سخنراني پنجم
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین و الطاهرین المعصومین المکرمین».
شخصیتشناسی شیخ کلینی
بزرگان دین ما چند مطلب را پشتوانهٔ اعتبار کتاب شریف «کافی» اعلام کردهاند: یک مطلب، شخصیت علمی، روحی و معنوی نویسندهٔ کتاب، مرحوم «محمدبنیعقوب کلینی»[1] است. از همین منطقهٔ «ری» بود و در روستایی حدود بیست کیلومتری شهرری به نام «کُلِین» به دنیا آمد. چون در روزگار او مرکز علما، مؤلفین و تدریس شیعه بغداد بود، ایشان در همان سن جوانی از روستای «کلین» به عراق سفر میکند. در بغداد، در حوزهٔ باعظمت شیعه که از اساتید بسیار مهم و فقهای عظیمالقدری برخوردار بود، شرکت میکند. آنقدر در نقل روایات امین بوده که در مقدمهٔ کتابش مینویسد: من آنچه بین خودم و خدا حجت داشتهام که فردای قیامت بتوانم این قلمزدنم را جواب بدهم، در این کتاب نوشتهام.
کتابش هم به چاپ زمان ما ده جلد، حدود پنجهزار صفحه و دارای شانزدههزار روایت در تمام مسائل اسلامی است. بهخاطر امینبودن، درستکاری، باتقوایی، دقیق و مواظببودنش، لقب «ثقةالاسلام» به او دادهاند که لقب کمی نیست؛ البته در آن زمان لقب کمی نبوده و بین صدها نفر عالم واجد شرایط شیعه این لقب را به او دادهاند که دیگر «مسلمین» هم ندارد؛ «ثقةالاسلام» یعنی انسانی که مورد اطمینان و اعتماد دین است. این خیلی لقب مهم و نشانگر عظمت تقوایی، معنویت، درستکاری و درستنوشتن اوست. خداوند به من توفیق داده از ابتدای بخش اصول کتاب «کافی» تا کلمهٔ آخرش (حدود سههزار و هشتصد روایت) را بخوانم؛ علت اینکه توفیق پیدا کردم که بتوانم تمام بخش اصول را ببینم و مطالعه و دقت کنم، این بود که بخش عظیم علمی حوزهٔ علمیهٔ قم چند جلسه من را دعوت کردند و به من پیشنهاد ترجمهٔ این کتاب را دادند. چهارپنج ترجمه دارد؛ یک ترجمه برای قرن یازدهم است که انشای آن ترجمه بهدرد مردم امروز نمیخورد. یک ترجمهٔ رایج هم دارد که حدود شصت سال پیش این ترجمه به این کتاب زده شده که هم انشای زیبایی ندارد و هم جاافتادگی دارد و گاهی هم اشتباه دارد.
متقنبودن احادیث کافی
نزدیک یک سال طول کشید که من با کمک ده کتاب علمی دیگر، این کتاب را ترجمه کردم؛ فقط یک روایت از این سههزار و هشتصد و چند روایت که با میزان روایتسنجی سنجیده شد، مردود بود و قابلقبول نبود. هم سندش و هم متنش عیب داشت و این خیلی عجیب است که در یک کتاب دوجلدی هزارصفحهای با سههزار و هشتصد و چند روایت، فقط یک روایت متن مضطربی داشته باشد و نشود قبول کرد. از خدا درخواست کردهام عمرم را مهلت بدهد که چاپشدهٔ این ترجمه را ببینم. روی آن خیلی زحمت کشیده شده است! انشای زیبایی دارد، عالمانه و تقریباً دقیق ترجمه شده است و سه عالم روی آن کار میکنند تا خداوند متعال محبت کند و از چاپ دربیاید و مورد استفادهٔ طلاب، دانشجویان و خانوادههای متدین قرار بگیرد. این یک علت اعتبار این کتاب باعظمت است.
