سخنراني چهارم
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدمهٔ بحث
- گستردگی جهان هستی
- سنگینی جرم و حجم عالم
- توسل عمر به امام علی(ع) در پاسخ به سؤالات
- عنایت خاصه خداوند به شیعیان
- وزن ایمان امیرمؤمنان
- مفهوم عمل
- لزوم تبعیت از امیرمؤمنان
- واکنش امیرمؤمنان در مقابل گناه
- علی(ع) آینهٔ تمامنمای پروردگار
- فرمایش زینالعابدین(ع) در مورد عبادت علی(ع)
- عدالتمحوری در زندگی امیرمؤمنان(ع)
- نمونهای از شیعهٔ واقعی
- عاقبت شیعیان واقعی امیرمؤمنان(ع)
- دعای پایانی
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین و الطاهرین المعصومین المکرمین»
مقدمهٔ بحث
سخن از این مسئلهٔ بسیار مهم و باارزش قرآنی بود که ایمان و عمل صالح هر مرد و زنی چهار محصول و نتیجه برای آنها بهبار میآورد؛ یک محصولش دنیایی و سه محصولش مربوط به لحظهٔ ازدنیارفتن و برزخ و قیامت است.
در مقدمهٔ سخن، روایتی دربارهٔ ایمان امیرالمؤمنین(ع) از مهمترین کتابهای اهلسنت نقل میکنم که انسان از این روایت شگفتزده میشود.
گستردگی جهان هستی
از زمان آدم تا الآن، دو چیز برای انسان صددرصد مجهول بوده: یکی پهنای آسمانها و زمین کنار هم است. ممکن است پهنای زمین را بشود به تنهایی حساب کرد، اما زمین و پهنای همهٔ آسمانها با میلیاردها کهکشان، سحابی[1]، منظومه و سیارات برای علم روشن نیست و نمیتواند دنبالش برود؛ چون جهان آنقدر گسترده است که دنبالکردنش از طریق دانشمندان غیرممکن است و زیاد ناشناخته مانده. اگر هم بخواهند دنبال کنند، فایدهای ندارد؛ قرآن مجید نکتهای را میگوید که اگر مهمترین دانشمندان جهانشناس این نکته را در قرآن ببینند، ماتشان میبرد؛ نکته این است که پروردگار میفرماید: این آسمانها و عالم را من با قدرت خودم آفریدهام و «و إنّا لَمُوسِعُون»[2] لحظهبهلحظه گستردهتر و پهنترش میکنم. این کار پروردگار تا چه زمانی ادامه دارد؟ تا لحظهای که قیامت برپا میشود. اگر هم پهنای آسمانها و عالم را بهدست آورند، لحظهٔ بعد از بهدستآمدن، اضافه میشود؛ آن را بهدست آورند، باز هم اضافه میشود. بنابراین بهدستآوردن پهنای آسمانها و زمین امکان ندارد؛ نه در قدرت انسان است و نه در علم او میگنجد.
سنگینی جرم و حجم عالم
مطلب دوم با روایتی که میخواهم از کتب اهلسنت بگویم، در ارتباط است. از زمان آدم(ع) تا الآن، امکان بهدستآوردن وزن آسمانها و عالم نبوده و بعدش هم نخواهد بود؛ چون (مثل مطلب اول) اگر پهنا را بهدست آورند، پروردگار عالم فرمود: ما دائماً عالم را میگسترانیم، باز آن عدد فایدهای ندارد. اگر هم وزن را بهدست آورند، باز هم بهدرد نمیخورد و نمیشود گفت این وزن قطعی آسمانها و زمین است؛ چون مرتباً اضافه میشود و وقتی پهنا اضافه شد، وزن هم اضافه میشود.
