جلسه هفتم؛ چهارشنبه (9-1-1402)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- تعابیر پروردگار از بندگان ویژه
- پیشگیرندگان در خیر
- اصحاب یمین
- ایمان و عمل صالح، سازندۀ بهشت
- مخالفین و معاندین پروردگار در احاطۀ دوزخ
- هدایتگر مردم به خوبیها، شریک در ثوابِ کنندۀ کار
- دوزخ، سرانجام سکوت در برابر کار خیر
- درجۀ سعادتمندی اصحاب یمین
- تفاوت ظرفیتها در بندگان ویژۀ پروردگار
- اصحاب یمین در کلام رسول خدا(ص)
- خطاب ویژۀ پروردگار به بندگان ویژه
- روزه، از دستورات ویژهٔ پروردگار
- آیهٔ اول
- آیهٔ دوم
- کلام آخر؛ شکنجۀ موسیبنجعفر(ع) در عمق زندانها
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
تعابیر پروردگار از بندگان ویژه
پروردگار مهربان همواره بندگان ویژه و خاصی داشته، دارد و خواهد داشت. پروردگار دو تعبیر دربارهٔ این بندگان دارد که هر دو تعبیر در اوایل سورهٔ مبارکهٔ واقعه ذکر شده است:
پیشگیرندگان در خیر
«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»[1] پیشگیرندگان؛ در چهچیزی پیشی گرفتهاند؟ در جای دیگر قرآن میفرماید: «وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالخَیْراتِ»[2] اینها تا وقتی که در این جهان بودند، در همهٔ خوبیها از دیگر بندگان من پیشی گرفتند. در واقع، هرچه خوبی (فکری، نیتی، اعتقادی، اخلاقی و عملی) در این عالم بوده، پیشتاز بودند؛ چون از قدرت معرفتی بالایی نسبت به خدا، حقایق و ارزشها برخوردار بودند و نمیگذاشتند نه از دیگران عقب بمانند و نه خیری از دست آنها برود. خدا در سورهٔ انبیاء میفرماید: «أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ»[3] من انجام هر خیری را به همهٔ آنها وحی کردم؛ همچنین در سورهٔ بقره میفرماید: من برای آنها کم نگذاشتم.
اصحاب یمین
گروه دیگری که ویژه هستند، از آنها به «اصحاب یمین» تعبیر میکند. «یُمن» یعنی سعادت؛ «اصحاب یمین» یعنی سعادتمندان. در اواخر سورهٔ مبارکهٔ هود میفرماید: «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ»[4] این یقینی است که سعادتمندان در بهشتاند. ادیبان عرب میگویند: جملاتی که با اسم شروع میشود، جملات «اسمیّه» است و جملات اسمیه دلیل بر دوام دارد. «الَّذِينَ» از اسما است؛ یعنی مطلبی که پروردگار میفرماید، همین الآن تحقق دارد. «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ» یعنی آنهایی که اهل سعادت هستند، همین الآن در بهشتاند و نه در آینده. البته چون هنوز در دنیا هستند، الآنبودنشان در بهشت دیده نمیشود و روز قیامت این بهشتیبودنشان ظهور میکند. آیهٔ بیستوپنجم سورهٔ بقره چقدر زیبا این مسئله را توضیح میدهد و میگوید: روز قیامت وقتی بهشتیها در بهشت مستقر شدند، «كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا»[5] هر میوه و محصولی روی تخت و کنار آنها قرار میگیرد، این نعمتهای ابدی بهشت را نگاه میکنند و میگویند: «هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ»[6] این همان بهشتی است که قبلاً روزیِ ما شده. الآن در بهشتم، نه وقتی که قیامت بشود!