اهمیت روایات کافی شریف
اما علت دوم که به این کتاب اعتبار داده، روایاتش است. انسان وقتی که روایات این کتاب را نگاه میکند، میفهمد که کمال و تمامبودن اسلام با روایات اهلبیت است. اگر روایات اهلبیت نبود، ما نمیتوانستیم راحت اسلام نازلشدهٔ خدا را از قرآن دربیاوریم. آنچه احکام فقهی در قرآن داریم، با روایات اهلبیت برای ما بیان شده است. ما حدود صدبار در قرآن مجید کلمهٔ «صلوٰة» را داریم: «أَقِمِ الصَّلَاةَ»[2]،«أَقَامَ الصَّلَاةَ»[3]، «وَإِقَامَ الصَّلَاةِ»[4]، «یقیمون الصلاة»[5]، «أَقِيمُوا الصَّلَاةَ»[6]؛ اما احکام فقهی این نماز که خدا صد و چندبار در قرآن فرموده، به وسیلهٔ چه کسی بیان شده که چگونه است؟ بخشی از آن را پیامبر(ص) بیان کرده است و بخش عمدهاش را هم ائمهٔ طاهرین، مخصوصاً حضرت صادق و امام باقر(علیهماالسلام) بیان فرمودهاند که منظور از این «صلاة» در قرآن چیست؛ و الّا نمازی که در قرآن است، نه تشهدش و عدد رکعاتش و نه اینکه نماز حمد و سوره، رکوع و سجده دارد، در قرآن بیان نشده است. لباس و مکان نمازگزار و مبطلات نماز، چیزهایی که عامل صحت نماز است، نماز طواف، نماز میت و نماز آیات، هیچکدام در قرآن نیست.
جنایت بزرگ به دین خدا
آنهایی که در کنار بستر بیماری پیغمبر(ص) گفتند «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»[7] قرآن برای ما بس است، پایهگذار یک جنایت بزرگ به دین خدا بودند. آنها «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ» را برای این گفتند که رابطهٔ مردم را با مفسرین، معلمین، آگاهان به قرآن و اهل ذکر که ائمهٔ طاهرین بودند، جدا بکنند؛ لذا چون دست مردم را از اهلبیت کوتاه کردند، تمام معانی آیات فقهی قرآن را با ساختن روایات منحرف کردند. معانی روزه، نماز، حج و شکل وضو را منحرف کردند. آنها (سقیفهٔ بنیساعده) رابطهشان را با اهلبیت قطع کردند، از کجا میتوانستند حقایق عبادات، احکام و معاملات، حلالوحرام و مباح را از قرآن دربیاورند؟ با چه وسیلهای رفتند؟ با عقل خود و قاعدهٔ خطرناکی به نام قیاس (من اینجور میفهمم). گفتند چون حکم خدا در اینجا این است و در اینجا ما حکم خدا را نمیدانیم، پس همان حکم را روی این حکم میآوریم. قیاس یعنی مقایسهای که من در یک جای قرآن یک حکم دارم، ولی در ده جای قرآن توضیح حکم را ندارم، همان حکم را به این ده تا جریان میدهم.
امام صادق(ع) به ابوحنیفه فرمود: اولین کسی که وارد قیاس شد، ابلیس بود.[8] فقه شما که بر قیاس استوار است و مقلد ابلیس هستید؛ یعنی دینتان ابلیسی است. «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ» یعنی قرآن کافی است؛ اصلاً دیگر لازم نیست دنبال امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام باقر، امام صادق و امام رضا(علیهمالسلام) بروید. این حرفی بود که کنار بستر پیغمبر(ص) زدند و این حرف عامل جنایت به قرآن و احکام الهی شد.
ما وقتی که کتاب «کافی» را میبینیم، کمال دین و اتمام نعمت را که روایات اهلبیت از امیرالمؤمنین(ع) تا امام عسکری(ع) است، در این کتاب میبینیم. یک اعتبار آن برای متن روایاتش است که بهنظر من هر شیعهای یکبار این کتاب را نخواند، جاهل به دینش میماند و با خواندن این کتاب، آدم معجزهٔ علمی اهلبیت را میبیند؛ میبیند هیچ بیماری فکری، روانی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و معاشرتی نبوده، مگر اینکه اهلبیت راهحلش را نشان دادهاند.
