جلسه هفتم؛ دوشنبه (23-5-1402)
(تهران حسینیه اعظم فرحزاد)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- کمفروشی در معاملات
- راه توبهٔ از کمفروشی
- معنای رد مظالم
- مستحق شرعی دریافت مظالم
- معنای توبه
- مردم یمن، مسلمانان نمونه
- درخواست مبلّغ توسط مردم یمن
- سفارش پیغمبر(ص) به معاذ
- جایگاه کتاب «کافی»
- گناه غشّ در معامله
- آیتالله بروجردی(ره)، عالم کامل
- عاقبت ترک واجبات الهی
- لزوم ترس از خدا و قیامت
- راه مرگ با سعادت
- مرگ، پلی برای دنیای دیگر
- روضه شهادت مسلمبنعَوسَجه
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کمفروشی در معاملات
از حرامهای مالی که اهل ایمان و معتقدان به پروردگار و قیامت بهشدت پرهیز داشتهاند، مخلوطکردن جنس پست با جنس باارزش و فروختن بهعنوان جنس خالص، طبیعی و اصلی است. مثلاً درحالیکه مشتری چای خارجی میخواهد، فروشنده پنجاه کیلو چای خارجی را با پنجاه کیلو چای داخلی مخلوط میکند، میفروشد و تفاوت قیمت هم زیاد است؛ مثلاً چای خارجی کیلویی دویست تومان و داخلی کیلویی پنجاه تومان و 150 تومان تفاوتش است. درحالیکه خریدار چای داخلی نخریده، ۱۵۰ هزار تومان بهطرف من آمده است.
فرض کنید کاسبی چندین سال این کارش طول کشیده باشد و با قاتیکردن چای داخلی و خارجی، روغن کرمانشاهی و نباتی یا برنج هندی و اعلای ایرانی، پول زیادی به دستش آمده است. حالا بعداز چهل سال گذرش به مسجد و حسینیه میافتد و این مسئله فقهی را میشنود که چهل سال مابهالتفاوتی که گرفته و بهازای آن جنسی نبوده، پول حرامی است. مثلاً برنج پاکستانی کیلویی سی تومان و ایرانی کیلویی ۱۲۰ تومان را قاتی کرده و باید هفتاد تومان بفروشد، ولی ۱۲۰ تومان میفروشد؛ یعنی نود تومان از مشتری اضافه میگیرد، درحالیکه در برابرش جنس نداده است. این چه پولی است؟ آن کاسب با همین خریدوفروش پانصد میلیون یا یک میلیارد تومان پول به دست آورده، پشیمان، پیر و نزدیک به مرگ هم شده و حالا باید آنطرف جواب دانهدانه برنج و چایها و مثقالمثقال روغننباتیهای قاتیشده با کرمانشاهیها را بدهد و طاقت جواب را هم ندارد. قرآن مجید بهصورت صریح میفرماید: در قیامت عذر کسی را قبول نمیکنم؛ «اشتباه کردم، نفهمیدم و طمع کردم، نیاز به پول داشتم» یا «من را ببخش»، قابلقبول نیست. وضع قیامت این فروشنده چه خواهد شد؟ باید سراغ آیات و روایات برویم.
راه توبهٔ از کمفروشی
اگر میخواهد توبه کند، دو راه دارد: باید تمام مشتریهای این چهلساله را پیدا کند، مابهالتفاوت جنس گران و ارزان را به آنها برگرداند؛ چون در برابر این مابهالتفاوت جنسی نفروخته و پول مفت، حرام و ظالمانه گرفته است.
راه دیگر توبه این است که پیش حاکم شرع، فقیه یا مرجع تقلید برود، مابهالتفاوت چهلسالهاش را بگوید و اعلام کند من مشتریها را نمیشناسم؛ خرید میکردند و میرفتند، نمیدانم چه کسانی هستند، حتماً خیلیهایشان هم مردهاند و ورثهشان را نمیشناسم.
