جلسه هفتم
(تهران حسینیه صاحبالزمان(عج))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
دادوستد با خدا
بهجز امور ظاهرِ دنیایی که در طول تاریخ مردم درگیرش بودهاند، به نظر قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام)، دنیا بازار است. طبق آیات قرآن، دنیا پروندۀ دیگری هم تحت عنوان «دادوستد با پروردگار» دارد.[1] طبق صریح قرآن خریدار خداست؛ نه اینکه این معنا با هنرمندی از آیهای یا آیاتی کشف شود، بلکه قرآن صریحاً، ظاهراً و خیلی ساده پروردگار عالم را خریدار معرفی میکند. فروشنده انسان، جنس این بازار نیز وجود و مال انسان، قیمت این دو جنس هم بهشت است و نسیه نیست؛ چون از قدیم معروف بود که اگر ما بخواهیم عبادت، خدمت به خلق و کار خیر کنیم، این نسیه است. البته این حرف کسانی بوده که با منابع آگاهی (قرآن، پیغمبران روزگار خودشان و ائمۀ طاهرین(علیهمالسلام)) ارتباط نداشتهاند. انسان در جدایی از منابع آگاهی، از پیش خودش حرفهایی را میسازد که قرآن مجید میگوید: این حرفها متکی به دلیل، علم و حکمت نیست و یک سلسلهمسائل ساختۀ ذهن است که اگر همینها کنار منابع آگاهی بیایند، ذهنهای انحرافی و اشتباهکار را معالجه میکنند.
زمان، مانع از آگاهی کامل
برای اینکه بدانید دادوستد با پروردگار نسیه نیست، اولاً باید بدانید برای خریدار زمان وجود ندارد، بلکه ما محدود و پیچیدۀ به زمان هستیم. ما مثل فردی میمانیم که او را داخل اتاقی قرار بدهند و فقط یک پنجرۀ کوچک به بیرون دارد، اجازه هم به او دادهاند از این پنجره بیرون را نگاه کند. آنهایی که بیرون هستند، یک زمان دارند و این بزرگواری که داخل اتاق است، سه تا زمان و مرحله دارد. به ده تا ماشین میگویند با سرعت کم از جلوی این پنجره رد شوند و حوزۀ دید هم وسیع نیست؛ یعنی پنجره بهصورتی است که یکدانه ماشین را میشود دید، اما قطارِ ده تا ماشین را درجا نمیشود دید. ماشین اولی را که میبیند، رد میشود و دومی جلوی پنجره میآید. ماشین دومی را که دارد نگاه میکند، دیگر اولی و سومی را نمیبیند. همینطور سومی که میآید، دیگر دومی و چهارمی را نمیبیند.
دنیا برای ما از نظر محدوده و حدود دید همین است. اما پروردگار عالم وجود بینهایت است، محدود به زمان و مکان نیست و در هر لحظه کل جهان در محضر او بدون گذشته، حال و آینده حاضر است؛ این را قرآن میگوید: «وَ إِنْ كُلٌّ لَمّٰا جَمِيعٌ لَدَيْنٰا مُحْضَرُونَ»[2] همه همینالان پیش من حاضرند. ما باید صبر کنیم قطار زمان بگذرد، شصت، هفتاد، دویست، پانصد، هزار سال یا تا هر وقتی که او اراده کرده، بگذرد و با عبور زمان قیامت را ببینیم؛ اما قیامت الان پیش او با همهچیز، دادگاهها، بهشتیها و جهنمیهایش حاضر است. او زمان لازم ندارد و از زمان آدم تا الان قیامت، بهشت و جهنم همه در معرض نگاه پروردگار است.
اگر آدم وارد به قرآن باشد، اصلاً اینها برایش تعجبآور نیست؛ در سورۀ توبه میگوید: «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكٰافِرِينَ»،[3] عزیزان اهل علمی که ادبیات عرب را خواندهاند، اولاً این جمله جملۀ اسمیه است؛ یعنی آیه با فعل شروع نشده و با اسم شروع شده. «محیط» اسمفاعل و «کافرین» هم اسم است. معنی آیه این است: شما نمیبینید، ولی من که دارم میبینم. همینالان هرچه کافر در زمان شماست و آنهایی هم که قبلاز شما بودهاند، جهنم به آنها احاطه دارد؛ ولی بین شما و این حقایق پردۀ زمان افتاده، برای من که پردۀ زمانی وجود ندارد.
