لطفا منتظر باشید

جلسه اول

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
محرم1435 ه.ق - آبان1392 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

ویژگی اصحاب سیدالشهدا(ع)

اصحاب  وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) تمام معانی مربوط به انسانیت، آدمیت و خصلت‌های ملکوتی خود را تحقق داده‌اند. به‌عبارت‌دیگر همهٔ این ۷۲ نفر (بعضی‌هایشان روزگار پیغمبر(ص) را دیده بودند، بعضی‌هایشان بعد از پیغمبر(ص) به دنیا آمده و روزگار امیر‌المؤمنین(ع) را دیده و بعضی‌هایشان فقط روزگار حضرت مجتبی(ع) را دیده بودند) در طول ۵۱ سال، هر‌کدام در روزگار هر‌یک از معصومین که بودند، در کلاس درس معصوم فهمیدند، درک کردند و دانستند که چگونه زندگی کنند. این باارزش‌ترین علم، درک و فهم است. کسی که بفهمد، غنچهٔ وجودش شکفته می‌شود و همهٔ آنچه در غنچهٔ وجودش دارد، با کمک آن فهمی که از درس معصوم، فرستادگان و انتخاب‌شدگان پروردگار مایه گرفته است، آشکار می‌کند.

 

نمونه‌ای از انسان‌شناسی

زمین در مقابل دید آنها و بقیه بود؛ آنها می‌دیدند وقتی که یک دانهٔ نباتیِ در‌بسته مثل هستهٔ خرما، گردو، گندم و نهال تازه در زمین قرار می‌گیرد، با کمک نور، آب و هوا روییده می‌شود و رشد می‌کند. انسان هم نهال الهی و موجود روییدنی است؛ بسته آفریده می‌شود، اما بنا نیست که بسته بماند. ابتدای کار نطفه آفریده می‌شود، ولی همین نطفه وقتی که بستر برایش آماده باشد، استخوان، گوشت، رگ‌و‌عصب، جمجمه و حدقه، موی سر و ناخن روی انگشتان می‌رویاند. اگر بنا بود بسته بماند، همان قطرهٔ نجس می‌ماند. ما در رساله‌های عملیه می‌خوانیم نجاسات دوازده‌تاست که یکی از آنها نطفه است. این نطفه، هم در طرف جسم و هم در طرف باطن (قلب، روح و عقل) قابلیت رشد دارد.

اینها با درس‌هایی که از پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین، امام مجتبی و ابی‌عبدالله(علیهم‌السلام) گرفتند، از اول فهمیدند. بعضی‌ها هر چهار بزرگوار را دیدند و برای فهم اینکه حالا که در دنیا آورده شده‌اند، چگونه باید زیست کنند و این چند‌روزی که در دنیا هستند، چه‌کار باید بکنند، در کلاس‌هایشان شرکت کردند. آنها هم از جانب پروردگار به‌طور‌کامل عالم به کیفیت زیست بودند که در این دنیا چگونه باید زندگی کرد.

 

فواید شناخت راه زندگی‌کردن

خودتان هم در جامعه مشاهده می‌کنید؛ آنهایی که نمی‌فهمند چگونه زندگی کنند و زندگی‌کردن را بلد نیستند، منبع شرّ و فساد هستند و برای خود و دیگران تولید زیان و ایجاد زحمت می‌کنند و جای دیگران را تنگ کرده‌اند. گاهی هم وقتی به‌خاطر فسادی محکوم به اعدام می‌شوند، دیگر حق ندارند یک لقمه نان و یک شربت آب از آن سفرهٔ پهن‌شدهٔ الهی استفاده کنند؛ یعنی همهٔ درها به‌رویشان بسته است. خودشان را تخریب کرده‌اند و مزاحم خون، مال، آبرو، استراحت و امنیت دیگران هم شده‌اند. آنها می‌دانستند این موجودی که مثل دانهٔ نبات، گردو، بادام و یک دانهٔ گل فعلاً در‌بسته آفریده شده است، بنا نیست دربسته بماند؛ چون اگر بنا بود همهٔ دانه‌های نباتی در‌بسته بمانند، هیچ میوه‌، سبزی‌جات و صیفی‌جاتی به وجود نمی‌آمد. همین‌هایی هم که در عالم ماده هستند، یک ظاهری دارند که در فضای این دنیا پیدا هستند و یک باطنی دارند که زیر خاک و وصل به منبع انرژی ساخت پروردگار است. اگر دانه این اتصال را پیدا نکند، باز هم در‌بسته می‌ماند و اگر وجود ظاهر خودش را آشکار کند، ولی ریشه کارش را تعطیل کند، آن وجود ظاهر هم از بین می‌رود؛ یعنی دیگر برگی، میوه‌ای، بویی، رنگی و مزه‌ای پیدا نخواهد بود و چوب خشک می‌شود.