ایمان و عمل صالح، سازندۀ بهشت
برای توضیح بیشتر این آیه، یک روایت عرض بکنم که از روایات مهم است. امروز هم در علوم جدید ثابت شده است و جهان طبیعت هم از ابتدا، جهان تغییر و تحول بوده. خاک، کود، آب، هوا و نور عناصری هستند که دائماً به عناصر دیگر تغییر مییابند. خاک، کود، نور و هوا به میلیاردها درخت، شکوفه و میوه تبدیل میشود. انسانها اینها را میخورند، عین آن که در شکمشان نمیماند، به قدرت تبدیل میشود. بعد، این انسانها این قدرت برگرفتهٔ از طبیعت را هزینهٔ دشمنی و مخالفت با خدا و انبیا میکنند (دارند میکنند) یا به طاعت خدا و انبیا تبدیل میکنند و این طاعت هم درجا تبدیل میشود. شما که امروز با توفیق و لطف او، نماز ظهر و عصرتان را خواندید، از نماز ظهر و عصر جدا شدید و الآن دارید معارف الهیه را میشنوید؛ ولی همین الآن نماز ظهر و عصرتان به بهشت تبدیل شده است. پیغمبر(ص) میفرمایند: وقتی در شب معراج بهشت را به من نشان دادند، دیدم که بخشی از بهشت کامل است (امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: بهشت هشت مرحله است، طبقهبندی هم ندارد و همه در یک سطح است)؛ ولی یک بخش آن کویر است و کارگرانی کمکم دارند این کویر را آباد میکنند، آب جاری کرده و درخت میکارند و نعمتهای دیگر در آن قرار میدهند. گاهی هم که این کار بسیار عالی را دارند میکنند، مینشینند و کار نمیکنند. من به جبرئیل گفتم: این مسئله را برای من توضیح بده!
پیغمبر(ص) که میدانستند چه خبر است؛ اما از حرفزدن با خدا، فرشتگان و مردم مؤمن لذت میبردند. جبرئیل گفت: این بخش از بهشت که کامل و تمام است، صاحبانش در دنیا نیستند. آنها با اطاعت، ایمان، اخلاق، نیتهای پاک که حساب میشود و اعمال صالح، بهشتشان را ساختند و مردند. حالا باید قیامت بشود تا وارد بهشتی بشوند که در دنیا ساختهاند. الآن موجود است، نه اینکه بعداً موجود میشود؛ اما بخشی که کویر است و کارگرها مشغول کار و تولید نعمت هستند، برای مؤمنان زنده است که هرچه خوبی میکنند، ما به امر خدا، درجا به بهشت تبدیل میکنیم. الآن هشت رکعت نماز خواندند، بهشت شد؛ امروز روزه گرفتند و افطار کردند، این چهارده پانزده ساعت بهشت شد؛ یک مهربانی با زن و بچه، مردم و دوستان کردند، بهشت شد؛ پولی در راه خدا دادند، از دست آنها بیرون آمد و این طرف بهشت شد. حالا چرا گاهی از ساخت دستبرمیدارند و مینشینند؟ چون مؤمنین از کار خیر بیکار میشوند و مصالح نمیفرستند. اینها وقتی مصالح نداشته باشند، نمیتوانند ساختوساز را ادامه بدهند. بندگان خوب خدا باید مصالح بهشت را بفرستند.
آیهٔ «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ»[7] خیلی لطیف است! آیه نمیگوید در آینده «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ»؛ بلکه میگوید: همین الآن «فَفِي الْجَنَّةِ».
مخالفین و معاندین پروردگار در احاطۀ دوزخ
تمام مخالفین و معاندین خدا هم همین الآن در دوزخاند؛ ولی چون در دنیا دوزخ را نمیبینند، عذابش را هم حس نمیکنند. باز یک جملهٔ اسمیه در قرآن مجید هست؛ خدا میفرماید: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ»[8] دوزخ همین الآن بر مخالفین خدا احاطه دارد؛ یعنی اینها در دایرهٔ دوزخاند و دوزخ الآن کلّ وجود اینها را احاطه کرده است. این جمله هم جملهٔ اسمیه است؛ هم دلیل بر ثبات است و هم دلیل بر دوام. اگر همین الآن خدا پرده از روی وجود یک مخالف، معاند، منافق، مشرک، کافر یا بیدین بردارد، ما عین جهنم را میبینیم؛ او در جهنم هست که معمارش هم خود آن شخص است.