تبدیل انرژیها
آیهای در سورۀ بقره راجعبه اهل بهشت است و این هم آیهٔ خیلی عجیبی است! من وقتی در مدرسۀ فیضیه قم این آیه را درس میدادم، شاید ده روز طول کشید و بعد بهصورت نوشته درآوردم. سپس سراغ رشتههای علمی امروز رفتم، کتابهای خارجی را مطالعه کردم، بهخصوص کتابی دربارهٔ «تبدّل ماده به انرژی و تبدّل انرژی به ماده»[4] به دستم آمد که برای فهم این آیه خیلی به من کمک کرد. یک مطلب در این رشته و حوزۀ علمی این است: ما الان یک لیوان آب میآوریم، دوتا قاشق غذاخوری شکر داخل این لیوان میریزیم، اینقدر هم میزنیم که ذرهای شکر دیگر پیدا نباشد و حلِّحلّ شود. کسی خبر ندارد که ما دوتا قاشق غذاخوری شکر ریختهایم، اگر از در داخل بیاید و به او بگوییم داخل این لیوان چیست؟ میگوید: آب است و هیچچیز دیگری نیست. تبدل ماده به انرژی، انرژی به ماده چه میگوید؟ میگوید: امکان برگرداندن این شکر از این آب بهصورت اولیه که یکمیلیونیام گرم از آن شکر کم نشود، هست و انجام میدهیم.
این کار در کل طبیعت دارد انجام میگیرد؛ یعنی هر مادهای میتواند به طبیعت برگردد و در طبیعت هم تبدیل به انرژی شود. چوب و تخته را میشود آتش زد، انرژی آزادشدهای در فضا پخش شود، دیگر هیزمی نباشد و بهصورت انرژی درآمده باشد؛ آیا آن انرژی را میشود دوباره بهصورت آن چوب خشک برگرداند؟ کاملاً بله، طبیعت دارد این کار را میکند. میوه و غذایی که ما میخوریم و در معدۀ ما اسیدپاشی میشود و کاملاً از لباس حیات درمیآید، آیا امکان برگشتش وجود دارد؟ این غذای پختۀ بریدۀ از طبیعت که نخود، لوبیا، زعفران و گوشتش از طبیعت بریده، داخل این قابلمه سهچهار ساعت پخته و له شده، بعد هم زیر دندانهایمان له کردیم، به مری دادیم، از مری به معده، در معده هم اسیدپاشی و به رودۀ بزرگ و کوچک داده شده؛ آیا آنچه ما خوردیم، امکان برگشتش به عالم طبیعت بهصورت اولیه وجود دارد؟ الان میگویند: دیگر این سؤال را برای چه میپرسی؟ این که دارد در عالم انجام میگیرد. یک درخت جنگلی را بسوزانند، خاکسترش را هم بسوزانند، امکان برگشتن آن درخت به همان حالت اولیه بدون اینکه وزنش کموزیاد شود هست؟ بله میلیاردها سال است در چرخۀ طبیعت این کار دارد انجام میگیرد.
قاعده تبدیل انرژی در قرآن
حالا این آیه را دقت کنید: «كُلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً»[5] هرگاه ما انواع نعمتها (سیب، پرتقال، موز، انگور و خرما که بعضی از میوههای بهشتی را اسم میبرد)، در بهشت به اهل آن میدهیم، تا چشم اهل بهشت به این میوهها، نعمتها و این عناصر میافتد، «قٰالُوا هٰذَا اَلَّذِي رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ» همه میگویند: این بار اولی نیست که ما این نعمتها را میبینیم. در دنیا هم که بودیم، خدا اینها را به ما مرحمت کرد؛ حالا چه شد اینجا در مقابل دید ما قرار گرفته؟ «تبدل ماده به انرژی و انرژی به ماده» و این قاعدۀ حاکم بر جهان است. ما از میوهفروش میوه، از قصاب گوشت و از سبزیفروش سبزی خریدیم و خوردیم، مواد خوراکی تبدیل به نیرو شد و جان، انرژی و قدرت گرفتیم؛ چون اگر آنها تبدیل به انرژی نشود، همان دفعۀ اول در معدۀ ما میماند، میبندد و باید تسلیم مرگ شویم یا باید شکم ما را پاره کنند و آنها را دربیاورند. موادی که ما میخوریم، به قدرت یا به زبان علمی تبدیل به انرژی میشود.
