لطفا منتظر باشید

جلسه سوم؛ پنج‌شنبه (29-4-1402)

(تهران امامزاده صالح)
محرم1445 ه.ق - تیر1402 ه.ش
22.66 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

محبت خداوند متعال در همه هستی

در دو جلسۀ گذشته شنیدید که همۀ هستی و موجوداتش (چه در ظاهر و چه در معنویت و باطن، حتی وجود خود ما از نظر خلقت) پیچیدۀ به مهر و محبت است؛ به عبارت ساده‌تر، همۀ عالم و موجوداتش تجلی مهر، محبت، احسان و لطف پروردگار است و در این جهان عظیم از طرف خداوند، خشم و تلخی به کار برده نشده؛ چون در وجود مقدس او خشم، تلخی و طرد نیست. پروردگار متعال اخلاق طردکردن ندارد و به فارسی تهرانی خودمان، محال است و محال هم بوده؛ همچنین محال است که حتی به کافر، مشرک و بی‌دین بگوید برو گم‌شو! خداوند راهِ به‌سوی خودش را برای همه باز گذاشته است و بنای طردکردن نداشته، ندارد و نخواهد داشت. این مسئله در قرآن مجید صریحاً ذکر شده است. این بحث را به‌صورت مفصّل برای شما نمی‌گویم؛ چون بحث در «محبت» است و اگر بخواهم موارد آن را مفصّل بگویم، به خیلی از نکات نمی‌رسم. 

 

منافقان، بدترین انسان‌‌ها 

بدترین مردم در دورۀ آفرینش انسان، «منافقین» هستند. منافق یعنی چه؟ یعنی کسی که خودش را زیر پردۀ مثبت‌بودن پنهان کرده است و در این پنهان‌ماندن با فکر، پول، علم و قدرتش به مردم ضرر می‌زند. منافق خودش را زیر چهرۀ اسلام، چهرۀ محاسن صورت و پیراهن بی‌یقه پنهان کرده است و به‌شکلی خودش را می‌نمایاند که همه به او مطمئن می‌شوند و اعتماد پیدا می‌کنند؛ اما او در وقت معیّن خنجر و ضررش را می‌زند. گاهی هم در این ضررزدن، باز خودش را پنهان می‌کند که گیر نیفتد. عذابی که خداوند در سورۀ نساء برای اینها بیان می‌کند، با عذاب همۀ کافران، مشرکان، لائیک‌ها، بی‌دین‌ها و دشمنان فرق می‌کند؛ خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[1] منافقان در پایین‌ترین طبقات دوزخ که عذاب شش طبقۀ بالای خودش را دارد، قرار می‌گیرند و بدون فاصله در آیه بعد می‌گوید: «إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ اعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُوْلَئكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا».[2] چقدر زیبا راه برای منافق باز است! پروردگار ما، پروردگار طردکننده نیست! در قرآن نمی‌گوید کسی را که منافق شده، نمی‌خواهم؛ تا ابد برود! بلکه می‌گوید: اگر منافقان توبه کنند (از نفاق دست بردارند «وَ أَصْلَحُواْ» و بدی‌هایشان را اصلاح کنند «وَ اعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ» و به من اعتماد و تکیه کنند و عبادتشان را هم برای من قرار بدهند)، جزو مؤمنین واقعی هستند و در قیامت پاداش عظیمی دارند. 

 

جذب حداکثری

خداوند به ما یاد می‌دهد که اهل طرد نباشیم و هیچ‌کس را طرد نکنیم؛ نه زن و شوهر همدیگر را طرد بکنند (به هم بدوبیراه بگویند و بگویند خانه را خالی کن و خانه پدر و مادرت برو) و نه بچه‌ها، دامادها و عروس‌هایشان را. نه مردم افراد محل، مسجد، هیئت و اداره را طرد بکنند و نه دولت کسی را طرد بکند. بر دولت اسلامی واجب است مثل پیغمبر(ص) و خدا مردم را جذب کند؛ چراکه طرد حرام و خلاف اخلاق پروردگار است. 