هدایتگر مردم به خوبیها، شریک در ثوابِ کنندۀ کار
پس طبق این آیات قرآن، ما بیاییم و هر کاری خیری که از دستمان برمیآید، از دست ندهیم. اگر از دست خودمان هم برنمیآید، با گفتن به دیگران و تشویق آنها از دست ندهیم. دائماً با زبانمان مردم و زن و بچهمان را به کار خیر و مثبت تشویق و ترغیب کنیم. پیغمبر(ص) میفرمایند: «اَلدَّالُّ عَلَى اَلْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»[9] هدایتگر مردم به کارهای خوب، در کلِ ثوابِ کنندهٔ کار شریک است. یک بچهٔ سیزدهچهاردهساله در مناطق آذربایجان چوپان بود. گوسفندهای پدرش را برای چرا میبرد و عصر هم برمیگشت. یک نفر این بچه را تشویق کرد که بهدنبال دانش و تحصیل برود. زبان این تشویقکننده اینقدر نرم، خوبة گرم و اثرگذار بود که این بچه بهدنبال تحصیل علوم الهیه رفت. در شهر خودشان دیگر چشمهای نبود که از آن استفاده بکند و به شهر بزرگتر آمد. از آن شهر بزرگتر هم به نجف آمد. بعد از مدتی، این بچهچوپان به یکی از بزرگترین مراجع شیعه تبدیل شد. چقدر شاگرد تربیت کرد و افراد را به دین هدایت کرد!
حالا شما این آیهٔ قرآن را عنایت کنید: «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»[10] هر کس انسانی را به علم، دین و اخلاق زنده کند، مانند این است که کل انسانهایی را که من خلق کردهام، زنده کرده. خدا خودش میداند برای آنکه این بچهچوپان را به تحصیل علم تشویق کرد، چهچیزی گذاشته است. ما که درجات الهی را برای بندگانش نمیدانیم، در قرآن عدد هم نگذاشته است و فقط میگوید: «لَهُمْ دَرَجٰتٌ عِندَ رَبِّهِم».[11] جمع در عربی، از سه به بالا را میگیرد و «درجات» جمع است؛ ما نمیدانیم تا کجا را میگیرد! اگر نمیتوانید کار خیر بکنید، دیگران را تشویق کنید؛ خودتان نمیتوانید برای سرپاماندن دین، این مجالس، این مساجد و این تبلیغات در این دنیای جهنمی کمک بکنید، پولدار متدینی را تشویق بکنید.
دوزخ، سرانجام سکوت در برابر کار خیر
عدهای در قیامت به جهنم میروند؛ برای چه؟ در قرآن میگوید: «وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ»[12] افرادی پول داشتند و نمیدانستند کجا خرج کنند؛ اینها این افراد را تشویق نکردند که مردم مسکین را از خاکنشینی بلند کنند؛ خانهای برای آنها بسازند، جهیزیهای برای دخترشان بدهند یا کاری برایشان بکنند. اینها سکوت کردند و بهخاطر سکوتشان به جهنم میروند. در سورهٔ مدثر هم میگوید که بهشتیها از دوزخیان میپرسند: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ»[13] چهچیزی باعث آمدن شما به جهنم شد؟ دوسه تا جواب میدهند؛ اول میگویند: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»[14] نمازگزار نبودیم و یک عمر در مقابل خدا تکبر کردیم. بعد میگویند: «وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ»؛[15] در سورهٔ دیگر هم میفرماید: «وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ»[16] زبان خوبی داشتید که مردم را به کار خیر تشویق کنید، اما تشویق نکردید!