ویژگی مهم کتاب کافی
علت سوم این است که میگویند این کتاب، کتابی است که به نزدیکترین عصر ائمه نوشته شده. چه زمانی نوشته شده؟ چهلپنجاه سال بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع)؛ یعنی این کتاب شعبهٔ چشمههای علم امام عسکری، امام هادی، امام جواد، حضرت رضا تا وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیهمالسلام) است و گلآلود نیست. در سههزار و هشتصد روایت، یک روایت گلآلود دارد؛ آن هم در مقابل سههزار و هشتصد تا هیچ است و قابلملاحظه نیست. من بهخاطر رعایت امانت، این روایت را هم آوردهام، ولی در زیر روایت توضیح دادهام که این روایت سند و متنش هم اعتبار ندارد و حذفش نکردهام که به کار مرحوم کلینی دست نزده باشم؛ چون آدم باید امانت را رعایت کند. این مفاتیحی که من ترجمه کردهام و انشای هشتاد سال پیش شیخحاجعباس را به قلم روز برگرداندهام، خیلی ها به من میگویند چرا در این مفاتیح که شما ترجمه و انشایش را عوض کردی، حدیث کساء، سورهٔ روم و عنکبوت نیست؟ من به آنها میگویم که مفاتیح دستنویس مرحوم حاجشیخعباس قمی الآن موجود است؛ در پایان مفاتیح دستنویسش نوشته: خدا لعنت کند کسی را که به مفاتیح من چیزی اضافه بکند. من باید امانت را رعایت بکنم؛ وقتی خود صاحب مفاتیح گفته که هرکس به مفاتیح من اضافه بکند، به لعنت خدا، رسول و ائمه گرفتار بشود، من تحمل لعنت خدا، پیامبر(ص) و ائمه را نداشتم. او هم نفس پاکی داشت که لعنت و نفرینش هم گیراست؛ به این علت من مفاتیح را مطابق مفاتیح خودش درست کردهام و حتی در فارسیهایش هم کموزیاد نکردهام. انشا را زیباسازی کردهام، نه اینکه حالا یک صفحه را جور دیگر نوشته باشم؛ مطالب خودش است، ولی با یک انشای زیبا.
این سه مطلب بنا به فرمودهٔ بزرگان دین ما اعتبار کتاب «کافی» را در بین کتابهای دیگری که در این سیزدهچهارده قرن نوشته شده است، بیشتر نشان میدهد.
فضیلت مولای متقیان
به یک روایت از جلد دوم اصول کافی (آن اصولی که من از آن یادداشت کردهام؛ چون عربی و فارسی آن چندتا چاپ خورده است. حدوداً صفحهٔ 464 یا 462 است) توجه کنید و با دقت این روایت را گوش بدهید که بار این روایت بسیار سنگین است و انسان تا عمق روایت را نفهمد، محال است امیرالمؤمنین(ع) را بفهمد؛ نه اینکه ما امیرالمؤمنین(ع) را تفصیلاً بفهمیم، ما اصلاً گنجایش این را نداریم که حضرت را تفصیلاً بشناسیم. پیغمبر(ص) میفرماید: اگر درختها قلم و دریاها مرکب بشود، بخواهند آنچه را که در کتاب وجود تو قرار دارد، بنویسند، مرکبها تمام میشود، نویسندهها میمیرند و قلمها هم خلاص میشود و هنوز آیات کتاب وجودی تو باقی مانده است.[9] این در گنجایش ما نیست. پیغمبر(ص) فرمود: علی جان! کسی جز خدا و من تو را نشناخته است.[10]
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
این شعر مطابق با روایت است. بعضی از شعرها معنی روایت است. این شعر برای یک شاعر فارسیزبان است؛ یک شاعر عربی شعری دارد که خیلی شعر قیمتی است؛ واقعاً خداوند نور به قبرش ببارد که دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) میگوید: «هیهات» کلمهٔ هیهات یعنی بعید است، شما منتظرش نباش، اصلاً نمیشود و امکان ندارد:
هَیهاتَ أن یَأتی الزَمانُ بِمِثلِهِ
إِنَّ الزَمانَ بِمِثلِهِ لَعقیم
علی جان! بعید است که روزگار مانند تو را به وجود آورد. رحم روزگار از زاییدن یک علی دیگر عقیم است. جهان منتظر علی دوم نباشد. همین یکدانه را خدا با این کیفیت و موجودیت ساخته است.
