لطفا منتظر باشید

جلسه دهم

(تهران حسینیه صاحب‌الزمان(عج))
محرم1435 ه.ق - آبان1392 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

لزوم پاک زیستن انسان

راه دادوستد با پروردگار عالم را قرآن مجید، پیغمبر(ص) و ائمۀ طاهرین(علیهم‌السلام) (که راهنمایان این راه هستند و به انسان کمک می‌کنند) نشان می‌دهند. کسی که تصمیم می‌گیرد با پروردگار عالم دادوستد کند که بهترین تصمیم هم هست، خود را ملزم می‌داند که در همۀ زمینه‌های زندگی پاک عمل کند؛ زیرا خداوند از هر عیب‌ونقصی پاک است.

معنای تسبیح و پاکی خدا

در قرآن مجید کلمۀ تسبیح، «سُبْحانَ اللَّهِ»،[1] «يُسَبِّحُ لِلَّهِ»[2] و «سَبَّحَ لِلَّهِ»[3] را زیاد می‌بینیم که این لغت و مشتقاتش بیان پاکی پروردگار از هر عیب‌ونقصی است. این‌قدر تکرار این کلمه لازم است و معنایش به فکر جهت مستقیم می‌دهد که بر ما واجب شده در رکوع، سجود و رکعت سوم این کلمه را تکرار کنیم. مثلاً در نماز صبح یک بار در رکوع رکعت اول واجب است که بگوییم: «سبحان الله»، حالا یا سه بار تکرارش می‌کنیم یا «سبحان ربی العظیم و بحمده» می‌گوییم و دو بار در سجدۀ رکعت اول می‌گوییم؛ چون دو تا سجده داریم. همین کار را سه بار در رکوع و دو سجدۀ دیگر رکعت دوم تکرار می‌کنیم که شش بار می‌شود. اگر به معنایش هم توجه کنیم، وقتی در دو سجدۀ رکعت اول و دوم «سبحان ربی العظیم و بحمده» (پروردگار من بی‌عیب و بی‌نقص است) می‌گوییم، معنایش را می‌توانیم در عالم خلقت ببینیم؛ می‌بینیم که کل این کارگاه هستی بی‌عیب است، اختلالی در کار آفرینش وجود ندارد و از کوچک‌ترین ذره‌ای که با چندهزار بار برابر کردنش باز هم دیده نمی‌شود و تا بزرگ‌ترین کهکشانی که شاید در دسترس دوربین‌های نجومی نباشد، کمال مشاهده می‌شود.

 

علت نقص و مشکلات در عالم خلقت

بعد به فکرمان می‌آید جهان خلقت که بی‌عیب و بی‌نقص است و دلیل بر این است که سازنده و مهندس آن بی‌عیب و بی‌نقص است، پس این همه عیب‌ونقص در زندگی ما از کجاست؟ بالاخره ما هم آفریده‌شدۀ پروردگار هستیم و در دایرۀ حکومت خدا زندگی می‌کنیم. منِ آفریده‌شده که در دایرۀ این حکومت هستم، چرا این‌قدر عیب، مشکل و نقص در زندگی‌ام هست؟ این کار خدا نیست؟ یعنی خدا از منِ مشکل، عیب و نقص‌دار نفرت دارد؟ چون خوشش نمی‌آید، چوب لای چرخ زندگی‌ام می‌گذارد؟ داستان این است؟

اولاً باید ببینیم خداوند خالق شر هم هست؟ یعنی پروردگار عالم ایجادکنندۀ زیان، خسارت، شر، بدبختی، تیره‌بختی و بسته‌شدن زندگی هم هست؟ اگر کسی این کارها را بکند، ظلم است یا نه؟ مثلاً شخصی به دیگری چاقو بزند، کلنگ بردارد و دیوار خانۀ مردم را بریزد یا به پهلوی آدم مشت بزند و دنده‌اش بشکند، ظلم هست یا نه؟ به هر کسی در دنیا بگوییم: آقا، این کار ظلم است یا نه؟ می‌گوید: بله ظلم است. عیب، نقص، بن‌بست و مشکلاتی که در زندگی هست، این‌ها کار خداست؟ اگر کار خدا باشد، باید گفت: خدا ظالم است! یعنی خوشش می‌آید اخلال در زندگی بندگانش ایجاد کند و لذت می‌برد!