درجۀ سعادتمندی اصحاب یمین
«یُمن» یعنی برکت و سعادت؛ قرآنهایی که «وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ»[17] را به «دست راستیها» ترجمه کردهاند، این ترجمه صددرصد غلط است. «یُمن» در آیهٔ شریفه، یعنی برکت و سعادت. این گروه دومم که گروه ویژهاند، «وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ» این اصحاب یمین چه سعادتمندانیاند! این «مَا» در آیه، «ما»ی تعجب است: اینها در سعادتمندیشان چقدر بلندمرتبهاند! بعد هم نعمتهای بهشت را در ده پانزده آیه برای اصحاب یمین بیان میکند: «فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ (28) وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ (29) وَظِلٍّ مَمْدُودٍ (30) وَمَاءٍ مَسْكُوبٍ (31) وَفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ (32) لَا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ (33) وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34) إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً (35) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (36) عُرُبًا أَتْرَابًا (37)»[18] دوباره اسم میبرد و میفرماید: «لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ»[19] کل این نعمتها مِلک سعادتمندان است.
تفاوت ظرفیتها در بندگان ویژۀ پروردگار
حالا در آن بندگان ویژهٔ گروه اول که خداوند میفرماید: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»؛[20] این را برای دلخوشی شما توضیح میدهم و مدرکم هم خود قرآن است. امام صادق(ع) عدد این «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» را محدود به 124هزار نفر میدانند و بعد از پیغمبر(ص) نیز، ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» هستند. البته اینها با همدیگر یک ظرفیت، قدرت و گنجایش مساوی ندارند. شما میدانید که از 124هزار نفر، فقط پنج تایشان اولوالعزماند: نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و رسول خدا(ص). در این پنج تا هم طبق آیات قرآن، پیغمبر اسلام(ص) باگنجایشتر از همهٔ آنهاست. پیغمبر(ص) چه ظرفیتی دارند، خدا میداند؛ ما نمیدانیم! خدا اقیانوس علمی را در دل پیغمبر(ص) جاری کرده است که سر و ته ندارد، عمقش پیدا نیست، ساحل هم ندارد. این گنجایش است.
خداوند این پنج نفر را در یک آیه اسم برده است و به پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ»[21] اینها را در یک آیه اسم برده و در یک آیهٔ دیگر، گنجایشهایشان را متفاوت معرفی کرده است: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ»[22] بعضی از اینها هم از نظر عقل، هم از نظر گنجایش و هم از نظر ظرفیت بر بعضی دیگر برتری دارند؛ ولی همهشان «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» هستند.
اصحاب یمین هم که مردم مؤمناند؛ همین مردمی که در آیات قرآن چقدر از آنها یاد کرده و اسم برده و کارهایشان را هم گفته است: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[23] کار اینها دائمی است و نه فصلی؛ چهار روز متدین و اهل نماز باشند، بعد با یک برخورد که در جامعه، خانواده و یا پول پیدا میشود، از نماز ببُرّند و بروند و بگویند نخواستیم! «وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»[24] اینها اصحاب یمیناند؛ ولی ظرفیتهایشان با هم متفاوت است.
طبق قرآن، آن «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» با تفاوت ظرفیتها، بهطور یقین بندگان ویژهاند. اصحاب یمین هم با تفاوت ظرفیتها بندگان ویژهاند. اصحاب یمین که مردم مؤمن هستند، همه در یک سطح و مقام نیستند. سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابوالهیثمبنتیهان، اویس قرن، مالک اشتر، ابوحمزهٔ ثمالی، یونسبنعبدالرحمن، محمدبنمسلم، فضلبنشاذان، صفوانبنیحیی از اولیای پروردگارند؛ ولی از نظر ظرفیت با هم متفاوتاند. این تفاوت هم کار خداست و مؤمن هم نسبت به تفاوتهای خدا اصلاً ایراد ندارد؛ حتی از نظر شکل و قیافه هم متفاوت است. یک نفر یوسف(ع) است و یک نفر هم، قیافهاش یک درجه پایینتر از یوسف(ع) است یا دو درجه و یا سه درجه. یک نفر گنجایش دارد، نماز شب را میخواند و ترک هم نمیکند؛ اگر خوابش هم ببرد، با اینکه مستحب است، در طول روز قضا میکند. یکی هم گنجایشش اینقدر بالاست که نه ساعت میخواهد و نه وسیلهٔ دیگر! وقت نماز شب بیدار است و گرمی رختخواب و اتاق هم اسیرش نمیکند؛ مثلاً وقتی شوفاژ و پکیج خراب و آب یخ است، ردّش نمیکند و با همان آب یخ هم وضو میگیرد، شاد و خوشحال هم هست.
