فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

جاری‌شدن فیوضات الهی بر عباد خدا


عبودیت(3) - جلسه دوم؛ دوشنبه (5-10-1401) - جمادی الثانی 1444 - - 21.19 MB -

نحوۀ زندگی عباد خداآرامش عباد خدا در فزع اکبرحالات ملائک در مواجهۀ با عباد خداتوجه ویژهٔ خدا و بهشتیان به بندگان خداناراحتی شدید جهنمیان از فراق الهیمقایسه بین حالات بهشتیان و جهنمیان«حر» نمونه‌ای از بهترین عباد خداسعادتمند در دنیا و آخرتروضهدعای پایانی

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

نحوۀ زندگی عباد خدا

روح عبودیت، یعنی تسلیم‌بودن نسبت به وجود مبارک حضرت حق و عملی‌کردن این حالت بندگی به‌صورت عبادت، تنها راه رابطۀ انسان با پروردگار مهربان عالم است. وقتی این رابطه و اتصال عبد به حق برقرار می‌شود، فیوضات از سوی خدا برابر با گنجایش عبد به او انتقال پیدا می‌کند و این فیوضات تغییرات عجیبی در انسان به وجود می‌آورد؛ یکی این است که انسان در دنیا زندگی می‌کند، خانواده و کسب دارد، ولی آزاد زندگی می‌کند. این خیلی حرف است! وجود مقدس او نمی‌گذارد که انسان اسیر خود، کسب، مال، خانواده و دیگران شود. با خانواده، مردم و کسب‌و‌کارش هست، اما پروردگار عالم این لطف را به بنده‌اش می‌کند که متعلقات بنده‌اش مانع از بندگی او نشوند.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»[1] البته این سفارش به آنهایی است که هنوز در مسیر راه هستند، آنهایی که جاده را طی کرده‌اند و به آن نقطۀ لازم رسیده‌اند، نیازی به سفارش ندارند. سعدی می‌گوید:

گر قدمت هست، چو مردان برو

ور عملت نیست، چو سعدی بنال

یا حکیم دیگری می‌فرماید:

بکوب این راه را با پای همت

نخواهد اسب تازی تازیانه

اگر نوح است کشتی‌بان مکن هول

از این دریای ناپیدا کرانه[2]

اینجا نوح یعنی نوح عبادت و عبودیت. چطور حضرت نوح(ع) و مؤمنان به او شش‌ماه طوفان‌های آب عظیم را گذراندند و بعد از نشستن روی کوه جودی، با‌امنیت، سلامت و خاطر آسوده از کشتی پیاده شدند و سال‌ها هم به زندگی مؤمنانه و الهی ادامه دادند، عباد خدا هم از طوفان‌های بسیار عظیم و بدتر از طوفان نوح(ع)، یعنی طوفان‌های هوای نفس و خواسته‌های نامعقول باامنیت عبور می‌کنند و به محضر مقدس حضرت رب‌العزّه وارد می‌شوند. مرگ برای آنها یک قدم است که از جای بسیار محدود پر‌طوفان این قدم را برمی‌دارند و وارد یک دنیای باامنیت می‌شوند که امنیتش ابدی است.

 

آرامش عباد خدا در فزع اکبر

اگر بخواهم برای هر‌کدام از این جملات فارسی با ‌کمک خدا آیه‌ای بخوانم، معطل می‌شوید و از بحث هم بازمی‌مانید.

«ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ»[3] آیه برای چه کسانی است که به آن‌ها خطاب می‌شود در سلامت و امنیت کامل از برنامه‌های قیامت وارد شوید؟ اوضاع قیامت به‌تعبیر پروردگار، «فزع اکبر» است؛ یعنی چنان هول و هراس و ترسی بر فضای قیامت حاکم است که پروردگار می‌فرماید آن هول و هراس و ترس اکبر است؛ یعنی در کل چند میلیارد سالی که دنیا سرپا بود، چنین هول و هراسی به وجود نیامد. آن هم در قیامت یک نوع طوفان است، اما به عبادش می‌گوید: «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ» در کمال سلامت وارد شوید که کل آن فزع اکبر به شما یک تلنگر نمی‌زند. در آیۀ دیگری دارد که عباد خدا در آن اوضاع عجیب از شدت خوشحالی لبخند می‌زنند؛ یعنی با چشمشان عوارض «فزع اکبر» را می‌بینند، اما به قول قدیمی‌ها انگار‌نه‌انگار، لبخند می‌زنند.[4]