 

قرآن و نفی ظلم از خدا

به کتاب خود خدا مراجعه کنیم و ببینیم دربارۀ خودش چه می‌گوید؟ نظر خدا دربارۀ خودش روشن است: «أَنَّ اَللّٰهَ لَيْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ»[4] ابداً اهل ظلم به یک نفر از بندگانم در این عالم نیستم. در آیۀ دیگری می‌گوید: «إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَظْلِمُ اَلنّٰاسَ شَيْئاً وَ لٰكِنَّ اَلنّٰاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»[5] من به کسی ظلم نمی‌کنم، اما بیشتر مردم ظالم هستند. او عدالتش ذاتی است؛ یعنی جای ظلم ندارد؛ چون عیب‌ونقص ندارد و از ظلم هم لذتی نمی‌برد. بعد هم خدا در قرآن ظالم را لعنت کرده،[6] اگر خودش ظالم باشد، یعنی خدا خودش را لعنت کرده؟ پس داستان ما چیست؟ بااینکه واضح است داستان ما چیست، اما سراغ یک آیه در قرآن می‌رویم که ببینیم نظر خودش راجع‌به عیب، نقص، مشکلات و بن‌بست‌های ما چیست؟

 

علت خوبی و بدی در قرآن

چقدر این آیه عالی است! اگر این آیه واقعاً بدفکری من نسبت به خدا را معالجه نکند، معلوم است که علاج‌پذیر نیستم. «مٰا أَصٰابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ وَ مٰا أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»[7] آنچه خوبی در زندگی به تو می‌رسد، از جانب خداست؛ چون من فقط خیرخواه، خالق خیر و خیررسان به شما و تمام موجودات زنده هستم.

 

رزق‌رسانی خدا

داستانی را سعدی در بوستانش نقل می‌کند:

یکی روبهی دید بی‌دست‌وپای 

فرو ماند در صنع و لطف خدای

کسی دید روباهی مادرزاد دست‌وپا ندارد، روی شکمش است و سنی هم از این روباه گذشته. گفت: این نمی‌تواند راه برود و قدرت جهیدن ندارد، چطوری تا حالا که مثلاً ده سالش است، زندگی کرده؟ گوشه‌ای چند ساعتی بایستم و ببینم داستان این روباه از چه قرار است. دید شیری آمد (به شیر سلطان جنگل می‌گویند، گرسنه‌اش هم باشد، فرقی نمی‌کند که آدم را پاره کند یا گوسفند، شتر، فیل یا روباه را بدرد. بین شیر و روباه آشتی نیست و روباه لقمۀ چرب زمان گرسنگی شیر است) و حیوانی را که شکار کرده بود، مازادش را آورد و جلوی روباه گذاشت. روباه هم قشنگ شروع به خوردن کرد. نیم ساعت بعد شیر دوباره پیدایش شد، تا روباه شیر را دید، دهانش را باز کرد. شیر دهانش را پر از آب کرده بود، میزان دهان روباه کرد و آب را ریخت، دُمی تکان داد، از روباه خداحافظی کرد و رفت؛ چون ما غذای امروز و آبت را آوردیم.

حالا از این مسائل هم میلیاردها بار در پرندگان، چرندگان و حیوانات جنگلی پیش می‌آید و ما خبر نداریم. پروردگار عالم خیررسان است، ولو به دست شیر به روباهی بی‌دست‌وپا. هرچه خوبی به طرفت می‌آید، کار خداست؛ چون خدا خیر بی‌نهایت است و شر و ضرر برای کسی ندارد. اما هرچه شر و ضرر در زندگی انسان ظهور می‌کند، «فَمِنْ نَفْسِكَ» کار خودت است.

 

دوری از معامله با انسان فاسق

من الان نمی‌دانم به چه‌چیزی مثل بزنم؛ چون همه‌جور مَثَل (اقتصادی، اجتماعی، ارتباطی و مالی) الان در جامعۀ ما هست. اجازه بدهید به‌جای مثل‌زدن از زندگی خودمان، سراغ یک روایت خیلی جالبی بروم؛ این نوع روایت‌ها فکر را علاج می‌کند.