ما نمیتوانیم به این تفاوت در گنجایشها عیبی بگیریم؛ ولی با تفاوت گنجایشهایی که انبیا دارند، همه اصحاب یمین و سابقوناند. شما مردم مؤمن هم با گنجایش متفاوتی که نسبت به همدیگر دارید، همهتان اصحاب یمین هستید.
اصحاب یمین در کلام رسول خدا(ص)
برای اینکه جلسه نور بیشتری بگیرد و رحمت خدا نازل بشود (چون امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «عِنْدَ ذِكْرِ اَلصَّالِحِينَ يَنْزِلُ اَلرَّحْمَةُ»[25] وقتی دربارهٔ شایستگان سخن گفته میشود، همان وقت رحمت نازل میشود)، در توضیح اصحاب یمین، نام یک نفر از کل شایستگان و صالحین عالم را ببرم که رحمت ویژه نازل بشود. رحمت که در ماه رمضان دریاوار در جریان هست؛ اما رحمت ویژه!
وقتی سورهٔ واقعه نازل شد، ابنعباس به پیغمبر(ص) گفت: من یک جملهٔ این سوره را نمیفهمم! عرب هم بود و نمیفهمید؟! بله. درست بود که نمیفهمید؛ خدا چند بار در قرآن گفته است: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»[26] این کتاب من معلم دارد؛ بدون معلمِ کتاب بهسراغ قرآن نرو؛ چون نمیفهمی! یا گیر میکنی و یا یک معنی اشتباه به آیه تحمیل میکنی. ابنعباس هم رعایت میکرد و بدون معلم بهسراغ قرآن نمیرفت. حضرت فرمودند: کجای این سوره را نمیفهمی؟ گفت: «وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ»[27] چه کسانی هستند؟
بارکالله به شما! خوش به حال شما و زن و بچهٔ شما! خوش به حال شما جوانها! در این دنیا، اینقدر الگوهای پلید و نجس برای نسل جوان ساختهاند که از عدد خارج است. اینقدر الگوهای پلید مسیحی، یهودی، لاییک و بودایی، در ورزشها، علوم و برندهشدن جایزههای مادی ساختهاند که مقدارش معلوم نیست!
وقتی ابنعباس گفت من اصحاب یمین را نمیفهمم، حضرت دست مبارکشان را آرام بلند کردند، روی شانهٔ امیرالمؤمنین(ع) گذاشتند و فرمودند: ابنعباس! اصحاب یمین از وابستگان به علی، شیعیان و ارتباطداران با علیاند. انها با قلب و عملشان، با علی ارتباط سخت دارند. ممکن است یک نفر شیعهای را در یک اداره دعوت کند و بگوید: من هنر سندسازی دارم؛ من سندش را میسازم و تو سهچهار میلیارد بدزد. آنکه شیعه است، میگوید: سهچهار میلیارد که چیزی نیست؛ همهٔ دنیا را هم به من بدهی، با پول حرام، از علی(ع) جدا نمیشوم! این شیعه است. ممکن است رفیق یک جوان به او بگوید: خانمی را در جای خلوتی دیدهام، پولش را هم خودم دادهام؛ بیا با همدیگر برای زنا برویم. این جوان میگوید: اگر خودت میخواهی بروی، برو؛ اما من میدانم اگر این کار را بکنم، دل علی(ع) را میسوزانم. من نمیآیم! این اصحاب یمین است که با تفاوت ظرفیتها عبادی ویژهاند. این معلوم شد؟
خطاب ویژۀ پروردگار به بندگان ویژه
حالا پروردگار سلسله خطاباتی به عباد ویژهاش، یعنی «السابقون» و «اصحاب یمین» در قرآن دارد. چرا پروردگار به اینها خطاب ویژه دارد؟ برای اینکه اینها بندگان ویژهاند! مگر مقام «السابقون» و «اصحاب الیمین» مقام کمی است؟! من با هفتادهشتاد کیلو بدن، با یک روح و قلب و مغز کوچک، با عقل و انتخاب، خودم را به معدن بیکرانهای مثل امیرالمؤمنین(ع) وصل کردهام؛ معلوم است که ویژه هستم. اگر این ارتباط نبود، «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ»[28] بودم.
