جلسه چهارم؛ یکشنبه (6-1-1402)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- بندگان ویژه، منسوب به پروردگار
- پروردگار، شناختهشدهٔ با قلب اهل معرفت
- اهل معرفت در پی نور معرفت و دانایی
- سرانجام دورافتادگان و بیگانگان از پروردگار
- اهل معرفت، شایستگان خطاب ویژۀ پروردگار
- پروردگار، معبود عبادتکنندگان
- لطف خاص پروردگار بر اهل معرفت
- تعجب فرشتگان از شکر بندگان ویژه
- همنشینی پروردگار با اهل ذکر
- کلام آخر؛ نالههای دختر سهساله در خرابۀ شام
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
بندگان ویژه، منسوب به پروردگار
در میان همهٔ مردم عالم، بندگانی هستند که موردخطاب ویژهٔ پروردگارند. این خطاب ویژه به این خاطر است که پروردگار به آنها توجه خاص دارد. با این توجه خاصی که دارد، آنها را به کارها، مسائل و خلقیاتی دعوت میکند و بخشی از دعوتش هم دعوت واجب و لازم است. خداوند واجب کرده است که این بندگان ویژهاش تا زمانی که در دنیا زندگی میکنند، از الطاف، عنایات و احسان او محروم نباشند.
ائمهٔ ما نیز در بسیاری از دعاهایشان این بندگان ویژه را با شخص پروردگار معرفی کردهاند و این خیلی مهم است! در واقع، آنها را منسوب به پروردگار شناساندهاند که بیگانه و دور از او نیستند، بلکه نزدیک، عاشق، خواستار و خواهاناند. همهٔ این خصوصیتها بهخاطر این است که این بندگان، البته با توفیق خود او، دانای به او و خواستههایش هستند. چند جمله از آن دعاهای بسیار ملکوتی و عرشی را برایتان بخوانم.
پروردگار، شناختهشدهٔ با قلب اهل معرفت
«يَا مَعْرُوفَ الْعَارِفِينَ»[1] ای وجود مبارکی که شناختهشدهٔ با قلب اهل معرفت هستی. آنها تو را با چراغ و نور معرفت شناختند و به قول امیرالمؤمنین(ع)، «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[2] تو را با چشم دل دیدند، نه با چشم سر. قرآن مجید فقط برای سر چشم بیان نکرده است و میفرماید: «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ»[3] آیا من برای این انسان دو چشم قرار ندادم؟
شما میدانید که همین چشم به این کوچکی، الآن یک رشتهٔ عظیم علمی در دنیا و پزشکی است. امیرالمؤمنین(ع) از چشم سر به مقدار اندکی «پیه» تعبیر میکنند. در واقع، مواد ساختمانیاش استخوان، گوشت و غضروف نیست؛ ولی همین چشم، دنیایی از شگفتیها، ظریفترین و دقیقترین دوربین عکاسی در عالم تا الآن است. کوچک است، اما عکسبرداریاش بسیار بزرگ است! شما اگر روی پشتبام بروید، میتوانید یک شهر را با این چشم ببینید؛ اگر شب به عالم بالا نگاه کنید، میتوانید میلیونها ستاره را ببینید؛ اگر به یک منطقهٔ کشاورزی بروید، میتوانید هزاران هکتار باغ و زمین زراعتی را ببینید.
این کار چشم سر است؛ اما قرآن از چشم دیگری بهنام «چشم دل» هم اسم میبرد. منظرگاه دید چشم دل با منظرگاه دید چشم سر خیلی متفاوت است. به عمر ما، گوشهٔ چشم دل ما را باز نکردند که بتوانیم پشت پرده و ملکوت عالم را ببینیم. در قرآن مجید است: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[4] چشم دل ابراهیم را باز کردم و او کل ملکوت آسمانها و زمین را دید. برای دیدن به او ارائه کردم. تمام انبیای الهی و ائمهٔ طاهرین چشم دلشان صددرصد باز بود و از گذشتهٔ عالم و آیندهٔ عالم خبر دادهاند؛ چون میدیدند.
