1- عبرانيان: يهوديان مانند اعراب آشوريان، از نژاد سامي هستند. زبان، ادبيات، فرهنگ، آداب، رسوم و اعتقادات اين اقوام چنان به يكديگر نزديك است كه دانشمندان معتقد شده اند اصل آنها به يك جا مي رسد و براي بررسي و تحقيق در زمينه فرهنگ هر يك از اين اقوام بايد نظري هم به فرهنگ ساير اقوام سامي انداخت. مثلاً اگر به بررسي ادبیات عرب مشغول باشيم، با مطالعه و تحقيق در زبانهاي عبري، سرياني و حبشي در كار خود موفقيت بيشتري كسب خواهيم كرد.
از سابقة تاريخي قوم عبراني اطلاع دقيقي در دست نيست. برخي دانشمندان معتقدند كه نام «عبراني » را كنعانيان پس از ورود حضرت ابراهيم (ع) به سرزمين كنعان به او داده اند و وي را عبراني خوانده اند كه بعدها جزو القاب او شد و لقب مذكور درخاندان وي باقي ماند؛ زيرا عبراني از ماده«ع ب ر» به معنا گذركردن از نهر مي آيد، به اعتبار اين كه حضرت ابراهيم (ع) از رود فرات عبور كرد و وارد كنعان شد.
برخي نيز معتقدند عبراني منسوب به عابر، نياي حضرت ابراهيم (ع) است. همچنين كساني با توجه به نام آزر پدر (يا عموي) آن حضرت گفته اند: اصل خاندان وي آريايي است ؛ اما دانشمندان اين نظريه را تأييد نمي كنند ، زيرا از معناي لغوي واژة آزر در قرآن كريم و متون اسلامي اطلاع درستی نداريم . نام پدر ابراهيم (ع) در تورات تارّح است.
2- حضرت ابراهيم (ع): عظمت حضرت ابراهيم خليل (ع)به حدي است كه وي همواره موجب نزاع يهوديت، مسيحيت و اسلام بوده است و هر يك، آن حضرت را از خود مي داند. از اين رو ،خداي متعال فرموده اند: « مَا كَانَ اِبْرَاهِيمُ يَهُودِياً وَ لَا نَصْرَانِيّاً وَلكِنكَانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ » (آل عمران :67) وي حتي ميان مشركان مكاني بلند داشت و آثار وي در مكّة مكرمه مورد زيارت و تقديس آنان قرار مي گرفت.
نسبت حضرت ابراهيم (ع) تا حضرت آدم (ع) در تورات آمده است. نسب نامه هاي تورات به كتب اسلامي نيز راه يافته و بدون دقت در اصل و منشأ آن پذيرفته شده است. به عقيدة اهل كتاب (در نتيجة جمع بندي حوادث كتاب مقدس) حضرت ابراهيم (ع) حدود 2000 سال قبل از ميلاد، يعني حدود 4000 سال پيش در شهر اور به دنيا آمد و به گفته تورات درآغاز به ابرام (يعني پدر بلند مرتبه ) ناميده مي شد، خداي متعال نام وي را در سن نود و نه سالگي به ابراهيم (يعني پدر اقوام ) تبديل كرد. شهر اور نزديك يك قرن پيش در عراق در ساحل فرات از زير خاك بيرون آمد و آثار باستاني در آنجا يافت شد.
به گفتة تورات پدر حضرت ابراهيم (ع) كه تارح ناميده مي شد، پسر خود ابراهيم (ع) و همسر وي ساره و نوة خویش حضرت لوط(ع) را برداشت و به سرزمين كنعان درغرب فلسطين عزيمت كرد. آنان در بين راه ازادامة سفر منصرف شدند و در شهرحران سكونت گزيدند. اين شهر در جنوب تركيه فعلي و مرز سوريه قرار دارد.
تورات مي گويد: ابراهيم (ع) در75 سالگي به امر خدا از شهر حرّان عازم كنعان شد؛ وي همسر خود ساره و برادرزاده اش لوط(ع) و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگي به كنعان رفتند و در آنجا روي كوهي در شرق بيت ايل خیمه زدند. حضرت ابراهيم (ع) پس از چندي در حَبرْون (الخليل) ساكن شد و تا آخرعمر در آنجا بود و اكنون مقبرة خانوادگي وي در آن مكان است. حضرت لوط (ع) به شهر سَدوم و شهر هاي مجاور آن رفت. مردم آن شهرها به سبب نا فرماني و بي اعتنايي به پيام وي به امر خداوند نابود شدند.
دو موضوع بسيار مهمدرتاريخ حضرت ابراهيم(ع) وجود دارد كه درتورات كنوني اشاره اي به آنها نشده است: يكي جريان بت شكني و به آتش افكندن وي و ديگري داستان بناي كعبه.