داستان معلوم است که من ویژهام و خدا بهخاطر ویژهبودن «السّابقون» و «اصحاب الیَمین» خطاب ویژه به آنها دارد؛ یعنی با بندگان ویژهاش سخن عاشقانه، بامحبت، حکمتآمیز، مصلحتآمیز و خیرخواهانه سخن دارد. حتی مورد سخنش هم همه ویژه است؛ یعنی هرچه به بندگان ویژه فرمان داده که انجام بدهید، آنهم ویژه است. همهٔ مسئولیتهای عبادتی، مالی، اخلاقی، اجتماعی، خانوادگی و ایمانی ویژه است؛ مثلاً پیغمبر(ص) در جلد دوم (عربی) کتاب «اصول کافی» (الآن در ترجمهٔ خودم که پنج جلد است، نمیدانم کدام جلدش میشود) میفرمایند: «أَقْرَبُكُمْ مِنِّي مَجْلِساً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[29] هر کدام از شما که اخلاق نیکوتری (مهر، محبت، نرمی، عاطفه، تواضع، فروتنی، خاکساری و رقّت قلب) دارد، روز قیامت در محلّ ایستادن من، از همهٔ امت به من نزدیکتر است؛ نفس مرا میشنود، مرا میبیند و کنار من است. آیا این امر به اخلاق در قرآن، واقعاً ویژه نیست؟ آیا این دستور، دستور خاص و دارای ارزش ویژه نیست؟
روزه، از دستورات ویژهٔ پروردگار
یکی از دستورات ویژهٔ پروردگار، «روزه» است. من دو تا آیه برایتان بخوانم که هر کدام یک نکتهٔ آسمانی و عرشی دارد.
آیهٔ اول
این آیه خطاب است: «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ»؛[30] «صبر» در لغت یعنی خودنگهداشتن و حبس خود. لذا میگویند «صبر» در این آیه بهمعنی روزه است؛ چون روزهدار خودش را از ده تا چیز در روز ماه رمضان به دستور معشوق و محبوبش حبس، منع و محروم میکند. پروردگار میفرماید: تنها از من نه، از روزه کمک بگیرید؛ هم برای سلامت بدنتان، هم برای ساختن بهشت و هم برای اینکه گیر جهنم نیفتید. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «صُومُوا تَصِحّوا»[31] روزه بگیرید، برای اینکه سلامت بهدست بیاورید؛ همچنین در روایت دیگری میفرمایند: «الصَّوْمُ جُنَّهٌ مِنَ النَّارِ»[32] روزه بگیرید که درگیر آتش دوزخ نشوید؛ از روزه برای ایجاد بهشت کمک بگیرید. همین کمک را هم از نماز بگیر؛ یعنی خود نماز یار توست و به تو کمک میکند. در واقع، خود نماز و روزه کمک شماست؛ هم شما را از آتش دور میکند، هم بهشت میسازد و هم سلامتی عمل و بدنتان را تأمین میکند.
بعد میفرماید: «وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ»[33] من به شما مردم مؤمن میگویم که از این نماز و روزه اینقدر احساس بار، سنگینی و سختی میشود؛ آن احساسکنندگان نه به روزه روی میآورند و نه به نماز! البته برای آنهایی که دل فروتن نسبت به من دارند، هیچ بار و سنگینیای ندارد. این یک کار عاشقانه است! این خطاب پروردگار بود و این هم نکتهاش: «وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ». امروز روز هفتم است؛ روزهگرفتن در این هشت روز سنگین بود؟ به خودت قسم، سنگین نبود. همین که روزه ما را با تو ارتباط داد و شبهای به این خوبی برایمان ساخت، خیلی هم لذت داشت؛ کجایش سنگین بود!