اگر در اداره و وزارتخانه‌ای کسی اشتباهی کرد، او را طرد نکنید؛ زیرا انسان است و اشتباه می‌کند. او را بخواهید و با حفظ آبرو با او صحبت کنید و دلیل بیاورید که کار تو نادرست بوده است و خواهش می‌کنیم از این به بعد این کار را نکن! اما اینکه حقوقش را قطع و اخراجش بکنید، خلاف قرآن و دین خداست. همه امت اسلام باید حوزۀ جاذبه، محبت و نرمی باشند، نه حوزۀ طرد، بی‌مهری و تلخی؛ این دین است. حالا اگر این دین را دیگران جور دیگر معنا می‌کنند، غلط و اشتباه است. دین ما دین محبت، عشق‌ورزی و مهرورزی است.

پیغمبر(ص) روایتی دارند که من قبل از اینکه در منابع مهم شیعه ببینم، به کسی نمی‌گفتم و پیش خودم فکر می‌کردم که این روایت ساخت خانقاه‌هاست! اما وقتی به منبع روایت رجوع کردم، دیدم فرمان پاک پیغمبر اسلام(ص) به تک‌تک مرد و زن امت است که می‌فرمایند: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلاَقِ اَللَّهِ»[3] همه شما آراسته به اخلاق خدا بشوید. 

 

محروم‌شدن از مغفرت خداوند

خدا طرد و تلخی ندارد. خداوند فقط یک جا طرد می‌کند، آنجایی که یک نفر نمی‌خواهد اصلاح بشود. برایش قرآن و روایت می‌خوانند، اخلاق می‌گویند و محبت می‌کنند، اما می‌خواهد در نقطه ظلم و ستم و گناه کبیره و صغیره بماند و مزاحم بشود. خدا هم در قرآن می‌گوید: می‌دانم اصلاح‌بشو نیست. اگر اصلاح شود، طرد معنا ندارد و اگر اصلاح نشود، از رحمت و مغفرت من محروم است. کسی که خدا می‌‌داند تا لحظۀ آخر عمرش برنمی‌گردد و پشیمان هم نمی‌شود، خدا او را چه کار کند؟ چه محبتی به او بکند؟ چه دری از درهای بهشت را روی او باز بکند؟ 

یزید سه سال در این دنیا حکومت کرد و جوان‌مرگ شد؛ یعنی به سی‌سالگی نرسید که مُرد. سال اول حادثۀ کربلا را به وجود آورد و گفت پشیمان شدم! دروغ گفت؛ چون سال دوم دستور داد به مدینه حمله کنند، مردان مدینه را بکشند و با زنان و دختران مدینه هم‌بستر بشوند و لشکر او اسب‌ها، قاطرها و شترها را در حرم پیغمبر(ص) ببندند. سال سوم هم دستور داد کعبه را خراب کنند و همه آثار کعبه را آتش بزنند که پروردگار به او مهلت نداد. 

نمونه‌ دیگرش همین شخصی است که در سوئد یک بار کتاب خدا را سوزاند و خاکستر کرد، اما پشیمان و ناراحت نشد و امروز هم باز کتاب خدا را آتش زد و ایستاد تا خاکستر شود؛ این دیگر قابل‌محبت نیست. چرا؟ چون انسان نیست! منافقی که توبه می‌کند، انسان است؛ اما یزید مصداق این آیات است؛ هم اخلاق حیوانی دارد، هم اخلاق سباع و درندگان و هم اخلاق شیطان را دارد. این دیگر آدم و انسان نیست، پس قابل‌محبت هم نیست. 

 

وسعت گسترده مغز انسان

جوان‌های عزیزم، من که شماها را نمی‌شناسم. از وقتی که منبر رفته‌ام، در باطن خودم عشق شدیدی به شما داشته‌ام. کاری هم با شما ندارم. از اول طلبه‌شدنم هم دستم هیچ‌جا دراز نبوده؛ نه در حوزه‌ها و نه پیش مراجع. من شصت سال است دستم فقط پیش ابی‌عبدالله(ع) دراز است. با هیچ‌کس هم کاری ندارم؛ نیازی هم ندارم. اگر هم پیش مردم دست دراز بکنم، مردم می‌دانند یا برای ابی‌عبدالله(ع) است (می‌گویم برای امام حسین(ع) پول بده) یا برای آبروداران (می‌گویم چند تا جهیزیه بده و اگر نمی‌خواهی به من بدهی، آدرس بدهم تا خودت به مردم بدهی). من به شما جوا‌ن‌ها می‌گویم قدرت فکری و مغزی شما براساس محبت پروردگار بسیار زیاد است. دانشمندان آلمان می‌گویند: مغز هر انسانی (مرد یا زن) توانایی دارد که چهل‌میلیون صفحه کتاب علمی را در خودش جا بدهد. شما تا حالا چطوری با مغزتان معامله کرده‌اید و با چه پر کرده‌اید؟ اصلاً پر کرده‌اید؟ 