ما بخشی از این انرژی را در دادوستد با خدا تبدیل به عبادت و خدمت به بندگان خدا (پدر، مادر، زن، بچه، نوه، داماد، عروس، همسایه، مردم کوچه و شهرمان) میکنیم، تا چه زمانی؟ تا هفتادسال؛ یعنی دائماً مواد خوراکی را تبدیل به انرژی مثبتِ عبادت و خدمت میکنیم و همان وقتی که این مواد در نظام جهان تبدیل به انرژی آزاد میشود، این انرژی تبدیل به تمام نعمتهای بهشت میشود.
قاعده تبدیل انرژی در روایات
روزگار پیغمبر(ص) صحبت «تبدیل ماده به انرژی و انرژی به ماده» نبود، قرآن این پرونده را باز کرد، نه «لاووازیه» در اروپا[6] که «تبدیل نیرو به ماده و ماده به نیرو» به نام او تمام شده. امام علی(ع) اعلام صریح کردند: وقتی در مجلسی شرکت میکنید و معلمی از دین، حلال، حرام، مسائل اخلاقی و قرآن برایتان بیان میکند، آن جلسه همان وقت «رَوْضَةُ الجَنَّةِ» باغ بهشت است؛[7] یعنی همینالان کار ما در حال تبدیلشدن است، ولی باید زمان بگذرد که ما را از آن اتاق یکپنجرهای دربیاورند و درجا همهچیز را ببینیم.
حالا ما که توان دیدنش را الان نداریم و به ما هم نمیدهند، ولی شما نهجالبلاغه را نگاه کنید، دربارۀ پاکان عالم میگوید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ»[8] پاکان عالم بهشت در مقابل چشمشان است و گویی همان وقت که در دنیا هستند، در بهشت غرق در نعمت هستند، اما ما نمیتوانیم ببینیم و هنوز چشم ما آن قدرت را ندارد.
شخصی به امام باقر(ع) گفت: من این آیۀ سورۀ یونس را نمیفهمم! «لَهُمُ اَلْبُشْرىٰ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ فِي اَلآخِرَةِ»[9] شادمانی و بشارت برای پاکان (عبادتکنندگان و خدمتکنندگان به مردم) هم در دنیا هست و هم در آخرت. یا ابنرسولالله، در آخرتش که روشن است، همان بهشت است، اما اینجا چیست؟ الان اینجا آن مایۀ شادمانی چیست؟ امام باقر(ع) فرمودند: عدهای خیلی مقام بالایی دارند، در بیداری میتوانند فراوردههای معنوی خود را بهصورت بهشت ببینند، عدهای آن توان را ندارند، این فراوردهها را خداوند در عالم خواب به آنها نشان میدهد.[10]
مادهتاریخ
ما در ادبیات عرب و فارسی هنرمندیای به نام «مادهتاریخ» داریم که این مادهتاریخ را در قالب کلمات میریزند و کسانی که به حروف ابجد وارد هستند، میتوانند این مادهتاریخ را از آن حروف دربیاورند. برای نمونه، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی(ره) ماه شوال سال 1380قمری از دنیا رفت. فردی بهجای 1380قمری یک مادهتاریخ با جملهای عربی ارائه کرد که کار خیلی زیبایی است! مدتها هم بالای قبر آقای بروجردی بود؛ الان نمیدانم هست یا نه! دوسه هفته پیش مسجد اعظم سه شب منبر بودم، توجهی نکردم ببینم آن سنگ هست یا نه. جمله این است: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»[11] ما آنگونه که تو را باید بشناسیم، نشناختیم. این «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ» با حروف ابجد 1380قمری میشود؛ یعنی میم، الف و عین را حساب میکنند و اینها هر کدام عدد معینی دارد. «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ» را جمع میکنند، 1380قمری میشود.