بواطن قرآن کریم
در جلد دوم «کافی» صفحهٔ 462 وجود مبارک کلینی از حضرت باقرالعلوم(ع) نقل میکند. بخشی از روایات «کافی» عمق آیات به وسیلهٔ ائمه بیان شده است که اگر من بخواهم نمونهای برایتان بگویم، خیلی زیاد است و شاید دوسه شب طول بکشد. آیاتی هست که ائمهٔ ما از آنهایی پرسیدهاند که در زمانشان ادعای علمی کردهاند؛ آنها ظاهر آیه را بیان کردهاند، امام دلیل آورده که حرفت نسبت به این آیه به این دلیل یا با این جریان تاریخی باطل است و تو خائن به قرآن هستی.
قرآن مجید یک ظاهر دارد، همین است که در اختیار ماست؛ یک باطن اول دارد که همین معانی است که در ترجمه زیر آیات نوشته شده؛ باطن اول یک باطن دارد که میشود باطن دوم؛ باطن دوم، باطن سوم دارد؛ باطن سوم، باطن چهارم دارد؛ پیغمبر(ص) میفرماید: هفتاد باطن برای هر آیهٔ قرآن مجید موجود است. چه کسی میتواند به این هفتاد باطن برسد؟ این کار اهلبیت است؛ کار وجود مبارک امیرالمؤمنین، امام باقر، امام صادق و موسیبنجعفر(علیهمالسلام) است؛ کار شخص دیگری نیست. قرآن در خانه و بیت آنها نازل شده است. اینها خزانهٔ علم پروردگار هستند و میدانند که در این دریای بیساحل چه گوهرهایی از معارف قرار دارد.
معنای متمسکشدن
امام باقر(ع) (به نقل کلینی با سند)[11] این آیه را قرائت کرد که خدا به پیغمبر(ص) خطاب میکند: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی اوحِی الَیکَ انَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ».[12] واقعاً برادران و خواهران، الله اکبر از بار معنوی سنگین این آیه! اصلاً کوه تحمل بار معنوی و باطن این آیه را ندارد! دقت فرمودید دو مسئله در آیه مطرح است که خطاب و امر به رسول خداست: «فَاسْتَمْسِکْ». تمسک یعنی «چنگزدن». این چنگزدن معانی مختلفی دارد؛ من وقتی در هواپیما مینشینم و هواپیما مرا از تهران به مشهد میبرد، به من متمسک به هواپیما میگویند؛ یعنی خودت به تنهایی کاری از دستت برنمیآید و باید از هواپیما، قطار، کشتی و ماشین کمک بگیری. برای زندهبودنت باید متمسک به میوهها، سبزیجات و خوراکیها باشی. برای پوشاندن بدن باید متمسک به لباس باشی. «فَاسْتَمْسِکْ» حبیب من! چنگ بزن. «چنگ بزن» در آیه یعنی عمل کن و همراه شو «بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ» با قرآنی که به تو وحی کردهام؛ یعنی تمام زندگیات را قرآنی کن. این یک مطلب.
«إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» منِ خدا شهادت حق، درست و حقیقی میدهم که تمام زندگیات براساس «صراط مستقیم» است. این بخش اول آیه روشن است که به آیات چنگ بزن. در اینجا کلمهٔ تمسک یعنی عملکردن و هماهنگشدن با قرآن در همهٔ کارها و معنی دیگری ندارد.
کمال دین
«انَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» یعنی چه؟ اینکه خدا میگوید من شهادت میدهم تو بر این صراط مستقیم هستی، چیست؟ این راه کجاست، چه راهی است و چه کیفیتی دارد؟
امام باقر(ع) میفرماید: میدانید خدا در باطن آیهٔ «إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» چهچیزی به پیامبر میگوید؟ «إِنَّكَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ»[13] حبیب من! کمال دین تو، یعنی یک جادهٔ بیعیب، بیکمبود، صاف و جادهای که بنا به روایات از وجود انسان مستقیم کشیده شده و پایانش بهشت است. کمال دین و وجود و تمامبودن نعمت من بر تو این است که با ولایت علیبنابیطالب(ع) جان، روح و عقلت یکی است. حبیب من! آن راه مستقیم علیبنابیطالب است؛ یعنی علیبنابیطالب(ع) شاهد این است که راه تو راه مستقیم است.