رسول خدا(ص) روایتی دارند که من این روایت را در جلد دوم «تفسیر علیبنابراهیم قمی» دیدم. این کتاب حدوداً 1100 سال قبل نوشته شده و در دو جلد است. این روایت یکی از مفصّلترین روایتهای پیغمبر(ص) است. حضرت کنار درِ کعبه و رو به مردم ایستاده بودند. سلمان از همهٔ حاجیان به حضرت نزدیکتر بود. ایشان تمام اوضاع امروز دنیای شرق و غرب، پنج قاره و وضع مسلمانها را بیان کردند. آن زمانی که داشتند میفرمودند، از مسائلی که الآن در پنج قاره و کشورهای اسلامی هست، هیچکدام نبود. اگر این روایت در فرصتی خوانده شود، معلوم میشود که خود پیغمبر(ص) معجزهٔ پروردگار بودند. انسانی که به عمرشان یک خط ننوشتند و یک سطر کتاب هم نخواندند؛ اما همهٔ خطوط آفرینش و کتاب آفاق، انفس و قرآن، همچنین آینده و گذشتهٔ عالم پیش ایشان بود.
اهل معرفت در پی نور معرفت و دانایی
ائمهٔ ما این بندگان را به خدا معرفی میکنند. این خیلی مهم است که عدهای را در عالم معنا (نه در عالم ظاهر) به وجود خدا معرفی کنند. در عالم ظاهر که به یکی میگویند: در آینه به بدن، چشم و گوش، قد، قیافه، شکل، پوست، ابرو و موی سرت نگاه کن؛ خدا اینها را ساخته است. این معرفی خدا به انسان است؛ اما این معرفی (در عالم معنا) یک معرفی واقعاً عاشقانه و معنوی است. «يَا مَعْرُوفَ الْعَارِفِينَ» یعنی ای وجود مقدسی که با معرفت اهل معرفت شناخته شدهای. در واقع، اینها بهدنبال نور معرفت، دانایی و علم رفتند و این نور را از انبیا، قرآن، ائمه، عبادت و تقوا گرفتند. در آخر، به جایی رسیدند که تو شناختهشدهٔ آنها شدی و آنها فقط تو را میشناسند. درحالیکه بقیهٔ مردم دنیا (به قول قرآن مجید) بهدنبال متاع، پول، شکم، شهوت و لذتاند؛ اینها بهخاطر تعقل، تفکر و اندیشهشان راه دیگری را انتخاب کردند و نخواستند از تو بیگانه بمانند. اینها عاشق این معنا بودند که با تو آشنا باشند، کنار تو و با تو باشند.
در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) هست که دنیا برای آنها مسجد است. در باب حکمتهای «نهجالبلاغه» هست که حضرت میگویند: دنیا برای اینها که عاشقاند، «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ»[5] مسجد است؛ خانه، اداره، مغازه و کشاورزیشان مسجد است. هر جا که هستند، اصلاً وجودشان (نه بدنشان) در حال سجدهٔ به تو بهسر میبرد. این سجده یعنی حدّ نهایی فروتنی و تواضع. همهجا برایشان مسجد است؛ وقتی بهدنیا آمدند، قدم در مسجد گذاشتند و وقتی هم از دنیا میروند، از مسجد خارج میشوند. بعد از خروجشان از این مسجد هم، به لقای تو میرسند؛ یعنی نتیجهٔ همهٔ آن معرفت، عبادت و مسجدبودن دنیایشان را با رسیدن به لقای تو لمس و حس میکنند و میبینند.
اینها واقعاً روحیهٔ خیلی عجیبی دارند! بعد از نمازهای واجبتان دعا کنید که خدا این حقایق را به ما هم لطف کند. بالاخره ما هم گدا و تهیدست هستیم. ما آنگونه نشدیم، اما دلمان میخواهد آنجور بشویم. خدا اینجور دعاها را هم خیلی آسان مستجاب میکند؛ البته اگر قلب من اهل التماس باشد و نه زبانم. اینها در دنیا که مسجدشان است، در اوج فروتنیاند و در قیامت هم طبق آیات قرآن، در اوج لذت معنویاند؛ نه لذتی که از سیب، گلابی، خیار، هندوانه و حورالعین بهشت میچشند.