توسل عمر به امام علی(ع) در پاسخ به سؤالات
واقعاً اعجابانگیز است! در این روایت آمده: یک مسئلهٔ خانوادگی پیش آمده بود که حلش برای عمر ممکن نبود؛ چون علم و دانشش را نداشت و بلد نبود پاسخ فقهی این مسئلهٔ پیشآمده را بدهد. خودش چنانکه کتب اهلسنت نقل کردهاند، هفتاد بار در مسائل فقهی، اجتماعی و قضایی گیر افتاد، یا از امیرالمؤمنین(ع) اگر حاضر بودند، میپرسید یا میفرستاد دنبال امیرالمؤمنین(ع) که بیاید و مسئله را حل کند. هر مرتبه که حل میشد، خودش بین مردم میگفت: «لولا علی لهلک عمر»[3] اگر علی نبود این مشکلات علمی، فقهی، سیاسی و خانوادگی را حل بکند، آبرو برای من نمیماند.
عنایت خاصه خداوند به شیعیان
از امیرالمؤمنین(ع) پرسید (البته آرام داشت حرف میزد) و امام هم مسئله را گوش داد و جوابش را به عمر گفت و از هم جدا شدند. یک نفر اتفاقی حرفزدن این دو نفر را دید، به عمر گفت: این آقایی که با او حرف میزدی، چه کسی بود (از روایت برمیآید که این شخص اهل مدینه نبوده؛ چون اگر اهل مدینه بود، این سؤال را از عمر نمیکرد.)؟ مثل اینکه چیزی از او پرسیدی و او جوابت را داد و قانع شدی.
توجه کنید که خدا چه عنایتی به ما کرده و ما را هدایت کرده به اینکه امیرالمؤمنین(ع) را بهعنوان پیشوا و راهنمای دین، احکام، اخلاق و اعمالمان انتخاب بکنیم. این سؤال و جواب عمر چه زمانی بوده؟ زمانی که امیرالمؤمنین(ع) ۳۶-۳۷ سالش بوده. زمان از دنیارفتن پیغمبر(ص) حضرت ۳۳ سالش بوده، ابوبکر هم دو سال حکومت کرد و همین دوسه سالهٔ اول حکومت عمر این برخورد پیش آمده است.
چرا سؤال کرد که این چه کسی بود؟ اگر قیافه، اطوار و روش امام معمولی بود، این آدم غریبه سؤال نمیکرد؛ اما علت سؤالش به نظر میرسد این است که دید این جوان یک دنیا وقار، متانت، ادب و چهرهاش یک دنیا نور و حقیقت است. اگر بهنظرش یک آدم معمولی بود، نمیپرسید؛ میگفت عمر با یک رهگذر صحبت کرد و تمام شد.
وزن ایمان امیرمؤمنان
پاسخ عمر را بشنوید. گفت: «أشهِدُ علیٰ رسولِ الله» ای مرد، من شهادت میدهم که کنار پیغمبر(ص) بودم و با دو گوش خود از زبان پیغمبر(ص) شنیدم. روز درگذشت پیامبر امیرالمؤمنین(ع) ۳۳ سالش بوده است؛ چهارپنج سال قبل از این و در زمان پیامبر(ص) وجود مقدس امام مثلاً ۲۷-۲۸ سالش بوده یا امکان دارد زودتر (۲۲- 23 سال بود)؛ چون عمر تاریخ مطلب را بیان نکرده است، ولی سؤال زمانی بوده که امیرالمؤمنین(ع) در اوج جوانی بوده. گفت «أشهِدُ علیٰ رسولِ الله» شهادت میدهم (راست میگویم)، چون خودم حاضر بودم و شنیدم که پیغمبر(ص) فرمود: اگر ایمان علیبنابیطالب(ع) را با وزن جرمی تمام آسمانها بسنجند، یعنی اگر ایمان علی(ع) را از قلبش بهصورت یک مادهٔ جرمی دربیاورند و بگذارند در یک کفهٔ ترازو و تمام آسمانها را (ما میفهمیم که تمام آسمانها یعنی چه؛ یعنی میلیاردها کهکشان، سحابی، میلیارد میلیارد ستاره، خورشید، ماه و منظومه) در یک کفه بگذارند، من شهادت میدهم که پیغمبر(ص) فرمود وزن ایمان علی(ع) به کل آسمانها سنگینتر است.[4]
انسانهای از زمان آدم(ع) تا الآن، پهنا و وزن آسمانها را نفهمیدید و نمیتوانید بفهمید! چگونه میتوان کیفیت ایمان امیرالمؤمنین را درک کرد؟ چون ایمان از مقولهٔ کیفیت و قلبی، غیبی و حالی است؛ ما کمیت را نمیتوانیم بفهمیم، کیفیت را چطور میشود فهمید! واقعاً امیرالمؤمنین(ع) چه ایمانی به پروردگار، قیامت و پیغمبر داشته است؟! چه بوده آن باور؟! حضرت میفرماید: اگر پرده از جلوی چشم من کنار برود، تمام حقایق ندیدهٔ پشت پردهٔ عالم را به من نشان بدهند، یک ارزن به ایمان من به خدا اضافه نمیشود؛ یعنی ایمان در وجودم کامل و جامع است. عیب، کمبود و نقص ندارد که با دیدن یک حقیقت پشت پرده، ایمانم به خدا بیشتر شود. اگر پرده را کنار بزنند و تمام حقایق ندیده را نشان من بدهند، به من اضافه نمیشود. واقعاً قابلدرک نیست!