 

درخت بی‌بر

ناصر‌خسرو می‌گوید:

بسوزند چوب درختان بی‌بَر

سزا خود همین است مر بی‌بری را

در باغ‌ها، صحراها و جنگل‌ها نهال‌هایی هستند که خشک می‌شوند و به درد نجاری هم نمی‌خورند. اگر به درد نجاری بخورند، می‌بُرند و با آنها در‌و‌پنجره‌های قیمتی، میز و صندلی‌های منبت‌کاری می‌سازند؛ اما کرم‌خورده و پوک هستند و به هر نجاری هم ارائه کنند، مفت هم نمی‌خرد.

اینها در کلاس پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین، حضرت مجتبی و ابی‌عبدالله(علیهم‌السلام) بودند و هر‌کدام زمان هر‌یک از این چهار بزرگوار را درک کردند و از طریق علم وحی‌شدهٔ به آنها (علمی‌که شعاع علم پروردگار بود) فهمیدند چگونه زندگی کنند. این دانهٔ بستهٔ وجود انسان و این نطفه اگر شکفته نشود و در دو جهت شاخهٔ ظاهر و باطن خودش را آشکار نکند، یک دانهٔ نجس است.

دانه‌های نباتی نجس نیست، ولی اگر آنها را نکارند، حرکتی ندارند و بعد از مدتی هم می‌پوسند و تاریخ دارند و آنها را دیگر نمی‌شود کاشت. آنهایی که نفهمیدند و نخواستند هم که بفهمند، یعنی در هیچ دوره‌ای ارتباطی با انبیای خدا و ائمه برقرار نکردند، نطفهٔ نجس بودند و فقط از نظر بدنی آشکار شدند. به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع) به‌شکل انسان‌اند، ولی در باطن انسان نیستند و یک‌طرف وجودشان رشد کرده است. اینها منبع ضرر، تولید فساد و زیان برای خودشان و مزاحم دیگران هستند. اینها به قول ناصر‌خسرو «بی‌بَر» هستند؛ «بر» یعنی میوه و محصول. با این‌همه فساد و گناه هم، کرم‌خورده و پوک هستند و نمی‌شود به نجار عالم هم فروخت تا پروردگار عالم اینها را بخرد و در بهشت بکارد؛ مثل نجارهای دنیا که درخت‌های پوک کرم‌خورده و کرم‌افتاده را نمی‌خرند، چون نمی‌توانند از داخلش یک صندلی دربیاورند. تنهٔ بزرگی که پوک و موریانه‌خورده است، اگر به آن تکیه بدهند، فرو می‌ریزد و ساختن آن قابلیت ندارد.

 

لزوم ارتباط با قرآن و ائمهٔ طاهرین

این ۷۲ نفر زمین را دیدند و با درس‌هایی هم که از پیغمبر(ص) و سه امام بعد از پیغمبر گرفتند، دیدند که انسان «نهال الهی» است. قرآن هم همین را می‌گوید: «وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا»[1] نبات یعنی روییدنی، قابلیت تربیت و رشد. اینها گفتند ما «احسن تقویم» هستیم، ما «فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»[2] هستیم، ما اشرف موجودات عالم هستیم و به‌گونه‌ای باید شکفته بشویم که وجودمان در عالم ظاهر پدیدار شود و باطن وجودمان هم رشد کند که تبدیل به منبع خیر شویم. «وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا»[3] یعنی «جعلنی نفَّاعا».[4] ما در این شصت‌هفتاد سال عمرمان باید منبع منفعت فراوان شویم.