آیهٔ دوم
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»[34] خطاب ویژه است به شما بندگان ویژهاش، هم سابقون و هم اصحاب یمین با تفاوت ظرفیتها. در زندگیتان از روزه و نماز کمک بگیرید. یک کمک نماز هم به شما این است: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ»[35] چون شما میخواهید برای من نماز بخوانید، نماز شما را از خیلی از فحشاها نگه میدارد؛ اما با لباس غصبی، نه! خوراکخوردن با پول دزدی برای کسی که میخواهد نماز بخواند، نه! روی فرش غصبی، نه! در خانهای که با سندسازی ظالمانه به نامت شده، نه! خود این نماز به تو کمک میدهد. اگر بخواهی نماز واقعی بخوانی که فحشا و منکر تیر سهشعبهشان را بهطرفت رها نکنند، این نماز سپر است و نمیگذارد تیر فحشا و منکرات به تو بخورد.
گر بماندیم زنده، بردوزیم
جامهای کهاز فراق چاکشده
ور نمانیم، عذر ما بپذیر
ای بسا آرزو که خاک شده[36]
کلام آخر؛ شکنجۀ موسیبنجعفر(ع) در عمق زندانها
کمتر در تاریخ سراغ دارم؛ البته وقتی ده روز در انگلیس منبر میرفتم، یکی از رفقا مرا برد و زندانهای قدیم انگلیس را تماشا کردم. این زندانها سی تا پله میخورد و پایین میرفت و تو در تو بود. زندانی را میبردند و با انواع شکنجهها، در یک اتاق کوچک حبسش میکردند. در طول تاریخ، فراعنه هم زندانهایی داشتهاند؛ دیروزیها هم در این مملکت زندان داشتهاند؛ الآن هم زندان هست؛ ولی زندانی در تاریخ بشر، نمونهٔ زندان موسیبنجعفر(ع) دیده نشده است.
من این توان روحی را ندارم که «فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ»[37] را برایتان بگویم؛ حداقل روایات را برایتان بگویم: حضرت به مدت سه سال، یعنی سه تا 365شبانهروز، آفتاب ندیدند؛ صبحانه، ناهار و شامی هم که برایشان میبردند، بسیار مختصر و ساده بود؛ ولی مأمور زندان باید دستشان را از کُند و زنجیر درمیآورد! تمام نمازهایی که خواندند، با همان کُند و زنجیر خواندند. این زنجیرها و حلقهها سنگین هم بود؛ در زیارتنامهشان خواندهاید که این حلقهها پوست و گوشت را ساییده و به استخوان رسیده بود. روزی هم که امام شهید شدند، عمداً میخواستند حضرت را تحقیر شدید بکنند (جنازه که دیگر با شما کاری نداشت! وقتی حضرت زنده بودند، از ایشان میترسیدید؛ از جنازهاش چه ترسی داشتید؟! از جنازه ترسی نداشتند؛ ولی میخواستند کمال تحقیر را در حقّشان روا بدارند)؛ برای همین، زندانبان به چهار تا کارگر غریبه و غیرشیعه گفت: یک جنازه در این اتاق زندان است، آن را دربیاورید و بیرون ببرید. جنازه در تابوت نبود، بلکه چند تا تخته را بههم بسته بودند که صاف بود و دور آن هم چیزی نبود.
کارگرها که آمدند، دیدند آنجا فقط یک عبا هست و یک جنازه هم زیر عباست. البته عبا را کنار نزدند و سرِ عبا را گرفتند، جنازه را روی تختهپاره گذاشتند و در روشنایی آوردند. وقتی این چهار تا کارگر جنازه را به روشنایی آوردند، از تعجب به همدیگر نگاه کردند و گفتند: این جنازه که خیلی لاغر است، پس چرا اینقدر سنگین است؟! وقتی عبا را کنار زدند، دیدند از گردن تا پا، تمام بدن به زنجیر و غل بسته شده است. حالا به علت سیاسی و نه بهعلت دینی و ایمانی بنا شد که تشییع را آزاد بگذارند. بیشتر مردم بغداد برای تشییع آمدند؛ چه آنهایی که شیعه بودند و چه آنهایی که غیرشیعه بودند (اینها به احترام اینکه اولاد پیغمبر است و نه امام زمانشان است، آمدند). غل و زنجیر را برداشتند و جمع کردند، بدن مطهر را از روی جسر بغداد (فاصلهاش هم تا کاظمین زیاد است) سرِ دوش آوردند و در کاظمین دفن کردند.