یکی از قبرهای مسجد بالاسر حضرت معصومه(س) قبر آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) است. یک شعر عربی دور سنگ قبر است که شاعر آن، آیتاللهالعظمی سید صدرالدین صدر(ره)، پدر امام موسی صدر(ره) است. ایشان قبل از آیتاللهالعظمی بروجردی(ره) جزء مراجع تقلید بود. مرحوم آیتالله صدر یک شعر دهدوازده خطی عربی در معرفی حاج شیخ عبدالکریم گفت، شخصیت و عظمتش را بیان کرد و آخرین مصرع را مادهتاریخ کرد. گفت: «لدی الکریم حلّ ضیفاً عبدُه» عبدالکریم بهصورت یک مهمان ویژه بر خدای کریم وارد شد. این فارسیاش است، اما در برگرداندن عربیاش به حروف ابجد 1350قمری میشود و این مادهتاریخ است.
نمونه تبدیل انرژی برای بهشت
یک نمونه تبدیل انرژی را برایتان بگویم، البته چند نمونه دارد. مرحوم آیتالله صدر میگفت: من حاج شیخ عبدالکریم را دیده بودم. چند ماه از فوت حاج شیخ گذشته بود (امام باقر(ع) میفرمایند: بشارت دنیا در عالم رؤیاست)، هیچ ذهنیتی هم راجعبه حاج شیخ عبدالکریم نداشتم که بگویم در فکر و یادش بودم. شبی خواب بودم، خواب دیدم وارد باغی شدم که نمونۀ درختها، فضا، شکل و طراوتش را ندیده بودم. گفتم: خدایا، مالک این باغ کیست؟ برای چه کسی است؟ چطور خیلی راحت ما وارد این باغ شدیم؟ دارم داخل باغ میگردم که ساختمانی وسط باغ است و در دنیا شکل این ساختمان و مصالحش نیست. گفتم: حالا که کسی مزاحم من نیست و دارم باغ را میگردم، داخل این ساختمان بروم و ببینیم چه خبر است. وارد ساختمان شدم، داخل سالن تخت بینظیری بود و آقا شیخ عبدالکریم حائری روی تخت تکیه داده بود. این تکیهگاه در قرآن آمده: «فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ»[12] تکیه روی تختها و مبلها، «وَ نَمٰارِقُ مَصْفُوفَةٌ»[13] متکاهای چیدهشده برای تکیه، «وَ زَرٰابِيُّ مَبْثُوثَةٌ»[14] فرشهای بافت خود خدا روی این تخت است.
این متکا، تخت و فرش همان انرژیهای آزادشدۀ ما بهصورت عبادت و خدمت است که خداوند درجا این انرژی را به فرش، تخت، مبل، متکا، چشمه، حور و نعمتها برمیگرداند. از اتاق باید بیرون بروید که در برابرش قرار بگیرید، فعلاً که داخل اتاق هستید، زمان دارد عبور میکند و شما اولی را که دیدید، دومی و سومی را نمیبینید. اولی که رفت و ندیدید، دومی را میبینید و سومی را نمیبینید. سومی را که میبینید، دومی و چهارمی را نمیبینید، ولی بیرون هرکس ایستاده، یکجا دارد ده تا ماشین را میبیند. خدا نسبت به عالم یکجابین است. همینالان قیامت، بهشت و جهنمش موجود است، بهشتیها در بهشت و جهنمیها داخل جهنم هستند؛ ما هم همینطور. البته ما در بهشت هستیم، نه در جهنم؛ خودمان داخل اتاق هستیم و حس نمیکنیم، ولی خدا ما را میبیند که الان در بهشت هستیم.
