جلسه اول؛ سهشنبه (26-2-1402)
(خوانسار بیت الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدمۀ بحث
- تفاوت بهشت آخرت و بهشت حضرت آدم(ع)
- ترک اولیٰ، عامل خروج آدم(ع) از بهشت
- تقدم خلقت رسول خدا(ص) بر آدم(ع)
- تجلی علمی آدم(ع) بعد از خلقت
- خلقت نوری رسول خدا(ص)
- آفرینش رسول خدا(ص) با همۀ حقایق و ارزشها
- خلقت اهلبیت(علیهمالسلام) از نور واحد
- قرآن، جلوۀ تام علمالله
- گنجایش بینهایت قلب رسول خدا(ص)
- ولایت امیرالمؤمنین(ع) پیش از خلقت آدم(ع)
- ائمه(علیهمالسلام)، ظرف صفات حق
- طبع نور، برخورداری از ارزشها
- گسترۀ علمی امام صادق(ع) در جهان امروز
- کلام نورانی امام صادق(ع) برای سعادتمندی
- احیای دین در سایۀ برپایی مجالس حسینی
- کلام آخر؛ روضۀ شهادت حضرت صادق(ع)
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مقدمۀ بحث
تصور بیشتر مردم (نمیدانم چه حد از مردم و چه حد از پیروان ادیان دیگر) این است: آدمِ اول کسی است که خدا در آیات ابتدایی سورۀ مبارکۀ بقره از او با همین اسم آدم سخن گفته: «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ»[1] به این آفریدهشدۀ خودم و همسرش خطاب کردم که در بهشت سکونت بگیرند. به فرمودۀ امام باقر(ع)، بهشت باغ خیلی آبادی در منطقۀ شامات بوده و منظور از این بهشت، بهشت آخرت نبوده است.
تفاوت بهشت آخرت و بهشت حضرت آدم(ع)
بهشت آخرت ویژگیهایی دارد که در این جنت حضرت آدم(ع) نبود. راهِ بهشت آخرت در قیامت به روی عباد الهی باز میشود؛ در حالی که آدم(ع) و همسرش در دنیا آفریده شدند. او و همسرش میلیونها سال با بهشت آخرت فاصله داشتند. کسی که در بهشت آخرت قرار میگیرد، تا ابد در آنجا میماند و بیرون نمیآید، بیرونش هم نمیکنند. در تمام آیات مربوط به بهشت آخرت، خداوند بعد از اینکه اسم بهشت یا بهشتها را میبرد، میگوید: «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا»؛[2] اما آدم(ع) در این باغِ آباد[3] ابدی نبود. حال چه مدتی در این باغ بود، نمیدانیم؛ ولی او را بیرون کردند. در بهشت آخرت، اصلاً ترک اولیٰ[4] وجود ندارد و مسئلۀ گناه و حرام، واجب و حلال اصلاً معنا ندارد.
در واقع، همۀ این حرفها برای این دنیاست و بهراحتی میتوان فهمید که بهشت آدم(ع)، همانطور که امام پنجم میفرمایند، باغ خیلی آبادی در یک منطقۀ خیلی سرسبز و خوش آبوهوا بوده است.
ترک اولیٰ، عامل خروج آدم(ع) از بهشت
بعد هم به او گفته شد: «وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا»[5] خودت و همسرت میتوانید از میوههای کل درختهای این باغ بخورید و هر جای آنهم که میخواهید، بگردید؛ اما «وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»[6] به این درخت نزدیک نشوید! همانا اگر نزدیک بشوید، «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»[7] ضرر میکنید. ظلم آدم(ع) و حوا(س) بهمعنی ظلم اصطلاحی نیست. آن زمان کسی نبود که به او ظلم بکنند. کلمۀ «ظلم» یعنی تجاوز از حد و مرز؛ خداوند به آنها فرمود به این درخت نزدیک نشوید که از حد و مرز این بهشت بیرون میروید. آنها تجاوز کردند و بیرون هم آمدند. شیخ بهایی در شعر بسیار زیبایی میگوید:
جدّ تو آدم، بهشتش جای بود
قدسیان کردند پیش او سجود
منظور از بهشت در این شعر، همین باغی است که حضرت باقر(ع) میفرمایند در آن آزاد هم بودند، مگر آن یک درخت.