همه هم میگفتند سید است و اولاد پیغمبر(ص)، عالِم است و مظلومانه در زندان بوده و تشییع مفصّلی شد. درحالیکه زینب کبری(س) از وسط گودال تا چشمش به زینالعابدین(ع) بر روی شتر افتاد، بدن را رها کرد و جلو آمد و گفت: ای حجت باقیماندگان و ای یادگار گذشتگان! «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ»[38] چرا داری جان میدهی؟ تو حجت خدا هستی! حضرت صدا زدند: عمه، آیا این بدن قطعهقطعۀ حجت خدا نیست؟! همهٔ بدنهای خبیثشان را دفن کردند؛ اما نگذاشتند من بدن ابیعبدالله(ع) را دفن کنم!
[1]. سورهٔ واقعه، آیهٔ 10.
[2]. سورهٔ فاطر، آیهٔ 32.
[3]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73.
[4]. سورهٔ هود، آیهٔ 108.
[5]. سورهٔ بقره، آیهٔ 25.
[6]. همان.
[7]. سورهٔ هود، آیهٔ 108.
[8]. سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 54؛ سورهٔ توبه، آیهٔ 49.
[9]. وسائلالشیعه، ج16، ص123؛ بحارالأنوار، ج93، ص175.
[10]. سورهٔ مائده، آیهٔ 32.
[11]. سورهٔ انفال، آیهٔ 4.
[12]. سورهٔ ماعون، آیهٔ 3.
[13]. سورهٔ مدثر، آیهٔ 42.
[14]. سورهٔ مدثر، آیهٔ 43.
[15]. سورهٔ مدثر، آیهٔ 44.
[16]. سورهٔ ماعون، آیهٔ 3.
[17]. سورهٔ واقعه، آیهٔ 27.
[18]. سورهٔ واقعه، آیات 28-37.
[19]. سورهٔ واقعه، آیهٔ 38.
[20]. سورهٔ واقعه، آیهٔ 10.
[21]. سورهٔ شوری، آیهٔ 13.
[22]. سورهٔ بقره، آیهٔ 253.
[23]. سورهٔ بقره، آیهٔ 3.
[24]. سورهٔ بقره، آیهٔ 4.
[25]. این حدیث در «بحارالأنوار، ج90، ص349» از رسول اکرم(ص) نقل شده است و در کتاب «نثراللئالی، ج1، ص68»، امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «ذِكْرُ الأولِياء يُنَزّل الرَّحْمَة».
[26]. سورهٔ جمعه، آیهٔ 2؛ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 164.
[27]. سورهٔ واقعه، آیهٔ 38.
[28]. سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
[29]. این روایت در «بحارالأنوار، ج68، ص387؛ وسائلالشیعه، ج12، ص153» نیز آمده است: «أَقْرَبُكُمْ مِنِّي مَجْلِساً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ».
[30]. سورهٔ بقره، آیهٔ 45.
[31]. دعائمالإسلام، ج1، ص342.
[32]. الکافی، ج4، ص162؛ من لایحضرهالفقیه، ج2، ص74.
[33]. سورهٔ بقره، آیهٔ 45.
[34]. سورهٔ بقره، آیهٔ 153.
[35]. سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 45.
[36]. شعر از شیخ بهایی.
[37]. مفاتیحالجنان، فرازی از صلوات بر حضرت موسیبنجعفر(ع).
[38]. كاملالزيارات، ص274 و 275؛ مقتلالحسين مقرّم، ص308: «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ يا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إخْوَتي».