امام صادق(ع) فرزندی کاسب داشتند. روزی پیش پدرش امام صادق(ع) آمد و گفت: آقا، من جان کندم، عرق ریختم، زحمت کشیدم و برای زن و بچه‌ام کار کردم، هزار دینار طلا سرمایه درست کردم. کسی به من گفته: بیا با من شریک شو؛ من این‌قدر در کاسبی زرنگی دارم که تومان به تومان استفاده می‌کنی (مشورت کار خوبی است، قرآن هم امر به مشورت دارد و حتی به پیغمبر(ص) می‌گوید: «شٰاوِرْهُمْ فِي اَلْأَمْرِ»[8]). پسر گفت: من با این شریک شوم؟ امام صادق(ع) فرمودند: پسرم، بین مردم مدینه شایع است که آدم مشروب‌خوری است و در جلسات شراب‌خوری شرکت می‌کند؛ آن‌که مشروب‌خور است و در جلسات مشروب‌خوری شرکت می‌کند، رفیق‌های بد، بی‌رحم و بی‌توجه به خانواده دارد. من از بعضی‌ها وضع او را شنیده‌ام و به آن‌ها اطمینان دارم که دروغ نمی‌گویند. شریک نشو!

همه‌مان به تور زبا‌ن‌بازها خورده‌ایم؛ چنان زبان‌بازی می‌کنند که آدم فکر می‌کند هفتۀ دیگر سه میلیارد پول گیرش می‌آید! این‌ها خائن‌ترین مردم هستند که مغز مردم را شست‌وشو می‌دهند. 

پسر رفت و شریک شد. کل هزار دینار از بین رفت! پسر امام صادق(ع) غیر از اینکه کل سرمایه‌اش از دست رفت، بدهکار هم شد.

امام صادق(ع) حج واجب می‌رفتند، پسرشان گفت: بابا، من هم بیایم؟ فرمودند: بیا. امام(ع) در طواف دیدند پسر مناجات می‌کند: الهی، خدای خوب من، خدای حلّال مشکلات، خدای گره‌گشا، من پسر امام صادق(ع)، نوۀ حضرت باقر(ع) و نبیرۀ سیدالشهدا(ع) هستم، غیر از اینکه سرمایۀ من را خورده‌، بدهکار هم شده‌ام؛ ای خدای کعبه، کار فقط دست توست، کار من را حل کن. امام صادق(ع) خودشان را به پسرشان رساندند و فرمودند: این خدایی که داری برایش طواف و دعا می‌کنی، کارت را حل نمی‌کند؛ چون به او ربطی ندارد. مگر گره را او در کارت انداخته که به او می‌گویی باز کن؟ من هم به تو گفتم: پدر جان، بعضی از آن‌هایی که آمدند و گفتند این مشروب‌خور است، من به آن‌ها اعتماد دارم، راست می‌گویند و این کار را نکن. این کار را کردی، هزار دینارت به باد رفته و بدهکار هم شدی! حج که تمام شد، برو این‌قدر کار کن تا بدهی‌ات را بدهی و خلأ زندگی‌ات را پر کنی.

این چقدر مسئلۀ زیبایی است! امام صادق(ع) خیال آدم را راحت می‌کند که هر مشکلی را به خدا نگویید؛ بعضی از مشکلات کار خودتان است. همۀ مشکلات ارتباط به خدا ندارد.