یک گنه چون کرد، گفتندش: تمام
مذنبی، مذنب، برو بیرون خرام!
البته گناهش ترک اولیٰ بوده. ترک اولیٰ یعنی همین حرفهایی که دکترهای محترم میزنند؛ مشکل بیماری داری، احتیاط کن و خربزه نخور! اما اگر بیمار خربزه بخورد، حرام نیست و او را نمیکشد، بلکه تنها درمان را عقب میاندازد. هیچوقت هم دکتر به او نمیگوید مشکلت یک مقدار بیشتر شده، جریمه داری؛ دوباره او را با محبت نصیحت میکند و میگوید: خودت را نگه دار. این معنای ترک اولیٰ است؛ نه عذاب دارد و نه جریمه. در حقیقت، وقتی ترک اولیٰ را انجام بدهی، فقط یک مقدار از آن حالت معنویت و الهیّت روحیات کم میشود؛ اما قابلجبران است. آدم(ع) وقتی بیرون آمد، با این آیهای که فوقالعاده مهم است، جبران هم کرد: «فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».[8]
پس این بهشت همان باغ آباد شامات است؛ چراکه اگر بهشتِ قیامت بود، او را بیرون نمیکردند و منع هم نمیکردند. کل میوهها و نعمتهای بهشتِ قیامت آزاد است؛ چنانکه قرآن میفرماید: «لَا مَقْطُوعَةٍ وَ لَا مَمْنُوعَةٍ»[9] نه از آدم قطع میکنند و نه او را منع میکنند و تحریم میشود. هیچوقت به انسان بهشتیِ آخرتی نمیگویند دومیلیون درخت برای توست؛ اما نزدیک این یک درخت نرو! وقتی آدم(ع) آن یک گناه، یعنی ترک اولیٰ را کرد، قدسیان به او گفتند: بیرون برو! او هم با همسرش بیرون آمد.
تو طمع داری که با چندین گناه
داخل جنت شوی ای روسیاه!
البته این را به خودم میگویم؛ چون اگر خطاب به شما باشد، به نظرم خیلی بیاحترامی و بیادبی است. به خودم که بگویم، درست است.
تقدم خلقت رسول خدا(ص) بر آدم(ع)
اکنون به اول حرفم برگردم؛ همه تصور میکنند که این آدم، آدمِ اول است و قبل از او آدمی نبوده. در صورتی که حضرت آدم با داستان مفصّلی که در سورۀ بقره، طه و چند سورۀ دیگر دارد، آدم دوم است. پس آدم اول چه کسی بوده؟ این روایتی که میخوانم، اصلاً قابل ردکردن نیست و کسی هم آن را رد نکرده؛ جرئت ردّ آن هم نیست! یک حقیقت است که بسیاری از روایات فوقالعادۀ ما، مخصوصاً روایات «اصول کافی» بهشکلهای گوناگون تأییدش کردهاند.
رسول خدا(ص) در این روایت فرمودهاند: «كُنْتُ نَبِيًّا وَآدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَالطِّينِ»[10] آن زمان که من پیغمبر بودم، آدم (جدّ شما انسانها) بین آب و گل و خاک بود. اصلاً اثری از او نبود و آفریده نشده بود. این آدم اول است؛ ولی پدر انسانها آدم دوم است.
تجلی علمی آدم(ع) بعد از خلقت
وقتی خدا هیکل پدر انسانها را درست کرد و آراست و روح در او دمید، یک کلمه سواد نداشت و چیزی بلد نبود. خد در سورۀ بقره میفرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»[11] من همۀ اسما را به او آموختم. این آدم که معلمش خداست و او شاگرد و متعلم، اسما را هم به او آموخت؛ معلوم میشود که وقتی خدا در او روح دمید، یک کلمه بلد نبود و بیسواد محض بود. زمانی که علم را در او جلوه داد، به فرشتگان گفت: به او سجده کنید؛ الآن خیلی ارزش دارد.
