جلسه پنجم؛ شنبه (21-5-1402)
(تهران حسینیه اعظم فرحزاد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مال حرام، عامل خرابی دنیا و آخرت
مسئله حلال و حرام بهشدت مورد توجه قرآن مجید و روایات استوار اهلبیت(علیهمالسلام) قرار گرفته است. یکی از عوامل خرابی دنیا و آخرت انسان، «حرام مالی» است، حال از هر راهی به دست بیاید.
فیض کاشانی(ره)، عالمی با پشتکار
وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی(ره) پانصد سال پیش در پایینِ شهر کاشان زندگی میکرد. گرمای تابستان کاشان را هم میدانید؛ قدیم سردابهای مهمی برای فرار از گرما میساختند که سیچهل تا پله میخورد تا کف سرداب برسند و وسیلۀ خنککننده هم فقط سرداب و بادبزن بود. فیض نمیتوانست در سرداب برود؛ چون محیط آن کوچک بود و باید درحال نوشتن به کتابهای متعددی مراجعه میکرد. بالاجبار کتابهایش را در یک اتاق کاهگلیِ طاقگنبدی نوشت. اگر مجموع نوشتههایش بهصورت کتابهای زمان ما چاپ بشود، پانصد جلد و اگر بهصورت کتابهای زمان خودش (بزرگ و پرصفحه) باشد، سیصد کتاب میشود.
بخشی از کتابهای این مرد الهی چاپ شده است. یک کتاب او ازبسکه دانشمندان و عالمان خریدار آن بودند، چند بار چاپ شده و چهارهزار صفحه است. ایشان بخشی در این چهارهزار صفحه به نام «الحلال و الحرام»[1] دارد که بحث خیلی مهمی راجعبه حلال و حرام از دیدگاه قرآن و روایات است؛ ایکاش همه فقط همین بخش (نه چهارهزار صفحه) را مطالعه میکردند. از اهلسنت و کتابهای عمده شیعه روایاتی در باب حلال و حرام نقل کرده که تکاندهنده است! دو تا را برایتان میخوانم.
آثار مال حرام در نسل انسان
امام صادق(ع) فرمودند: «الْحَرَامُ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّةِ»[2] آثار حرام در نسل انسان خودش را نشان میدهد و آشکار میکند. بنیامیه چرا اینقدر خطرناک، گرگصفت، امامکش و مظلومکش بودند؟ چون جدشان امیه و پیشاز او، از مال زور، حرام، غصبی و ربودن حق مردم میخوردند.
مال حرام، ریشۀ ظلم بنیعباس
از امام صادق(ع) تا امام عسکری(ع) را بنیعباس کشتند و اگر دستشان به حجتاللهالاعظم(عج) میرسید (دنبال هم کردند، ولی نرسید)، ایشان را هم کشته بودند.
ریشۀ وجودی اینها مردی به نام «عباس»، عموی تنی پیغمبر اکرم(ص) است؛ «عموی تنی» میگویم برای اینکه بدانید قوموخویش بودن با پیغمبر(ص) یا با امام معصومی(ع) مانع برطرفشدن عذاب از مجرم نخواهد شد. این عموی پیغمبر(ص) رئیس رباخوران مکه بود و شغل دیگری هم نداشت؛ پول کلانی داشت و این پول را به مردم نیازمند ربا میداد. در روز ۲۷ رجب که پیغمبر(ص) مبعوث به رسالت شدند و وقت هجرت پیغمبر(ص) و بعداز آن هم ربا میداد. سیزده سالی که پیغمبر(ص) مکه بودند، یک بار به پیغمبر(ص) احترام نکرد، ایشان را به نبوت قبول نکرد و دست از بتپرستی و شرک هم برنداشت. در آخر عمر پیغمبر(ص) که مکه بهدست مردم مؤمن فتح شد، پیغمبر اکرم(ص) پنج تا سخنرانی بسیار مهم دارند که دو بار در مسجدالحرام، دو بار در منا و یک بار هم در مسجد خیف بوده و خیلی سخنرانی مهم، دیدنی و خواندنیای است! پیغمبر اکرم(ص) خلاصۀ قرآن و ۲۳ سال نبوتشان را در این سخنرانی بیان کردهاند. در این پنج بار با فریاد بلند فرمودند: مردم، ربای عمویم عباس را ممنوع کردم و عموی من از امروز حق دادن یک درهم ربا را ندارد. از او ربا نگیرید؛ حرام است. گیرنده، دهنده و دلّال، هر سه در قیامت در عذاب الهی هستند.