اسلام چون دین بنبستدار نیست، برای همه مردان و زنان راه باز کرده که از این بار سنگین دربیایند. فروشنده اگر مابهالتفاوت را در دفترها نوشته، مطابق آن و اگر ننوشته، اسلام میگوید در حدی که مطمئن شود به کسی بدهکار نیست، نزد فقیه جامعالشرایط باید حساب کند؛ مثلاً پانصد میلیون تومان میدهد و یقین پیدا میکند به کسی بدهکار نیست.
معنای رد مظالم
اسلام این پانصد میلیون تومان را عنوان «رد مظالم» گذاشته است. «مَظْلَمه» یعنی دَین و چیزی که به عهده انسان است و به معنی ظلم، ستمکاری و اینها نیست. مثلاً به کسی یک میلیون بدهکار هستم، او را پیدا نمیکنم و نمیشناسم، اسلام میگوید بهعنوان رد مظالم، پولت را به مرجع تقلید، فقیه، عالم محل یا مؤمن عادل و مطمئن بده و آنها اجازه دارند به مستحق شرعی بدهند.
مستحق شرعی دریافت مظالم
این مرجع تقلید، عالم و مؤمن از این پانصد میلیون تومان میتوانند پنج هزار تومان بردارند؟ نخیر حرام است. این پول باید بهجایی برسد که خدا معیّن کرده است.
حالا مستحق شرعی کیست؟ برادرم مغازه دارد، حساب کرده در یک سال گذشته ۱۵۰ میلیون تومان خرج او شده، الان سی میلیون کم آورده و بدهکار است. واجب است سی میلیون از رد مظالم را به برادرم بدهم، هرچند مغازه، خانه و ماشین هم دارد.
مدیر ادارهای پیش من میآید و میگوید: آقا، حرف امانتی میخواهم به شما بزنم. مدیر هستم و حقوقم ماهی بین پانزده تا بیست میلیون تومان است، ولی امسال هزینه من بیشتر از درآمدم بوده؛ درآمدم بین پانزده تا بیست بوده، اما منِ آبرودار بیست میلیون تومان بدهکار شدهام. از این رد مظالم میتوان بیست میلیون به او داد.
راننده تاکسی، اتوبوس، تریلی یا کامیون، روحانی غیرسید (امامجماعت بوده و مردم نتوانستند به او برسند یا منبری است و در حد نیازِ زندگیاش دعوتش نکردهاند) یا کاسب محل که پیش همه هم آبرو دارد، کم آورده، از همین رد مظالم به او بده. حرام است اعلام کنیم پنجاه میلیون به این شخص رد مظالم دادهام؛ باید در پنهان به او بدهیم که آبرویش هم حفظ بشود.
معنای توبه
این کار اگر انجام بگیرد و تا پانصد میلیون تومان (در این مواردی که شنیدید) رد مظالم بدهد، توبه میشود. بیشتر مردم فکر میکنند توبه یعنی گریه، خواندن دعای کمیل، زارزار اشکریختن و گفتن «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»، اینها اصلاً توبه نیستند. لغت توبه که در قرآن («تُوبُوا إِلَى اللَّهِ»)[1] و روایات زیادی آمده، معنیاش در عربی چیست؟ به فارسی یعنی رجوعکردن و برگشتن از خلافی که در آن بودهام. از پانصد میلیون حرامی که در آن بودهام، حالا باید رجوع کنم، پانصد میلیون را از خودم جدا بکنم و طبق حکم شرع رد مظالم بدهم؛ این توبه میشود.
برادران و خواهرانم، این عناوین شرعی را سعی کنیم اشتباه برداشت نکنیم؛ خیلی خطرناک است! پانصد میلیون مال ملت را بخورم و بگویم گریه کردم، استغفرالله گفتم و توبه کردم، این توبه نیست و اصلاً عنوانش را ندارد.