این فهم زندگی‌کردن و چگونه‌زیستن، بالاترین علم است؛ چون آدم در بستر فهم چگونه‌زیستن به حق، انبیا، ائمه و آیات قرآن وصل می‌شود. آدم وقتی بفهمد چگونه زندگی کند، دائم از این نیروها باید بهره‌گیری کند، بپرسد و نزد آنها برود؛ وقتی هم بدن فیزیکی‌شان در عالم نیست، در باطن با آنها ارتباط داشته باشد و باید در رشد و تربیت به‌گونه‌ای شود که اعضا و جوارح نبوت و ولایت ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) بشود. در باطن خودش آنها کارگردان شوند و تمام موجودیتش هم به دست آنها در حرکت بیاید.

 

دلیل بی‌رغبتی برخی به اعمال عبادی

امام دوازدهم(عج) سلام خیلی زیبایی در دو‌سه خط به پیغمبر و ائمه دارد که مطالب عجیبی در این سلام هست. ظهور این مطالب از اختصاصات ایشان است و در جای دیگری نیست. بعد از سلام امام زمان(عج) به این طایفهٔ بی‌نظیر، در یک جمله‌اش می‌گوید: «انتم صلاتنا»[5] نماز ما شما هستید؛ یعنی ما نیستیم که نماز می‌خوانیم، ما اعضا و جوارح شما در نماز هستیم. شما درون ما نماز می‌خوانید، اعضا و جوارح ما را به‌کار می‌گیرید که رکوع و سجود کنیم، قنوت بگیریم و تشهد بخوانیم؛ و الا اگر شما کنار بروید، ما بی‌نماز می‌شویم. بی‌نمازها چرا بی‌نماز هستند؟! چون به منبع نماز وصل نیستند؛ یعنی درونشان خالی است. کسی نیست در درون نماز بخواند و اینها اعضا و جوارح آن نمازخوان نوری بشوند؛ نماز نمی‌خوانند، چون مایه‌اش را ندارند.

شما تربیت عبادتی همین ۷۲ نفر را ببینید؛ در برابر چهار‌هزار تیرانداز، هجده نفری که باقی‌مانده بودند، در اوج گرسنگی و تشنگی به ابی‌عبدالله(ع) پیشنهاد نماز جماعت می‌کنند؛ نه در حسینیه و مسجد، بلکه در بیابان بین دو نهر آب و محروم‌بودن از آب، گرسنه و داغ‌دیده. آن‌قدر وجود نوری ابی‌عبدالله، امیر‌المؤمنین، امام مجتبی(علیهم‌السلام) و پیغمبر(ص) در آنها قوی است که نماز می‌خوانند و حتی روز عاشورا در آن اوضاع از نماز باحال باز نمی‌مانند؛ آن‌هم نمازی که در بیرون ابی‌عبدالله(ع) پیش‌نماز است و در درونشان هم حسین(ع) نماز می‌خواند. همه به‌خاطر این است که فهمیدند چگونه زندگی کنند.

 

تأثیر وجود اهل‌بیت در باطن انسان

آن کسی هم که نمی‌فهمد چگونه زندگی کند، وضع و حالش را می‌بینید یا در روزنامه‌ها می‌خوانید؛ زن و مردشان، فساد شدیدشان، گناهان کبیره‌شان، گناهانی که در گذشتهٔ ایران کمتر سابقه داشته است و فقط گناهانی بوده که قبل از بعثت پیغمبر(ص) در مکه انجام می‌گرفته که دوباره زنده شده. آن‌که وجود نوری صدیقهٔ کبری(س) در باطنش هست، حجاب برای صدیقهٔ کبری(س) است، ولی این زن اعضا و جوارح آن با‌حجاب است که الآن حجاب دارد. در حقیقت حجاب برای آن زهرای باطنی‌اش است که او دارد آن را به‌کار می‌گیرد و با‌حجاب است؛ و الا اگر رابطهٔ تسلیمی هر دختر و زنی که قرآن می‌گوید: «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ»[6]، «وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»،[7] با صدیقهٔ کبری(س) قطع شود، همان زنی که یک‌چشمی بود، حاضر است نیمه‌عریان وارد خیابان‌ها، پارک‌ها و هواپیما شود.