تورات داستان ذبح فرزند را مي آورد و مي گويد: حضرت ابراهيم (ع) مأموريت يافت حضرت اسحاق (ع) را قرباني كند، ولي اين مسأله را با وي در ميان نگذاشت و به او گفت «مي خواهم گوسفندي قرباني كنم و آن گوسفند را خداوند برايم خواهد فرستاد. »... اما در قرآن مجيد چنين آمده است « فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيُ قَالَ يَا بُنَيَّ اٍنِّي أََرَي فِي الْمَنَامِ أنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذْا تَرَي قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي اِنْ شَاءَ الله مِنَ الصَّابِرِينِ » (صافات :102). همان طور كه مي دانيم فرزند از مرگ نجات يافته و خداوند قوچي را فدية او قرارداد.....
3- اسماعيل (ع) و اسحاق (ع): دربارة حضرت ابراهيم (ع) در تورات مي خوانيم:
(1) بعد از اين وقايع ، كلام خداوند در رؤيا به ابرام رسيده ، گفت « اي ابرام من سپر تو هستم و اجر بسيار عظيم تو» .(2) ابرام گفت:«اي خداوند يَهْوَهْ مراچه خواهي داد ومن بي اولاد مي روم و مختار خانه ام اين العاذار دِمَشْقي است»(3) و ابرام گفت «اينك مرا نسلي ندادي و خانه زادم وارث من است »(4) در ساعت، كلام خداوند به وي در رسيده ،گفت :« اين وارث تو نخواهد بود بلكه كسي كه از صلب تو درآيد وارث تو خواهد بود»(5) و او را بيرون آورده، گفت: « اكنون به سوي آسمان بنگر و ستارگان را بشمار هر گاه آنها را تواني شمرد» پس به وي گفت «ذريت تو چنين خواهد بود »... (18) در آن روز خداوند به ابرام عهد بست و گفت « اين زمين را از نهر مصر تا به نهر عظيم يعني نهر فرات به نسل تو بخشيده ام .» (پيدايش 15 : 1-18 ).
سپس تورات، عهد ياد شده را به حضرت اسحاق (ع) نياي بني اسرائيل اختصاص مي دهد و در همان سِفر پيدايش مي گويد:
(18) وابراهيم به خدا گفت:« كاش كه اسماعيل در حضور تو زيست كند.» (19) خدا گفت : «به تحقيق زوجه ات ساره براي تو پسري خواهد زاييد و او را اسحاق نام نه و عهد خود را با وي استوار خواهم داشت تا با ذريت او بعد از او عهد ابدي باشد (20) و اما درخصوص اسماعيل تو را اجابت فرمودم؛ اينك او را بركت داده بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم، دوازده رييس از وي پديد آيند و امتي عظيم از وي به وجود آورم (21) ليكن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت كه ساره او را بدين وقت در سال آينده براي تو خواهد زاييد.»(پيدايش 17: 18-21)
به گفتة تورات، خداوند بارها به ابراهيم (ع) وعدة نسل فراوان داده بود. كنيز آن حضرت به نام هاجر پسري به دنيا آورد كه اسماعيل (يعني خدا مي شنود) ناميده شد. پس از چهارده سال ساره فرزندي به دنيا آورد كه اسحاق (يعني مي خندد ) ناميدند.
كتاب تورات در اين قسمت به كوتاهي سخن مي گويد و فقط اشاره می کند كه حضرت اسماعيل (ع) در فاران ساكن شد و مادرش براي او زني از مصر گرفت. پيدا شدن آب براي اسماعيل (ع) نيز كه طبق احاديث اسلامي در مكه بوده و اكنون هم به نام زمزم باقي است، به گفتة تورات در مكاني به نام بِئر شبع بوده است !
از نظر تورات، اسحاق جانشين ابراهيم خليل گرديد و دو فرزند توأم براي او به دنيا آمد. آنكه نخست ديده به جهان گشود. عيسو ناميده شد. اين كلمه در لغت به معناي پُرمو است. به گفتة تورات اين كودك در هنگام تولد موهاي بسياري بر تن داشت. توأم ديگر يعقوب (يعني تعقيب می کند ) خوانده شد، زيرا هنگام تولد، كودك قبلي را تعقيب كرد و پس از او به دنيا آمد.