 

لزوم حفظ حجاب و عفت

خداوند ۱۵۰۰ سال پیش در قرآن گفته: زنان و دخترانتان درحالی‌که جوان هستند، اهل تَبَرُّج نباشند؛[9] تبرج یعنی چه؟ یعنی پوشیدن زیباترین لباس و ایجاد بهترین آرایش در بدن، بعد هم نشان‌دادن خود؛ بیرون‌رفتن به نیت خودآرایی و خودنمایی با این لباس و آرایش. سی تا جوان، ده تا مرد و شش تا موتوری از کنارت رد می‌شوند، یکی مشتی به تو می‌زند، یکی دست به بازوی لختت می‌مالد یا کسی با اینکه نامحرم است، قربان‌صدقه‌ات می‌رود و شماره تلفن به تو می‌دهد. دو روز بعد هم چشم باز می‌کنی و می‌بینی دامن عفتت لکه‌دار شده، دچار شیشه، مواد دیگر و از همه بدتر، دچار حاملگیِ حرام‌زادگی هم شده‌ای. حالا به پروردگار می‌گویی: این کارها چه بود در زندگی من ایجاد کردی؟ چرا من را حفظ نکردی؟ چرا پای آن بی‌غیرت را خرد نکردی که به من تجاوز نکند؟ چرا دست او را نشکستی که جلوی بینی من گَرد و شیشه نگیرد؟ اصلاً کل این کارها به خدا چه؟ چه ربطی به پروردگار دارد؟ خداوند متعال که به تو محبت و رحمت داشت، ۱۵۰۰ سال پیش برای امروز تو گفته: برای خودنمایی در بیرون خودآرایی نکن؛ چون منِ خدا به همۀ قلب‌ها و چشم‌ها اطمینان ندارم. چشم و قلب پاک کم است، تو این‌طور خودت را آرایش می‌کنی و با این شکل لباس بیرون می‌روی، آدم نودساله هم تو را ببیند، تحریک ایام جوانی می‌شود؛ این کار من است؟ کجا کار من است! من اطمینان به چشم و دل‌ها نداشتم که گفتم این‌طور بیرون نرو. «فَيَطْمَعَ اَلَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»[10] دل‌های بیمار به تو طمع می‌کنند. 

با خوش‌زبانی، پول، نویدهای مختلف، آوردن ماشین صدمیلیون تومانی (که برای خودش نیست و کرایه کرده) سرت کلاه می‌گذارد و می‌گوید: با هم برویم چلوکبابی. به‌جای رفتن به رستورانی که جلوی چشم همه است و نیروی انتظامی داخل خیابان، تو را داخل یک خانه می‌برد، در را قفل می‌کند و آنجا تحویل هشت تا نَرّه‌غول می‌دهد! دیگر کاری هم نمی‌توانی بکنی، باید تسلیم باشی تا این هشت تا دیو شخصیت، روح و بدنت را قطعه‌قطعه کنند. این کار خداست؟

 

مضرات شراب‌خواری

خدا می‌گوید: من فقط گفتم خوردن مواد الکلی حرام است؛ یعنی برایت ضرر دارد. اما دانشمندان مسیحی آلمان، رفیق‌های خارجی‌ات که به آن‌ها خیلی اعتماد داری، گفته‌اند: هر یک باری که مشروب می‌خوری و مست می‌کنی، الکل دو هزار سلول زندۀ مغزت را بمباران می‌کند و می‌کشد؛ بعداز ده‌پانزده سال رعشه و پارکینسون می‌گیری، حافظه‌ات از بین می‌رود، کلیه و معده‌ات مشکل پیدا می‌کند و زن و بچه‌ات به عزا می‌نشینند و می‌بینند یک جنازۀ متحرک گوشۀ تخت افتاده و اعصاب، مغز، حافظه و آرامشی ندارد. بندۀ من، این بلاها را من به سرت آورده‌ام؟ به خدا چه؟

 

دو نوع بلا

حالا اگر یکی مثل عمرسعد، ابن‌زیاد و یزید جمع شوند و بلا سرت بیاورند، شمشیر، خنجر، تیر و نیزه بزنند و بچۀ شش‌ماهه‌ات را بکشند؛ این‌ها را که خودت سر خودت درنیاورده‌ای، بلکه چند تا ظالم سرت آورده‌اند. من ظالم را به جهنم می‌کشم و او را نمی‌بخشم. آبروی تو و 72 نفرت را هم در دنیا ثابت و ماندگار می‌کنم و میلیاردها دل را متوجه‌ات می‌کنم. قیامت هم کل بهشتم را در اختیار تو و 72 نفرت قرار می‌دهم. این‌طور بلاها هم کار خودت نیست، کار دشمن است.