مفهوم عمل
این ایمان امیرالمؤمنین بود؛ اما عمل امیرالمؤمنین(ع). عمل برای اعضا و جوارح، یعنی چشم، گوش، زبان، دست، شکم، غریزه و قدم است. در واقع، حرکات اعضا و جوارح، تحرکات و جنبوجوش ما عمل است. ارزش عمل ما بهاندازهٔ ایمان ما به پروردگار است. شبهای گذشته در آیات قرآن شنیدید کسی که مؤمن نیست، عمل خوب او هیچ ارزشی ندارد. ارزش اعمال به ایمان است که دست، چشم، زبان، قدم، خوراک شکم و عمل غریزهٔ جنسی ایمانی باشد؛ یعنی آلودهٔ به زنا و حرامهای دیگر نباشد. ارزش عمل به ارزش ایمان است.
لزوم تبعیت از امیرمؤمنان
یک روایت دربارهٔ عمل حضرت، آن هم از قول عمر در کتب اهلسنت گوش بدهید؛ اما خدا نکند آدم گیر هوای نفس بیفتد که حق را بداند، بشناسد، ببیند و کنار بگذارد و خودش را درحالیکه ناحق، ناقص و دارای عیب است، جای حق قرار بدهد. ما باید مأموم باشیم و نباید در کنار امیرالمؤمنین(ع) برای خودمان ادعا داشته باشیم که خودمان استقلال داریم و نیازی به علیبنابیطالب(ع)، نهجالبلاغه، افکار، احکام، عقاید، عهدنامهٔ مالک، نامهها و یازدههزار کلمات قصارش نداریم. این یعنی کنارزدن علی(ع) و خود را جای او قراردادن؛ این خیلی کار خطرناکی است!
واکنش امیرمؤمنان در مقابل گناه
عمر آمده بود مکه؛ اسلام هم گسترش پیدا کرده و حاجی هم زیاد بود. آن سال امیرالمؤمنین(ع) هم آمده بود. در طواف کعبه که خدا به زنان اجازهٔ پوشیهزدن و بستن صورت را نداده است؛ زن مُحرِم میخواهد جوان، متوسط یا پیرزن باشد، در طواف باید گردی صورتش کاملاً باز باشد. به مردها و زنها میگوید طواف کنید. به زنها میگوید: حواس و نیتتان متوجه این عمل واجب باشد؛ به مردها هم میگوید: من پوشاندن صورت زن را حرام کردم، در طواف مواظب چشمتان باشید که دزدی نکند. طواف است؛ کنار بیت خدا و در محضر پروردگار است.
در میان موج دریا تختهبندم کرده دوست
باز میگوید که دامن تر مکن، هوشیار باش
چندهزار زن جوان، زیبا، متوسط و معمولی را با روی باز در طواف ریخته است و به من هم میگوید که تو هم طواف کن، ولی گوشهٔ چشم حرامی به این زنهای طوافکننده نینداز.