حالا این اسما چه بود که خدا به آدم(ع) آموخت؟ دانشمندان، علما و مفسرین قرآن در مسئلۀ اسما حرفهای زیادی زدهاند که بهنظر میرسد بهترینش این است؛ عزیزانی که عربی خواندهاند، میدانند در آیات بعد با ضمیر جمع مذکر از این اسما یاد شده است. خداوند به آدم(ع) فرمود: «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ»[12] اسمائی که به تو آموختم و تعلیم دادم، برای ملائکه بگو. اینکه ضمیر جمع مذکر آورده، معلوم میشود این اسما لفظ نبوده؛ مثلاً «ف»، «ر» و «ش» نبوده که به آدم یاد دادم این را «فرش» میگویند یا این را «خورشید» میگویند یا این را «باد» میگویند و یا این را «ستاره» میگویند. در واقع، این اسما حقایق زندهای بوده که هر کدامش برای هر انسانی که در او تجلی عملی بکند، آثار بسیار مهم دنیا و آخرتی دارد. احتمالاً بنا به نقل صدوق،[13] این اسما در آدم(ع) تجلی علمی داده شد.
خلقت نوری رسول خدا(ص)
مشخص شد که آدم(ع) قبل از تعلیم اسما هیچچیزی نمیدانست؛ حالا بهسراغ آن آدم اول برویم، ببینیم خلقت او چه خلقتی بوده! روایات بسیار مهمی داریم که نه انسانهای معمولی، بلکه شخصیتهایی مثل راویان باعظمت و صدرالمتألهین شیرازی[14] بیان کردهاند. آنچه برای انیشتین[15] از طریق ریاضیات ثابت شد، پانصد سال قبل از انیشتین برای ملاصدرا ثابت شده بود؛ حقیقت جهان، حرکت جوهری و بُعد چندم. کتابی افکار انیشتین و ملاصدرا را مقایسه کرده که وقتی انسان آن کتاب را میخواند، میفهمد پروردگار چه لطفی به ملاصدرا داشته؛ وی بدون ابزار علمی و دوربینهای نجومی، به قول خودش، از طریق تصفیۀ باطن به این حقایق رسیده است. ایشان هم این روایت را نقل کرده است.
رسول خدا(ص) میفرمایند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِى»؛[16] اولین پدیده در جهان خدا بود و خدا: «كَانَ اللّهُ وَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ»[17] او بود و حالا اراده کرده که موجودات را پدید کند. اولین موجودی که برای آفرینش آن اراده کرد، به فرمودهٔ پیغمبر(ص)، نور ایشان بود: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِى».
آفرینش رسول خدا(ص) با همۀ حقایق و ارزشها
حالا این روایت را هم عنایت کنید: «أَلْعِلْمُ نُورٌ»[18] علم نور است؛ خدا وقتی پیغمبر(ص) را خلق میکند، خلقت نوری دارد و در خلقت نوری، همۀ حقایق مندرج است. بحث خیلی پیچیدۀ مشکلی است! وقتی آدم(ع) را بهوجود آورد، به او یاد داد؛ اما پیغمبر(ص) را با همۀ علوم و ارزشها آفرید. پیغمبر(ص) را معطل نکرد که یادش بدهد، بلکه ذات را علم، عقل، دانایی، فهم و حقیقت آفرید.
خلقت اهلبیت(علیهمالسلام) از نور واحد
آیا این نور وقتی آفریده شد، تک بود؟ خیر. تک نبود! این نور را که پدید آورد، با این نور نور امیرالمؤمنین(ع)، صدیقۀ کبری(س)، امام مجتبی(ع) و دیگر ائمه را هم پدید آورد. اینها روایات خیلی مهمی دارد! ما از بچگی پای منبرها شنیدهایم: «کُلُّهُم نورٌ واحدٌ» اینها دو تا نور نیستند، بلکه یک نورند. این نور در پیشگاه حضرت حق بوده و تسبیح و تقدیس میکرده است. میلیاردها سال بر این نور گذشت تا اینکه اراده کرد برای این نور ظرف جسمی قرار بدهد؛ چراکه اگر ظرف جسمی برای آن قرار نمیداد، این نور پدید و آشکار نمیشد.