سرانجام دورافتادگان و بیگانگان از پروردگار
هر که این لذت را در قیامت ندارد، عذابی که در دلش میکشد، از عذاب هفت جهنم که با بدنش میکشد، برایش سنگینتر است و سنگینیاش را میفهمد. در قرآن میخوانیم: «إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[6] این بیگانگان، دورافتادگان، دنیاپرستان و افرادی که شهوات معبودشان است بهجای خدا، روز قیامت از پروردگارشان محجوباند؛ یعنی از همهچیزِ خدا ممنوع هستند. روز قیامت، هم کف محشر و هم در دوزخ زبانشان باز است (من حالا همین امروز آیهاش را میخوانم؛ اگر خدا بخواهد)؛ اما هرچه وجود مقدس او را صدا میزنند، به آنها جواب داده نمیشود. با اینکه خدا رحمت بینهایت است، خودشان باعث بیگانهشدن خودشان شدند؛ خدا را نخواستند و او هم اینها را نمیخواهد.
اهل معرفت، شایستگان خطاب ویژۀ پروردگار
این بندگان و اهالی معرفت رفتند و این نور را کسب کردند؛ به حرفهای انبیا، ائمه، اولیای خدا و آیات قرآن گوش دادند و با نفسداران برخورد کردند که نفسشان به قول پیغمبر(ص) در تأویل یک سخنشان، بهار بوده. وقتی این نفس به اینها خورده، تمام ارزشهای وجودیشان با آن نفس شکوفا شده است.
اینهایی که عارف به حقاند و کار کردند تا او را شناختند، واقعاً لایق و شایستهٔ این خطاب ویژهاند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»[7] عاشقان، عارفان و باورکنندگان من! وابستگان و گرهخوردههای به من! روزه را بر شما واجب کردم. این خطاب ویژه است؛ چون در آیه ««يَا أَيُّهَا الناس كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ» ندارد. کدام «ناس»؟ خودش که در قرآن میگوید: «وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ»[8] با بیشعورها حرف بزنم که حرف مرا نمیفهمند، صدایم را لمس نمیکنند و مرا درک نمیکنند؟! آیا این حرف نورانی، ملکوتی، عرشی و الهی خودم را هزینهٔ آنها کنم؟ آنها چه کسی هستند؟! در پایان بعضی از آیات هم میگوید: «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»[9] با اینها بهطور ویژه حرف بزنم؟ در یک آیهٔ دیگر نیز میگوید: شما با خران و حیوانات حرف بزنید، آیا معنی حرفهایتان را میفهمند؟ شما یک آیهٔ قرآن را در گوش یک الاغ، شتر، گاو یا خرس بخوان، آیا میفهمد که چه میگویی؟ اصلاً میفهمد که این حرف برای کیست؟ معنیاش را میفهمد؟ من کلامم را هزینهٔ کسانی میکنم که «یَعْقِلون»، «اولِیالْألباب» و «یَتَفَکَّرون» هستند.
حالا ما اگر کاملش را نداریم، بالاخره لطف کرده و بخشی از این تعقل، تفکر و دانایی را به ما داده است. بر اثر همان عقل، تفکر و دانایی نیز خطابش را پذیرفته و قبول کردهایم. هیچکس هم ما را تحت فشار قرار نداده است، اما سحر اول ماه رمضان بلند شدیم، نه با زبان «قال»، بلکه با زبان «حال» گفتیم: یک ساعت به نماز صبح مانده، برای سحری که دستور داده شده، بلند شدم تا یک لقمه روزی حلالت را بخورم که در طول روز دچار ضعف نشوم. حالا هم که وقت هست، با اینکه اجبارم نکردهای، گوشهٔ این اتاق تاریکم (هنوز زن و بچه خواباند و میخواهم بعداً بیدارشان کنم)، میخواهم یازده رکعت هم برایت عملگی بکنم. ما با میل خودمان گفتیم که عملهٔ تو هستیم؛ کارفرما، چه میخواهی؟ هرچه میخواهی، در این سحر انجام بدهم؛ یازده رکعت نماز مستحب میخواهی و اجباری هم نکردهای، میخوانم؛ استغفار میخواهی، «أسْتَغْفَـراللّٰه رَبي و اَتُوبُ إلیه» میگویم. این التماس به پروردگار است. من معصوم نبودهام و گناهانی هم داشتهام؛ اکنون که سحر است، خودت هم گفتهای: «وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[10] در سحر از من آمرزش بخواه، من هم به تو آمرزش میدهم. گناهانت را لحاظ نمیکنم که محرومت کنم؛ محرومت نمیکنم. تو طلب مغفرت کن، من بار سنگین گناه را از روی دوش جانت برمیدارم و پاکت میکنم. من اهل محرومکردن نیستم. این یک جمله بود: «يَا مَعْرُوفَ اَلْعَارِفِينَ».