امام دارد طواف میکند؛ چشم جوانی را دید که دارد هرز میرود. معلوم است که در حال طواف یک نفر را میبیند؛ سیاههای حبشه، زنان سیاهچهره و پیرزنها را که نمیپایید. امیرالمؤمنین(ع) چشم را میخواند، میبیند و مییابد که چشم در حال طواف، کنار حرم خدا دنبال قیافهٔ زیبای یک زن نامحرم است؛ گناه هم آدم میخواهد بکند، باید حیا داشته باشد. گناه را دیگر در مسجدالحرام، در طواف و کنار بیتالله نیاورد. حضرت آمد بغل این جوان و او را گرفت، یک سیلی محکم در گوشش زد و فرمود: چشمت را مواظبت کن.
حالا شما میگویید که خوب بود امیرالمؤمنین(ع) نهی از منکر میکرد. آدمی که آمده طواف، میداند نگاه به نامحرم حرام است، دیگر گفتن لازم نیست؛ این دارد حرامی را که میداند حرام است، مرتکب میشود. او را باید با یک سیلی بیدارش کرد و از حرام برگرداند.
علی(ع) آینهٔ تمامنمای پروردگار
طواف تمام شد. چون عمر آمده بود مکه، جوان در مسجدالحرام با ناراحتی آمد پیش عمر، به او گفت: درست است که آدم در مسجدالحرام و در طواف امنیت نداشته باشد؟! گفت: چه شده؟ گفت: شخصی در طواف، سیلی سنگینی در گوش من زد. گفت: چه کسی بود؟ گفت: من پرسیدم، گفتند کسی که در گوشت زد، علیبنابیطالب(ع) است.
عمر گفت: نه صدایش بزن، نه گله کن، نه او را دعوت کن که محاکمه شود و نه من کاری برایت انجام میدهم. گفت: تو حاکم مسلمانها هستی. چرا اینجور میگویی؟! گفت: برای اینکه آن دستی که کنار بیت در حال طواف در گوش تو خورده، دست خدا بوده؛ دست علی(ع) «ید الله»، چشم علی(ع) «عین الله»، گوش علی(ع) «اذن الله» و زبان علی(ع) «لسان الله» است. احمق! من دست خدا را محاکمه کنم و به آن ایراد بگیرم؟ بلند شو و برو. بیحیایی کردهای و باید در گوشت میزد که از این بیحیایی دربیایی.[5]
این روایت دوم عمر میخواهد بگوید حرکات وجود علی(ع) که من از پیغمبر(ص) شنیدم، صددرصد حرکات الهی، خدایی، خالص و پاک است. آن ایمان امیرالمؤمنین(ع) و این عمل ایشان؛ نه ایمان و نه عملش را میشود از نظر کیفیت درک کرد.
فرمایش زینالعابدین(ع) در مورد عبادت علی(ع)
زینالعابدین(ع) روایت مفصلی دارد که من یک کلمهاش را میگویم؛ امام باقر(ع) وقتی جوان بود (شانزدههفده سالش بود)، به حال عبادت زینالعابدین(ع) زارزار گریه میکرد. زینالعابدین(ع) به فرزند دلبندش فرمود: بابا! چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: از این کثرت عبادت، گریه، شب و روز شما گریه میکنم. یابن رسولالله! چقدر شما غرق در عبادت هستی! حضرت زینالعابدین(ع) به امام باقر(ع) فرمود: این کتاب را بردار و بیاور. امام باقر(ع) میفرماید: من کتاب را آوردم. فرمود: پسرم! باز کن؛ عبادات جدم علی(ع) در این کتاب نوشته شده است. ببین ما در عبادت خدا بهپای جدمان علیبنابیطالب(ع) میرسیم؟![6] با این ایمان و عمل میشود مزد اول امیرالمؤمنین(ع) را که دنیایی است (حیات طیبه)، درک کرد؟
عدالتمحوری در زندگی امیرمؤمنان(ع)
امام در مقابل هیچ گناهی، هیچ طمعکاری، هیچ زورداری، هیچ قدرتمندی و هیچ پیشنهاد خلافی که ظاهر پیشنهاد نشان میداد به نفعش است، سر فرود نیاورد.