من کلاس اول دبیرستان شعرهایی را که حفظ کرده بودم، نوشتم تا ببینم چند بیت شعر حفظ هستم! چهارهزار بیت شعر حفظ بودم! راحت هم می‌شود حفظ کرد. این‌قدر شعرهای حکیمانۀ تربیتی از شعرای ایران دارید که می‌توانید ظرف مغزتان را از حکمت‌های الهی (در اشعار شعرای حکیم است) و ظرف دلتان را هم از محبت به خلقت، خدا، مردم، پدر و مادر، دوستان و نعمت‌های الهی پُر کنید. می‌توانید معدن ارزش باشید. 

 

رحم‌نکردن به برخی افراد

از آن چهارهزار بیت شعر، یک خط را بخوانم. خیلی‌ها انسان نیستند و باید طرد شوند؛ آنها مثل یزید و همین شخص قرآن‌سوز، حیوان و درنده و شیطان هستند. سعدی چقدر زیبا می‌گوید که مضمون روایت هم هست: 

ترحم بر پلنگ تیزدندان

ستمکاری بود بر گوسفندان

 گاهی نباید رحم کرد؛‌ مثلاً باید قاتل و مجرم را بگیرند. قاضی هم باید مقابل مجرمان (حتی اگر جزء خانواده‌های ثروتمند باشند) حکم خدا را در پرونده بنویسد و امضا کند. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: اگر قاضی برای جابه‌جاکردن پرونده و چرخاندن قلم در یک برنامهٔ ناحق یک ریال (نه ده‌میلیون، نه صدمیلیون، نه یک‌میلیارد) رشوه بگیرد، روز قیامت این قاضی در آتش دوزخ است؛ برای همان یک قِران رشوه! بله، به آنها نباید رحم کنند. اما بقیه مردم (آنهایی که نمی‌گوییم معصوم هستند، اما ارزش‌های وجودی دارند) را نباید طرد کرد، با اینها نباید با تلخی برخورد کرد.

 

منکران «عشق»

سراسر دین، مثل سراسر هستی، مثل سراسر وجود موجودات، جلوۀ «محبت‌الله» است؛ حتی در عبادات هم مسئله محبت و عشق به کار رفته است. شاید بعضی‌ها خشکی کنند و خیلی آدم‌های دُگم، محدود و بسته‌ای باشند (من اینها را در دوره عمر منبرم دیده‌ام) که می‌گفتند: کلمۀ عشق را نه در کتاب‌ها بیاورید و نه در منبرها. اصلاً کلمه «عشق» اسلامی و دینی نیست و برای دیگران است! آنها که خیلی‌هایشان مرده‌اند، زنده‌های خشک را هم که من نمی‌شناسم و یک لحظه هم نمی‌شود با خشک‌ها زندگی کرد؛ مگر مثل شماها بشوند. 

 

«عشق» در اصول کافی

کتاب اصول کافی بعد از قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه، با ارزش‌ترین کتاب شیعه است. اصول کافی، فروع و روضه ده جلد است. من از جلد دوم عربی اصول کافی روایتی را از رسول‌خدا(ص) نقل می‌کنم که کلمه «عشق» در آن ذکر شده است. عشق یعنی «محبت شدید». نمی‌دانم برای چه بعضی از خشک‌ها، دگم‌ها و بسته‌ها از لغت عشق می‌ترسند؟ چه ترسی از این کلمه داری؟ این کلمه به‌معنای «اوج محبت» است؛ یعنی آن حدی که نمی‌شود به آن اضافه کرد. 

رسول‌خدا(ص) می‌فرمایند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ».[4] این کلمۀ «عشق» است در اصول کافی. برترین مردم در امت من کسی است که عاشق عبادت باشد. من چطوری عاشق عبادت بشوم؟ یک سخنران بگوید: ملت، عاشق عبادت بشوید؛ مردم عاشق نمی‌شوند. 

امام صادق(ع) می‌فرمایند: «عشق میوۀ معرفت است». اگر من از طریق قرآن، روایات و نهج‌البلاغه بفهمم و لمس کنم که عبادت کلید همه خیرها، خوبی‌ها، درستی‌ها و درهای نجات است، وقتی به آثار عبادت معرفت پیدا کردم، عاشق عبادت می‌شوم. 