پروردگار، معبود عبادتکنندگان
دومین جمله: «يَا مَعْبُودَ اَلْعَابِدِينَ»؛[11] آیا خدا معبود همه است؟ در اصل معبود همه است، ولی اکثر مردم تاریخ و اکثر مردم زمان ما، او را از معبودبودن حذف کردهاند. پس چه کسی معبودشان است؟ در قرآن میفرماید: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»[12] حبیب من! ندیدی کسانی را که خواستههای نامشروعشان را معبود خود قرار دادند. «أَفَرَأَيْتَ» استفهام انکاری است؛ ندیدی و ندانستی، یعنی دیدی و دانستی. آنها چون خواستههای نامشروع معبودشان است، مطیع این معبودند؛ ربا میخورند، زنا میکنند، عرق میخورند، ورقبازی میکنند، ارث خواهر و برادر را غارت میکنند، غصب میکنند و رشوه میگیرند. معبود اینها هوای آنهاست، هرچه او بگوید و هرچه این خواستهها طرح بدهد، عمل میکنند؛ اما تو ای خدا! معبود عبادتکنندگان هستی؛ تو معبود انبیا، اولیا، ائمه و مردم مؤمن هستی.
لطف خاص پروردگار بر اهل معرفت
با شنیدن این جملات، واقعاً به خودتان هم نگاهی بکنید که خدا چقدر به شما لطف خاص کرده است. شما در حد گنجایش خودتان، «معروف عارفین» و «معبود عابدین» هستید. چه کسی را دارید عبادت میکنید؟ برای چه کسی روزه میگیرید و نماز میخوانید؟ برای چه کسی حقوق مالی واجبتان را بدون بخل و معطلی، بدون اینکه شیطان مانعتان بشود، میدهید؟ شما این کارها را برای معبود واقعی و حقیقی میکنید. غیر از وجود مقدس او، هر معبودی در این عالم، باطل است؛ حالا یا معبود زنده یا معبود بیجان. بتها یا قدرتمندانی که ملتها را به اسارت کشیدهاند و ملتها با بیارتباطشدن با عقلشان، پیرو خواستههای آنها هستند؛ میکُشند، میبَرند، میسوزانند و غارت میکنند. معبود اینها قدرتمنداناند؛ چون مسلوب از عقل شدهاند. وقتی به آنها گفته میشود به افغانستان و عراق برو، یک میلیون نفر را بکش، بسوزان، تخریب و نابود کن و بیا؛ برو نفت مردم سوریه را بدزد و بیاور؛ اینهایی که اطاعت میکنند، از چه کسی اطاعت میکنند؟ از معبود باطل اطاعت میکنند.
اما معبود حق که همهٔ ارزشها با اوست، معدن کلّ کمالات و صفات جلال و جمال است، معبود بندگان بامعرفت است. شما دارید او را عبادت میکنید. آدم باید اینها را متذکر بشود. در قرآن میخوانیم: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»[13] گاهی نعمتهای پروردگار را برای خودت بگو و به خودت القا کن؛ تلقین کن و بگو: تو بودی که توفیق روزه را به من دادی. این نعمت عظیم است! بگو: تو بودی که توفیق دادی، با اینکه سر ظهر کار هم دارم و خودت در قرآن گفتهای «وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا»[14] روز را برای پولدرآوردن و کسبوکارتان قرار دادهام؛ اما من برای دو ساعت این معاش را رها کرده و آمدهام تا در پیشگاه تو پیشانی به خاک بگذارم. من دوستت دارم و تو را میخواهم؛ چون تو مرا میخواهی. کار من کار ابتدایی نیست و من نیستم که تو را میخواهم؛ بلکه تو مرا خواستی و از تو شروع شده است که حالا من هم تو را میخواهم. «يَا مُبْتَدِئَ كُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ اِسْتِحْقَاقِهَا»[15] خدایا! تو هر نعمتی را شروع کردی، بدون اینکه من مستحقش باشم. آیا واقعاً مستحق بودم که تو عاشق من باشی؟ آیا مستحق بودم که درِ عبادت را به روی من باز کنی؟ آیا مستحق بودم که مرا در صراط مستقیم قرار بدهی؟ آیا مستحق بودم که تو را بشناسم؟ مگر من چه کسی هستم؟! همه از طرف تو شروع شده است؛ تو خواستی عبادت کنم و من در مدار عبادت افتادم؛ تو خواستی روزه بگیرم و من در مدار روزه افتادم؛ اگر تو نمیخواستی، من هر روز روزهام را میخوردم.
