لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم؛ شنبه (10-10-1401)

(تهران حسینیه هدایت)
جمادی الثانی1444 ه.ق - دی1401 ه.ش
22.07 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

تفاوت کلمۀ «فریضه» با «واجب»

در روایات و کتاب‌های بسیار معتبر ما مثل «کافی شریف»، عرفان و معرفت به‌معنای شناخت و آگاهی به‌ویژه در امور معنوی، عقاید حقّه، اخلاق حسنه، احکام و عمل صالح با کلمۀ «فریضه» بیان شده؛ ظاهراً در کنار لغت «معرفت» و «علم» کلمۀ «واجب» نیامده است. زمانی نزدیک به بیست روایت پراکنده در کتاب‌های معتبر را دیدم که هر‌جا در قرآن یا روایات کلمۀ «فریضه» ذکر شده، در ارتباط با پروردگار و هر‌جا «واجب» ذکر شده، در ارتباط با پیغمبر و ائمۀ طاهرین(علیهم‌السلام) است. البته پروردگار به پیغمبر و ائمۀ طاهرین(علیهم‌السلام) اجازه داده بود چیزی را که برای انسان صلاح می‌دانستند، به‌عنوان واجب اعلام کنند؛ واجبی که عمل‌کردن به آن پاداش و ترکش عقاب دارد.

خدا در قرآن مجید بیان می‌کند که آنچه پیغمبر(ص) به شما دستور می‌دهد یا شما را از آن نهی می‌کند، واجب است عمل کنید؛ یکی از آیات مربوطه، این آیه است: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»[1] نه ما «مَا آتَاكُمُ الله»، آن چیزی که پیغمبر به شما دستور می‌دهد و برایتان می‌آورد، واجب است در عمل انتخاب کنید و از هر‌چه که شما را نهی می‌کند، واجب است که ترک کنید: «وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».[2] 

 

عوامل به‌وجودآمدن مشکلات و سختی

کلمۀ «فریضه» چند بار در قرآن آمده است. آیات ارث را که می‌خوانید، پایان مسئلۀ نوع تقسیم ارث می‌فرماید: «فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ»[3] این یک فریضۀ الهی است. از آیه معلوم می‌شود مسئلۀ تقسیم ارث در پیشگاه پروردگار بسیار مهم است که در این طرح، حقّ یتیم و همسر یا اگر میت فرزند ندارد، طبقات درجۀ بعد (برادر، خواهر) ضایع نشود. این مهم‌تر از «واجب» است؛ یعنی این طرح پروردگار که با کلمۀ «فریضه» ذکر شده، از «واجب» خیلی مهم‌تر است.

پروردگار آیه‌ای ضمن چند مطلب در سورۀ فجر دارد جواب عده‌ای را می‌دهد که نسبت به خدا اندیشهٔ انحرافی دارند. اینها گروهی‌اند که تا وقتی خوش هستند، می‌گویند: «رَبِّي أَكْرَمَنِ»[4] خدا چقدر با ما خوب رفتار می‌کند، به ما احترام می‌گذارد و ارزش می‌دهد؛ اما همین که مسئله تغییر می‌کند، مضیقه، تنگ‌دستی و مشکل پیش می‌آید، نسبت به خدا داوری شیطانی می‌کنند و می‌گویند: «رَبِّي أَهَانَنِ»[5] خدا هم خدایی است که بر سر آدم می‌زند، آدم را پست و به او اهانت می‌کند. 

پروردگار جواب می‌دهد: «كَلَّا»[6] این‌طور نیست که فکر می‌کنی، دروغ و اشتباه فکر می‌کنی! من در این عالم اهل اهانت‌کردن به احدی، تو‌سری‌زدن، پست و خرد‌کردن شخصیت کسی نیستم. شما در زندگی‌تان این چند گناه بسیار سنگین را مرتکب شدید و این اهانت عکس‌العمل اعمالتان است. خودتان در سر خودتان زدید، بلور شخصیت خود را ریز‌ریز و بزرگی خودتان را زیر پا له کردید؛ اصلاً کار من نیست. «بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ»[7] شما وضعتان خوب بود، پول، آبرو و صندلی داشتید (چون اکرام فقط به پول نیست، با آبرو و قدرت هم می‌شود اکرام کرد)، ولی یتیم را تحقیر کردید و کمک نکردید؛ دهان او برای یک لقمه نان باز بود و شما به او محل نگذاشتید.

«وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ»[8] غیر از اینکه خودتان عمل نکردید، کسی را تشویق نکردید که یک گرسنۀ از‌کار‌افتاده را سیر کند. «مسکین» از «سَکَن» می‌آید؛ یعنی آن‌که از نظر بدن از‌کار‌افتاده و زمین‌گیر شده است. زمانی که زمین‌گیر نبود، با پایش پشت دستگاه بود و پارچه می‌بافت، بنّا و معمار بود و کار هنری می‌کرد یا مغازه‌دار بود و می‌توانست جنس را روی ترازو بگذارد؛ حالا دست‌هایش از کار افتاده، کاسبی‌اش تعطیل شده و گرسنه مانده. در محله و اقوامتان هم بود، شما خبر داشتید.

«وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَمًّا»[9] کامل و بدون کم‌گذاشتن، ارث برادر، خواهر و مادر را خوردید؛ یعنی یک قِران یا دو‌هزار به مادر، برادر و خواهر نرسید، همه‌اش را خوردید. شما بی‌خبر از پدر و مادر که مریض‌اند، به محضر‌دار پول دادید و یک متن وصیت‌نامه درست کردید و محضردار امضا کرد و همه‌اش را قلابی به شما واگذار کرد (مریض وصیتش نافذ نیست، این حکم قرآن است)، در‌حالی‌که حق شما نبود. اینها هم در این دادگاه، آن دادگاه شکایت بردند، اما دستشان به هیچ‌جا نرسید. دادگاه می‌گوید من طبق دستور پیغمبر، تابع مدرکم. قاضی چه می‌داند چه بازی‌ای شده که تمام این ارث طرف یک نفر رفته. خانه یا مغازه به‌نام این یک وارث سند دارد، قاضی بدبخت کاری نمی‌تواند بکند. به فرمودۀ امیر‌المؤمنین(ع)، اگر قاضی مجتهد جامع‌الشرایط و فقیه درجه یک باشد، جاهلی است که می‌خواهد بین دو عالم قضاوت کند؛ هم بچه‌ها می‌دانند ارث مالشان است، هم آن ارث‌خور حرام‌لقمه می‌داند که ارث، تقسیم بین برادر و خواهران است. قاضی که نمی‌داند، یکی از این دو عالم منکر است و حقیقت را نمی‌گوید (می‌گوید نه من سند دارم). اگر حقیقت را بگوید که به شکایت نمی‌رسد.

 الآن جهان در حقیقت‌گویی لمس، پنچر، ورشکسته و افتاده است؛ ولی اگر طرف حق را بگوید، دیگر نیازی به شکایت و این‌طرف و آن‌طرف‌رفتن ندارد.

چهارمین گناهتان این است: «وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»[10] «جم» یعنی یکجا. شما این قلب داده‌شدۀ مرا فقط از عشق به پول پر کردید و من، عدالت، محبت و مهر جا ندارد. آنچه در دل شماست، فقط عشق به پول است. حالا من به شما اهانت کردم یا آن آه یتیمان، اشک چشم گرسنگان یا دل سوختۀ برادران و خواهرانی که ارثشان را بردی؟! من خدای اهانت‌کننده‌ای هستم؟!

 

نمونه‌ای از حب شدید به مال دنیا

البته این چهار مسئله تفسیر خیلی سنگینی دارد که در بحث من نیست. بحث این است که در باب «ارث» کلمۀ «فریضه» ذکر شده؛ یعنی وارثان! بدانید من (خدا) کاملاً بر تقسیم ارث نظر دارم که درست مصرف شود. غارت ارث خیلی اتفاق افتاده! چند وقت پیش کسی به من گفت: به آدم متدینی ارثی رسیده که ایشان می‌گفت نزدیک هزار‌میلیارد تومان می‌شود. وقتی که ارث‌گذار مریض بود، این وارث طرح خیلی زیبایی کشیده بود که این ارث را با خدا معامله کند؛ چون خودش نیازی نداشت. ایشان می‌گفت ارث‌گذار آدم بدی نبود، اما آدم بدی بود که زمان حیات، خودش ارث را بین ورثه تقسیم نکرد. حالا یک قران از این ارث به وارث نرسیده. چهار وارث هستند که ارث دختری یک‌هزار‌میلیارد و پسرها نفری دو‌هزار میلیارد تومان می‌شود، ولی معلوم شده قبل از مرگ پدر یکی از وراث چنان زیبا بازی کرده که فلک را انگشت‌به‌دهان کرده است، همۀ ارث پدر را به‌نام خودش کرده و به این خواهر و برادرها هیچ‌چیزی نرسیده است.