صراط مستقیم
در روایات متعددمان است که از اینجا به بعد هرکس نزد پیغمبر آمد (یا مدینهای یا مکهای یا برای اطراف یا بین راه یا عرب بادیهنشین بود) و به پیغمبر(ص) گفت: در سورهٔ حمد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[14]، «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»[15]، «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»[16]، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»[17] روشن است؛ اما یا رسولالله! «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»[18] صراط مستقیم چیست؟ بااینکه خدا در آیهٔ بعد هم توضیح داده، ولی توضیح مبهمی است: «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»[19] این صراط مستقیم، صراط کسانی است که پروردگار به آنها نعمت ایمان، اخلاق و اعتقاد کامل داده و در ایمان، عمل، حال، اخلاص و اخلاق کم ندارند. با اینکه میگوید: «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»، اما این «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» چه کسی است؟ این روایت که دیگر با قرآن موافق است. میگویند بااینکه خدا گفته «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»، ما معنی صراط مستقیم را نمیفهمیم؛ این «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» چه کسی است؟
هرکس آمد و پرسید، پیغمبر(ص) یا بهخاطر دورنشستن امیرالمؤمنین(ع) اشاره کرد یا امیرالمؤمنین(ع) بغلدستش بود، دستش را روی شانهٔ علی(ع) گذاشت (در جواب مردم در آن ده سالی که مدینه آمدند و پرسیدند: صراط مستقیم یعنی چه) و اشاره کرد و فرمود: «هذا صراطٌ مستقیمٌ»[20] علی صراط مستقیم است یا فرمود: این صراط مستقیم است؛ یعنی بعد از رحلت من هرکس در هر مقام و شأنی دست از دامن علی(ع) و امامت، ولایت و اقتدای به او بردارد، در کجراهه افتاده است.
رستگاران امت
این روایت حضرت باقر(ع) خیلی عجیب است که پیغمبر اکرم(ص) کمال دین و اعتقادش به ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. چرا در آیات و روایات برای معرفی امیرالمؤمنین(ع) اینقدر سرمایهگذاری شده است؟ برای اینکه مردم (آنهایی که دنبال دین هستند) بعد از وفات پیغمبر(ص) دنبال شیاطین، مکتبهای انحرافی، عرفانهای کاذب، دینسازان و دزدان راه انسانیت نروند؛ لذا بعد از رحلت پیغمبر(ص)، نجات طبق آیات و روایات، فقط برای پیروان امیرالمؤمنین(ع) است. حدود ده سال رسول خدا(ص) در کوچه، بازار، خانه، خیابان و منبر این مطلب را تکرار کرد: «أنتَ و شيعتُكَ هُم الفائزون»[21] قیامت، رستگاری برای تو و اقتداکنندگان به توست و بقیه پیش خدا ارزشی ندارند. خدا میگوید عذابکردن ملتها برای من کار شاق سنگینی نیست که فکر کنم روز قیامت از صد نفر مردم، نود نفر را جهنم بریزند و طاقت و تحملش را نداشته باشم. این باطاقتی و بیطاقتی برای شما بندگانم است، نه من! من مؤمنین واقعی به انبیای گذشتهٔ قبل از پیغمبر(ص) و هرکس را که در زمان پیغمبر(ص) مؤمن بوده و مرده یا کشتهشده، به بهشت میبرم. بعد از رحلت پیغمبر(ص) هم هرکس بیعلی زندگی کند، به جهنم میبرم و باکی هم ندارم؛ چون دین و راه من علی است؛ توحید، نبوت، امامت و قرآن علی(ع) است. بیعلی(ع) یعنی بدون همهچیز زیستن. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی اوحِی الَیکَ انَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»[22] قال الباقر(ع): «انَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» یعنی یا رسولالله! «إِنَّكَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ».[23]
دعای پایانی
خدایا! این صراط مستقیم را از ما و زن و بچهها و نسل ما نگیر.
خدایا! ما را در این راه ثابتقدم بگذار.
خدایا! حیات و مرگ ما را حیات و مرگ علی(ع) قرار بده.
خدایا! قیامت ما را مورد شفاعت و محبت علی(ع) قرار بده.
خدایا! عید غدیر اختصاص به مسلمانها ندارد و عید انسانهاست، عیدی انسانهای کرهٔ زمین را نابودی داعش قرار بده!
نابودی دشمنان دین و مردم مسلمان را قرار بده!
