لطفا منتظر باشید

سخنراني چهارم

(تهران مسجد امیر)
محرم1435 ه.ق - آبان1392 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

امام حسین(ع)، وارث حال معنوی حضرت ابراهیم(ع)

از انبیایی که در زیارت وارث از او اسم برده شده، وجود بسیار پرمنفعت حضرت ابراهیم(ع) است و آیات فراوانی در قرآن بیانگر ارزش‌ها، فضایل و کرامات ظاهری و باطنی این انسان بسیار والاست. در این زیارت وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) به‌عنوان وارث ابراهیم(ع) معرفی شده. چه ارثی از ابراهیم(ع) برده‌اند؟ حال معنوی ابراهیم(ع) نسبت به تکالیف الهیه. مسئولیت‌هایی را که به ابراهیم(ع) و همۀ انسان‌ها ارائه‌شده در جلسۀ قبل عرض کردم؛ آن حال را حضرت(ع) به ارث برده‌اند.

 

اسلام، دین حضرت ابراهیم(ع)

ابراهیم(ع) از همان ابتدای ورود به زندگی نسبت به تکالیف سه ویژگی داشت: اولی عرفان به تکالیف است؛ یعنی تکالیف الهیه را می‌شناخت. ممکن است به ذهن مبارکتان بیاید قبل‌از اینکه مبعوث به رسالت شود، از کجا تکالیف را می‌شناخت؟ قرآن این سؤال را جواب می‌دهد: ابراهیم(ع) از طریق پدران موحدش با آیین حضرت نوح(ع) کاملاً آشنا بود. پیش از آنکه پیامبری او اعلام شود، به آیین نوح(ع) کامل عمل می‌کرد؛ تا جایی که خدا در قرآن از اولین کسی که در تاریخ گذشتۀ عالم تعبیر به «شیعه» کرده، ابراهیم(ع) است: «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ».[1] قبل‌از این آیه آیات مربوط به حضرت نوح(ع) است و ضمیر «ه‍ » که به کلمۀ «شِيعَتِهِ» وصل است، به‌منزلۀ «هو» است؛ یعنی ابراهیم(ع) شیعۀ ناب حضرت نوح(ع) بوده. دین ابراهیم(ع) چه دینی بوده؟ اسلام. به چه دلیل دین نوح(ع) دین اسلام بوده؟ به دلیل آیات قرآن: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ».[2] در این آیه هر پنج پیغمبر اولوالعزم را خداوند نام برده؛ نوح(ع) اولین پیغمبر اولوالعزم، «إِلَيْكَ» خطاب به پیغمبر(ص) (آخرین پیغمبر اولوالعزم و همۀ انبیا(علیهم‌السلام))، ابراهیم، موسی و عیسی(علیهم‌السلام). به ما می‌گوید: «شَرَعَ لَكُمْ» من راهی را بین خودم و شما بندگانم قرار داده‌ام. در حادثۀ کربلا «شریعۀ فرات» می‌گوییم، یک راهی بوده که از آنجا وارد آب می‌شدند و مشک را پر می‌کردند؛ «شریعت» یعنی راه و «شرع» یعنی جاده. این راه همانی است که با تعبیر دیگری در سورۀ حمد آمده: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»،[3] با تعبیر دیگر در آیات دیگر آمده: «وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ».[4] معنی همه‌اش هم یکی، ولی با چند تعبیر (صراط، صراط مستقیم، سبیل و دین) و همه هم به‌معنی «راه» است.

 

دین، راه رسیدن به خدا

این آیه‌ای که پنج پیغمبر اولوالعزم را با هم اسم می‌برد، خیلی آیۀ لطیفی است! می‌فرماید: بین خودم و شما بندگانم راه و جاده‌ای به نام «دین» قرار داده‌ام که هر پنج پیغمبر اولوالعزم را به این راه سفارش کرده‌ام؛ نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(علیهم‌السلام) و رسول‌الله(ص) را سفارش کرده‌ام که سالک این راه باشند. «أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ»[5] به همۀ شما سفارش کرده‌ام که فقط این جاده را در زندگی برپا بدارید، «وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا» به جادۀ خاکی نزنید که منتهی به دوزخ می‌شوید. مسئله این‌قدر لطیف، مهم و باارزش است که به پنج پیغمبر اولوالعزم می‌گوید راه دیگر و به ملت می‌گوید جادۀ دیگری نروید.