 

دنیا از منظر امیرمؤمنان(ع)

این ۷۲ نفر پنج مسئله را خیلی خوب فهمیدند؛ نمی‌دانم چندمین سال است که این پنج مسئله را بحث می‌کنم. این پنج مسئله همواره برای بشر مطرح بوده است: کیستم؟ از کجایم؟ به کجا آمده‌ام؟ برای چه آمده‌ام؟ کجا من را می‌برند؟ این ۷۲ نفر این پنج مسئله را خیلی خوب فهمیدند: کیستم؟ این خیلی مهم است. از کجایم؟ یعنی من که اینجا نبودم و مرا آورده‌اند، قبلاً کجا بوده‌ام؟ اینها خیلی دقیق بستر اولیه را فهمیده بودند: «انا لله» کجا بودم و آن «لله» و «الله» من را کجا آورده است. اینجا کجاست؟ اینها با درس‌های امیر‌المؤمنین(ع) فهمیده بودند که دنیا «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ»[8] مسجد عاشقان و دل‌باختگان خداست. با دنیا معاملهٔ مسجد می‌کردند و می‌گفتند: بستر حرام نیندازید که این مسجد نجس می‌شود. این مسجد جای روابط نامشروع نیست، گناه بسیار بزرگی است.

 

حقیقت حج

آنها خیلی خوب فهمیده بودند محراب این مسجد «حقیقت ابراهیمیه» است که خدا در سورهٔ حج به او می‌گوید: «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ»[9] به تمام مردم جهان اعلام کن برای حج بیایند، اما نه به‌سوی کعبه، منا، مشعر، عرفات و صفا و مروه؛ «یأتوک»[10] به‌طرف تو بیایند. بیت، صفا و مروه، منا، عرفات و مشعر تویی؛ این دیوارها به نام صفا و مروه، این بیابان به نام عرفات و مشعر، این مسجد‌الحرام و بیت از وجود تو ظهور کرده است و حقیقت همهٔ اینها در تو بوده. «یأتوک» نه بیایند حاجی شوند، بلکه انسان ابراهیمی شوند. اگر این‌طور حج نشود، حج صحیح و درستی انجام نداده‌اند.

خر عیسی گرش به مکه برند 

چون بیاید، هنوز خر باشد[11]

اگر بنا باشد بروم مکه و باز هم غرق در گناهان باشم، زن و بچه‌ام بی‌حجاب باشند، هر شب تا صبح حتی با بچهٔ دوساله‌ام پای کثیف‌ترین ماهواره‌ها باشم؛ این همان «خر عیسی است که گرش به مکه برند، چون بیاید، هنوز خر باشد». باید رفت که ابراهیم و اسماعیل(علیهما‌السلام) شد! نباید یک خانهٔ مکعب‌شکل را تماشا کرد، بدنی را به آن تماس داد، چند قدم در یک جادهٔ سر‌پوشیده به نام صفا و مروه رفت و آمد، یک بعدازظهر در عرفات نشست و یک شب تا صبح هم در مشعر، دو روزی هم منا؛ این حج که حج نشده است. گفت: بیایید برای ابراهیم‌شدن، نه برای کار دیگری، وگرنه حاجی زیاد است. صد سال بنی‌امیه و ۵۲۳ سال (حدود ششصد سال) بنی‌عباس بیشترین جمعیت را در حج داشتند. بیشتر مردم در این دولت‌ها عباسی و اموی بودند. بقیهٔ زمان‌ها هم همین‌طور؛ صد سال مغول حکومت می‌کرد و مردم مغولی و شاهنشاهی به مکه می‌رفتند و برمی‌گشتند.

 

ارزش وجودی انسان

فهم چگونه‌زیستن خیلی علم والا و بی‌نظیری است. آدم وقتی بفهمد که چگونه زیست کند، در باطن ظرف تجلی انبیا، ائمه و قرآن می‌شود؛ آن‌وقت جسم انسان خیلی قیمت پیدا می‌کند و همان دانهٔ بسته که نطفه و نجس بود، حالا با چگونه زیستنی که فهمیده، امیر‌المؤمنین(ع) می‌فرماید: «قیمت این وجود بهشت است؛ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِها[12] آن را با غیر از بهشت نفروشید!» این همان نطفهٔ در‌بسته بود که امیر‌المؤمنین(ع) می‌فرماید: قیمت تو، قیمت بهشت است و اما قیمت باطنت «رضوان‌الله» که از بهشت، اکبر است: «وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ».[13] صدرالمتألهین دربارهٔ فهمی که انسان در دنیا پیدا می‌کند، می‌فرماید: در آخرت این فهم که تکامل پیدا می‌کند، از رضایت خدا نسبت به خودش (آنجا در بهشت برای بدنش است) که حس می‌کند خدا از او راضی است، لذت این حس «رضایت‌الله» از تمام نعمت‌های بهشت برای قلب بیشتر است؛ چون بهشت برای بدن و رضوان برای باطن است (باطن با بدن خیلی فرق می‌کند).