عباس این حرامخور حرفهای کی مسلمان شد؟ چهارده سال پیغمبر(ص) را میدید، میشناخت، میدانست که ایشان معدن ارزشهاست، اما مسلمان نشد تا غرق در اسلحه با سران مکه برای کشتن پیغمبر(ص) در جنگ بدر آمد؛ عموی ایشان را میگویم، نه یک انگلیسی یا آمریکایی! عموی تنی پیغمبر(ص) بهقصد نابودکردن ایشان در جنگ بدر آمد، اما موفق نشد و جزء هفتاد اسیر قرار گرفت. در خیمهای که بهعنوان زندان بود، اسرا را قرار دادند؛ برای اینکه فرار نکنند و به مدینه ببرند. پاهای این هفتاد نفر را به زنجیر بسته بودند، اما نه بهگونهای که پوست و گوشتشان را زخم بکند، پیغمبر(ص) اجازه نمیدادند؛ فقط برای اینکه فرار نکنند. پیغمبر(ص) بعداز اتمام جنگ فرمودند: میخواهم اسرا را ببینم. وارد خیمۀ اسیران شدند. عباس تا چشمش به پیغمبر(ص) افتاد، خیره شد و پیغمبر(ص) هم لبخند زدند. عباس گفت: پسر برادرم، حقت است بخندی؛ چون پیروز شدی، هفتاد نفر از ما را به اسارت گرفتی و الان هم پایمان را به زنجیر بستی؛ آدم پیروز باید بخندد! پیغمبر(ص) فرمودند: عمو جان، من برای پیروزی نمیخندم؛ من آدمی نیستم که برای پیروزیام بخندم. من برای خدا کار میکنم، نه برای خنده و خوشحالی. من برای اینکه هفتاد نفر از شما را اسیر کردهام، نمیخندم؛ اسیر خنده ندارد. عمو جان، خنده من برای این است که میخواهم حتی با زنجیر شما را به بهشت بکشم، اما حاضر نیستید و میخواهید جهنم بروید. فکر کردهای خندۀ من خنده مسخره است؟ من آدمی هستم که کسی را مسخره کنم؟ در جنگ بدر موفق نشد و بعد هم مسلمان شد که فکر میکنم یک مسلمان نیمبندی شد و حالا اگر از مرگ نجات پیدا بکند.
همۀ فرزندان این آدم در مکه، اولاد ربا بودند. این اولاد ربا (بهجز یکیدو تا) اصلاً روی خوشی به پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) تا زمان حضرت صادق(ع) نشان ندادند. وقتی این اولاد حرامخور به سلطنت رسیدند، خیلی راحت شش تا از ائمه طاهرین(علیهمالسلام) را کشتند. مرحوم فیض(ره) از امام صادق(ع) نقل میکند: «الْحَرَامُ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّةِ» حرام در اولاد انسان اثر سوء را آشکار و بچهها را نسبت به خدا، عبادت و نماز سست میکند و کل نماز، خدا یا این جلسات را ترک میکنند یا به همهچیز (حتی به قرآن) فحش میدهند؛ آخوند که حالا سر جایش است. آخوند آدمی مثل شماست که مقداری درس خوانده.
تأثیر شراب بر نسل انسان
این روایت برای من خیلی عجیب است! میدانید چرا؟ من چند بار برای منبر در ایامالبیض آلمان رفتهام و هر کشوری میرفتم، دوست داشتم مطالعه کنم و کتاب ببینم. یک بار در گفتههای دانشمندان آلمان دیدم که تجربه و اعلام کردند: هرکسی که دچار مشروبات الکلی است، هر یک باری که میخورد و حالت مستی به او دست میدهد، دو هزار عدد سلول مغزش با الکل بمباران و کشته میشود. بعد ثابت کردند تمام مشروبخورهای کره زمین آثار زیانبار مشروب در هفت نسلشان اثر میگذارد. حالا امام صادق(ع) هفت تا نمیفرمایند؛ امام(ع) میفرمایند حرامخوری در نسل اثر میگذارد، ولی این دانشمندان تا اینجای جاده را آمدهاند وگفتهاند آنکه مشروبات الکلی را که خدا حرام کرده بخورد، در هفت نسلش آثار زیانبار آن آشکار میشود. امام صادق(ع) عدد نمیدهند و معلوم میشود نگاه امام(ع) این بوده که حرامخوری همینطور ادامه دارد.