اسلام، تنها دین خدا

این دین چه بوده؟ ترکیبی از اعتقادات درست، اخلاقیات و اعمال بوده و چهارمی ندارد؛ تفاوتی که هست، در زمان نوح(ع) مسائل دین اسلام به‌خاطر جمعیت و اینکه نیازی نبوده، محدود بوده است. زمان رسالت ابراهیم، موسی و عیسی(علیهم‌السلام) نیاز گسترده‌تر شد، تا روزگار پیغمبر(ص) که خدا اعلام کرد با وجود علی(ع) بعداز تو «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي».[6] این مطلب را هم فقط شیعه نمی‌گوید؛ به تفاسیر مهم دیگران مراجعه کنید، آن‌ها هم همه نوشته‌اند که این آیه مربوط به هجدهم ذی‌الحجه، روز غدیر و اعلام امیرالمؤمنین(ع) به ولایت کبرای الهیه است. 

 

ولایت، استمرار دین انبیا(علیهم‌السلام)

برای اینکه مردم بعداز فوت پیغمبر(ص) راه را گم نکنند، راهنما گذاشت. آن‌هایی که با علی(ع) ماندند، راه همان راهی بود که خدا به انبیا(علیهم‌السلام) نشان داده بود و آن‌هایی که علی(ع) را رها کردند، در بیراهه قرار گرفتند. با علی(ع) مردم دین‌دار هستند، بی‌علی(ع) مردم بی‌دین هستند؛ توضیح دیگری هم لازم ندارد و همین یک جمله است. نیاز بیشتری به گسترش دین نبود که خدا پیغمبر دیگری بفرستد.

 

اسلام، دین همۀ انبیا(علیهم‌السلام)

اسلام از اول دین خدا بوده و ابراهیم(ع) در جوانی متدین به دین اسلام بوده است. این اسلام را قبل‌از نبوت خودش از معلمی اولوالعزم به نام نوح(ع) گرفته. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ» برای قبل‌از نبوتش است. بعداز اینکه مستقلاً به رسالت انتخاب شد، دین گسترده‌تر شد؛ ولی همان اسلام نوح(ع) در دل این دین بود. الان تشیع همان اسلام پنج پیغمبر اولوالعزم است. ما وقتی امشب هفت رکعت نماز مغرب و عشا خواندیم و واجبات دیگری هم عمل می‌کنیم، اقتدای به پنج پیغمبر اولوالعزم کرده‌ایم. به‌این‌خاطر نمازهایمان ارزش دارد و علتش هم این است که نماز را در بستر دینِ «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ» می‌خوانیم؛ یعنی در نماز ما نبوت، توحید و ولایت کلیۀ الهیۀ امیرالمؤمنین(ع) تجلی دارد. این نماز صددرصد قابل‌قبول است. ما که یک‌خرده درس خوانده‌ایم، روی منبرها اهل رشوه‌دادن به شما نیستیم و اغرای به جهلتان هم نمی‌کنیم؛ اما آن‌هایی که سواد ندارند و هنر گمراه‌کردن مردم را دارند، امام صادق(ع) منبر را بر آن‌ها حرام و سکوت را بر بی‌سواد واجب کرده‌اند. این چیزی که دربارۀ نماز شما می‌گوییم، مدرک قرآنی و روایی دارد. نمازی که جلوۀ توحید، نبوت و ولایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است، همان نمازی است که خدا در رسالت پیغمبر(ص) امر کرده. رسالت پیغمبر(ص) همان رسالت انبیای گذشته است؛ یعنی یک حقیقت و اسلام الهی است.

 

حال حضرت ابراهیم(ع) نسبت به تکالیف الهی

ابراهیم(ع) در معرض تکالیف الهیه قرار گرفته است؛ قبل‌از رسالتش تکالیف را از دین نوح(ع) گرفته که اسلام خداست و زمان خودش هم تکالیف اضافه شده. عرفان یکی از حالاتش به این تکالیف این بود؛ یعنی آنچه تکلیف او بوده عمل کند یا نکند، می‌دانسته. این خیلی علم مهمی است که بدانم تکلیفم چیست و کجا هم تکلیف ندارم؛ خیلی‌ها نمی‌دانند کجا تکلیف ندارند و به گناه می‌افتند. آیا دروغ‌گفتن بر ما تکلیف الهی است؟ نه. ابراهیم دروغ نمی‌گفت؛ چون مکلف به دروغ، غیبت، مال حرام و ظلم نبود و می‌دانست به چه‌چیزهایی در این عالم مکلف نیست و انجام نمی‌داد؛ چون می‌گفت من تکلیف ندارم انجام دهم و خدا هم نگفته انجام بده. می‌دانست چه‌چیزهایی را باید انجام دهد، آن‌ها را انجام می‌داد تا به نقطۀ «فَأَتَمَّهُنَّ»[7] رساند.