 

دلیل هبوط آدم

اینها این پنج مسئله را خوب فهمیده بودند: کیستند؟ به آنها یاد داده‌اند که «احسن تقویم» هستند. این احسن تقویم که در سورهٔ «بلد» است، خیلی حرف دارد. از کجا آمده‌ام؟ «لله»، «مِن الله».

طایر گلشن عشقم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود

آدم آورد در این دیرِ خراب‌آبادم[14]

قبلاً موجود با‌ارزش ملکوتی بودم و فوق‌العاده قیمت داشتم؛ چه شد اینجا آمدم؟ دیدم آنجا کم دارم و جیبم خالی است! برای چه من را اینجا آورده‌اند؟ برای اینکه از طریق تمام ظاهر و باطنم فیوضات ربانیه را بگیرم، آورده‌اند؛ چون قدرت جذب انسان از همهٔ موجودات بیشتر است. انبیا روی زمین زندگی می‌کردند، اما وصل به عمق هستی و حق بودند و گاهی خدا بی‌واسطه با آنها حرف می‌زد: «كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَكْلِيمًا»[15] ببینید چه چیزی را از کجا رصد و جذب می‌کردند. آن‌قدر انسان مهم است!

 

جایگاه و مقام انسان در هستی

من مَلک بودم و فردوس بَرین جایم بود

آدم آورد در این دیرِ خراب‌آبادم

یعنی در محضر خدا جایم بود، نه آن بهشت پر‌میوهٔ مادی. حالا برای چه من را آورده‌اند؟! اینها خوب فهمیده بودند برای چه آنها را آورده‌اند. آنها خوب دیدند وقتی که دانه‌های نباتی می‌شکفند، در ظاهر چه رشدی می‌کنند و چگونه خود را به عمق زمین وصل می‌کنند و ریشه با اتصال به این منبع انرژی هستی، همه‌چیز را می‌گیرد و به تنه، پوست، شاخه‌ها، برگ‌ها، پیوندها، آوندها و میوه‌ها می‌دهد. گفتند ما کمتر و بی‌ارزش‌تر از این دانه‌های نباتی هستیم؟! پیغمبر(ص)، امیر‌المؤمنین، حضرت مجتبی و ابی‌عبدالله(علیهم‌السلام) به ما یاد داده‌اند که بین تمام موجودات و خدا هستیم: «خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ»[16]؛ یادمان داده‌اند همه مادون ما هستند و ما مافوق همه هستی و مادون خدا هستیم. دو مقام داریم: مافوق همه و مادون حق. به هر دو اتصال داریم؛ از خدا و زمینش باید فیض بگیریم و آن فیض را با این فیض جمع کنیم؛ یعنی بخوریم و بپوشیم برای عبادت، بگوییم و بشنویم برای هدایت.

 

ثمرهٔ فهم درست از زندگی

همهٔ این گفتن و شنیدن و دیدن را هم باید خوراک تأمین کند. از آنجا فیض بگیر و از اینجا هم مایه برای وجودت درست کن که بتوانی فیض را بگیری. آن فیض را با این عناصر مادی که جمع کنی، می‌شود حبیب‌بن‌مظاهر و ردخور هم ندارد. آنها بلد بودند چگونه زندگی کنند؛ کجا آمدی؟ «مسجد احباء‌الله». برای چه آمدی؟ مسجد جای عبادت است. معلوم است وقتی من از قول امیر‌المؤمنین(ع) بفهمم دنیا مسجد است، همه‌چیزم را در مدار بندگی می‌آورم. پشت ماشین که می‌نشینم تا بار از تهران به بندرعباس ببرم، کاملاً رنگ عبادت به آن می‌زنم و می‌گویم: خدایا! برای تو بار را می‌برم و می‌آورم که بندگانت لنگ نمانند. بالأخره در این بندگانت درخت‌های سالم هست و علف هرزه هم هست، چه‌کار کنم؟! من که نمی‌توانم بار را سوا کنم و به درخت‌های پاک بدهم. آب باران خودت هم داخل باغ می‌آید، علف‌های هرز هم می‌خورند. خوردنش، گفتنش، شنیدنش، دیدنش را تبدیل به عبادت می‌کند. کجا می‌رویم؟ چون مدتی اینجا برای خدا زحمت می‌کشیم و عملگی می‌کنیم، به‌سوی «عِیشَةً راضِیة»[17] و زندگی قابل‌رضایتی می‌رویم که دائمی و ابدی و همیشگی است.