 

حالات ملائک در مواجهۀ با عباد خدا

در سورۀ رعد است وقتی که عباد من می‌خواهند وارد شوند، «وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ»[5] فرشتگان مثل آن آدمی که کربلا و مکه رفته و اقوام و دوستانش با اشتیاق به دیدنش می‌روند، به زیارتشان می‌آیند. خیلی جالب است اینها به زیارت فرشتگان نائل نمی‌شوند، فرشتگان به زیارت اینها می‌آیند! چون اینها از زیارت ایمان، عبادت، اخلاق و خدمت به خلق برگشته‌اند. عبادت، حال، گریۀ برای خدا و اهل‌بیت و خدمت به عباد الهی را زیارت کرده‌اند، زیارت تمام شده است و وارد عالم بعد شده‌اند. «وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ» فرشتگان من از هر‌طرف به زیارتشان می‌آیند. در برخورد اول چه می‌گویند؟ «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ»[6] ما از جانب پروردگار به‌خاطر آن استقامتی که در دنیا در برابر طوفان‌های ضد دین و انسانیت داشتید، به شما سلام می‌کنیم و مژدۀ امنیت می‌دهیم. «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» چه قیامت خوبی دارید! فرشتگان از خوبی قیامت عباد خدا تعجب می‌کنند و شگفت‌زده می‌شوند؛ این هفتاد‌هشتاد کیلو استخوان، پوست، گوشت و خون در دنیا چه کرده که حالا در آخرت این جواب را می‌شنود! این برای زمین محشر بود.

 

توجه ویژهٔ خدا و بهشتیان به بندگان خدا

اما وقتی وارد بهشت می‌شوند، این دیگر خیلی جالب است! در روایاتمان داریم که هر کجا وارد می‌شوید (الا مکان‌هایی که دستور دادند انجام ندهیم)، به محض ورود سلام کنیم؛ مثلاً وارد محله‌ای، مسجدی یا منزلی شدید که کسی نماز می‌خواند، سلام نکنید! حواسش را پرت نکنید! یا در جلسه‌ای که معلمی درس دین و علم به مردم می‌دهد، آرام و با سکوت وارد شوید! ولی مکان‌های دیگری که وارد می‌شوید، مستحب است سلام کنید. وارد اتاق می‌شوید که یک نفر نشسته یا وارد خانۀ پدر و مادر می‌شوید، سلام کنید. وارد باید سلام کند، یعنی آن‌که وارد بهشت می‌شود، باید به اهل بهشت توجه کند و به آنهایی که قبل از خودش رفتند، بگوید «سلام علیکم».

اما در بهشت کاملاً برعکس است؛ وقتی بهشتی‌ها وارد بهشت می‌شوند، شخص پروردگار مهربان عالم به آنها سلام می‌کند. آیه در سورۀ «یاسین» است که خدا سلام می‌کند؛ اما کدام خدا؟ «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ»[7] رب، پروردگار، مالک و کارگردان مهربان. فکر نمی‌کنم دیگر اینجا را هیچ‌کدام از ما در هر موقعیتی که باشیم، بتوانیم حس کنیم که این سلام مستقیم پروردگار با صدای خودش، با عبد چه می‌کند! 

در این زمینه مطالبی گفته شده، ولی حس‌کردنش خیلی است؛ یکی از آنها سخن «صدرالمتألهین شیرازی» فیلسوف کم‌نظیر، حکیم بزرگ و زاهد و عابد پانصد سال پیش است که تا امروز هم‌وزنش نیامده. غیر از کتابی که در حوزه‌های علمیه درس می‌دهند (شش‌هفت سال طول می‌کشد، من آن کتاب را شاگردی کردم، نزد اساتید خواندم)، کتابی دارد که دقایق بخشی از آیات قرآن را بررسی کرده. 

من ضدّ این مسئلۀ سلام خدا، بهشت، قلب و روح عبد را در برخورد با سلام خدا بگویم. چند آیۀ مربوط به دوزخیان را که توضیح می‌دهد و با آن علم و حکمتش موشکافی می‌کند، گاهی در بیان بعضی از مطالب، برای اینکه مردم بدانند این مطلب چقدر مهم است، دربارۀ آن می‌گوید: «هذا نیّرٌ عرشیٌ»، «هذا نورٌ عرشیٌ» این حرفی که می‌خواهم برایتان بزنم، یک نور عرشی است. درست هم می‌گوید. خیلی جالب است! گاهی که مطالب را تجزیه تحلیل می‌کند، می‌گوید: این از اسرار است، به نامحرم نگویید؛ چون تحملش را ندارد، یک مرتبه از کوره در می‌رود و می‌گوید این حرف‌ها کدام است، چنین حرف‌هایی نیست. این اسرار را به آنهایی که می‌دانید کم‌ظرفیت‌اند، مطلقاً انتقال ندهید! درست هم هست.