 

علم امام حسین(ع) به تکالیف الهی

این یک ویژگی دررابطه‌با تکالیف که در وجود مقدس ابی‌عبدالله(ع) هم مثل خورشید روز طلوع داشت. امام(ع) یقین به این معنا داشتند که از جانب خدا مکلف نیستند با ظالم بسازند و اگر با ظالم زمانشان نسازند، پای کشته‌شدن، داغ‌دیدن، تشنگی، سوختن ‌خیمه‌ها، اسارت اهل‌وعیال و... هست، اما قبول کردند؛ چون آنچه برایشان مهم بود، ادای تکلیف الهیه بود و تکلیفی هم که نداشتند، زیر بارش نروند، به هر قیمتی که می‌خواهد تمام شود.

 

تأثیر انجام تکلیف بر جامعه و انسان

اگر جامعه‌ای این‌گونه شود، نمونه‌ای از بهشت در آنجا پدیدار می‌شود. اگر انسان بگوید: آنچه را تکلیف ندارم، نباید زیر بارش بروم و عمل کنم و آنچه را تکلیف دارم، واجب است عمل کنم؛ این «صراط مستقیم» می‌شود. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»[8] که ما شبانه‌روز به‌صورت واجب ده بار می‌خوانیم، یعنی «خدایا، با رحمت و لطفتت دست ما را بگیر و در آنچه ما را مکلف قرار داده‌ای، توفیق عمل بده و در آنچه تکلیف نداریم، ما را حفظ کن که سراغش نرویم». من تکلیف رباخوری ندارم و وقتی به من امر به ربا نشده، اگر بخورم، خلاف خدا عمل کرده‌ام و حرام مرتکب شده‌ام. من مکلف به زنا، رابطۀ نامشروع و ظلم به زن و بچه نیستم، پس اگر آن‌ها را تکلیف و وظیفۀ خودم بدانم، حرام انجام داده‌ام. اما به اموری هم مکلف هستم که واجب است آن‌ها را انجام بدهم. حالا در خود این تکلیف هم نکتهٔ بسیار باارزشی هست؛ من گاهی خودم در انجام تکلیفی که توفیق انجام پیدا می‌کنم، به این نکتۀ «تکلیف‌بودن» متوجه می‌شوم، همین توجه حال انجام را تقویت می‌کند.

 

چهار ستون دین از منظر امام صادق(ع)

روایتی برایتان بخوانم. شاید این روایت را بیش از چهل سال قبل در کتاب‌هایمان دیدم و همان وقت حفظ کردم؛ اگر یادم مانده باشد. چهل سال خیلی است! در طول چهل سال خیلی از محفوظات آدم از بین می‌رود.

روایت از امام صادق(ع) و بسیار مهم است! «عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِي أَرْبَعٍ»[9] ستون‌های اسلام و دین خدا بر چهار علم پایه‌ریزی شده: 

1. شناخت خدا

«أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» علم اول، پروردگارت را بشناسی. چرا «رَبَّكَ» می‌گوید؟ «رب» یعنی مالکی که نسبت به مملوکش نگاه تربیتی دارد. مالکِ گل کار تربیتی‌اش این است که دانه را زیر زمین بشکافد، «إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّوىٰ»[10] دانه را در غیب خاک بشکافد، ریشه‌ای از آن پایین و در دل زمین بدهد، ساقه‌ای هم بالا بیاورد و در اواخر اردیبهشت پر از صد تا گل کند. وقتی آدم گل، درخت و محصولی را نگاه می‌کند، همه‌اش جلوۀ ربوبیت وجود مقدس اوست. مالک است، چون تمام دانه‌های نباتی را خودش ساخته. مربی است، چون قدرتش دانه را تا گل‌کردن و به میوه‌نشاندن بدرقه می‌کند. امام صادق(ع) خیلی لطیف حرف زده‌اند! «أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ» مالک و مربی‌ات را بشناسی که غیر از او در این عالم مالکی نداری. 