زبیر پسرعمهٔ علیبنابیطالب(ع) و طلحه پدرزن پسر امیرالمؤمنین(ع) است (این مطلب خیلی مهم است)؛ صفیه مادر زبیر، عمهٔ امیرالمؤمنین(ع) است و دختر طلحه، همسر حضرت ابیعبداللهالحسین(ع). ما در برخورد با قوم و خویشان خود حاضریم بایستیم و خواستههای خلاف آنها را جواب ندهیم، ولو به قیمت این تمام شود که با ما قهر بکنند و بعد از قهرکردن به رویمان اسلحه بکشند؟ نه. کجا حاضریم!
وقتی با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند، هر دو خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمدند؛ یکی از آنها درخواست استان پهناوری را کرد و گفت من را به استانداری آنجا بفرست و یکی از آنها نیز درخواست استان دیگری کرد.[7] امام میداند که این دو نفر میخواهند استاندار بشوند تا جیبشان را پر کنند، نه اینکه عدالت را اجرا کنند. میگوید ما قوم و خویشان خود را میشناسیم که در چه وضع و حالی هستند. امام میداند این درخواست استانداری طمعکارانه است و اینها میخواهند جادهٔ راحتی با کمک علی(ع) به روی خود باز بکنند و به پول حسابی برسند. امام فرمود: من شأن شما نمیبینم که استانی را در اختیارتان قرار بدهم، شما در همین مدینه باشید.
هر دو بیرون آمدند و بدشان آمد. ای کاش خوشتان میآمد و دست علی(ع) را میبوسیدید که به شما صندلی نداد! ای کاش خاک پای علی(ع) را روی چشم خود میریختید که استانداری را به شما نداد؛ چون جهنم هم نمیرفتید، قاتل نمیشدید، جنگ جمل را راه نمیانداختید و صدها نفر را به کشتن نمیدادید. آدم گاهی باید واقعاً دستوپای طرف مقابلش را ببوسد و تشکر کند که این کار را برای من نکردهای؛ اما هوای نفس، طمع، پول و دنیاخواهی مگر آدم را راحت میگذارد. فقط مؤمن راحت است.
نمونهای از شیعهٔ واقعی
حضرت حکم فرمانداری یک منطقه را برای کمیلبنزیاد نخعی زد. شما کمیل را میشناسید، میگویند از اوتاد ثمانیه بوده است. اینجور که در کتابها بوده، هشت نفر در دینداری، درستی، فضیلت و عبادت نمونه نداشتهاند؛ یکی از آنها کمیل بوده. این دعای عجیب و پرمحتوا را کمیل از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده و نوشته و پخش کرده است. کمیل یک اسم جهانی و جاودان پیدا کرد.
کمیل رفت و خیلی طول نکشید (شاید یکیدو ماه بیشتر آنجا فرماندار نبود) که گزارشگرهای امیرالمؤمنین(ع) گزارش دادند این توان فرمانداربودن را ندارد. امام نوشت که کمیل! محل فرمانداریات را رها کن و به کوفه پیش خودم بیا.[8] آمد کوفه. حضرت فرمود: تو لایق و شایستهٔ فرماندارشدن نیستی. یک کلمه به علی(ع) حرف زد؟! مؤمن صلاح خودش را در چیزی میبیند که خدا، پیغمبر و امام میبینند. اعتراض کرد؟ ابداً. به علی(ع) پیشنهاد نکرد که آقا من را بفرست و بگذار یک سال بگذرد؛ اگر درست و میزان کار نکردم و تسلط به فرمانداری نداشتم، مرا عوض کن. یک ماه است که آمدهام، اینطوری که آبرویم بین مردمی که مرا میشناسند، میرود. اینها را گفت؟ نه. به همان حالت عشق قبل از فرمانداری باقی ماند.