اثر صفات والدین در فرزندان
صفات و آثار وجود انسان در نسل او آشکار میشود. یک جوان با خانمی که هر دو سفیدپوست و خوشقیافه بودند، با بچهای در بغل پیش پیغمبر اکرم(ص) آمدند. جوان گفت: من به این زنم صددرصد اطمینان دارم، اما یا رسولالله، من و زنم سفیدپوست هستیم و این بچه را خانم من زاییده، ولی مثل سودانیها سیاه است! من به زنم اصلاً نظر منفی ندارم؛ زن باعفت و پاکدامنی است، اما یا رسولالله، این بچه از کجا آمده؟ برادران جوانی که یکخرده درس خواندهاید، میدانید در علم جنینشناسی مسئلهای به نام «ژن» مورد بحث است؛ این را حدود صد سال است که فهمیدهاند و عکس آن را هم گرفتهاند. این ژن رنگ، صفات و امور پدر و مادر را به بچه انتقال میدهد؛ یعنی کار ژن انتقالدادن اوصاف، رنگها و کیفیتهاست. صد سال است که پیدا شده، اما پانزده قرن قبل پیغمبر(ص) به این زن و شوهر با لغت عربی اشاره به ژن کردند؛ چون ژن لغت خارجی است. پیغمبر(ص) به این جوان فرمودند: خیالت صددرصد راحت باشد؛ این بچه برای تو و زنت است. «فَإِنَّ الْعِرْقَ دَسَّاسٌ»،[3] «عِرق» به لغت خارجی یعنی ژن و به لغت ایرانی هم یعنی «کروموزوم» (این هم یک لغت خارجی است که دانشمندان میگویند). فرمودند: در نطفه شما موجودی به نام عرق است که صفات مادران و پدران را به فرزندان انتقال میدهد. شش یا هفت نسل قبل، پدر تو یا این خانم سیاهپوست بوده، حالا آن ژن و عرقِ رنگ آنها به بچه تو انتقال داده شده.
دوری از نسبت ناروا به دیگران
هر بچهای را نمیشود حرامزاده گفت. بیشتر مردم امروز سریع داوری میکنند و میگویند: این شکل پدر یا مادرش نیست، حتماً حرامزاده است! هیچکس هیچچیزیاش نیست. اثبات حرامزادگی کار محالی است؛ چون قرآن مجید میگوید: اگر به بچهای میخواهی حرامزاده بگویی، باید خودت و سه نفر دیگر که مؤمن، عادل و پرهیزکار هستند، در آن اتاقی که این زن و شوهر بهعنوان زنا با هم جمع شده بودند، نشسته باشید و دنبال بکنید که بعداز سهچهار ماه زن بگوید من ویار دارم. اما چنین چیزی کجا تحقق پیدا میکند که یک مرد یا زن زناکار در مسجد و حسینیه بیاید، چهار تا آثار سجده به پیشانیدار و نمازخوان، اهل حال و اجتنابکننده از گناهان کبیره را بردارد، در اتاق خلوت ببرد و بگوید ببینید من با این خانم لخت مادرزاد میشوم و زنا انجام میدهم؛ اصلاً چنین چیزی اتفاق نمیافتد! آبروداری خدا بینظیر است! باید چهار شاهد عادل در دادگاه جداجدا شهادت بدهند و حرفهایشان هم با هم یکی باشد تا زنا ثابت شود. حالا شاهد عادل که در اتاق زنا وجود داشته کجا وجود دارد؟
اثر عمل حرام بر نسل انسان
پیغمبر(ص) اضطراب این جوان را رد کردند و فرمودند: جوان، این بچه سیاهچهره برای خودت است؛ چون در یکی از پدران گذشته تو یا در شش نسل قبل خانمت رنگ آنها سیاه بوده و به این بچه منتقل شده.