دوری از مالک‌های دروغین

اگر کسی مثل فرعون و فرعون‌های این روزگار وسط زندگی‌ات پرید و گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ اَلْأَعْلىٰ»[11] ما رب، مالک و مربی شما هستیم، بدان دروغ قطعی می‌گویند؛ آن‌ها خودشان هم مملوک هستند و مربی‌شان خداست. حالا زیر بار تربیت تشریعی نمی‌روند، اما نمی‌توانند زیر بار تربیت تکوینی نروند. جنین بودند، بعد طفل شیرخوار، بچه، نوجوان، جوان و پیر و داخل قبرهای بهشت‌زهرا(س) فرستاده شدند. این تربیت تکوینی است که نمی‌توانند از آن فرار کنند؛ اما از تربیت تشریعی خدا (دین) فرار می‌کنند. عده‌ای می‌گویند این تربیت تو را نمی‌خواهیم؛ نمی‌خواهی که نخواه، جهنم که نباید خالی بماند! آن هم بالاخره مشتری، لقمه و غذا می‌خواهد و مشتری‌هایش همین‌هایی هستند که می‌گویند ما تربیت تشریعی تو را نمی‌خواهیم. آن‌که می‌گوید من تربیت تشریعی را نمی‌خواهم، یعنی مالکیت تو را هم قبول ندارم و مالکم فلان‌کس، فرعون، شاه یا رئیس‌جمهور آمریکا و اسرائیل است؛ این‌ها مالک در مالک دروغی هم هستند. آمریکا می‌گوید من مالک تمام مردم دنیا هستم و باید آن‌ها را مطابق نظم نوین جهانی جهت بدهم. اسرائیل می‌گوید من مالک آمریکا هستم، باید به او طرح بدهم که در برخورد با مردم جهان چه‌کار بکند. بی‌نظمی عجیبی است! حیوان در حیوان مالک و مملوک هستند، هر دو هم دروغ است.

خدا، تنها مربی انسان

اولین ستون دین، شناخت مالک واقعی است که شما را خلق کرده. این مالک فرهنگ تربیتی دارد؛ کدام فرهنگ تربیتی را با فرهنگ او می‌خواهید مقایسه کنید؟ لِنین، نیچه، کانت، دِکارت، کاپیتالیسمی‌ها و سوسیالیستی‌ها فرهنگشان بهتر است؟ آن‌ها که شما را خلق نکرده‌اند، هیچ‌چیز از شما هم نمی‌دانند و شما را نمی‌شناسند؛ در ایران فقط هفتاد میلیون هیکل از شما می‌بینند، نه خلقتان کرده‌اند و نه ظاهر و باطنتان را می‌شناسند. چطوری درحالی‌که جاهل به شما هستند، شما را هدایت، راهنمایی و تربیت کنند؟ خودشان بی‌تربیت‌ترین مردم عالم هستند! چطوری شما را تربیت کنند؟

مالک و مربی‌ات را بشناس؛ وقتی انسان مالک و مربی واقعی‌اش را بشناسد، چقدر بهره و سود می‌برد! در شناخت مالک و مربی واقعی انبیا(علیهم‌السلام)، ائمه(علیهم‌السلام)، اولیای خدا و شما مردم بزرگوار درست می‌شوند؛ هرکدام به‌اندازۀ ظرفیت خودمان.

2. شناخت خلقت انسان

نمی‌دانم چند تا کتاب در توضیح ستون دوم نوشته شده است؛ من هفت‌هشت‌ده تایش را دارم. یکی از بهترین‌هایش که داخل جیب هم جا می‌گیرد و خیلی هم خواندنی است، برای ۱۵۰۰ سال پیش است. مُفَضّل‌بن‌عمر کوفی از یاران امام صادق(ع) خدمت حضرت(ع) می‌آید و می‌گوید: یا ابن‌رسول‌الله، مردم را دارند نسبت به خدا وسوسه می‌کنند؛ من با وسوسه‌گران می‌خواهم برخورد کنم، چه به من می‌دهید؟ حضرت به مفضل فرمودند بیا پیش من و همین جملۀ دوم روایت را چهار روز تمام توضیح دادند؛ «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ» بفهمی که خدا در ساختمان، ساختن، به‌وجودآوردن و این بدن تو چه کرده و چه هنرمندی‌‌ای به خرج داده!