چطور مُرد؟ تا زمان زینالعابدین(ع) زنده بود و نود سالش بود. کمیل چون معروف به عشق به علی(ع) بود، مأمورین حجاجبنیوسف او را گرفتند و نزد حجاج آوردند. گفت: یا دست از علی(ع) بردار و به او بد بگو و او را لعنت کن و ناسزا بگو، یا سرت را باید از دست بدهی. گفت: حجاج، سرم حاضر است، ولی علی را از دست نمیدهم. او را خواباندند و سرش را گوشتاگوش بریدند.[9]
عاقبت شیعیان واقعی امیرمؤمنان(ع)
این مؤمن دارای عمل صالح است. این همان شیعهٔ واقعی علی(ع) است و هرکس شیعهٔ علی، پایبند و درست باشد، خدا در دنیا حیات طیبه به معنایی که دیشب آن را شنیدید، به او میدهد و لحظهٔ مرگ، پروردگار عالم بهرهای نصیبش میکند که در سه آیه بیان کرده است (اگر خدا خواست، فردا شب هر سه آیه را میخوانم)؛ هم یک برزخ نمونهٔ آخرت را به او عطا میکند و هم در آخرت در بهشتی که میگوید: «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا»[10]، او را جای میدهد.
دعای پایانی
نزدیک غدیر هستیم، چندساعتی بیشتر نمانده که وارد ساعات پرارزش و پرقیمت غدیر بشویم. چند تا دعای مهم بکنم؛ وضو دارید، نماز خواندهاید و در خانهٔ خدا هستید. این دعاها را با عمق دلتان آمین بگویید. البته امیرالمؤمنین(ع) به رُمَیله فرمود: شیعیان ما هر کجای دنیا دعا بکنند، چه بین آنها باشیم و چه نباشیم، برای دعای آنها آمین میگوییم؛ یعنی الآن ما دعا میکنیم، امیرالمؤمنین(ع) آمین میگوید. بعد فرمود: رمیله! اگر شیعیان ما دعا نکنند، ما خودمان برای آنها دعا میکنیم.[11] اگر دعا کنند، آمینش را ما میگوییم و اگر دعا نکنند، ما دعا میکنیم و آمینش را هم خودمان میگوییم. علی(ع) دعا بکند، دعایش در حق ما مستجاب نیست؟! علی(ع) به دعای ما آمین بگوید، مستجاب نیست؟!
خدایا! ما و زن و بچهها و نسل ما را دنیا و آخرت علوی قرار بده.
خدایا! دل ما را کانون عشق شعلهور غیر با خاموششدن برای علی(ع) قرار بده.
خدایا! گناهان ما را به آبروی علی(ع) ببخش.
مردههای ما را به حق علی(ع) آزاد کن. کسانی را که آزادند، رحمت بیشتر نصیب آنها کن!
داعش را ریشهکن کن!
خدایا! به حقیقتت، امام زمان(عج) را دعاگوی ما قرار بده.
دین ما، کشور ما، رهبری و مرجعیت ما از حوادث حفظ فرما!
[1]. ابرها.
[2]. سورهٔ ذاریات: آیهٔ ۴۷.
[3]. الاصابة، ج۴، ص۴۷۰؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۳۰۰؛ تذکرة الخواص، ج۱، ص۵۶۰؛ المناقب خوارزمی، ص۸۲؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۲۱۶ و ۲۲۷؛ ذخائر العقبی، ص۸۲؛ احقاق الحق، ج۸، ص۱۸۲و ج۳، ص۱۰۲؛ الغدیر، ج۶، ص۱۱۰.
[4]. المناقب ابنمغازلی، ص۲۴۷: «أتى رجلان عمر بن الخطاب في ولايته يسألانه عن طلاق الأمة، فقام معتمداً بشيء بينهما حتى أتى حلقة في المسجد، وفيها رجل أصلع ، فوقف عليه، فقال: يا أصلع ما قولك في طلاق الأمة؟ فرفع رأسه إليه ثم أومأ إليه بإصبعيه فقال عمر للرجلين: تطليقتان، فقال أحدهما: سبحان الله، جئنا لنسألك وأنت أمير المؤمنين فمشيت معنا حتى وقفت على هذا الرجل. فرضيت منه بأن أومأ إليك، فقال: أو تدريان من هذا؟ قالا: لا، قال: هذا علي بن أبي طالب، أشهد على رسول الله سمعته وهو يقول: "لو أنّ السموات السبع وضعن في كفة ميزان، ووضع إيمان عليّ في كفة ميزان لرجح بها إيمان علي"».