برادران، وقتی یک ژن که با چشم هم دیده نمیشود، باید زیر میکروسکوپ چند هزار برابر بشود، آن هم با یک چیز خیلیخیلی ظریف رنگ رویش بپاشند و به شخص پشت میکروسکوپ بگویند آن ژن است، آنوقت پنجاه سال حرامخوری، شصت سال رباخوری و هفتادسال از دزدی، غصب و رشوه بخوردن در نسل اثر ندارد؟ من اگر بخواهم خودم را آرام و راحت کنم که مضطرب نباشم و نترسم، باید یک دلیل علمی، عقلی، فلسفی، عرفانی یا کلامی (دو تا هم نه) بیاورم که با آن ثابت کنم کل قرآن و روایات دروغ است، اما این دلیل ۱۵۰۰ سال است پیدا نشده. آدمی که میخواهد همهجوره حرام بخورد و مضطرب نباشد که جهنم برود، باید دلیلی پیدا بکند که همه قرآن و روایات دروغ است و آرامش پیدا کند. خدا میفرماید: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ»[4] بعداز قرآن و فرمایشات پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) فقط گمراهی است. کسانی که بعداً این سخنرانی را از رادیو یا تلویزیون میشنوید، شما را به خدا تا عمرتان تمام نشده، اگر در مالتان حرام است، پاک کنید.
بیتأثیری کار خیر با مال حرام
روایت دیگری که مرحوم فیض(ره) از پیغمبر(ص) نقل میکند (این توضیح روایت است): کسی از مال حرام (فرض کنید از پول ربا) خیلی پولدار شده و میگوید این همه پول را برای چه میخواهم؟ بعد بهتنهایی از این مال حرام مسجد، درمانگاه، حوزه علمیه یا بیمارستان میسازد، پیغمبر(ص) میفرمایند: روز قیامت همۀ آنچه ساخته روی کولش میگذارند و در جهنم پرتش میکنند؛[5] دستش هم نمیگیرند که بگویند لطفاً بفرمایید. مال حرام برکت، قیامت، برزخ و دنیا ندارد. پشت مال حرام صدها دل میسوزد؛ مال یکی را برده، زن یا دخترش گریه میکنند و آبرویش رفته، اما فکر نمیکند آتش دل اینها چه خواهد شد! فقط مسئلۀ بردن نیست، آتش این دلها چه خواهد شد!
لزوم رعایت حقالناس
یک بار از کنار حرم حضرت رضا(ع) با چهار تا از دوستانمان سوار ماشین یکی از آنها شدیم. گفتند: از جاده پایین یا بالا برویم؟ بالاخره نظرشان این شد که از جاده بالا به تهران بیایند؛ یعنی از مسیر شیروان، قوچان، بجنورد، کنار گنبدکاووس، گالیکش، گرگان، علیآباد، ساری و آمل به تهران بیایند. چقدر مؤمن ارزش دارد! خدا شاهد است ما هزار کیلومتر (چون جاده بالا با پایین سی کیلومتر فرق دارد) در تابستان آمدیم و به تهران رسیدیم. یکی از رفقا گفت: ما در شهر گالیکش (آنوقت خیلی محدود و بخش کوچکی بود) کنار خیابان نگه داشتیم، در قهوهخانهای رفتیم و برای رفع خستگی چای خوردیم. الان یادم آمد پول چای را ندادم! چای هم دانهای دو ریال بود؛ یعنی پنج تا چای یک تومان بود (الان در مملکت اصلاً یکتومانی پیدا نمیشود). چهکار کنیم؟ ما صاحب آن قهوهخانه را میشناسیم، نمیتوانیم رد مظالم بدهیم و بگوییم پولی که خوردهایم، صاحبش را نمیشناسیم و به اجازه ائمه طاهرین(علیهمالسلام) به یک آدم مستحق بدهیم که از گردن ما ساقط بشود. به من گفتند: چهکار کنیم؟ گفتم: ماشین را پر از بنزین کنید، همه ما برگردیم. دوباره این جاده را برگشتیم، به گالیکش رفتیم و در قهوهخانه پیاده شدیم. قهوهخانه خیلی محدود بود؛ یعنی خیلی بزرگ نبود، یک مغازه مثلاً سیمتری، چهار تا صندلی چوبی، یک تخت شکسته، سهچهار تا قوری و همین چایهای شمال بود. به او گفتند: آقا، ما پنج تا چای خوردیم، تهران رسیدیم، اما از ترس قیامتمان و اینکه دادگاهی نشویم، دوباره برگشتیم که یک تومان پول چای شما را بدهیم. گفت: ایکاش نمیآمدید؛ در دل خودم گفتم این پنج تا چه شد پول من را ندادند؟ حتماً یادشان رفته؛ حلالشان. رفقا گفتند: باید مطمئن میشدیم؛ قیامت این است: «وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[6] یک چای آدم را گیر میاندازد؛ البته اگر به صاحبش پولش را ندهد و حلالیت نطلبد.