آدم کتاب‌های امروزی را که می‌خواند، واقعاً بُهتش می‌برد! می‌گویند: عصب دست یک نفر قطع شد، به بیمارستان بردند، دکترها معجزه کرده و عصب قطع‌شده را وصل کردند. بدن غیر از رگ‌هایی که خون در آن جاری است، سلسله اعصاب دارد. اگر دکتری سر عصبی را از بدن بیرون بکشد و همین‌طور بپیچد که تمام عصب یک بدن بیرون بیاید و بعد میخی به زمین بکوبد، سر عصب را به این میخ گره بزند، بعد سر دیگر عصب را همین‌طور بالا ببرد و یک دور به دور کرۀ ماه بپیچد، برگردد و آن سرش را به این میخ گره بزند، اندازۀ سلسله اعصاب هر بدنی می‌شود! خدا در این بدن هفتادهشتاد کیلویی ما چند متر عصب کشیده! عصب یعنی سلسلۀ مخابرات بدن، خبرگیر و خبرده. رگ‌هایی هم که خون در آن جاری است، بیشتر از متراژ لوله‌کشی آب شهر نیویورک است.

امام صادق(ع) می‌فرمایند: بفهم خدا در ساختن تو چه‌کار کرده. دنبال این‌وآن ندو، رب و مشکل‌گشا ندان و به اصل‌کاری بپرداز. این‌قدر دلت را پیش غریبه و بیگانه می‌فرستی، برای چه؟

تأثیر شناخت خدا

اوایل زمان رضاخان که آخر تهران تقریباً خیابان انقلاب بود (خیابان انقلاب هم یک طرفش نبود و تا شمیران خاکی بود)، یکی از این خان‌های ظالم و گردن‌کلفت تهران خیلی با تکبر سوار یک اسب بود و طرف شمیران می‌رفت. در همین مسیر آدمی الهی‌مسلک، بی‌‌آزار و خوب کنار جوی آبی نشسته و در فکر و اندیشه بود. ظالم، ظالم است و به هیچ‌کس رحم نمی‌کند؛ یعنی کسی که روحیۀ ظلم دارد، با همه ظالم است. ته‌سیگارش را روی سر این آدم (که مویش هم زیاد بود)، انداخت. برنگشت نگاه کند. موها داشت جِلزّووِلِز می‌کرد. یکی که رد می‌شد، گفت: موهایت دارد می‌سوزد؛ به سرت لطمه می‌خورد. گفت: نگران من نباش. این سر صاحب دارد؛ آن‌که آن را ساخته و به بدن من وصل کرده، صاحبش است و می‌داند با ملکش چه‌کار کند. آتش سیگار خاموش شد و مو هم شعله نگرفت و خاموش شد؛ فقط چند تار مو سوخت. اسب‌سوار بیست متر جلوتر اسبش چنان باسرعت سرکشی شدید کرد که از بالای زین پرت شد و سرش به یک قطعه سنگ تیز خورد، شکافت و مرد. او هم به آن پیاده گفت: آقا، نگفتم این سر صاحب دارد. دیدی!

لزوم شناخت مالک و خالق

آدم باید مالکش را بشناسد که مالک و مربی واقعی‌اش چه کسی است و در ساختن سازمان بدن چه‌کار کرده. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: این موهای بسیار ریز روی پوست که گاهی پیدا نیست و به چشم هم نمی‌آید، ولی با دقت زیاد در روشنایی مشخص می‌شود و ازبس‌که نازک است، نمی‌شود دورش را هم اندازه گرفت و مو هم به آن نمی‌گویند، چون خیلی نازک‌تر از موست؛ سازنده‌اش را بشناس که چگونه تمام این موهایی را که به‌زحمت دیده می‌شود، تا زیر ریشۀ مو سوراخ کرده! با چه مته‌ای؟ در رحم مادر مگر کارگاه صنعتی و مته بوده؟ چه مته‌ای بوده که روی این مو گذاشته و سوراخش کرده؟ مو را که سوراخ می‌کرد، چرا بدنۀ مو سوراخ نشد؟ چرا وقتی سوراخ می‌کرد، پاره نشد؟

3. شناخت تکالیف الهی

«أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ» تکالیفی که از جانب او به تو شده، بشناسی. این سومی معنای «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ»[12] است.