قرآن، جلوۀ تام علمالله
من واقعاً نمیدانم این ظرف، دیگر چه ظرفی است که توانسته این نور را در خودش جا بدهد؟! شما در متن قرآن میخوانید: حبیب من! روحالأمین این قرآن را بر قلب تو از سوی من نازل کرد. قرآن چیست؟ ظاهر قرآن 114 سوره و ششهزار و ششصدوچند آیه است؛ اما پیغمبری که قرآن را بر قلبش نازل کردم، میفرماید: «لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ»[19] این قرآن شگفتیهایی که این کتاب از لطایف، دقایق، حقایق و رشتههای علمی دارد، قابلشمردن نیست. حال اگر یک نفر بگوید در این کتاب صدمیلیارد نکته وجود دارد، پیغمبر(ص) میگویند: نکتهها و شگفتیهای این کتاب شمردنی نیست؛ عدد برایش نیاور!
قرآن جلوۀ تام علمالله است؛ مگر کسی میتواند علم خدا را بشمارد؟ قرآن با «ب» شروع شده و با «سین» هم ختم شده است؛ اما حقیقت قرآن که با «ب» شروع نشده و آخر این حقیقت هم با «سین» تمام نشده. خدا وقتی میخواهد خود قرآن را معرفی کند، میگوید: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا»[20] این قرآن لفظ نیست، بلکه نور است. اگر من لباس لفظ را به این نور نمیپوشاندم، به شما نمیرسید. من باید این نورِ «بِسْم اللّٰه الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» را در الفاظ میپوشاندم تا بتوانید از این نور استفاده کنید. این الفاظ لباس است.
گنجایش بینهایت قلب رسول خدا(ص)
بهراستی این قلب چقدر گنجایش داشته که خدا کل قرآن را در آن جا داده است؟ آیا این قلب همین قلب گوشتی است که خون را پمپاژ میکند و از طریق سیاهرگ و سرخرگ به تمام بدن میرساند؟ این قلب را که من و شما هم داریم؛ پس این چه قلبی است؟ اینهم قابلفهم نیست! رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: علی جان، غیر از خدا کسی من و تو را نشناخته است. آن زمان هنوز ائمه بهدنیا نیامده بودند؛ چراکه آنها ایشان را میشناختند. واقعاً این قلب چه ظرفیتی است که کل قرآن را در خودش جا داده؟ این ظرفِ وجود (بدن) هم چه ظرفیتی است که کل آن نور را در خود جا داده؟ همۀ ارزشها در این نور بوده و با تعلیم هم نبوده؛ اصلاً ذات را اینگونه آفریده؛ این نور چطوری در ظرف بدن جا گرفته است؟!
ولایت امیرالمؤمنین(ع) پیش از خلقت آدم(ع)
یک نور بود که آدم اول است؛ آدم ابوالبشر آدم دوم است. حالا با درک این معنا که یک نور بوده، میتوانیم این روایت را بهخوبی بفهمیم. کتابهای خیلی مهمی این روایت را نقل کردهاند. من چند روز پیش با عالم خیلی مهمی ملاقات داشت؛ ایشان به من گفت: این روایت را که داری میخوانی، در کتابهای خیلی مهم ناشناختهای دیدهام. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «كُنْت وَليّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطِّين»[21] آن زمان که آدم اصلاً وجود خارجی نداشت، خاک و آب بود و خداوند دست قدرتش را دراز نکرده بود که این خاک را به آدم تبدیل کند، من ولیالله بودم. من در روز غدیر به ولایت انتخاب نشدم، بلکه در این روز ولایت مرا اعلام کردند و ولایت من برای میلیاردها سال پیش است.
ائمه(علیهمالسلام)، ظرف صفات حق
باز هم طبق روایات مهم که کتابهای اهلسنت هم نقل کردهاند و ما دیگر تنها نیستیم، کل این نورِ پیغمبر(ص)[22] و آنچه به ایشان داده شده بود، همه را به امیرالمؤمنین(ع) انتقال دادند. قرآنش که قابلشمردنش نیست و غیر از قرآن هم، خودش نبی است؛ آنهم زمانی که آدم(ع) بین آب و خاک بوده! کل ارزشهای پیغمبر(ص) و قرآنی که در قلب پیغمبر(ص) بوده، نه قرآنی که با قلم نوشته بودند، همۀ اینها را به امیرالمؤمنین(ع) انتقال دادهاند! حتی لحظۀ رحلتشان فرمودند: گوش خود را کنار لب من بیاور و این انتقال خیلی طول نکشید. بعد از دفن پیغمبر(ص) به حضرت گفتند: پیغمبر(ص) در آن لحظه که فرمودند گوشت را کنار لب من بیاور، چهچیزی گفتند؟ حضرت فرمودند: یک میلیون رشتۀ علم به من انتقال دادند که از هر رشتهای یک میلیون رشتۀ علم دیگر ظهور دارد.