جناب متقلب! این همه ثروت را می‌خوری؟! اگر مثلاً هر خواهر و برادری را دو‌هزار یا هزار میلیارد اسکناس کنند و جلوی تو بریزند، این اسکناس‌ها را می‌خوری؟! انسان کاغذخور نیست. با این اسکناس‌ها می‌خواهی خانه بخری؟! بهترین خانه را زمان پدرت در گران‌ترین منطقۀ تهران که می‌گویند الآن متری دویست‌میلیون تومان است (یعنی کمتر از یک قبر)، خریده‌ای. این پول را می‌خواهی لباس بکنی؟! مگر یک بدن تا دم مردنش چقدر لباس نیاز دارد؟! این پول را می‌خواهی قند، شکر و چای و نان سنگک کنی و برنج، کباب و مرغ بخوری؟! مگر تا وقت مردن شکمت چقدر جا دارد؟!

این داستان بی‌دینی و بی‌تقوایی است. اگر به ما سفارش کرده‌اند مواظب باشید پول به‌جای خدا، محور زندگی‌تان و معبود نشود، برای همین است. تو در روز قیامت اصلاً قدرت نداری یک قران این ارث را (حالا آن بزرگوار می‌گفت در آن ارث کلی زمین و کارخانه هم هست) به خواهر و دو‌سه برادر دیگرت جواب بدهی!

 

عذاب غاصب

من یک روایت از کتاب شریف «امالی» نقل کنم که در زمان غیبت صغری نوشته شده و نویسنده‌اش شیخ صدوق است. 

شیخ با سند نقل می‌کند که پیغمبر(ص) می‌فرماید: اگر کسی یک وجب (شبراً یعنی یک وجب) از زمین یهودی یا مسیحی یا زرتشتی (نه شیعه و سنی) را غصب کرد (حالا این زمین کشاورزی است یا کسی خانه‌اش را خراب کرده و می‌خواهد بسازد، اندازۀ یک وجب زمین کناری را در زمین خودش می‌اندازد. صدای آن بنده خدا هم به جایی نمی‌رسد)، خورد و پس نداد و مُرد، پروردگار عالم در روز قیامت، معادل این یک وجب از زیر تا آن‌طرف زمین را بیرون می‌کشد (مثلاً تهران را یک وجب کنند و از آمریکا سوراخ شود)، فشرده می‌کند که اندازۀ یک گردن‌بند می‌شود، اما سنگینی‌اش همان سنگینی اصلی است، گردن‌بند را گردن آن کسی که یک وجب زمین را غصب کرده، انداخته و او را با آن گردن‌بند، خیلی زیبا در جهنم می‌اندازد.[11]

کرۀ زمین در قیامت به این صورت وجود ندارد، «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ»[12] همین زمین است، اما یک شکل و قیافه دیگر، مثل این نیست. الآن در علم ثابت شده که می‌شود چندهزار کیلومتر را یک گردن‌بند کرد، دانشمندان هم یقین دارند که کرۀ زمین مثل سایر موجودات، از اتم تشکیل شده؛ یعنی از ذرات خیلی ریز (آن ذره اصلاً با میکروسکوپ هم قابل‌دیدن نیست) که خود این ذرات هم از سه بخش تشکیل شده: یک هستۀ مرکزی که بخشی‌ مثبت و بخشی‌اش منفی است و از یک تا دوازده‌سیزده الکترون (هرچه که در کتاب‌های فیزیک نوشته شده)، بین الکترون‌ها و هستۀ مرکزی فاصله و خلأ است. سرعت گشتن الکترون دور هسته شانزده‌هزار کیلومتر در هر ثانیه است. در کتاب‌های علمی می‌نویسند: اگر کسی پیدا شود و بر فرض بتواند خلأ بین الکترون‌ها و هستۀ مرکزی را از بین ببرد (فشرده کند) که الکترون‌ها به هستۀ مرکزی بچسبند، کرۀ زمین اندازۀ یک نارنج می‌شود، اما سنگینی آن باقی می‌ماند؛ چون خلأ وزن ندارد، وزن برای هستۀ مرکزی، نوترون، پلوتون و آن چیزی است که دورش می‌چرخد.