4. شناخت خطرها

«أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ» عللی که تو را بی‌دین می‌کند، بشناسی.

چهار تا شد. عنوان‌بندی کنم که یادتان بماند: خداشناسی، انسان‌شناسی، تکلیف‌شناسی و خطرشناسی. این شناخت را ابی‌عبدالله(ع) از ابراهیم(ع) کامل به ارث برده‌اند.

 

همت و عشق در انجام تکلیف، دو ویژگی دیگر حضرت ابراهیم(ع)

یک ویژگی دیگر ابراهیم(ع) در تکلیف «همت» بود؛ هر تکلیفی را به عالی‌ترین وجه عمل کرد. یک ویژگی هم این بود که عاشق انجام تکلیف بود. «وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّي جٰاعِلُكَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً»[13] این آیه از سرمایه‌های ارثی ابی‌عبدالله(ع) از ابراهیم(ع) است. بالای صد آیه دربارۀ ابراهیم(ع) است و من هم دیگر کاری به عمر خودم ندارم، دوست دارم این زیارت وارث را تا هر کجا که امکان دارد، تفسیر کنم، ولو عمرم کفاف ندهد؛ چون در «وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ»، «وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللَّهِ» و مخصوصاً وراثت از پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دیگر غوغایی از مسائل الهی است!

 

روضه حضرت زینب(س)

الله‌اکبر که شما کیستید یا اباعبدالله(ع)! در این ۵۷ سال عمرتان چقدر سرمایه در وجودتان ایجاد کردید! چه کردید! شما که هستید! ما خبر مرگ همۀ انبیا(علیهم‌السلام) را به مردم می‌دهیم و می‌گوییم: آقایان، ۱۲۴هزار پیغمبر مردند، خبر مرگ اولیا را می‌دهیم و گاهی خبر شهادت ائمه(علیهم‌السلام) را در روز خودشان می‌دهیم، اما برای اینکه متأثرشان کنیم، باید روضه‌شان را به شما وصل کنیم. در غیر روز شهادت ائمه(علیهم‌السلام) می‌گوییم: حضرت هادی(ع)، امام جواد(ع) یا امام رضا(ع) شهید شدند، مردم عکس‌العمل زیادی ندارند. کیستید که وقتی گویندۀ خیلی معمولی روی منبر «السلام علیک یا اباعبدالله» می‌گوید، هم حال خود گوینده و هم شنونده تغییر می‌کند.

عادت من را هم که می‌دانید، شب جمعه هر مناسبتی باشد، سراغ آن مناسبت نمی‌توانم بروم؛ شب جمعه فقط باید از ابی‌عبدالله(ع) بگویم. کدام گوشه‌اش را بگویم! آنجایی که خواهر گلوی بریده را بغل گرفت!

کسی گُل را به چشم تر نبوسید 

کسی گل را ز من بهتر نبوسید

کسی چون من گلش نشکفته در خون 

کسی چون من گل پرپر نبوسید

کسی غیر از من و دل اندر این دشت

به‌تنهایی تن بی‌سر نبوسید

به عَزم بوسه لَعل لب نهادم 

به آنجا که پیغمبر نبوسید

اللهم أحینا حیاة محمد و آل محمد و أمتنا ممات محمد و آل محمد. 

خدایا، به‌حق محمد و آل‌‌محمد معرفت ما، زن و بچه‌ها و نسل ما را به دین، انبیا(علیهم‌السلام) و ائمه(علیهم‌السلام) کامل بفرما.

الهی، همۀ ما را تکلیف‌شناس قرار بده. 

الهی، همۀ ما را اجتناب‌کنندۀ از گناهان قرار بده.

 


[1]. صافات: ۸۳.
[2]. شوری: ۱۳.
[3]. فاتحه: ۶.
[4]. انعام: ۱۵۳.
[5]. شوری: ۱۳.
[6]. مائده: ۳.
[7]. بقره: ۱۲۴.
[8]. فاتحه: ۶.
[9]. الکافی، ج۱، ص۵۰، ح۱۱. استاد ابتدای حدیث را به‌صورت «دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ عَلَى أَرْبَعٍ» بیان کردند، اما ابتدای حدیث همان چیزی است که در بالا ذکر شده.
[10]. انعام: ۹۵.
[11]. نازعات: ۲۴.
[12]. کامل‌الزیارات، ص۲۰۶.
[13]. بقره: ۱۲۴.

برچسب ها :