از این مسئله هیچ هم تعجب نکنید! الآن دو تا «سیدی» خالی را میآورند؛ با زدن یک دکمه یک سیدی را از شش تا ده میلیون کلمه پر میکنند. بعد سیدی دوم را که خالی است، در دستگاه دیگری میگذارند و دستگاه را طوری میزان میکنند که آن صدمیلیون کلمه را از سیدی پر به این سیدی خالی انتقال میدهد. در واقع، دو تا فلز خاص میتوانند در عرض چند ثانیه چند میلیون کلمه را انتقال بدهند؛ پیغمبر(ص) که سیدی نبوده، بلکه جلوۀ صفات حق بودند و امیرالمؤمنین(ع) هم ظرف صفات حق.
در نهایت، کل این دانش به امام مجتبی(ع) انتقال داده شد و بعد هم کل این دانش خدمت حضرت سیدالشهدا(ع) آمد؛ سپس در ظرف وجود زینالعابدین(ع) و حضرت باقر(ع) آمد؛ کل آن علم که میلیاردها سال قبل بهصورت نوری بود و همۀ ارزشها را داشت.
طبع نور، برخورداری از ارزشها
اصلاً طبع نور، داشتن ارزشهاست و تاریکی هم ندارد. نور نمیتواند با تاریکی بهسر ببرد و نور است. شما نمیتوانید نور را با تاریکی روی یک صندلی بنشانید. وقتی نور است، تاریکی و جهل و بیسوادی نیست. خداوند در سورۀ احزاب تعبیر عجیبی از پیغمبر(ص) دارد و میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا × وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا»[23] پیغمبر بدن نیست، بلکه چراغ نوردهنده و سراج منیر است. قرآن کلمهٔ «سراج» را یک بار برای خورشید میگوید: «وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا»؛[24] یک بار هم برای پیغمبر(ص) میگوید: «وَسِرَاجًا مُنِيرًا».
گسترۀ علمی امام صادق(ع) در جهان امروز
حالا کل این نور و ارزشها به شهید امروز، یعنی وجود مبارک حضرت صادق(ع) انتقال داده شده است. این علم گسترده را که امام از خودشان بروز دادند، منشأ نوشتهشدن صدها هزار کتاب علمی شده است. اگر بیشتر کتابهای شیعه را نگاه کنید، هفتادهشتاد درصد آن نوشته «قال الصادق علیه السلام»؛ پنجاه درصد ندارد و همهاش در ردۀ بالاست. رشتههای علمیای که از خودشان بروز دادهاند، بعداً در اروپا مایۀ پدیدآمدن علوم شیمی، فیزیک، نور، کیهانشناسی، گیاهشناسی و حیوانشناسی شد. من در ملاقات کوتاهی که در واتیکان با رئیس دانشگاه گریگوری[25] داشتم، حرفهای امام صادق(ع) را گفتم؛ گفتم: آقای دکتر! این حرفها در کتابهای جدید ما نیست و برای کتابهای هزار سال پیش ماست. هشتاددرصد کتابهایتان برای مسلمانهاست؛ چرا دانشمندان شما در همین واتیکان و لندن، اینها را راجعبه انکسار نور، حیوانات دریا، پرندگان، نباتات، بیماریها و فیزیک جهان مطالعه کردهاند؟ نمونههایی هم دراینباره برایش گفتم. به این رئیس دانشگاه گفتم: دانشمندان شما تا سالها پیش میگفتند زمین تکهای بوده که از خورشید جدا شده؛ اما الآن میگویید این حرف باطل است و زمین خلقت مستقل دارد. این در حالی است که حضرت باقر(ع) در کتاب «بحارالأنوار»، بخش «السماء و العالم» ما که پانصد سال پیش نوشته شده، میفرمایند: زمین قطعۀ جداشدۀ از خورشید نیست و خلقتش مستقل است. شما اینها را به نام خودتان ثبت کردهاید؛ این دزدی نیست؟! همچنین گفتم: شما در مباحث نظام هستی، بخش اول نهجالبلاغۀ امیرالمؤمنین(ع) را ندزدیدید و به لاپلاس و کوپرنیک وصل نکردید؟! این حقیقت علوم را که به این و آن وصل کردهاید، از قبل بوده است. جوابی نداد و فقط گفت: شما آمادگی نشان بده، من هم با مخارج این دانشگاه آمادگی نشان میدهم؛ هر زمانی که به من اعلام کنی، کنفرانسی در ایتالیا با شرکت دانشمندان مهم جهان برای شناخت و معرفی امام صادق(ع) تشکیل بدهیم.