حالاما واقعاً نمی‌توانیم عذاب قیامت کسی را که کل ارث برادر و خواهر را غصب کند، تصور کنیم؟!

 

عدالت خدا در محاسبۀ اعمال 

مطلبی از قرآن به شما بگویم. در قرآن تلویحاً آمده است که شما امت پیغمبر دلتان را به پیغمبر خوش نکنید؛ فکر نکنید چون امت پیغمبر هستید، درِ نجات به روی شما به‌غیر دیگران باز است. اگر شما اعمال امت‌های گذشته را داشته باشید، همان عذابی را دارید که امت‌های گذشته داشتند؛ آیه‌اش این است: «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ»[13] هر گناهی کرده‌اید، عوارض آن گناه گردنتان می‌افتد، چنان‌که عوارض هر ‌گناهی که گذشتگان کرده‌اند، گردن خودشان می‌افتد.

خودتان را تبرئه نکنید! حرف یهودی‌ها را نزنید که من در قرآن آورده‌ام؛ یهودی‌ها گفتند: «نَحنُ أحِبّاءُ اللّهِ»[14] در کرۀ زمین تنها عاشقان خدا ما یهود هستیم، جهنم نمی‌رویم و عذاب هم نداریم. بر فرض اگر در قیامت خدا یهودیان را در جهنم بریزد، «أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ»[15] دو‌سه روز در جهنم هستیم، بعد ما را در قلۀ بهشت می‌برد. یک وقت شما دچار این حرف‌ها نشوید که گناه خیلی بزرگ زشتی را مرتکب بشوید، توبه و جبران هم نکنید و بگویید ما امت پیغمبریم، پیغمبر ما رحمة‌للعالمین است. مگر رحمة‌للعالمینی پیغمبر مجوز گناه برای امت است؟!

آنهایی که بعد درگذشت پیغمبر(ص) گناه سنگین کردند! یک گناهشان که تا روز قیامت یقیناً قابل‌جبران نیست و توبه هم ندارد، جابه‌جایی بود؛ امام معصوم، ولی‌الله‌الأعظم و امیر‌المؤمنین(ع) را در صف مأموم آوردند و مأموم را در صف امام بردند. حالا اینها چون امت پیغمبر بودند، واقعاً گناهانشان خیلی سبک است؟! قیامت کارشان ندارند؟! عنوان «امت» عامل نجات، آمرزش و بهشتی‌شدن است؟! این آیه از سورۀ آل‌عمران را ببینید، به پیغمبر(ص) می‌گوید به ملت بگو: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي»[16] ادعایتان که ما خدا را دوست داریم، به این صورت قابل‌اثبات است که باید از برنامه‌های من پیروی کنید، والا «من خدا را دوست دارم» که حرف نشد! محبت لوازم و مسائلی دارد، اطاعت از پیغمبر(ص) جزء ضروریات دین و از اجزای محبت به پروردگار عالم است. 

 

نتیجۀ معرفت به خدا و خود

معرفت و عرفان به پروردگار، خود، دنیایی که در آن زندگی می‌کنم، آینده‌ام و قیامت، مایۀ حرکت برای به‌دست‌آوردن عبودیت است. در روشنایی آن معرفت، وجود مقدس حضرت حق را بی‌نهایت در زیبا‌بودن و حُسن‌داشتن با چشم دلم می‌بینم. پیغمبر(ص) را زیباترین زیبایان، خودم را در عرصۀ «أحسن تقویم»، خیلی زیبا و نیکو و دنیا را خیلی زیبا می‌بینم: «دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا»[17]، قیامت را چنان زیبا می‌بینم که امیر‌المؤمنین(ع) می‌گوید: اشتیاق به آن زیبایی در وجود اهل معرفت به حدی است که اگر خدا جلوی جانشان را نگیرد، از زیبایی‌ای که از قیامت می‌بینند، یک چشم‌به‌هم‌زدن جانشان در قفس بدنشان نمی‌ماند، قفس را می‌شکنند و می‌پرند. این زمینه می‌شود که من وجود مقدس او، انبیا و قرآن او را شایستۀ پیروی بدانم؛ همین درک عبودیت می‌شود.

