار ما مردم را بی‌دین و شهوت‌ران کرده و مرد و زن را به انواع گناهان کشیده، اما صدای بلال پیغمبر(ص) را از خستگی در می‌آورد. 

 

نتیجۀ اتصال به درگاه الهی

«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ»[19] اگر اینها شما را هدایت می‌کنند، به دستور من است و سرخود نیست. در پایان آیه می‌فرماید: «وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»[20] همۀ انبیای من دارای روحیۀ عبودیت و انجام عبادت بودند. این مایه (برادران و خواهران! این چیزی که می‌گویم، خیلی در کتاب‌ها جست‌وجو کردم، خیلی آیه و روایت دیدم و دقت کردم) و تنها مایۀ اتصال انسان به پروردگار عالم، عبودیت و عبادت است، هیچ‌چیز دیگری مایۀ اتصال نیست. آن‌وقت اگر این اتصال برقرار شود، بین انسان و خدا سنخیت ایجاد می‌شود.

اگر اجازه بفرمایید که مطلب «اتصال ایجاد سنخیت می‌کند» را فردا با خواست خدا توضیح مهمی بدهم.

 

روضه

هرکه شد از یک نگاه واله و شیدای دوست 

از دو جهان دیده بست بهر تماشای دوست

تا سپه عشق زد خیمه به صحرای دل 

دل ز دو عالم کشید خیمه به صحرای دوست

زاهد و حور و بهشت، ما و رخ ذات یار 

دوست چو خواهی، مخواه دنیا و عقبای دوست

گنج دل و ملک فقر دولت پاینده‌ای است 

کز همه پرداختی غیر تمنای دوست

گیتی و خوبان آن در نظر آیینه‌ای ست

دیده ندیدند در آن جز رخ زیبای دوست

امشب می‌خواهم توسلی کنم که از توسلات کم‌نظیر شیعه به اهل‌بیت است، عجب توسلی! ۷۲ نفر در کربلا شهید شدند، اما وقتی منهال‌بن‌عَمرو کوفی زمان قیام مختار به دیدن زین‌العابدین(ع) آمد، عرض کرد: آقا! کوفه تغییر و تحول پیدا کرده. مختار‌بن‌ابی‌عبیده قیام کرده، تمام قاتلان را می‌کشد. 72 تا شهید شده بودند، اما زین‌العابدین(ع) به منهال فرمود: از حرمله چه خبر؟ منهال! حرمله جگر ما اهل‌بیت را سوزاند. بچۀ ما که دست جنگ‌کردن و پای رفتن به میدان نداشت! بچۀ ما برای اولین بار مقدار اندکی آب می‌خواست، اما حرمله در بغل بابایم با تیر سه‌شعبه او را زد.[21] 

 

دعای پایانی

خدایا! آنچه خوبی به ما و خانوادۀ عطا کردی، بعد می‌خواهی به ذریۀ ما عطا کنی، از ما نگیر.

خدایا! ما را مؤمن واقعی قرار بده.

خدایا! همۀ ما را عمل‌کنندۀ به دین به‌صورت کامل قرار بده.

خدایا! وجود مبارک امام زمان(عج) را دعاگوی ما و اهل‌بیت و نسل ما قرار بده.

خدایا! با ‌دست رحمت، لطف و کرمت مشکلات شیعه، مخصوصاً مشکل گرانی را حل کن.

 


[1]. سورۀ نساء: آیۀ ۲۸.
[2]. سورۀ فاطر: آیۀ ۱۵.
[3]. سورۀ ص: آیۀ ۴۴: «وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ».
[4]. سورۀ نساء: آیۀ ۱۵۰: «اِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا».
[5]. سورۀ مائده: آیۀ ۳.
[6]. مفاتیح‌الجنان، ص۴۲۹.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. سورۀ زمر: آیۀ ۵۳: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ».
[10]. سورۀ انبیاء: آیۀ ۷۳: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ».
[11]. سورۀ بقره: آیۀ ۱۲۴.
[12]. همان.
[13]. سورۀ آل‌عمران: آیۀ ۶۸.
[14]. همان.
[15]. سورۀ انبیاء: آیۀ ۷۳.
[16]. سورۀ ممتحنه: آیۀ ۶.
[17]. تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۰۳: «عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ سَالِمٍ، فَأَخْبَرَنَاهُ عثمان بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ الْعَلافُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الشَّافِعِيُّ، وَأَخْبَرَنَاهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاتِبُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الصَّوَّافُ، قَالا: حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا خَلادُ بْنُ يَحْيَى، قَالَ: حَدَّثَنَا مِسْعَرٌ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، قَالَ: عَادُوا رَجُلا مِنْ خُزَاعَةَ، قَالَ: فَقَالَ الْخُزَاعِيُّ: لَقَدْ وَدِدْتُ أَنِّي قَدْ صَلَّيْتُ فَاسْتَرَحْتُ، قَالَ: ثُمَّ قَالَ الْخُزَاعِيُّ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: يَا بِلالُ، أَقِمِ الصَّلاةَ، أَرِحْنَا بِهَا». طبق روایت نقل‌شده، پیامبر اکرم(ص) برای اذان‌گفتن بلال این جمله را می‌فرماید.
[18]. ظاهراً این شعر خطاب سید بحرالعلوم به امام زمان(عج) در حرم امیر‌المؤمنین(ع) است، نه خطاب به امیرالمؤمنین(ع). نقل شده که روزی سید بحرالعلوم در حرم امام علی(ع) می‌بيند امام زمان(عج) بالای سر حضرت مشغول قرآن‌خواندن است. ايشان این بیت را به همین سبب می‌سراید.
[19]. سورۀ انبیاء: آیۀ ۷۳.
[20]. همان.
[21]. امالی (طوسی)، ص۲۳۸: «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْمُظَفَّرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ الْإِسْكَافِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي دَاوُدُ بْنُ عُمَرَ النَّهْدِيُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يُونُسَ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) مُنْصَرَفِي مِنْ مَكَّةَ فَقَالَ لِي: يَا مِنْهَالُ، مَا صَنَعَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلَةَ الْأَسَدِيُّ فَقُلْتُ: تَرَكْتُهُ حَيّاً بِالْكُوفَةِ، قَالَ: فَرَفَعَ يَدَيْهِ جَمِيعاً، فَقَالَ:" اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ"».

برچسب ها :