کلام نورانی امام صادق(ع) برای سعادتمندی
امام صادق(ع) سه تا جمله در یک روایت دارند؛ شما ببینید چهچیزی به ما یاد دادهاند! همۀ علوم، همۀ نور و همۀ ارزشهای رسول خدا(ص) از میلیاردها سال پیش نزد ایشان است. من آن سه تا جمله را فقط میخوانم و معنی هم نمیکنم؛ اگر خدا لطف بکند، فردا شب توضیح میدهم. روایت این است: «طَلَبتُ نُورَ القَلبِ فوَجَدتُهُ في التَّفَكُّرِ و البُكاءِ، و طَلَبتُ الجَوازَ علَى الصِّراطِ فوَجَدتُهُ في الصَّدَقَةِ، و طَلَبتُ نُورَ الوَجهِ فوَجَدتُهُ في صَلاةِ اللَّيلِ».[26]
احیای دین در سایۀ برپایی مجالس حسینی
این انوار در این دنیا بهطور طبیعی زندگی کردند و هیچوقت هم برای زندگی خودشان معجزه بهکار نگرفتند. امام حسین(ع) در کربلا میتوانستند یک کلمه به پروردگار عالم بگویند «این سیهزار گرگ را فرو ببر»؛ اما نگفتند. چرا نگفتند؟ برای اینکه امام حسین(ع) نور هستند و یقین دارند که بقای نبوت، توحید و اسلام به شهادتشان گره خورده است؛ لذا از خدا درخواستی نکردند. بچههایشان تشنه بودند، حضرت میتوانستند به زمین کربلا بگویند سی تا چشمۀ آب بیرون بده؛ اما چیزی نگفتند تا مصائب جمع شود. در کنار این مصائب، ائمه جلساتی تشکیل بدهند و معالم دین در جلسات گفته بشود. بعد از غیبت صغری و کبری هم، جلسات به نام «جلسات حسینی» ادامه پیدا کند و دین زنده بماند.
از همین رو من به همۀ مساجد و هیئتهای کشور (هر جا که منبر رفتم) پیشنهاد دادم و گفتم: زنجیرزدن، سینهزدن، خرجکردن، دادن ناهار و شام، مداحی و گریه بسیار عالی است؛ اما اینها را در مرحلۀ دوم قرار بدهیم و مرحلۀ اول همانی باشد که خدا میگوید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا».[27] یک گویندۀ باسواد شناختهشدۀ تأییدشده را دعوت بکنید و عزاداران هم بیرون نایستند که منبر این روحانی تمام بشود و بعد داخل بیایند. این توهین به علم و دین است! اول علم، بعد گریه و عزا، عَلَم و کُتَل، سینه و زنجیر؛ هیچکدام اینها را کنار نگذارید که کنارگذاشتنشان هم غلط است.
کلام آخر؛ روضۀ شهادت حضرت صادق(ع)
موسیبنجعفر(ع) امروز بدن بابا را با دست خودشان غسل دادند. فرد دیگری نمیشد غسل بدهد؛ چون پاکتر از دست حضرت موسیبنجعفر(ع) در عالم نبود که این ظرف الهی پاک را بهظاهر غسل بدهد. حالا موسیبنجعفر(ع) در قبر آمدهاند؛ یابن رسولالله، ای بابالحوایج، در قبر چهکار کردید؟
معلوم است دیگر؛ بند کفن بابا را باز کردم، صورت بابا را رو به قبله قرار دادم و دوسه مشت خاک زیر صورت بابا ریختم.