آیتالله صدر میگوید: تا چشمم به حاج شیخ افتاد، گفت: آقای صدر، بیا بالا کنار تخت من بنشین. از پلههای تخت بالا رفتم و نشستم. یک قدح شربت جلوی حاج شیخ عبدالکریم بود، شکل و شربت قدح را ندیده بودم (خدا شربتهای بهشتی را توصیف کرده، اما ندیده بود). به حاج شیخ عبدالکریم گفتم: اجازه میدهید من این قدح را بردارم و یکخرده شربت بخورم؟ گفت: نخیر. حاج شیخ عبدالکریم آدم کریمی بود، نخیر یعنی چه؟ گفتم: چرا آقا؟ گفت: برای اینکه شما الان آن طرفی و من این طرفم؛ الان نعمتهای این طرف را نمیتوانی بخوری، ولی برای تو هرچه دلت از این باغ، ساختمان، تخت و شربت میخواهد، آماده است. از اتاق دنیا که دربیایی، میبینی که همهچیز برایت حاضر بوده. گفتم: شما از روزی که وارد برزخ شدی، در چه وضعی هستی؟ (همین سؤال را جواب داد و از خواب بیدار شدم)، گفت: «لدی الکریم حل ضیفاً عبده»، یعنی مادهتاریخ خودم را که سهچهار ماه بعد از فوتش گفته بودم، در عالم خواب به من گفت. گفتم: حالتان چطور است؟ گفت: «لدی الکریم حل ضیفاً عبده» من عبدالکریم مهمان ویژۀ کریم عالم شدم.
حالا بهشت طبق این آیات و قانون «تبدیل انرژی به ماده و ماده به انرژی» نسیه است؟ آنهایی که میگویند نسیه است، دروغ میگویند، بلکه نقد است، ولی این نقد فعلاً در خزانۀ بانک الهی است و ما از نظر زمانی با نقدِ موجود فاصله داریم؛ این را که نسیه نمیگویند! ما فاصلۀ زمانی با این جنس نقد داریم، پس بهشت و جهنم نسیه نیست و هر دو الان موجود است؛ خوبان الان در بهشت و بدان در جهنم هستند و پردۀ زمان مانع است.
نمونه تبدیل انرژی برای جهنم
آیهای هم راجعبه جهنم بخوانم که تعادل رعایت شود. کسی که همینالان (نزدیک ساعت یازده شب)، داخل خانه و ویلایش نشسته، مال یتیمی را غارت کرده، با سندسازی و صحنهسازی نشسته، پول یتیم را هم به نام خودش میکند (این یک نوع خوردن است) و هم دارد غذایی را میخورد که از مال یتیم ساخته شده است؛ خدا در سورۀ نساء دربارۀ او میفرماید: قیامت شکمش را پر از آتش میکنم؛ یعنی آینده؟ قرآن میگوید: «إِنَّ اَلَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْيَتٰامىٰ ظُلْماً إِنَّمٰا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نٰاراً»[15] نه! همینالان که میخورد (نه در آینده)، دارد آتش در شکمش میریزد، ولی بین این آتش و آقای خورندۀ مال یتیم فقط پردۀ زمان حائل است؛ زمان تمام شده و پرده برداشته میشود. قرآن هم عین همین را میگوید: «فَكَشَفْنٰا عَنْكَ غِطٰاءَكَ فَبَصَرُكَ اَلْيَوْمَ حَدِيدٌ»،[16] من نهایتاً پرده را از جلوی چشمت برمیدارم. همهچیز نقد است و ما اصلاً نسیه نداریم.
تجسم فعلی اعمال
خدمت یکی از چهرههای برجستۀ شیعه بودم، ازبسکه آن آدم برایم جالب بود، هشت سال در شهرش منبر وعده داده بودم و به عشق او میرفتم. خیلی بزرگ، فقیه، عارف، شاعر و مدرس درس خارج بود، در طول شصت سال چندهزار شاگرد بهدردخور تربیت کرد و زندگی خیلی معمولیای هم داشت. میفرمودند: شبی در عالم خواب دیدم یکی از همشهریهایمان با بغچهای بزرگ پیش من آمد، سلام کرد، نشست و گفت: حضرت آیتالله، حساب کل مالم را کردم، طبق آیۀ قرآن یکپنجمش را جدا کردم و آوردم که به شما بدهم. در عالم رؤیا داشت با من حرف میزد و گره بغچه را باز کرد، دیدم چقدر مار و عقرب عجیبوغریب از بغچه بیرون آمدند! من از وحشت پریدم و گفتم: خدایا، این چه داستانی است؟! من تا حالا چنین خوابی به عمرم ندیدم، بعد هم بحث دینی بود و گفت میخواهم خمس بدهم؛ صحبت آتش، جهنم، گناه، عرق، ورق و رابطۀ نامشروع نبود، بلکه همهاش حرف خدا، قرآن، حکم و فقه بود.