 

وجود تمام و کمال معرفت در وجود انسان

بعد از اینکه این عبودیت و شایستگی را در حضرت حق، قرآن، پیغمبر و اهل‌بیت درک کرد، عابد می‌شود. قدم اول معرفت، دوم عبودیت و سوم عبادت است. معرفت خدا ریشۀ این است؛ یعنی معرفت اصلاً وجود نداشته و به فرشتگان هم کم داده شده، فکر نکنید حالا فرشتگان چون فرشته‌اند، در معرفت بی‌نظیرند! آیۀ سی به بعد سورۀ بقر را بخوانید، پروردگار می‌فرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»[18] کل معرفت را در وجود آدم جلوه دادم، بعد به همۀ فرشتگان گفتم: اگر از این معرفت و اسمایی که به آدم دادم خبر دارید، «أَنْبِئُونِي»[19] به من خدا هم از این معرفت بگویید و خبر بدهید. ملائکه گفتند: «سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا»[20] ما چیزی بلد نیستیم، مگر همان مقداری که به ما یاد دادی. اما چه لطفی به آدم(ع) کرد! و این معرفت کامل در قلب همۀ انبیا جریان پیدا کرد. انبیا هم آن معرفت را در مردم، در حدّ طاقتشان جریان دادند. عده‌ای از مردم به قول امیرالمؤمنین(ع)، «و وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ»[21] واقعاً مشتاقانه گوششان را وقف این علم کردند که از انبیا، ائمه، اصحاب و عالمان ربانی یاد بگیرند؛ این جریان تا قیامت ادامه دارد.

 

شرح حدیث «طلب العلم فریضة»

ما این معرفت را باید از معلم کسب کنیم. معلم اول پروردگار است که خورشید این معرفت را در قلب آدم(ع) طلوع داد. آدم(ع) به وصی‌اش شیث(ع) انتقال داد و او هم به پیغمبران بعد تا به پیغمبران اولو‌العزم رسید. این معرفت در آنها کامل‌تر تجلی کرد تا اینکه همۀ علوم اولین، آخرین و فرشتگان یکجا در قلب پیغمبر اسلام(ص) طلوع کرد. اینجاست که رسول خدا(ص) می‌فرماید: «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»[22] دنبال معرفت‌رفتن فریضۀ الهی است، نه واجب؛ یعنی حکم حق است که بامعرفت و آگاه بشوید. این واجب، واجب پیغمبر(ص) نیست. «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» مرد و زن هم فرقی نمی‌کند.

اگر بعضی از خانم‌های کشور از این معرفت سهمی داشتند، از صبح که از خانه بیرون می‌آمدند، هیچ‌وقت آرایش، بدن و لباس‌های زیبا را در معرض این همه چشم‌های پاک و ناپاک نمی‌گذاشتند. اگر بسیاری از مردان از این معرفت آگاهی داشتند، در ادارات، کارخانه‌ها، بازار و زمین‌های کشاورزی به حرام الهی آلوده نمی‌شدند؛ تمام اینها محصول بی‌معرفتی است. آن‌که خدا، پیغمبر(ص)، قرآن و اهل‌بیت را در حدّ خودش شناخته و عاشق است، واقعاً محال است و نمی‌تواند این‌گونه شود.

زن و دختری که تا حدی دارای معرفت‌اند، از نظر لباس، قیافه، حرکات و رفت‌و‌آمد، فاطمه، خدیجه و زینب کوچک‌اند. آن‌که معرفت ندارد، به‌شکل زنان اسرائیل، واشنگتن و لندن خیلی راحت به دانشگاه، اداره، بانک و پارک می‌رود، سوار هواپیما و اتوبوس می‌شود؛ در این اتوبوس یک زن بی‌حجاب، ۳۹ مرد نامحرم، شاید یکی‌دو تایشان تقوا داشته باشند، بقیه از تهران تا شیراز، تبریز و اصفهان این قیافه و لباس را زیر نظر دارند. رسول خدا(ص) می‌گوید: با چشمشان صد بار زنا می‌کنند.[23] اگر معرفت باشد که این‌طور نمی‌شود. 

من که خیلی دلم می‌سوزد! من اصلاً مخالف این‌طور مرد و زن‌ها نیستم، حتی دعاگویشان هستم که پروردگار اینها را از مسیر جهنم برگرداند، در مسیر بهشت بیاورد؛ چون دیگر کار خداست، کار ما نیست. از دست ما درآمده! خودمان کاری کردیم که از دستمان در رفت. آنها هم برادران و خواهران ما هستند، چرا جهنم می‌روند و نمی‌دانند؟! «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»[24] خدا می‌گوید جهنم می‌روند و نمی‌دانند؛ اگر می‌شود، بیدارشان کنید. اگر بدانند که جهنم نمی‌روند. 