4- اسرائيل: حضرت يعقوب (ع) دوازده پسر داشت و به اسرائيل ملقب بود .اهل كتاب اين اسم مركب را چنين معنا مي كنند : كسي كه برخدا مظفر شد، ولي اصل معناي آن در عبري چنين است : كسي كه بر قهرمان پيروز شد. به گفتة تورات، كشتي گرفتن حضرت يعقوب (ع) با خدا كه به پيروزي او بر خدا انجاميد، علت مقلب شدن وي به اسرائيل است.(پيدايش 32: 24-32) اهل كتاب از زمانهاي قديم گفته اند كه مقصود از خدا در اين داستان يكي از فرشتگان خداست (رك: هوشع 12: 3-4).
پس از چندي حادثة مفقود شدن حضرت يوسف (ع)پيش آمد و سرانجام اين موضوع موجب شد كه بني اسرائيل در مصر اقامت كنند. مطالب سِفر پيدايش تورات به اينجا خاتمه مي يابد.
در آغاز سفر خروج تورات مي خوانيم كه دوازده پسر حضرت يعقوب(ع) در مصر زندگاني خوبي داشتند و نسل ايشان در آن سرزمين منتشر شد. مدت توقف آنان در مصرچهارصد و سي سال بود.(خروج 12 :4 ) . دوازده قبيلة بني اسرائيل كه در اصطلاح سِبط ناميده مي شوند، در علوم و فنون پيشرفت كردند و همين امر موجب حسادت مصريان شد. علاوه بر اين، مصريان مي ترسيدند بني اسرائيل با نيروي خود زمام امور را به دست گيرند، از اين رو به استضعاف آنان اقدام كردند و كارهايي دشوار و جانكاه به عهدة ايشان گذاشتند. همچنين مقرر شد قابله هاي مصري نوزادان پسر بني اسرائيل را براي كشتن معرفي كنند و فقط داشتن دختر براي آنان مجاز می باشد.
5 - دين مردم صحرانشين: عبرايان در آغاز قومي صحرانشين بودند و نخستين اقامت آنان در شهرها زمان حضرت يوسف (ع) بود.1 صحرا نشيني دراعتقادات ومراسم ديني آن قوم تأثير فراواني داشت. هنگامي كه حضرت موسي (ع) آنان را از دست فرعون نجات داد، مجبور شدند مدت چهل سال در صحراي سینا بمانند، ولي پس از آن پيوسته در شهرها به سر مي بردند و تمدني را پايه گذاري كردند كه ميراث گرانبهاي قوم يهود شد. مسيحيت نيز زاييدة همين تمدن است.
6- تحول افكار در اقوام بني اسرائيل: تحول افكار ملتها امري عادي و طبيعي است و عبرانيان در خلال كوچ و جابجايي تحت تأثير انديشه هاي ملل گوناگون قرار مي گرفتند. در سورةاعراف ،آيه 138 آمده است كه بني اسرائيل هنگام خروج از دريا و نجات از دست فرعون، به گروهي بت پرست برخوردند. آنان از حضرت موسي(ع) تقاضا كردند براي ايشان نيز بتي قرار دهد و اين خواسته به شدت رد شد. همچنين هنگامي كه درمصرمستقربودند، باورهاي مصريان درآنان تأثيرگذاشته بود، به گونه اي كه پس از ترك آن سرزمين، به تقليد مصريان كه گاو را مقدس مي دانستند، آنان نيز گوساله اي ساختند و به عبادت آن مشغول شدند.
7- حضرت موسي (ع): در باب دوم سِفر خروج تورات مي خوانيم كه يك تن از بني اسرائيل2 با يكي از دختران قبيلة خود ازدواج كرد و داراي پسري شد. مادر نوزاد به منظور نجات وي از چنگال مأموران فرعون او را مدت سه ماه پنهان كرد. ازآنجا كه مخفي نگه داشتن كودك براي هميشه ممكن نبود، مادرش صندوقي تهيه كرد و منافذ آن را با قير اندود و كودك را در آن نهاد و در ميان نيزارهاي رود نيل رها كرد. خواهر وي در آن حوالي ايستاد تا ببيند چه بر سر او خواهد آمد. اندكي پس از آن، دختر فرعون كه براي شستشو به سوي نيل آمده بود، صندوق را مشاهده كرد و يك تن از كنيزان خود را به دنبال صندوق فرستاد. هنگامي كه صندوق را براي وي آوردند، آن را گشود و ديد كودكي درآن گريه می کند. دل او برآن كودك سوخت وگفت معلوم مي شود اين كودك از بني اسرائيل است. درآن حال خواهر كودك جلو آمد و پيشنهاد كرد زني را براي شير دادن وي بياورد. دختر فرعون پذيرفت و خواهر كودك، مادر خود را نزد آنان آورد. دختر فرعون به او گفت اين كودك را با خود ببر و شير بده، من نيز مزد تو را خواهم داد. پس از چند سال وقتي كودك بزرگ شد، مادرش او را نزد دختر فرعون برد. دختر فرعون او را به پسري پذيرفت و نام موسي (موشه در عبري يعني: از آب كشيده شده ) را بر او نهاد. بر اساس برخي محاسبات تاريخي، اين حادثه در حدود 1250 ق.م . رخ داده است.