بله. تو خواستی! تو داری به ما میگویی: «زیر هر یا ربّ تو لبّیکهاست»؛[16] من اول «لبّیک» میگویم، بعد تو میگویی «یا ربّ». اول من جواب میدهم و بعد تو میگویی. اگر جواب من نباشد، تو زبان گفتن نداری.
تعجب فرشتگان از شکر بندگان ویژه
جملهٔ بعدی: «يَا مَشْكُورَ اَلشَّاكِرِينَ»[17] ای وجود مقدسی که شکرشدهٔ شاکران عالم هستی. همه که شاکر نیستند؛ همه میخورند و مست میکنند، همه میخورند و مغرور میشوند، همه میخورند علیه تو جفتک میاندازند. این خیلی عجیب است! درحالیکه بندگان ویژهٔ تو، نعمت تو را میخورند و به قناعت هم میخورند؛ آنگاه چنان تو را شکر میکنند که فرشتگانت تعجب میکنند و میگویند اینها دیگر چه کسانیاند؟! شکرشان هم همین عبادتهاست. شما فکر میکنید حضرت سیدالشهدا(ع) در شب عاشورا چهچیزی از خدا خواستند؟ آیا میدانید؟ آیا شب عاشورا از وجود مقدس معبودالعابدین و معروفالعارفین خواستند که آنها را به لقا برساند؟ خیر. آیا خواستند که وقتی جانشان را گرفت، درجا در بهشت قرار بدهد؟ خیر. آیا خواستند که وقتی همۀ 72 نفر از دنیا رفتند، در عالم بعد، در گروه صالحین جهان قرار بدهد؟ خیر. آن شب، همهٔ اهلبیت و اصحابشان پای منبرشان بودند؛ دستشان را بلند کردند و با ریختن اشک این را خواستند: «فَجَعَلْنا مِنَ الشَّاکِرین»[18] تو مشکور حسین(ع)، ابراهیم(ع)، نوح(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع)، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هستی. تو مشکور این بندگان شاکرت هستی که با روزه و نماز دارند شکرت را بهجا میآورند.
همنشینی پروردگار با اهل ذکر
«يَا جَلِيسَ اَلذَّاكِرِينَ»[19] ای همنشین آن بندگانی که دائم به یادت هستند و به فرمودهٔ امام صادق(ع)، بهخاطر این «یاد خدا بودن»، در گناه نمیافتند، آلودهٔ به معاصی کبیره نمیشوند و بر صغیره هم اصرار نمیکنند. «يَا جَلِيسَ اَلذَّاكِرِينَ» ای همنشین اهل ذکر!
بیمار روی تخت افتاده است و به پروردگار توجه دارد، راضی به رضای خداست و زبانش نیز به ذکر باز است. مسیح(ع) به پروردگار میگوید: تو را کجا پیدا کنم که حسابی با تو انس بگیرم و لذت ببرم؟ خطاب رسید: من در کنار بستر مؤمن بیمارم. اگر میخواهی با من انس بگیری، به کنار بستر بیماری بندهٔ مؤمنم برو؛ من به او توجه دارم. در روایات امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هست که وقتی بیمار مؤمن ناله میکند و دردش خیلی شدید است، پروردگار به دو فرشتهٔ مأمور نامهاش میفرماید: کلّ نالهها و گریههایش از درد را تسبیح بنویسید؛ نمیخواهم نالهاش حرام بشود. من میخواهم نالههایش هم روز قیامت به کارش بیاید. حالا نالهٔ نیمهشب عاشق و ناله برای ابیعبدالله(ع) چه میکند؟! اینکه نالهٔ مریض است، میگوید تسبیح بنویس! شما موردخطاب ویژهٔ خدا هستید.