 

معنا و مصداق «عبادت»

چرا انبیا از عبادت (نماز و روزه) خسته نمی‌شدند؟ عبادت نماز و روزه نیست. نماز و روزه جزئی از عبادت است. نگاه‌کردن به قرآن، قیافه پدر و مادر، آب‌دادن به حیوان، گذاشتن بار کم روی حیوان‌، عیادت مریض، فروختن جنس به مردم با سود کم و عیادت از بیمارانی که نمی‌شناسیم، عبادت است. احوالپرسی از آنها و سؤال از اینکه آیا پول بیمارستان و برگشت به شهرت را داری، می‌گوید: ندارم. می‌گوییم: این پول بیمارستان، این هم پول برگشت به شهر؛ همۀ اینها عبادت است. عبادت یک معنای جمع دارد. 

من رفیقی داشتم که دو سال پیش از دنیا رفت. از آنهایی بود که خیلی برایش غصه خوردم. از بس که آدم سالمی بود، خداوند درهای برکت را روی او باز کرده بود. نمایندگی چند جنس را از اروپا داشت و آنها هرچه به دیگران می‌فروختند، سودش را برایش می‌ریختند. این ثروت سنگین را به نود درمانگاه، چند مسجد و حسینیه تبدیل کرد. بخشی از این ثروت را به آبروداران مستحق و اقوام داد. اینها عبادت است. 

شما وقتی با هدف اینکه مشکل کسی را حل کنی، از خانه بیرون بیایی، داری خدا را عبادت می‌کنی. یادتان باشد، هروقت اسم عبادت آمد، فکر مبارکتان فقط سراغ نماز و روزه نرود. هر کار مثبتی از شما مردم مؤمن، عبادت است. هر کار مثبتی از آدم بی‌دین، پاداش دنیایی دارد، ولی عبادت نیست؛ یعنی هر بی‌دینی کار خوب بکند، خدا حتماً پاداش او را در همین دنیا به او می‌دهد؛ ولی عبادت نیست که پاداش آخرتی هم داشته باشد. 

 

عبادت، معدن باارزش و تجارت پُرسود

من وقتی بدانم عبادت معدن است و وقتی خدا درِ این معدن را باز کند، از داخل آن مغفرت، رحمت، مهر، آمرزش، رضایت‌الله و جنت‌الله درمی‌آید؛ اینها از هیچ معدن دیگری درنمی‌آید و فقط از عبادت درمی‌آید، عاشق می‌شوم و می‌بینم عجب تجارت بی‌نظیر و پرسودی است! 

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ»[5] راهنمایی‌تان بکنم به تجارتی که «تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ».[6] این تجارت کلید نجات از عذاب دردناک خداست. «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[7] اینکه خدا و پیغمبر(ص) را باور کنید، بالاترین تجارت است. «وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ»[8] پول و بدنتان را در راه خدا هزینه کنید. خانه، ماشین، مغازه، کارخانه و حرکت داشته باشید، ولی همه عبادت و برای خدا باشد. 

روایتی برایتان بگویم، شاید بعضی‌ها تعجب کنند و شگفت‌زده شوند. روایت را حکیم بزرگ قرن سیزدهم، حاج‌ملاهادی سبزواری در حاشیه کتاب منظومه حکمت نقل می‌کند. یادم نیست از پیغمبر(ص) است یا امام صادق(ع) که هر کسی سر سفره غذا بخورد به نیت اینکه انرژی پیدا کند تا به مردم (مراجعه‌کنندگان اداره‌اش) خدمت کند یا صبح دو رکعت نماز و مغرب سه رکعت نماز بخواند، این لقمه هم لقمه خیلی چرب‌ونرمی است (چلوکباب، کوبیده، برگ، خورش قیمه یا سبزی است)؛ حضرت می‌فرمایند: تعداد لقمه‌هایی را که در دوره عمرت خورده‌ای، در قیامت مزدش را می‌دهند. چقدر خدا مهربان است! 