ولی یک بلاهایی را خودت سر خودت می‌آوری. حالا عیب، نقص و بن‌بست برای چه کسی است؟ برای خودت. به پروردگار قسم، شما (شمای اجتماعی) یک سال فقط خدا را امتحان کن و کار بد و سندسازی نکن، دنبال اعتیاد و مشروب نرو، دخترت را نگذار نیمه‌عریان بیرون برود، ناموست را نگذار برای خودنمایی خودآرایی کند و در امر اقتصاد به همان درآمد مشروعت قناعت کن، اگر مشکلی پیش آمد؛ زندگی‌ات یک زندگی آرام می‌شود.

 

اثر دوری از گناه در دنیا

به آدم 75ساله‌ای گفتم: از قیافه، خوراک و امنیت خاطرت پیداست انگار خیلی خوشی؟ گفت: خیلی! گفتم: چه شده این‌قدر خوشی؟ خیلی پول داری؟ من را خانه‌شان دعوت کرده بود و ناهار معمولی هم درست کرده بود. آنجا گفت: در این سن این‌طور که می‌بینی، پولم زندگی‌ام را اداره می‌کند. شبی هم با او بودم، یک ساعت مانده به نماز صبح با گریۀ شدید او از خواب بیدار شدم. وقتی گفتم چرا این‌قدر خوشی، گفت: چیزهایی که خدا گفته حرام است، من دنبالش نرفتم. حالا مثلاً در این هفتادسال لذت زنا، رابطۀ نامشروع، مشروب و ربا را نچشیدم، چه شد؟ لذت نچشیدیم، یعنی از لذت‌های این‌طرفمان کم شد؟

همسرش هم نشسته بود، گفت: همسر به این خوبی دارم! صددرصد از او راضی هستم و پاک و درست است. شصت سال است با هم هستیم، «تو» به هم نگفته‌ایم. برای چه خوش نباشم؟ کارهای حرامی که خدا گفته نکن، نکردم. بن‌بست، مرگ مغزی (بر اثر مشروب زیاد) و ایدز پیش نیامده؛ چون خدا گفته روابط عملی نامشروع حرام است. بعد هم با بانک معامله ندارم؛ چون بانک گول‌زن است. یک سال که با بانک کار کردم، رئیس بانک به من گفت: هفتصدهشتصد میلیون تومان تصویب می‌کنم که وام به تو بدهند. گفتم: چشم خبرتان می‌کنم. مدتی گذشت، یک میلیارد تومان تصویب کرد. گفتم: آقای رئیس، من چون می‌ترسیدم کیفمم را بزنند، از داخل ماشینم دربیاورند یا از داخل خانه‌ام دزد ببرد، پولم را بانک می‌گذاشتم. اصلاً حساب من را ببند، من نخواستم. می‌خواهم پولم را به چند تا کار خیر بدهم و به‌اندازۀ ادارۀ زندگی‌ام، درآمد نگه دارم. بعد هم حساب‌هایم را بستم. 

گفتم: حالا چه می‌خواهی؟ گفت: والله دیگر نزدیک هشتاد سالم است، چیزی نمی‌خواهم؛ می‌خواهم یک روز صبح، در نماز و گریه‌ای ملک‌الموت سروکله‌اش پیدا شود و بگوید: حاجی، آمده‌ام تو را ببرم. بگویم: یا علی مدد ببر.

 

راه راحت زندگی‌کردن

آدم در همین شلوغی‌های جهان، زیر و بالا شدن‌ها و گرانی‌ها می‌تواند راحت زندگی کند. زیر بار قرض نرو؛ حالا روی همان فرشی که پدرت به تو داده، زندگی کن تا خدا گشایشی ایجاد کند. نگو: حالا عید است، می‌خواهم پنج میلیون پول نقاشی بدهم و فرش را عوض کنم، باید وام بگیرم. به خانمت بگو: خانم، ما که خیلی راحتیم، اگر سراغ وام بروم، همیشه رنج دارم، ناراحت هستم و شب خوابم نمی‌برد و می‌گویم نکند بمیرم و نتوانم وام را بدهم. با همین زندگی بکنیم؟ او هم می‌گوید: بله. زن و شوهر وقتی با هم اهل سازش باشند، هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.