مردم یمن، مسلمانان نمونه
مردم یمن از زمان بعثت، به پیغمبر(ص) ارادت پیدا کردند و مسلمان شدند. در شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و اصحاب حضرت سیدالشهدا(ع) یمنیهای بینظیری بودند. قبیلۀ «بنیشاکر» شیعۀ خالص در یمن بودند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: اگر عدد قبیلۀ بنیشاکر هزار تا بود، همه دنیا را با کمک آنها مسلمان میکردم؛ اما اینقدر یار نداشتند. امام باقر(ع) میفرمایند: یاران واقعی پدرم امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین (که واقعاً حرفشان را گوش بدهند و عملی کنند) به چهل نفر نمیرسید. اویس قَرَنی، مالکاشتر، عابسبنشبیب شاکری و حارث هَمْدانی از مؤمنان بزرگ و شخصیتهای کمنظیر اهل یمن بودهاند.
درخواست مبلّغ توسط مردم یمن
مردم یمن در نامهای به پیغمبر(ص) نوشتند: یک مبلّغ دین برای ما بفرستید که قرآن، روایت، حلال، حرام و اخلاق بگوید. پیغمبر اکرم(ص) نیز مُعاذبنجَبَل را انتخاب کردند و به او فرمودند: به تو مأموریت میدهم برای تبلیغ دین به یمن بروی. این مبلّغ دین هم قبول کرد.
نمیدانم از یمن تا مدینه چند کیلومتر است، اما باید بیشاز هزار کیلومتر باشد. وقتی معاذبنجبل آماده رفتن شد، پیغمبر اکرم(ص) به احترام مبلغ دین از مسجد تا بیرون از شهر مدینه او را پیاده بدرقه کردند. برای مبلّغان واجدالشرایط دین باید احترام گذاشت؛ هرکسی که دو متر پارچه روی شانه یا پیشانیاش گذاشته، مبلّغ دین نیست. مبلّغ کسی است که دین را شناخته و فهمیده، حالا مکلف است دین شناختهشده را به مردم بشناساند و خیرخواه آنها هم باشد.
سفارش پیغمبر(ص) به معاذ
فکر میکنم نصایح، سفارشها و سخنان پیغمبر(ص) برای معاذبنجبل در آن گرمای بیرون از مدینه یک ساعت طول کشید! تمام آن مطالب را از اول تا آخر خواندهام. در جملهای که با بحث امروز تناسب دارد، به معاذ فرمودند: معاذ، اگر بناست از گناهانت توبه کنی، «أَحْدِثْ لِكُلِّ ذَنْبٍ تَوْبَةً»[2] بدان هر گناهی توبۀ مخصوص به خودش را دارد؛ توبۀ نخواندن نماز، نگرفتن روزه و نرفتن به حج، انجامدادن آنها و توبۀ بردن مال مردم، برگرداندنش است. ۱۵۰۰ سال پیش قرآن و پیغمبر اکرم(ص) راه هر چیزی را دقیقاً به ما نشان دادهاند. لازم است اصطلاحات دین را بشناسیم، وگرنه راه را اشتباه میرویم.
جایگاه کتاب «کافی»
از زمان تألیف کتاب شریف کافی توسط مرحوم کلینی(ره) تا الان، تمام علمای شیعه از مرجعیت تا یک روحانی پیشنماز یا منبری باسواد به این کتاب اعتماد صددرصد داشتهاند. این کتاب شانزده هزار روایت ناب دارد و نوشتن آن هم بیست سال طول کشیده؛ خیلی کار هنرمندانه و سختی بوده! خدا به کلینی(ره) توفیق داد و این کتاب باعظمت را که در زمان ما پنج هزار صفحه است، به وجود آورد. کتاب سه بخش دارد: «اصول» مربوط به معارف و حقایق الهیه، «فروع» مربوط به فقه اهلبیت(علیهمالسلام) و «روضه» (گلستان) در یک جلد که تقریباً مسائل مهم و بدون دستهبندی در آن است.