 

محبت دوطرفه، شرط عشق‌بازی

البته این مهربانی باید دوطرفه باشد و ما هم باید به خدا محبت داشته باشیم. بخشی از دانش باباطاهر رباعیات است که از قرن چهارم تا حالا بهترین رباعیات ایران است. یک بخشش هم کلمات قصار است. 350 کلمه کوتاه عالمانۀ عارفانۀ حکیمانه است که من در 1700 صفحه تفسیر کرده‌ام (یک روز قبل از عرفه تمام شد و قرار است چاپ شود). باباطاهر می‌گوید:

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی

که یکسر مهربونی دردسر بی

زن و شوهر، برادر با برادر، پدرزن و داماد، پدرشوهر و عروس، مادرزن و داماد، مادرشوهر و عروس، مردم با مردم، همسایه با همسایه، مغازه با مغازه بغلی.

اگر من همسرم، رفیقم و نامزدم را خیلی دوست داشته باشم، اما آنها اصلاً من را دوست نداشته باشند و به من محل نگذارند، دردسر است. 

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی 

که یکسر مهربونی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت 

دل لیلی از او شوریده‌تر بی

مهربانی خدا به ما بی‌نهایت است. ما هم در حد خودمان باید با پروردگار مهربان باشیم. خدا می‌گوید صبح دو رکعت نماز بخوان، اما می‌خوابی و هفت‌ونیم بلند می‌شوی. مادر، همسر یا پدرت سفره پهن کرده و شیر، کره، پنیر، مربا و نان سنگک خشخاشی گذاشته است. کل این سفره هم ساخت من است؛ هیچ‌کدام را نه پدرت ساخته و نه مادرت. برای تشکر از من نمی‌ارزید پنج دقیقه دو رکعت نماز بخوانی و بعد سر این سفره بنشینی؟! چرا مهربانی یک‌طرفه باشد؟ 

اگر خدا با من مهربان باشد، اما من با او مهربان نباشم و حرفش را گوش ندهم، روز قیامت خودم به دردسر می‌افتم. پروردگار می‌گوید: من که همه‌چیز به تو دادم، خودت صبح نخواستی با من معاشقه کنی، حرف بزنی، عشق‌بازی کنی! خودت ظهر، مغرب و عشا یا ماه رمضان نیامدی با من عشق‌بازی کنی! محبت یکسرۀ من به چه دردت می‌خورد؟ تو که به من محبت نداشتی! 

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی

که یکسر مهربونی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت

دل لیلی از او شوریده‌تر بی

 

بی‌حجابی، مهربانی یک‌طرفه

«مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَةَ»[9] من اول باید عبادت را بشناسم که معدن است و قیامت که درِ این معدن را باز می‌کند، آمرزش، رحمت، رضایت‌الله، جنت‌الله بیرون می‌زند. اگر من این را بفهمم، عاشق می‌شوم؛ هم نماز می‌خوانم، هم روزه می‌گیرم و هم اگر زن و دختر هستم، طبق خواسته محبوبم در قرآن، حجابم را رعایت می‌کنم. بی‌حجابی یکسر مهربونی است؛ دو سر نیست. حجاب در حقیقت، قرآن، مادر انبیا، فاطمه زهرا(س) و حضرت زینب(س) است؛ حجاب 84 زن و دختر کربلا هستند که روز عاشورا همۀ کسانشان را جلوی چشمشان قطعه‌قطعه کردند. چقدر عالی است. خانم‌ها و دخترهایی که حجاب ندارند (خیلی هم من برایشان احترام قائل هستم)، اگر حجاب قرآن، مادران انبیا، ائمه و اولیا بد است، فردا شب برای من بنویسند که به این دلیل حجاب جاهلانه، زشت و بد است و مادران انبیا به این دلیل اشتباه کرده‌اند که بی‌حجاب و نیمه‌عریان در امت‌ها نیامده‌اند. زهرا(س)، زینب(س) و خدیجه(س) هم اشتباه کرده‌اند که جلوی لشکر بنی‌امیه و مردم مدینه بی‌حجاب نیامده‌اند. این را بنویسند؛ اگر دلایلتان قوی بود، به جان فاطمه زهرا(س) فردا شب روی منبر می‌خوانم، به بقیۀ چادری‌ها هم می‌گویم که به این دلیل حجابتان را بردارید. 

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی

که یکسر مهربونی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت 

دل لیلی از او شوریده‌تر بی

دیشب یک آیه خواندم دربارۀ اینکه کل وجود پیغمبر(ص) عشق و محبت بود، امشب هم این روایت (مَنْ عَشِقَ‏ الْعِبَادَةَ) را خواندم که پنج مسئله در این روایت است؛ توضیح این دو طلب شما برای جلسات بعد. 