الان می‌شود بدون بن‌بست زندگی کرد. من در شهرها منبر می‌روم، خیلی‌ها را می‌بینم خوش هستند. وقت عصر در یک منطقۀ کشاورزی کشاورز بی‌سوادی را که باغش هم نزدیک بود، در خیابان دیدم. گفتم: آقا، حالت خوب است؟ گفت: حالم خیلی خوب است! گفتم: چطور حالت خیلی خوب است؟ این‌ها را من می‌پرسم برای یادگرفتنم و برای گفتن به مردم. گفت: برای اینکه شصت سال است خدا از این چوب‌ها به من هفت‌هشت جور میوه و از این خاک مرده گندم، جو و یونجه داده. من این‌ها را درآوردم، فروختم و زکات و خمسش را هم دادم. خانه، زن و غذای خوب دارم و بدهی هم ندارم. به نظر تو چه‌کار کنم حالم بد باشد؟ اصلاً راه ندارد حالم بد باشد. چطوری حالم بد باشد؟ این‌ها دیگر بنده‌های خوب خدا هستند.

یک شب بعداز منبر خانمی با گریه خیلی شدید پیش من آمد و گفت: به داد من برس! گفتم: چه شده است؟ گفت: من یک مغازه باز کرده‌ام، الان هفتاد میلیون بدهکارم. چرا این کار را کردی؟ چقدر شوهر بدبختت را در فشار گذاشتی که بگذار مغازه بگیرم؛ بلدم و ما پنج‌روز دیگر هفت میلیارد پول پیدا می‌کنیم!

 

جمع‌بندی مطلب

این آیۀ قرآن که بندۀ من، همۀ خوبی‌ها از ناحیۀ من است و همۀ ضرر، خسارت و زیان‌ها (غیر از این‌هایی که شکل کربلاست)، از ناحیۀ خودت است؛ حالا فعلاً گرفتاری‌هایی که پیدا کردی، علاج کن. درس هم که گرفتی، دیگر خودت را گرفتار نکن. این مقدمۀ مطلب بود.

چون خدا پاک، بی‌عیب و بی‌نقص است، آدمی که می‌خواهد با پروردگار عالم معامله و دادوستد کند، باید پاک باشد، با کار و اخلاق پاک و روش پسندیده با او معامله کند؛ چون او جنس عیب‌دار، بُنجُل، بدبو و متعفن نمی‌خرد؛ «الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ».[11]

 

معامله امام حسین(ع) با خدا

کربلا چه‌کار کرد! چه دادوستدی با خدا کرد! عجب جنس‌های پاکی را با خدا معامله کرد! این جنس‌هایی که با او معامله کرد، همه ماندگار شد؛ غیر از اینکه حالا منفعت ابدی هم به این 72 نفر برمی‌گردد. ما آمار نداریم، اما از زمان آدم تا حالا چندین میلیارد بچه در رحم مادر سقط شده، حصبه و... گرفته‌اند و تصادفات جاده‌ای کرده‌اند و مرده‌اند. اگر سی تا بچۀ شیرخواره که حصبه و سرطان گرفته‌اند، قلبشان خراب بوده یا در تصادف مرده‌اند، اسمشان را روی منبرها بیاوریم، عکسشان را نشان بدهیم و معرفی‌شان کنیم، کسی گریه نمی‌کند. تازه ایراد هم می‌گیرند: آقا، وقت ما را با این سی تا بچه برای چه گذراندی؟ به ما چه ربطی دارد؟ مُرد که مرد! اما شما یک بچۀ شش‌ماهه، جوان هجده‌ساله، بچۀ سیزده‌ساله و پیرمرد هفتادساله را با خدا معامله کردی؛ چه شد! در این دادوستد غوغا کردید! من فکر نمی‌کنم، یعنی از حرف‌های خود ابی‌عبدالله(ع) درآورده‌ام که از زمان آدم تا حالا در بین مردم (نه پیغمبران و امامان(علیهم‌السلام))، به خود ابی‌عبدالله(ع) قسم خدا جنسی گران‌تر از جنس‌هایی که ابی‌عبدالله(ع) با خدا معامله کرده، نخرید. امام(ع) از اول قصدشان این بود با خدا معامله کنند (این شب دهم است که با شئون بحث دادوستد با خدا را می‌گویم)، با خدا معامله کردند و با چه قیمتی خرید! بعد هم این جنس‌هایی که به خدا فروختند، چطور در این کرۀ زمین ماندگار شد!