 

ناراحتی شدید جهنمیان از فراق الهی

این آیه که دربارۀ دوزخیان آمده، تقریباً سه کلمه است. «إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[8] دوزخیان در آن روز از پروردگارشان و از همه‌چیز او به‌طور کامل محروم‌اند؛ یعنی خدا را در جهنم صدا می‌زنند، اما در سورۀ آل‌عمران می‌گوید: «وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ»[9] من جواب نمی‌دهم. این خیلی سخت است که آدم با‌ امیدی خدا را بخواند، اما در جایی باشد که خدا جواب ندهد. یا می‌فرماید: «وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» ابداً به کسانی که محکوم به دوزخ‌اند، یک بار هم نگاه بامحبت نمی‌کنم! «وَلَا يُزَكِّيهِمْ» یک عیب پرونده‌شان را پاک نمی‌کنم. آن‌وقت ملا‌صدرا می‌گوید: عذاب محجوب‌بودن و جدا‌بودن از خدا، عذاب اینکه خدا جواب نمی‌دهد و نظر رحمت نمی‌کند، از همۀ عذاب آن طبقه‌ای که در آن هستند، برایشان سخت‌تر و سنگین‌تر است.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: فراق یک بار بسیار سنگین است. خیلی جملۀ عجیبی است! یک پیشامدهایی شده که من خانه‌، مغازه‌ و زمینم از دستم رفته، این یک نوع فراق است؛ اما آیا این فراق با فراقی که بر اثر داغ اولاد برایم پیش آمده، یکی است؟! فرض کنید در کنعان همۀ ملک یعقوب (خانه‌ای که در آن زندگی و زمینی که در آن کشت می‌کرد و گوسفندهایش را می‌بردند) را غصب می‌کردند (چون دامدار و کشاورز بود، نوۀ اول ابراهیم(ع) هم بود، یعنی فرزند اسحاق، اسحاق فرزند ابراهیم بود)، فکر می‌کنید یک قطره از چشمش می‌آمد؟! نه به خدا قسم! چون عباد الهی زمین و ملک دارند، تعلق ندارند. عباد الهی زن و ‌بچه دارند، اما نمی‌گذارند زن و بچه‌شان مانع سلوک آنها به‌طرف پروردگار شود، اما وقتی به فراق یک عبد صالح و ولی‌الله مثل یوسف(ع) دچار شد، به‌خاطر سختی فراق، حدود چهل سال اشکش بند نیامد تا اصلاً چشمش نزدیک به ندیدن رسید. 

 

مقایسه بین حالات بهشتیان و جهنمیان

ایشان ثابت می‌کند درد فراق کسی که در دنیا خدا، دین، پیغمبر و اهل‌بیت را رها کرده، هیچ حسی نمی‌کرد و خوش هم بود، اگر نصیحتش می‌کردند، مسخره می‌کرد، اما حالا که در جهنم آمده و درد فراق رب را حس می‌کند (زیرا قیامت جای حس‌کردن و ظهور همۀ حقایق است)، از آتش سوزنده‌تر و شدیدتر است. «إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[10] این ضدّ آن سلام خدا در بهشت است که خداوند عبادش را رفیق، دوست، نزدیک و مقرب خودش می‌داند. اولین لحظه‌ای که دوستش در بهشت قدم گذاشت، صدای دوستش را می‌شنود: «سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ»[11] این سلام با بدن که کاری نمی‌کند، با دل کار می‌کند. چه حسی به بهشتی‌ها از این سلام دست می‌دهد! اینجا قابل‌درک نیست؛ یعنی درکش در دنیا میسّر نیست.

این مقدمۀ مطلب که عبودیت و عبادت تنها پیوند بین عبد و رب است. این پیوند از هر‌وقت که برقرار بشود، مثلاً وقتی که این پیوند یک ساعت به مرگ برقرار بشود، در همان زمان اندک که همه می‌گویند «وقت نیست، به درد نمی‌خورد»، خیلی به درد می‌خورد. اگر این پیوندی که نبوده، در زمان خیلی کوتاهی برقرار بشود، فیوضات الهیه را به‌طرف عبد به جریان می‌اندازد.