 

عظمت شب جمعه

برادرانم، خواهرانم، چه شب باعظمتی است! اولین شب جمعۀ محرّم امسال است. من دربارۀ شب جمعه حرف‌ها دارم؛ چه در کتاب‌ها، چه آنچه خودم با چشمم از شب جمعه دیده‌ام. چه اتفاقاتی که برای مشکل‌داران در زندگی‌شان افتاد و شب جمعه حل شد. من همه اینها را دیده‌ام و می‌بینم. 

طبق روایت محکم استوار از امام صادق(ع)، آفتاب امشب (پنجشنبه) که غروب کرد، خدا به ارواح 124هزار پیغمبر، یازده امام، فاطمه زهرا و پیغمبر(ص) امر می‌کند که اول غروب، همه شما از جانب من مسئول هستید به حرم ابی‌عبدالله(ع) بروید. شما را نمی‌دانم، اما من نسبت به گذشتۀ عمرم، بدی‌ها، گناهان، اشتباه‌ها و خطاهایم چند دقیقه از خدا عذرخواهی می‌کنم. شصت سال رسمم این است که شب جمعه غیر از روضۀ ابی‌عبدالله(ع)، روضه‌ای نمی‌خوانم. امشب شب حضرت رقیه(س) است و ثواب روضه‌ام برای حضرت رقیه باشد.

این عذرخواهی را خودمان بلد نبودیم، امیرالمؤمنین(ع) یاد ما داده‌اند. خیلی عذرخواهی جان‌سوزی است. امیرالمؤمنین(ع) فرض کرده خدا در قیامت او را به جهنم ببرد؛ می‌گویند: اگر من را جهنم ببری، در جهنم چه کار می‌کنم! در جهنم این حرف‌ها را با تو می‌زنم: «فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ أُقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً».[10] اگر اجازه بدهی وسط دوزخ با تو حرف بزنم، اجازه بدهی گریه کنم، «لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الآمِلِينَ‏ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتُ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ يَا غَايَةَ آمَال‏ الْعارِفينَ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ يا حَبيبَ قُلُوبِ الصّادِقينَ وَ يا اِلهَ الْعالَمينَ».[11]

 

کلام آخر؛ روضه ابی‌عبدالله(ع)

میان گودال دستانش را دو طرف بدن گذاشت، خم شد و لب‌هایش را روی گلوی بریده گذاشت. 

کسی گل را به چشم تر نبوسید

کسی گل را ز من بهتر نبوسید

کسی جز من گلش نشکفت در خون

کسی چون من گل پرپر نبوسید

به عزم بوسه لعل لب نهادم

به آنجایی که پیغمبر(ص) نبوسید

سکینه(س) گفت: عمه‌جان، «هذا نعش من؟» این بدن کیست؟ عزیزدلم، بدن پدرت حسین(ع) است. این دختر سیزده‌ساله بامحبت صورت روی سینه‌ای گذاشت که تیر سه‌شعبه به قلبش زده بودند، اما هیچ‌چیزی برای خودش نگفت. صدا زد: «یَا ابَتَا أنظُر الی ... عَمَّتِی المَضرُوبَه»[12] بلند شو ببین، عمه‌ام را تازیانه می‌زنند. 

خدایا! هرچه می‌خواهی از ما بگیری (من به سهم خودم می‌گویم، شما هم اگر دلتان می‌خواهد، بگویید)، بگیر؛ اما گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع) را از ما نگیر. 

خدایا! این ملت اهل اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند، اهل ابی‌عبدالله(ع) و گریه هستند، فقط دست رحمت تو این قدرت را دارد تا این ملت را از مشکلات، مخصوصاً از این گرانی لعنتی ابلیسی تحمیلی نجات دهد. 

 


[1]. سورۀ نساء: آیۀ 145.
[2]. سورۀ نساء: آیۀ 146.
[3]. شرح أصول كافی (صدرا)، ج‏1، ص228؛ بحارالأنوار، ج58، ص129.
[4]. الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص83.
[5]. سورۀ صف: آیۀ 10.
[6]. همان.
[7]. سورۀ صف: آیۀ 11.
[8]. همان.
[9]. الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص83.
[10]. مصباح‌المتهجد و سلاح‌المتعبد، ج‏2، ص847.
[11]. همان.
[12]. مقتل مقرم، ص491.

برچسب ها :