[5]. النهایة في غریب الحدیث، ج۲، ص۲۲۲: «أنَّ رَجُلًا كَانَ يَنْظُرُ فِي الطَّوَاف إِلَى حُرَم الْمُسْلِمِينَ، فلَطَمه عَليٌّ، فاسْتَعْدَى عَلَيْهِ عمرَ، فَقَالَ: ضَربَك بِحَقٍّ أصَابَته عَيْن مِنْ عُيُون اللَّهِ».
[6]. اعلام الوری، ج۱، ص۴۸۷: «عن الصادق(ع):.... و لقد دخل أبو جعفر ابنه عليه السلام عليه فإذا هو قد بلغ من العبادة ما لم يبلغه أحد، فرآه قد اصفرّ لونه من السهر، و رمصت عيناه من البكاء، و دبرت جبهته من السجود، و ورمت ساقاه و قدماه من القيام في الصلاة، فقال أبو جعفر عليه السلام: فلم أملك حين رأيته بتلك الحال من البكاء، فبكيت رحمة له، و إذا هو يفكّر فالتفت إليّ بعد هنيئة من دخولي، فقال يا بنيّ: أعطني بعض تلك الصحف التي فيها عبادة عليّ عليه السلام، فأعطيته فقرأ فيها يسيرا ثمّ تركها من يده تضجّرا و قال: من يقوى على عبادة عليّ بن أبي طالب».
[7]. تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۵۱: «وبايعه الزبير والناس وسأل طلحة والزبير أن يؤمرهما على الكوفة والبصرة فقال تكونان عندي فأتحمل بكما فإني وحش لفراقكما».
[8]. نهجالبلاغه، نامهٔ ۶۱.
[9]. کمیلبنزیاد نخعی از خواص اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسن(علیهماالسلام) است. علما وی را از مقربین امیرالمؤمنین(ع) برشمردهاند. وی در ماجرای لشکرکشی سفیانبنعوف به شهر هیت، پنجاه نفر را در شهر باقی گذاشت و با بقیهٔ افرادش بدون اجازهٔ امیرالمؤمنین به قرسیسا رفت که مورد توبیخ امیرالمؤمنین قرار گرفت. در زمان حجاج، ابتدا از دست وی فرار کرد؛ ولی چون حجاج بهخاطر او بر قبیلهاش سخت گرفت، خود را تسلیم او کرد و به دستور حجاج گردن زده شد.
[10]. سورهٔ نساء: آیهٔ ۵۷: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا».
[11]. ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۲۴: «قال رميلة: وعكت وعكاً شديداً في زمان أمير المؤمنين عليه السلام، ثمّ وجدت منه خفّاً في نفسي في يوم الجمعة، فقلت: لا أعمل شيئاً أفضل من أن أفيض عليّ الماء وآتي المسجد واُصلّي خلف أمير المؤمنين عليه السلام.. ففعلت ذلك فلمّا علا المنبر في جامع الكوفة عاودني الوعك، فلمّا خرج أمير المؤمنين عليه السلام من المسجد تبعته، فالتفت إليّ وقال: ما أراك إلاّ مشتكياً بعضك في بعض، قد علمت ما بك من الوعك، وما قلت إنّك لا تعمل شيئاً أفضل من غسلك لصلاة الجمعة خلفي، وانّك كنت وجدت خفّاً فلمّا صلّيت وعلوتُ المنبر عاد عليك الوعك. قال رميلة: فقلت: والله يا أمير المؤمنين ما زدت في قصّتي ولا نقصت حرفاً، فقال لي: يا رميلة ما من مؤمن ولا مؤمنة يمرض مرضاً إلاّ مرضنا لمرضه، ولا يحزن حزناً إلاّ حزنّا لحزنه، ولا دعا إلاّ أمّنّا على دعائه، ولا يسكت إلاّ دعونا له».