 

غربت امیر‌المؤمنین(ع)

تو که ناخوانده‌ای علم سماوات

تو که نابرده‌ای ره در خرابات

تو که سود و زیان خود ندانی 

به یاران کی رسی هیهات هیهات[25]

شب‌ها مقیم کنار قبر است.

ما لي وقفتُ على القبورِ مسلِّماً 

قبرَ الحبيب فلم يردَّ جوابي[26]

چه شده که من علی ساکن کنار یک قبر شدم؟ چه بلایی به سرم آمده؟! گاهی شب‌ها حیران می‌شود و با خود می‌گویدکنار قبر بمانم، بچه‌ها را چه‌کار کنم؟! به خانه برگردم، دورم را می‌گیرند، می‌گویند: بابا مادر کجاست؟ نه کنار قبر می‌توانم بمانم، نه به خانه برگردم. سر قبر پیغمبر(ص) می‌آمد و خودش را روی قبر می‌انداخت. تلویحاً یک جمله‌ از حرف‌هایی را که کنار قبر زده، برایتان بگویم: یا رسول‌الله! ببین من در این شهر پرجمعیت غریب شدم.[27]

 

دعای پایانی 

اللهم! اغفر لنا و لوالدینا و لوالدی والدینا.

اللهم! بحق امیرالمؤمنین(ع) اصلح امورنا و اشف مرضانا و ارحم شهدائنا و اجعل عاقبة امرنا خیراً. 

 


[1]. سورۀ حشز: آیۀ ۷.
[2]. همان.
[3]. سورۀ نساء: آیۀ ۱۱: «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا».
[4]. سورۀ فجر: آیۀ ۱۵: «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ».
[5]. سورۀ فجر: آیۀ ۱۶: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ».
[6]. سورۀ فجر: آیۀ ۱۷.
[7]. همان.
[8]. سورۀ فجر: آیۀ ۱۸.
[9]. سورۀ فجر: آیۀ ۱۹.
[10]. سورۀ فجر: آیۀ ۲۰.
[11]. امالی (صدوق)، ج۱، ص ۴۲۲: «مَنْ خَانَ جَارَهُ شِبْراً مِنَ الْأَرْضِ جَعَلَهَا اَللَّهُ طَوْقاً فِي عُنُقِهِ مِنْ تُخُومِ اَلْأَرَضِينَ اَلسَّابِعَةِ حَتَّى يَلْقَى اَللَّهَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مُطَوَّقاً إِلَّا أَنْ يَتُوبَ وَ يَرْجِعَ».
[12]. سورۀ ابراهیم: آیۀ ۴۸.
[13]. سورۀ بقره: آیۀ ۱۳۴.
[14]. سورۀ مائده: آیۀ ۱۸: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ».
[15]. سورۀ آل‌عمران: آیۀ ۲۴: «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ».
[16]. سورۀ آل‌عمران: آیۀ ۳۱.
[17]. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۱.
[18]. سورۀ بقره: آیۀ ۳۱.
[19]. همان.
[20]. سورۀ بقره: آیۀ ۳۲.
[21]. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۹۳.
[22]. مستدرک‌الوسائل، ج۱۷، ص۲۴۹.
[23]. جامع‌الأخبار، ج۱، ص۱۴۵.
[24]. سورۀ اعراف: آیۀ ۱۸۲.
[25]. باباطاهر عریان.
[26]. دیوان امام علی(ع)، ص۴۰.
[27]. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۲۰۲: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّه عَنِّي وعَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ ـ والسَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ ـ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّه عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي ورَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي ـ إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ ـ وفَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ ـ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ ـ وفَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وصَدْرِي نَفْسُكَ ـ فإَنا لِلَّه وإِنَّا إِلَيْه راجِعُونَ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وأُخِذَتِ الرَّهِينَةُ ـ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وأَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ ـ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّه لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ ـ وسَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا ـ فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ واسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ ـ هَذَا ولَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ ولَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ ـ والسَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ ولَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ ـ وإِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّه الصَّابِرِينَ».

برچسب ها :