پس توانستید بهراحتی همۀ برنامههای شرعی را برای بدن پدرتان انجام بدهید؛ اما زینالعابدین(ع) چهکار کردند؟
موسیبنجعفر(ع) راحت بدن را بلند کرده و وارد قبر کردند؛ اما آن شب زینالعابدین(ع) دیدند بدن را نمیشود بلند کنند! هر طرف بدن را دست بزنند، یک طرف دیگر جدا میشود؛ به بنیاسد گفتند: از خیمههای ما یک حصیر بیاورید. آرامآرام حصیر را زیر بدن کشیدند، دستشان را زیر حصیر بردند، حصیر را بلند کرده و وارد قبر کردند. حالا میخواهند صورت بابا را رو به قبله قرار بدهند، گلوی بریده را روی خاک گذاشتند، جملاتی فرمودند و از قبر بیرون آمدند. یک مقدار خاک که روی قبر ریختند، آب روی خاک ریختند و با کف دستشان صاف کردند و نوشتند: «هذا قَبْرُ الحُسَيْنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِب اَلَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَريباً»[28] مردم عالم! سر پدر مرا با لب تشنه بریدند.
دعای پایانی
«اللَّهُمَّ اغْفِر لَنا و لِوالِدَینا و لِوالِدَی والِدَینا و لِمَن وَجَب لَهُ حَقٌ عَلَینا».
«اللَّهُمَّ ارْحمْ شُهَدَاءَنَا».
«اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ».
«اللَّهُمَّ سَلِّم دِیننا وَ دُنیٰانا».
«اللَّهُمَّ اَیّد وَ احْفظ وَ انْصُر اِمام زَمانِنا».
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، چتر این گرانی ابلیسی شیطانی آلوده را از سر مردم این مملکت بردار.
خدایا! مشکلات این مردم را حل کن.
کلمات کلیدی: آدم اول، آدم دوم، بهشت، رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، خلقت نوری، نور واحد، قرآن، صفات حق، امام صادق(ع).
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 35.
[2]. سورهٔ توبه، آیهٔ 100؛ سورهٔ تغابن، آیهٔ 9.
[3]. جنت یعنی باغ.
[4]. گناهی که پای انسان نمینویسند.
[5]. سورهٔ بقره، آیهٔ 35.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. سورهٔ بقره، آیهٔ 37.
[9]. سورهٔ واقعه، آیهٔ 33.
[10]. مناقب، ج1، ص241؛ عوالیاللئالی، ج4، ص121.
[11]. سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
[12]. سورهٔ بقره، آیهٔ 33.
[13]. صدوق این آیه را تحلیل نکرده است و اینکه میگویم «به نقل صدوق»، ایشان 99 تا اسم را در کتاب «توحید» ذکر میکند.اینها اسمای حسناست؛ در وجود حق هم لفظ نبوده، زنده و حیّ و قیّوم است.
[14]. وی پانصد سال پیش در اصفهان، شیراز و قم زندگی میکرد.
[15]. انیشتین اصالتاً آلمانی بود، در آمریکا زندگی کرد و آنجا هم مُرد.
[16]. بحارالأنوار، ج15، ص24؛ عوالیاللئالی، ج4، ص99.
[17]. بحارالأنوار، ج54، ص283.
[18]. مصباحالشریعه، ص16؛ بحارالأنوار، ج1، ص224: «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء».
[19]. الکافی، ج2، ص599: «أَيُّهَا الناس ... فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ».
[20]. سورهٔ نساء، آیهٔ 147.
[21]. جامعالأسرار، ص10 و 11؛ مشارقالأنوار، ص164.
[22]. هر تعبیری که از آن میشود؛ نور علم، نور حقیقت، نور قرآن یا نور توحید تام.
[23]. سورهٔ احزاب، آیات 45 و 46.
[24]. سورهٔ نبأ، آیهٔ 13.
[25]. از مهمترین دانشگاههای جهان است که پنجاهمیلیون دانشجو در سراسر دنیا دارد و تعدادی در دانشگاه کنار واتیکان هستند.
[26]. مستدرکالوسائل، ج12، ص173.
[27]. سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
[28]. ارشاد شیخ مفید، ص470 و 471؛ مقتلالحسین مقرم، ص320.