صبح برای درس رفتم و ساعت ده برگشتم، دیدم همان آقایی که دیشب در رؤیا دیده بودم، درِ اتاق را باز کرد، با یک بغچه آمد، نشست و گفت: میخواهم خمسم را به شما بدهم. گفتم: من اینقدر خرج طلبه، درس، مدرسه و کتاب ندارم، ببر جای دیگر و قبول نکردم.
مال حرام همینالان مار و عقرب است، نه اینکه بعداً میشود. اینهایی که میلیاردی حرام دارند، اگر الان گاوصندوق، صندوق بانک و خانهشان را نگاه کنید، خدا میداند چه مار و عقربی دارد وول میزند! اما نمیبینند؛ چون فاصلۀ زمانی با این دارند. از این اتاق باید آنها را بیرون بیاورند و وقتی بیرون بیاورند، تمام مار و عقربها به جانشان میافتند، میچسبند و دیگر وَر نمیآیند.
مال حرام در قرآن
سورۀ آلعمران دربارۀ مال حرام میگوید: «وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ وَ لِلّٰهِ مِيرٰاثُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»[17] مال پاک به آنها دادم، خمس، زکات، حق یتیم و محروم را ندادند و حرام و مخلوط به حرام شد. ثروتمندانی که حق مردم، اقوام و ایتام را نمیدهند، فکر نکنند برایشان خیر است، بلکه همینالان مال حرامشان گردنبند فلزیِ پرآتش است. وقتی پردۀ زمان کنار برود، قیامت در گردنشان است. آهن گداخته و چسبیده به گردن میسوزاند! آن هم چقدر! خدا پولهای میلیاردی را تبدیل به یکدانه گردنبند با وزن خیلی سنگین میکند.
اگر کسی امشب قدرت پیدا کند که خلأ بین اتمها و الکترونهای تشکیلدادهٔ کرهٔ زمین را بگیرد، وقتی فضاهای خالی را از آن بگیرد، زمین فشرده میشود. در علم نوشتهاند: زمین با فشردهشدن بهاندازۀ یکدانه نارنج میشود، بدون اینکه وزنش کم شود؛ چون خلأ وزن ندارد. قیامت یک گردنبند است، معلوم نیست در گردن آدمهای بخیل چند صد تن است.
بهشت و جهنم نسیه نیست. برندۀ این اوضاع انسانهایی هستند که فروشنده جنس وجود، فعالیت، کوشش و مالشان هستند، طرفِ خرید خدا و قیمت جنس هم بهشت است.
معاملۀ خدا با مؤمنان
من این آیۀ سوره توبه[18] را تا آخرش بخوانم که مجلس نورانیتر شود. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ» خدا مشتری است. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» افراد باایمان فروشنده هستند. منِ مشتری چهچیزی میخرم؟ «أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ» وجود مردم مؤمن و اموالشان. چهچیزی میپردازم؟ «بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ».
«يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ» یک کار مردم مؤمن در معاملۀ با من، درگیرشدن با دشمن است، «فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ» دشمن را میکشند و عدهای هم شهید میشوند. «وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ» این بهشتی که گفتم، وعدۀ حق من است که در تورات، انجیل و قرآن گفتهام. «وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ» چه کسی از من به پیمانش وفادارتر است؟ «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ اَلَّذِي بٰايَعْتُمْ بِهِ» ای معاملهکنندگان با من، از دادوستد با من شاد باشید. «ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ» این کامیابی و برندگی عظیم است.