عاقبت همهٔ ما را ختم بهخیر کن!
تمام گذشتگان ما را قرین رحمت فرما!
خدایا! اگر گرفتارند، به آبروی علی در برزخ همه را از گرفتاری نجات بده.
[1]. محمدبنیعقوببناسحاق، ابوجعفر الکلینی که در روستای کلین ری به دنیا آمد. نجاشی، عالم بزرگ علم رجال، وی را بزرگ و اوثق علمای زمان خودش میداند. وی از بزرگانی نظیر علیبنابراهیم نقل روایت کرده و دارای مصنفات و کتب بسیاری است که معروفترین آن «الکافی» میباشد. سرانجام در شعبان سال ۳۲۹ه.ق، در سالی که به تناثرالنجوم معروف است، در بغداد از دنیا رفت و در بابالکوفه بغداد دفن شد. برخی نقل کردهاند که بعضی از حکام بغداد دستور به تخریب قبر او دادند؛ هنگام تخریب بدن سالم او نمایان شد و دوباره ایشان را در همان جا دفن کردند.
[2]. سورهٔ اسراء: آیهٔ ۷۸: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقرآن الْفَجْرِ إِنَّ قرآن الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا».
[3]. سورهٔ بقره: آیه ۱۷۷: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ».
[4]. سورهٔ انبیاء: آیهٔ ۷۳: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ».
[5]. سورهٔ مائده: آیهٔ ۵۵: «اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ».
[6]. سورهٔ نساء: آیهٔ ۱۰۳: «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا».
[7]. الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۴: «أخبرنا محمد بن عمر حدثني إبراهيم بن يزيد عن أبي الزبير عن جابر قال دعا النبي صلى الله عليه وسلم عند موته بصحيفة ليكتب فيها كتابا لامته لا يضلوا ولا يضلوا فلغطوا عنده حتى رفضها النبي صلى الله عليه وسلم أخبرنا محمد بن عمر حدثني أسامة بن زيد الليثي ومعمر بن راشد عن الزهري عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة عن بن عباس قال لما حضرت رسول الله صلى الله عليه وسلم الوفاة وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم هلم أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده فقال عمر إن رسول الله قد غلبه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله...».
[8]. علل الشرایع، ج۱، ص۸۶: «أَبِي (رحمه الله) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعُقَيْلِيِّ الْقُرَشِيِّ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُرَشِيِّ رَفَعَ الْحَدِيثَ قَالَ دَخَلَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا حَنِيفَةَ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقِيسُ قَالَ نَعَمْ أَنَا أَقِيسُ قَالَ لَا تَقِسْ فَإِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ حِينَ قَالَ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ فَقَاسَ مَا بَيْنَ النَّارِ وَ الطِّينِ... ».
[9]. ینابیع المودة، ج۱، ص۲۶۴؛ بحار الانوار، ج۳۸، ص۱۹۷.
[10]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۶۰: «قال النبي (ص): يا علي ما عرف الله حق معرفته غيري وغيرك، وما عرفك حق معرفتك غير الله وغيري».
[11]. الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۲، ص۴۱۷: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيِّهِ (ص) فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ قَالَ إِنَّكَ عَلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ».
[12]. سورهٔ زخرف: آیهٔ ۴۳.
[13]. الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۲، ص۴۱۷.
[14]. سورهٔ حمد: آیهٔ ۱.
[15]. سورهٔ حمد: آیهٔ ۲.
[16]. سورهٔ حمد: آیهٔ ۳.
[17]. سورهٔ حمد: آیهٔ ۴.
[18]. سورهٔ حمد: آیهٔ ۵.
[19]. سورهٔ حمد: آیهٔ ۶.
[20]. الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۸۴: «أسند إلى جابر الأنصاري أن النبي ص أشار إلى علي و قال هذا صراط مستقيم فَاتَّبِعُوهُ»؛ بحار الانوار، ج۳۵، ص۳۲۰؛ المناقب ابنشهر آشوب، ج۲، ص۲۷۱؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۵۵۶؛ تفسیر فرات کوفی، ص۱۳۷.
[21]. حلیة الابرار، ج۲، ص۳۳۱.
[22]. سورهٔ زخرف: آیهٔ ۳۳.
[23]. الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۲، ص۴۱۷.