 

«حر» نمونه‌ای از بهترین عباد خدا

وقتی حر‌بن‌یزید این پیوند را برقرار کرد، عمرش یک ساعت طول کشید. فیوضات از طریق این پیوند خالصانۀ بامعرفت یک‌ساعته با حر چه کرد که از زن و بچه‌ و خانه‌اش در کوفه، مقام سپهبدی‌اش در این دنیا، پسر هجده‌ساله‌اش که با خودش به کربلا آورده بود و از جانش چشم پوشید، گفت: همه را یکجا تقدیم معشوق می‌کنم؟ این حالش در میدان بود، هنوز طرف خیمه‌ها نیامده بود. این یعنی تصمیم گذشت از دنیا، مقام، زن، بچه‌ها و منزل، چون جای گذشت بود. یک‌وقتی آدم نباید از زن و بچه گذشت بکند، حرام است؛ اما اینجا جای گذشت بود؛ یک وقت آدم نباید از مال و مقامش گذشت بکند، اما اینجا جای گذشت بود.

پیغمبر(ص) به کسی بعد از نماز صبح (به‌تعبیر من) فرمود: دیر شده، چرا در مغازه‌ات نمی‌روی؟ مغازه‌ات در مدینه که جای خوبی است، فروشت هم خوب است؛ چرا در مسجد معطلی؟ گفت: آقا! از دنیا دست برداشتم، به‌اندازۀ این چند سال باقی‌مانده سرمایۀ بخور‌و‌نمیری دارم. فرمود: حق نداری کنار من بنشینی، برو در مغازه‌ات را باز کن! شما مردم مؤمن باید تا آخر عمر در مغازه‌تان باز باشد و از مغازه خرج زن و بچه‌تان، کار خیر و زیارت را بدهید. شخصی از پیغمبر پرسید: درآمدم خوب و حلال است، پول‌های اضافه را چه‌کار کنم؟ فرمود: به اقوام فقیرت، مردم مؤمن آبرودار، کار خیر بده و زیارت مکه برو (آن‌وقت زیارت دیگری نبود). 

چنین جاهایی جای تعطیلی و گذشت نیست؛ اما برای حر بود، باید گذشت می‌کرد؛ اگر گذشت نمی‌کرد که حر نمی‌شد. اگر این تعلق را باز نمی‌کرد، یک سانتی‌متر به‌طرف ابی‌عبدالله(ع) حرکت نمی‌کرد. این تصمیم پیوند عبودیت و عبادت را متصل کرد به پروردگار، فیوضات شروع به جاری‌شدن کرد. در این جریان فیوضات به پسرش گفت: آماده باش که نزد حسین‌بن‌علی(ع) برویم.

اگر فیوضات الهیه در این ماجرا جریان پیدا نمی‌کرد، حرکتی به‌سوی حسین اتفاق نمی‌افتاد. پسرش هم پسر عاقلی بود (اسمش علی بود)، گفت: پدر! چه تصمیم عجیبی گرفتی، نزد حسین‌بن‌علی(ع) برویم! پدر، هشت روز پیش یادت نیست، امام گفت بگذار من به مکه یا مدینه برگردم یا از این طرف بیابان بروم، دوستانی در این مناطق دارم، گفتی نمی‌شود؛ اینها همه اتمام حجت بود. مگر تو پیاده‌اش نکردی و سبب نشدی حسین‌بن‌علی(ع) را به دست این سی‌هزار گرگ بدهیم! برویم؟! راهت می‌دهد؟! او جوان است و ارزیابی می‌کند بابای من که باعث فرود‌آمدن امام در کربلا و محاصره قرار‌گرفتن او توسط این لشکر یزیدی شد، ابی‌عبدالله(ع) نگاهش می‌کند؟! کجا برویم بابا؟

آنچه بیند آن جوان در آینه 

پیر اندر خشت می‌بیند همه[12]

فقط یک کلمه به او گفت: پسر! تو حسین(ع) را نمی‌شناسی، بیا برویم آنجا او را بشناس.