کتاب اصول را که دو جلد و عربی است، در پنج جلد و به مدت دو سال ترجمه کردهام. بعداز ترجمه فهمیدم دین و اصول الهی یعنی چه و ائمه(علیهمالسلام) ازلحاظ علم و عقل در بالاترین جایگاه قرار دارند. کتاب را اقیانوس یا پهنای هستی نمیتوان گفت، بلکه حقیقت در این کتاب است؛ واقعاً درباره این کتاب بلد نیستم چه بگویم.
گناه غشّ در معامله
کلینی در این کتاب با سند از پیغمبر(ص) نقل میکند: «مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فَلَيْسَ مِنَّا»[3] هرکسی جنس خوب را با پست قاتی کند، از امت من نیست. کسی که برنج ایرانی با هندی، روغن کرمانشاهی با این آشغالهای خارجی به نام روغننباتی و چای سیلان را با ایرانی قاتی میکند و میفروشد (هرچند چایهای داخل ایران خیلی بهتر و سالمتر است، ولی مردم چای خارجی را که خوب نیست، کیلویی سیصد تومان میخرند و کیلویی پنجاه تومان ایرانی را نمیخرند)، از امت من نیست؛ امت هرکسی میخواهد باشد!
آیتالله بروجردی(ره)، عالم کامل
آیتاللهالعظمی بروجردی(ره) را مسنهای جلسه یادشان است. وقت دفنش بالای سر قبرش بودم. ده سال در سالگردش در مسجد اعظم منبر میروم؛ امسال شصتمین سالگردش بود. آقای بروجردی(ره) آدم کمی نبوده، اعلم علمای زمان خودش و در تقوا، خلوص و للهبودن کمنظیر بوده. کتابی به نام «جامعاحادیثالشیعة» دارد که پنجاه جلد هفتصدصفحهای است. این یکی از کتابهای بینظیر شیعه است و اگر اهلسنت هزاران کتاب تألیفیشان را روی هم بریزند، یک جلد کتاب آقای بروجردی(ره) نمیشود؛ ازبسکه این کتاب قوی و محکم است!
عاقبت ترک واجبات الهی
این روایت عجیب را اولین بار در نوشتههای مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی(ره) دیدم. نقل میکند: وقتی ملکالموت لحظۀ مرگ بعضی از مسلمانها و همین شیعهها میآید و پرده کنار میرود، به محتضر (که دو دقیقه دیگر میرود) میگوید: اختیار را ازطرف خدا دست خودت میدهم، «مُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»[4] اگر دلت میخواهد یهودی یا مسیحی بمیر و جانت را هم یهودی یا مسیحیمنش میگیرم و وقتی وارد عالم بعد شدی، جزء یهودی یا مسیحیهای در قیامت هستی. این روایت برای چه کسانی است؟ برای کسانی که یک واجب الهی را عمداً ترک کردهاند و دیگر هم تدارک نکردهاند.
لزوم ترس از خدا و قیامت
برادرانم، عزیزانم! ترس ما از قیامت مقداری کم شده و به همین خاطر احتیاط و مواظبتکردن از دستمان رفته است. ترس از قیامت و دادگاههای آن را باید به خودمان برگردانیم. دستور داریم هر شب که میخواهیم بخوابیم، پنج دقیقه راجعبه قیامت فکر کنیم که وضع ما چه خواهد بود؟ حالا شخص دیگری وضع ما را نمیداند، اما خودمان میتوانیم ارزیابی کنیم؛ «الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»[5] انسان خودش را خوب میشناسد و میفهمد که اهل نجات است یا نه. این جای خالی ترس از قیامت و دادگاههای آن را باید پر کنیم.