خدایا، به صاحب امروز که از مهمترین آبروداران در خانهات و پنج گریهکن ویژه جهان است و هر روز سجده میکردند و هزار بار میفرمودند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِيمَاناً وَ تَصْدِيقاً وَ صِدْقاً»[7] و به سجدهها و عبادتهای زینالعابدین(ع)، اگر ما یقین داریم تا امروز از حرام حفظ شدهایم، بقیه عمر هم ما را از حرام حفظ کن و اگر در حرام هستیم، به حقیقت زینالعابدین(ع) به ما توفیق، نیروی قلبی و اراده عطا کن که از همه حرامهای مالی پاک شویم.
روضه امام سجاد(ع)
من یک مصیبت از زینالعابدین(ع) بخوانم که سختترین مصیبت است! چون خودم مصیبت دیدهام، میفهمم چه میگویم. دیروز در حرم ابیعبدالله(ع) سه بار بهنیابت از شما گفتم: خدایا، آنهایی که در حسینیه فرحزاد و دوسه تا جای دیگر پای منبرم هستند، به نیابت همهشان، پدر و مادرهایشان، نسلشان و گذشتگانشان حسین(ع) را زیارت میکنم.
در حرم پرسیدم: بنیاسد کجای کربلا هستند؟ گفتند: قبلاً در راه طُویریج (بیستکیلومتری کربلا) بودند، ولی جمعیتشان زیاد شد و پراکنده شدند، اما روز سوم محرم فقط خانمهایشان میآیند. فیلمش را به من نشان داد، اما به او گفتم: ببند! زنان بنیاسد به مردهایشان گفتند: اگر شما برای دفن این بدنهای افتاده روی خاک نمیروید، ما زنها الان بیل و کلنگ میبریم و همه این بدنها را دفن میکنیم. مردها گفتند: هرچه میخواهد پیش بیاید، ما میرویم. مردها بیل و کلنگ برداشتند، زنها هم دنبالشان آمدند و گفتند خواهر، مادر و زنهای شهدا نیستند، ما هم بیاییم گریه کنیم.
وقتی به کربلا رسیدند. بدنها در همین صحن فعلی (میدان جنگ) افتاده بودند. گفتند: خدایا، برای دفن این بدنها دست ما بسته است؛ چون ما این بدنها را نمیشناسیم. اینها سر و لباس ندارند؛ ما اینها را دفن کنیم، چه علامتی روی قبر بگذاریم که عباس، اکبر، قاسم و ابیعبدالله(علیهمالسلام) کدام هستند؟ شب، تاریک و نور ماه هم خیلی کم است. دیدند یک شترسوار تند میآید، زن و مرد خواستند فرار کنند، از بالای شتر صدا زدند: فرار نکنید؛ من تکتک این بدنها را میشناسم. مسئله طولانی است، اما تا به بدن ابیعبدالله(ع) رسید، این مداحهای قدیمی و جدید میخوانند: «مگر به کربلا کفن بهغیر از بوریا نبود».
شهید کفن ندارد و وجود مقدس زینالعابدین(ع) هم بهعنوان کفن حصیر را نخواستند؛ پس چرا فرمودند از خیمههای ما یک قطعه حصیر بیاورید؟ چون دیدند هرجای بدن را میخواهند بلند کنند، ممکن است بدن قطع بشود! حصیر را آرامآرام زیر بدن کشیدند و خودشان بدن را وارد قبر کردند. حالا میخواهند حکم دین را عمل کنند که صورت میت را روبهقبله بگذارند، اما بابا سر ندارد؛ گلوی بریده را روبهقبله گذاشتند! جملاتی در قبر فرمودند، بیرون آمدند، خاک ریختند، مقداری آب روی خاک پاشیدند و صاف کردند که بتواند بنویسند. نوشتند: «هٰذا قَبرُ حُسَينِ بنِ عَلىّ بنِ أبى طالِبٍ»، اما بدانید این حسین کدام است، «الَّذى قَتَلُوهُ عَطشاناً»[8] پدر من را با لب تشنه سر بریدند.
[1]. محجةالبیضاء، ج۳، ص۲۰۱.
[2]. محجةالبیضاء، ج۳، ص۲۰۶.
[3]. مکارمالأخلاق، ص۱۹۷.
[4]. یونس: ۳۲.
[5]. محجةالبیضاء، ج۳، ص۲۰۶.
[6]. زلزله: ۸.
[7]. لهوف، ص۲۰۹.
[8]. دمعةالساکبة، ج۵، ص۱۳.