 

سعادتمند در دنیا و آخرت

این جمله، جملۀ عجیبی است! شاید صد بار شنیده باشید که هفت‌هشت قدمی ابی‌عبدالله(ع) سؤال کرد (امام کنار خیمه بود): «هل لي مِنَ تَوبةٍ»[13] من اگر توبه کنم، قبول است؟ همان تصمیمش توبه بود، این کلام امیرالمؤمنین(ع) است: «النقم توبة». همان قطع رابطه، گذشت و بریدن که تمامش آثار جریان فیوضات الهی در قلبش بود، توبۀ کامل بود. بالأخره حر معصوم نبود، ما می‌گوییم نباید این سؤال را می‌کرد؛ اما حقّش بود بپرسد: «هل لي مِنَ تَوبةٍ». اصلاً امام جواب این سؤال را نداد که بله در توبه باز است، می‌توانی توبه بکنی. امام می‌داند آن گذشتی که در میدان تصمیمش را گرفت، بهترین توبه بود. تمام گذشتۀ حر را همان تصمیم و گذشت نورانی کرد؛ لذا امام به او نگفت بله در توبه باز است، نگران نباش! ما را گرفتار اینها کردی، برایت مشکلی نیست، اصلاً جواب این سؤال را نداد. «با کریمان کارها دشوار نیست». امام به او فرمود: «إرفع رأسک». اینجا جای خواری، ذلت و سر‌به‌زیر انداختن نیست، تو سربلندی، سرت را بلند کن! «أنت الحرّ كما سمّتك به امك، أنت الحرّ في الدّنيا و أنت الحرّ في الآخرة»[14] تو در همین دو ساعت سعادتمند شدی، دنیا و آخرتت آباد است. این اثر عبودیت، بندگی و جریان فیوضات الهیه در قلب است که چه می‌کند!

بیم است و امید و بی‌قراری

شوق است و نوید آشنایی

عشق است که می‌کشاند و بس 

یار است که می‌کند خدایی

مست‌اند که می‌روند بی‌خود

در بحر حریم کبریایی

اینجا ره گمراهان نباشد

من خسته و ناتوان و زارم 

غیر از تو در دگر ندارم

با این همه نامرادی و غم 

بر رحمت تو امیدوارم

دانم که تو دست من بگیری 

هرچند دلی سیاه دارم

زیرا که تویی تویی امیدم

روضه

شب شهادت صدیقۀ کبری(س) است. امروز همه‌مان ایشان را مستمع قرار بدهیم، روضۀ عزیزش را برایش بخوانیم. 

آن دم بریدم من از حسین دل 

کآمد به مقتل شمر سیه‌دل

او می‌دوید و من می‌دویدم

او سوی مقتل من سوی قاتل

او می‌کشید و من می‌کشیدم 

او خنجر از کین من ناله از دل

او می‌نشست و من می‌نشستم 

او روی سینه من در مقابل

او می‌برید و من می‌بریدم 

او از حسین سر، من از حسین دل

 

دعای پایانی

خدایا! به‌حقیقت صدیقۀ کبری(س)، ما و اهل‌بیت و نسل ما را اهل عبودیت و عبادت قرار بده.

خدایا! آنچه به خوبان عالم عطا کردی، به ما هم عطا کن.

خدایا! به‌حقیقت زینب کبری(س) آنچه شر و زیان از خوبان عالم برطرف کردی، از ما برطرف کن.

خدایا! گذشتگان ما را به حرمت صدیقۀ کبری(س) بیامرز.

خدایا! شهدا را قرین رحمتت فرما.

خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما و خانواده و نسل ما قرار بده.

 


[1]. سورۀ منافقون: آیۀ ۹.
[2]. غروی اصفهانی.
[3]. سورهٔ حجر: آیۀ ۴۶.
[4]. سورۀ عبس: آیات ۳۸ و ۳۹: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ × ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ».
[5]. سورۀ رعد: آیۀ ۲۳.
[6]. سورۀ رعد: آیۀ ۲۴.
[7]. سورۀ یس: آیۀ ۵۸.
[8]. سورۀ مطففین: آیۀ ۱۵.
[9]. سورۀ آل‌عمران: آیۀ ۷۷: «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».
[10]. سورۀ مطففین: آیۀ ۱۵.
[11]. سورۀ یس: آیۀ ۵۸.
[12]. مولانا جلال‌الدین بلخی.
[13]. امالی (صدوق)، ص۲۳۳.
[14]. مقتل خوارزمی، ج۲، ص۱۴.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
بهشت جهنم سعادت حر ملائکه عباد خدا

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^