کلام آخر؛ نالههای دختر سهساله در خرابۀ شام
در این دنیا، نالههای عجیبی از دلها بلند شده؛ یکی از آن نالههای پرقیمت که نالهٔ عاشق برای معشوقِ بینظیر بود، نالهٔ بچهٔ سهساله بود. برای چه کسی ناله میزد؟ طرفِ ناله چه کسی بود؟
آخر، یکوقت کسی پول گم میکند و کمظرفیت است، گریه میکند و ناله میزند که پولم گم شد؛ یا بچهاش دیر میکند، ناله میزند و میگوید: بچهام کجا رفت؟ به او تلفن کن یا به مدرسهاش برو! اما این بچه دارد برای کسی ناله میزند که تمام عالم برایش ناله زدند. این ناله خیلی قیمت دارد! چقدر باعاطفه سه تا سؤال از سر بریدهٔ بابا کرد:
«يا أبتاه! مَنْ ذا الَّذي أيْتمني علي صغر سِنّي»[20] بابا! الآن وقت یتیمی من بود؟ من در سنی هستم که باید پدر نداشته باشم؟
«يا أبتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَريدَيْكَ» بابا! عیبی ندارد؛ به دخترت معرفی کن که چه کسی سرت را برید؟
«يا أبَتاهُ! مَنْ ذَاالَّذي خَضبكَ بِدِمائكَ» دختر خبر ندارد که این خونآلودبودن محاسن ابیعبدالله(ع) برای چیست؛ فقط میپرسد چه کسی محاسنت را به خونت خضاب کرد! شیخ مفید از مراجع بسیار ویژهٔ شیعه است و انسان بسیار بزرگی بود. ایشان کتابی به نام «ارشاد» دارد که کتاب خیلی مهمی است؛ آنجا دیدم. ایشان سنگخوردن به پیشانی را قبول نکرده؛ چون نزدیک به عصر ائمه و اوائل قرن سوم بوده، به روایات دسترسی خوبی داشته. ایشان در این کتاب میگوید: آخرین لحظاتی که امام روی زین اسب نشسته بودند، دیگر طاقتشان داشت تمام میشد و به فرمودهٔ زینالعابدین(ع)، هر نفسی که میکشیدند، از همه جای بدن خون بیرون میزد؛ حرفی هم نمیزدند و فقط روبهروی لشکر بود که با تیر پیشانی حضرت را مورد حمله قرار دادند.
دعای پایانی
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، آنچه به خوبان عالم عطا کردی، به ما و خانواده و نسل ما، همچنین همهٔ شیعیان (زنده و مرده، کوچک و بزرگ، حاضر و غایب) عنایت بفرما.
خدایا! وجود مقدس ولیّاللهالأعظم را دعاگوی همهٔ ما قرار بده.
خدایا! ما خبری از گذشتگانمان نداریم؛ آنها (پدر و مادرها، پدربزرگها و مادربزرگها، عمهها، خالهها، داییها، عموها و معلمها) خیلی زحمت ما را کشیدهاند و چقدر به ما محبت کردهاند؛ به حقیقتت، قبل از برخاستن ما، اگر در عالم برزخ مشکل و گرفتاریای دارند، الآن همهشان را آزاد کن و سر سفرهٔ محبت امیرالمؤمنین(ع) قرار بده.
خدایا! شرّ دشمنان را به خودشان برگردان.
خدایا! بیماران را شفا عنایت بفرما.
خدایا! توفیقاتت را از ما نگیر.
خدایا! معرفت به خودت، انبیا، ائمه و قرآنت را در ما کامل بفرما.
[1]. مفاتیحالجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا(ع).
[2]. نهجالبلاغه، خطبهٔ 179.
[3]. سورهٔ بلد، آیهٔ 8.
[4]. سورهٔ انعام، آیهٔ 75.
[5]. نهجالبلاغه، حکمت 131.
[6]. سورهٔ مطففین، آیهٔ 15.
[7]. سورهٔ بقره، آیهٔ 183.
[8]. سورهٔ بقره، آیهٔ 12: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ».
[9]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
[10]. سورهٔ ذاریات، آیهٔ 18.
[11]. مفاتیحالجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا(ع).
[12]. سورهٔ جاثیه، آیهٔ 23.
[13]. سورهٔ ضحی، آیهٔ 11.
[14]. سورهٔ نبأ، آیهٔ 11.
[15]. الکافی، ج2، ص578.
[16]. شعر از مولانا.
[17]. مفاتیحالجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا(ع).
[18]. الإرشاد شیخ مفید، ج2، ص91.
[19]. مفاتیحالجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا(ع).
[20]. المنتخب طریحی، ص136-137.