 

روضه امام حسین(ع)

پارسال یک شب بعداز اربعین شهرستانی منبر داشتم. یکی از نوه‌هایم گفت: بابا، یک بلوتوث روی همراه آمده، بد نیست این را ببینی. دوسه روز مریض بودم، نمی‌توانستم خودم را نگه دارم. بصره تا کربلا نمی‌دانم چقدر راه است، اما خرمشهر بایستیم، بصره پیداست؛ یعنی تمام چراغ‌های بصره از داخل خرمشهر پیداست. یک دختر شش‌ساله دو تا پا از بیخ ران نداشت؛ یعنی مادرزاد از شکم به بالا بود و اصلاً دو سانتی‌متر هم پا نداشت. نه از جادۀ آسفالت بلکه خاکی این دوتا دستش را روی زمین می‌گذاشت و پرش می‌کرد. هرچه ماشین جلویش ترمز می‌کرد (دختر و راننده‌ها عرب بودند) و می‌گفتند: دختر کجا می‌روی؟ می‌گفت: کربلا. می‌گفتند: بیا سوار شو؛ تو که پا نداری. می‌گفت: می‌خواهم پیاده بروم حسین(ع) را پیدا کنم؛ سوار نمی‌شوم.

دو روز آب را به روی شما بستند، همه را تشنه با خدا معامله کردید! اما الان میلیون‌ها نفر را در این ده روز شربت، شیر و آب می‌دهند و ایستگاه صلواتی می‌زنند. چطور مردم خودشان را دارند برای شما خرج می‌کنند! دو روز تشنه بودید! با تازیانه جلوی بچه‌ها و خواهرهای شما را گرفتند، می‌زدند و می‌گفتند: گریه نکنید؛ گریه برای یزید میمنت ندارد. دو روز جلوی گریه شما را گرفتند، اما ۱۵۰۰ سال است میلیاردها چشم را برای شما تبدیل به دو چشمۀ اشک پاک کرده‌اند. این چه دادوستدی بود حسین جان! چه‌کار کردید که تمام انبیا(علیهم‌السلام) برایت گریه کردند! پسر شما زین‌العابدین(ع) فرمودند: همۀ ماهیان دریا، پرندگان و اولیا برای شما گریه کردند. فردا چه خبر شد!

چه‌کار کردند که وقتی خواهر شما آمدند، با اینکه ۵۶ سال با شما زندگی کرده بودند، اما کنار بدنتان ایستادند و سه تا سؤال کردند: «أ أنت أخي» تو برادر منی؟ من درست آمده‌ام؟ «و ابنُ والدي» تو پسر امیرالمؤمنین(ع)، پدر منی؟ «و ابن أمّي» تو پسر فاطمه زهرا(س)، مادر منی؟ وقتی بدن را شناختند، بدن را روی دامن گذاشتند و اول به‌جانب خدا توجه کردند: ای خدا، این سربریده را از ما بپذیر. بعد رو به مدینه کردند: «وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَا».[12] رویشان را به‌طرف بدن برگرداند و صدا زدند: حسین من، فقط یک کلمه جواب من را بده؛ به من بگو این تیر سه‌شعبه را چه کسی به قلب تو زد! ای کاش به قلب خواهرت زده بودند! 

 


[1]. مؤمنون: ۹۱.
[2]. جمعه: ۱.
[3]. حدید: ۱.
[4]. آل‌عمران: ۱۸۲.
[5]. یونس: ۴۴.
[6]. اعراف: ۴۴: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ».
[7]. نساء: ۷۹.
[8]. آل‌عمران: ۱۵۹.
[9]. احزاب: ۳۳: «وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولىٰ‏».
[10]. احزاب: ۳۲.
[11]. نور: ۲۶.
[12]. مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۳.

برچسب ها :