قرآن میگوید: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ»[6] کسی که از ایستادن در پیشگاه خدا واهمه، دغدغه و اضطراب داشته باشد و خودش را از گناه حفظ کند، «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ»[7] جایگاه او بهشت است. آیه را دقیق حساب کنید؛ میگوید «خائف» (آنکه از قیامت میترسد) جایش بهشت است. معلوم میشود مقام خوف خیلی باارزش و کلید بازکردن در بهشت است. این خیلی مهم است! اگر من از خدا و دادگاههایش بترسم، در برابر گناهان یک ترمز باطنی دارم، وارد گناه نمیشوم و مرگ خوبی هم پیدا میکنم.
راه مرگ با سعادت
بزرگی داشت از دنیا میرفت، استاد من که پیش او درس خوانده بود، بالای سرش رفت. وقتی از دنیا رفت و دفنش کردند، به این استادم گفتم: تا وقت مرگش زبانش باز بود؟ گفت: بله کاملاً. با او حرف زدم و گفتم: آقا، الان که ۸۵ساله هستی، اگر خدا شما را به هفتادسال قبل (سر اول جاده تکلیف) برگرداند، چهکار میکنی؟ خیلی عجیب است! بارکالله به عظمتش! گفت: همین راهی که تا الان آمدهام، دوباره میآیم. ما میتوانیم این حرف را بگوییم؟ من جرئت ندارم بگویم. اگر وقت مردنم از من بپرسند اگر تو را سر جاده تکلیف برگردانند، چهکار میکنی؟ میگویم: همهچیزم را عوض میکنم و بهتر و خوبتر میشوم. ایشان گفت: فلانی، اگر من را برگردانند، عین همین راهی که ۷۵ سال آمدهام، میآیم؛ چون راهی که آمدهام، راه قرآن، انبیا(علیهمالسلام)، ائمه طاهرین(علیهمالسلام) و اولیا بوده.
استادم گفت: دیگر حرفش با من را قطع کرد؛ معلوم بود ملکالموت آمده جانش را بگیرد. شروع به خواندن این آیه کرد: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[8] برای چنین بندگانی در پیشگاه پروردگارشان دارالسلام (بهشت) است. حرف «میم» آیه در دهانش بود، چشمش بسته شد. اینجور مردن خیلی زیباست!
مرگ، پلی برای دنیای دیگر
این همان مرگی است که ابیعبدالله(ع) روز عاشورا و قبلاز شروع جنگ، ۷۱ نفر را کنار خیمه یکجا جمع کردند و فرمودند: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»[9] یارانم، مرگ پل است. شما از روی پل خیلی راحت رد میشوید، قطعاً شهید با دغدغه و سختی از روی آن نمیرود! خیلی تعبیر عجیبی است! پل را روی سر، گُردِه[10] و شکم ما نمیسازند، بلکه زیر پای ما میسازند؛ امام(ع) به یارانشان فرمودند تا چند دقیقه دیگر میخواهید پا روی مرگ بگذارید.
چه خبری هم به آنها دادند! فرمودند: وقتی که پا روی این مرگ میگذارید و میخواهید وارد عالم بعد بشوید، پیغمبر(ص) اولین کسی است که به استقبال شما میآیند و در آغوش میگیرند. وقتی در اوج لذت قرار میگیرید، سلام من را به پیغمبر(ص) برسانید؛ چون آنها زودتر شهید شدند. مرگ پل است، آیا برای من هم پل است؟
روضه شهادت مسلمبنعَوسَجه
پنجاه نفر اول صبح روز عاشورا در حملۀ عمومی با هم شهید شدند و هجده نفر صحابه و چند نفر از اهلبیت مانده بودند که تکتک به میدان رفتند. حالا نوبت پیرمرد هفتاد و چندسالۀ محاسنسفید به نام «مسلمبنعوسجه» شده است. گفت: حسین جان، بروم؟ فرمودند: برو. این پیرمرد چه حمله جانانهای کرد و چه تعداد احمق کافر نجس را کشت! بعد تیر، نیزه و شمشیر به او زدند و از اسب روی خاک افتاد. ابیعبدالله(ع) در کنار خیمه به حبیببنمظاهر فرمودند: مسلم افتاده، بالای سرش برویم.