روضه حضرت علیاصغر(ع)
اما کسی که طرف دادوستدش خدا نباشد، حتماً غول بیابان، شیطان، عرقخور، قمارباز و اسرائیل خریدارش میشوند و مانند آنها میشود. بعد این خریداران پستِ کثیف به فروشندگانی که جان، مال و حرکاتشان را به این دیوها و غولها فروختهاند، در کمال بیرحمی نامه مینویسند: آب را به روی حسین، اهلبیت، اصحاب و بچههایش ببندید و امشب این کار را کردند. البته در خیمهها یک مقدار آب بود که قبلاً برداشته بودند، ولی این آبها هم کمکم تمام شد؛ چون این آبها دیگر پشتی نداشت. من فکر میکنم تشنگی شدید در آن هوای گرم کربلا و بیابان از حدودهای ظهر تاسوعا شروع شده، تا بعداز آتشزدن خیمهها.
شما روی منبرها شنیدهاید که بعضی از این تشنهها را با تیر کشتند، اما نمیدانم شنیدهاید یا نه که خدا به جبرئیل(ع) میگوید که برای موسی(ع) بگو: عاشورا همۀ بچهها با تیر کشته نمیشوند، بعضی از بچهها را «يُمِيتُهُ الْعَطَشُ» خود تشنگی میکشد.[19] خیلی سخت بود که زینب، قمربنیهاشم و ابیعبدالله(علیهمالسلام) در این خیمهها گاهی ببینند بچهای سهچهار یا ششهفتساله از تشنگی مرده.
آنکه حالا سمبل این مسئله شده، بچۀ ششماهۀ ابیعبدالله(ع) است که با یک مقدار اندک آب سیراب میشد، مادرش هم شیر نداشت و اوضاع خیمهها بههمپیچیده بود. ابیعبدالله(ع) او را مقابل لشکر آوردند، بلکه دلشان به رحم بیاید. من میدانم دارم چه میگویم! من نوهٔ خیلی پرقیمتی داشتم که ساعت دوازده شب، در یک تصادف در بغل پدرش، درحالیکه مادرش هم یک طرف بیابان افتاده بود، تشنه پرپر زد و جان داد. علیاصغر(ع) داشت دستوپا میزد، ابیعبدالله(ع) بچه را بلند کردند تا مردم او را ببینند. خیلی طول نکشید، فقط یک کلمه بگویم: امام(ع) دیدند این بچه در دستشان تکان شدیدی خورد، وقتی برگشتند، دیدند سر از بدن جدا شده.
[1]. توبه: ۱۱۱.
[2]. یس: ۳۲.
[3]. توبه: ۴۹.
[4]. کتاب «تجسم عمل یا تبدل نیرو به ماده» نوشته «محمدامین رضوی سولدوزی».
[5]. بقره: ۲۵.
[6]. آنتوان لوران لاووازیه (۱۷۴۳-۱۷۹۴م) دانشمند فرانسوی و بنیانگذار شیمی نوین.
[7]. الدرّةالباهرة، ص۲۰، ح۱۸.
[8]. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳.
[9]. یونس: ۶۴.
[10]. مجمعالبیان، ج۵، ص۱۸۲: «أَنَّهَا فِي الدُّنْيَا الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ يَرَاهَا الْمُؤْمِنُ لِنَفْسِهِ أَوْ تُرَى لَهُ وَ فِي الْآخِرَةِ الْجَنَّةُ وَ هِيَ مَا يُبَشِّرُهُمْ بِهِ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ خُرُوجِهِمْ مِنَ الْقُبُورِ وَ فِي الْقِيَامَةِ إِلَى أَنْ يَدْخُلُوا الْجَنَّةَ يُبَشِّرُونَهُمْ بِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ».
[11]. این جمله از پیامبر(ص) نقل شده است: عوالیاللئالی، ج۴، ص۱۳۲، ح۲۲۷.
[12]. غاشیه: 13.
[13]. غاشیه: ۱۵.
[14]. غاشیه: ۱۶.
[15]. نساء: ۱۰.
[16]. ق: ۲۲.
[17]. آلعمران: ۱۸۰.
[18]. توبه: ۱۱۱.
[19]. بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۰۸.