 

روضه

وقتی خبردار شدند که فرزند دوم صدیقهٔ کبری می‌خواهد به دنیا بیاید، همه به خانه‌شان آمدند؛ خانم‌های آشنا، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بودند. وقتی زن درد زاییدن می‌گیرد، قابله می‌خواهد، اما دنبال قابله هم نفرستادند؛ چون پروردگار به قابله‌ای از بهشت به نام «لعیا» صورت جسمی‌ داد که بتواند وارد دنیا شود و او برای قابلگی آمد.[18]

بچه به دنیا آمد؛ وقتی بچه به دنیا می‌آید، گریه می‌کند که این نعمت خدا به اوست. بچه را لباس سفید پوشاندند و کنار بستر صدیقهٔ کبری(س) گذاشتند. پیغمبر(ص) و امیر‌المؤمنین(ع) وارد اتاق شدند. پیغمبر(ص) قنداقه را بلند کرد؛ اولین‌بار است که چشم رسول خدا(ص) به این قیافهٔ ملکوتی الهی عرشی می‌افتد. صدیقهٔ کبری(س) دید به پهنای صورت پیغمبر(ص) اشک جاری شد. گفت: بابا! بچهٔ من عیبی دارد؟ حضرت فرمود: نه عزیزدلم! جبرئیل نازل شد، پردهٔ مکان را کنار زد و بیابانی را به من نشان داد و گفت: آقا! این عزیز دل‌بند تو را در آینده میان این بیابان محاصره می‌کنند. اسم این بیابان کربلاست. او و بچه‌هایش و یارانش را با لب تشنه ذبح می‌کنند! امام هشتم(ع) می‌فرماید: حادثهٔ کربلا گونهٔ ما را زخم کرد؛ یعنی از بس ما گریه کردیم، «أقرَحَ جُفونَنا».[19]

 


[1]. سورهٔ آل‌عمران: آیهٔ ۳۷.
[2]. سورهٔ إسراء: آیهٔ ۷۰.
[3]. سورهٔ مریم: آیهٔ ۳۱: «وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا».
[4]. الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۲، ص۱۶۵: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ قَالَ‌فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ‌. قَالَ نَفَّاعاً».
[5]. بحار‌الأنوار، ج۹۱، ص۳۸: «السلام عليكم يا حجج الله ورعاتنا وهداتنا ودعاتنا وقادتنا وأئمتنا وسادتنا وموالينا، السلام عليكم أنتم نورنا وأنتم جاهنا أوقات صلاتنا، وعصمتنا بكم لدعائنا وصلاتنا وصيامنا واستغفارنا وسائر أعمالنا».
[6]. سورهٔ بقره: آیهٔ ۱۳۱: «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ».
[7]. سورهٔ احزاب: آیهٔ ۵۶: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا».
[8]. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۳۱.
[9]. سورهٔ حج: آیهٔ ۲۷: «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ».
[10]. همان.
[11]. گلستان سعدی، حکایت ۱.
[12]. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۵۶: «وقَالَ عليه‌السلام: أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِه اللُّمَاظَةَ لأَهْلِهَا ـ إِنَّه لَيْسَ لأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛ الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۱، ص۱۹: «قال الکاظم علیه‌السلام: يَا هِشَامُ لَا دِينَ لِمَنْ لَا مُرُوَّةَ لَهُ‌ وَ لَا مُرُوَّةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَا يَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّة فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا».
[13]. سورهٔ توبه: آیهٔ ۷۲.
[14]. غزلیات حافظ.
[15]. سورهٔ نساء: آیهٔ ۱۶۴.
[16]. سورهٔ بقره: آیه ۲۹.
[17]. سورهٔ قارعه: آیهٔ ۷.
[18]. حلیةالأبرار، ج۳، ص۱۰۸.
[19]. امالی (صدوق)، ص۱۹۰: «إن يوم الحسين أقرح جفوننا، وأسبل دموعنا، وأذل عزيزنا، بأرض كرب وبلاء، أورثتنا الكرب والبلاء، إلى يوم الانقضاء».

برچسب ها :