وقتی آمدند، حبیب میگوید: من ایستادم، ابیعبدالله(ع) نشستند، صورت خونآلود مسلمبنعوسجه را از روی خاک بلند کردند و روی دامن گذاشتند. لاالهالاالله! اینها چه کسانی بودند! حبیببنمظاهر میگوید: هنوز نفس داشت که کنار بدنش آمدم. به او گفتم: مسلم، من هم نیم یا یک ساعت دیگر شهید و به تو ملحق میشوم، اما اگر در همین مقدار زمان وصیتی داری، بگو. گفت: برای همین مدتزمان هم وصیت دارم. حبیب گفت: وصیتت برای زن، بچه و مغازه کوفهات است؟ گفت: نه. «أُوصِيكَ بِهَذَا»[11] حبیب، دست از ابیعبدالله(ع) برندار؛ من وصیت دیگری ندارم.
حرفش را که با حبیب زد، با همان حال شروع به گریه کرد. بارکالله به معرفتت! ابیعبدالله(ع) فرمودند: مسلم، چرا گریه میکنی؟ گفت: آقا، برای شما گریه میکنم. حسین جان، هرکدام از ما که از اسب روی زمین افتادیم، شما سر ما را از روی خاک برداشتید، اما دوسه ساعت دیگر هیچکدام از ما زنده نیستیم، شما که میافتید، چه کسی سرتان را از روی خاک بلند میکند! مسلم، شماها نبودید و من هم نمیتوانم توضیح بدهم، اما شمر سرشان را از روی خاک بلند کرد.
خدایا، آنچه به خوبان عالم عنایت کردهای، به ما، اهلبیت و نسل ما عنایت بفرما.
خدایا، به حقیقتت قسم، شوق عبادت را در ما زیاد و نفرت از گناه را شدید کن.
خدایا، ما را در درجه اول مدیون مردم، خودت، انبیا(علیهمالسلام)، پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) قرار نده.
خدایا، ما را با پروندۀ پاک وارد عالم بعد کن.
خدایا، امامزمان(عج) را دعاگوی ما، خانواده و نسل ما قرار بده.
[1]. تحریم: ۸.
[2]. تحفالعقول، ص۲۶.
[3]. حدیث در کتاب کافی یافت نشد، اما با این مضمون در این کتابها آمده است: ثوابالأعمال، ص۲۸۴؛ تحفالعقول، ص42: «ليسَ مِنّا مَن غَشَّ مُسلِما أو ضَرَّهُ أو ماكَرَهُ»؛ بحارالأنوار، ج72، ص284: «مَن غَشَّ مُسلِما في شِراءٍ أو بَيعٍ فليسَ مِنّا».
[4]. با این عنوان که هر گناهی انجام بدهد، در لحظه مرگ به او گفته میشود یهودی یا نصرانی بمیر، در روایات پیدا نشد؛ اما برای گناهان دیگری این مضمون روایت شده است: الکافی، ج۳، ص۵۰۵، ح۱۴: «مَنْ مَنَعَ قِيرَاطاً مِنَ الزَّكَاةِ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»؛ الکافی،ج۴، ص۲۶۸، ح۱: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ فِيهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»؛ المحاسن، ج۱، ص۹۲، ح۵: «مِنَّا الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ طَاعَتُهُ مَنْ جَحَدَهُ مَاتَ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً».
[5]. قیامت: ۱۴.
[6]. نازعات: ۴۰.
[7]. نازعات: ۴۱.
[8]. انعام: ۱۲۷.
[9]. معانیالأخبار، ص۲۸۹.
[10]. گُرده: میان دو شانه.
[11]. مثیرالأحزان، ص۶۳.