به هر حال حضرت موسي (ع) امور قوم خود را سامان داد و آنان را براي مبارزه با كافران آماده كرد و احكام خدا را به آنان تعليم داد. وي قوم بني اسرائيل را بركت داد و در صد وبيست سالگي در مكاني به نام موآب، حوالي درياي مّيت، درگذشت و بني اسرائيل براي او سي روز عزا داري كردند. اين جريان در آخر سفر تثنيه يافت ميشود و تورات بدانپايان مي يابد:
(5) پس موسي بندة خداونددرآنجا به زمين موآب برحسب قول خدواند مرد(6)و او را در زمين موآب درمقابل بيت فعور دردره دفن كرد3 و احدي قبر اوراتا امروز ندانسته است (7) و موسي چون وفات يافت، صد و بيست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش كم شده بود(8) و بني اسرائيل براي موسي در عَرَبات موآب سي روز ماتمگرفتند. پس روزهاي ماتم و نوحهگري براي موسي سپري گشت(9) و يوشع بن نون از روح حكمت مملو بود، چون كه موسي دستهاي خود را بر او نهاده بود و بني اسرائيل او را اطاعت نمودند و بر حسب آنچه خداوند به موسي امر فرموده بود، عمل كرد (10) ونّبيي مثل موسي تا به حال در اسرائيل برنخاسته است كه خدواند او را روبرو شناخته باشد(11) در جميع آيات و معجزاتي كه خدواند او را فرستاد تا آنها را در زمين مصر به فرعون و جميع بندگانش و تمامي زمينش بنمايد (12) و در تمامي دست قوي و جميع آن هيبت عظيم كه موسي در نظر همة اسرائيل نمود (تثبيه 34: 5-12)
8- تأسيس يهوديت: در باب سوم سفر خروج مي خوانيم كه حضرت موسي (ع) در بيابان حوريب در دامنة كوه، صداي خداي متعال را از ميان آتشي از بوتة خار شنيد كه با او سخن مي گويد.
تورات مي گويد: خدواند به حضرت موسي (ع) وعده داد بني اسرائيل را از دست مصريان نجات دهد و سرزمين كنعان وحدود آن را كه اماكن پر بركتي بودند، به ايشان عطا كند. از اين رو، موسي (ع) رسالت يافت نزد فرعون برود و از او بخواهد كه بني اسرائيل را رها كند. وي با معجزاتي عازم مصر شده مقرر گرديد برادرش هارون به وي كمك كند .
به گفتة تورات، خداي متعال به حضرت موسي(ع) قدرت داد تا به اعجاز، عصاي خود و برادرش را به اژدها تبديلكند و نيز از دست خود نور سفيدي ساطع نمايد. فرعون جمعي از جادوگران را گرد آورد تا با حضرت موسي(ع) مسابقه بدهند. اژدهاي مزبور تمامي آلات و ادوات آنان را بلعيد و آنان دانستند كه كار آن حضرت ، جادو نيست. به فرمودة قرآن مجيد آنان بدون ترسي از فرعون به حضرت موسي(ع) ايمان آوردند. پس از اين معجزات چند عذاب بر مصريان فرود آمد و هر بار فرعون قول مي داد بني اسرائيل رامرخص كند، امات به قول خوود عمل نمي كرد. تورات ده نوع عذاب را بر مي شمارد:
- تبديل شدن آبهاي مصريان به خون .
- زياد شدن قورباغه ميان آنان .
- زياد شدن پشه .
- زياد شدن مگس.
- مرگ حيوانات مصريان بر اثر وبا.
- مبتلا شدن مصريان و چارپايان آنان به دُمَل .
- فرود آمدن تگرگ برآنان و تلف شدن مقدار زيادي از حيوانات و مزارع.
- زياد شدن ملخ.
- تاريك شدن مساكن مصريان تا سه روز.
- هلاكشدن نخست زادگان انسان و حيوان همة مصريان حتي نخست زاده خود فرعون.
به گفتة تورات، فرعون سرانجام تسليم شد و حضرت موسي (ع) و هارون (ع) را شبانه طلبيد و به آنان گفت با بني اسرائيل به هر جا كه مي خواهيد برويد. پس آنان به سوي درياي سرخ در شرق مصر كوچ كردند و آنجا اردو زدند. پس از چندي فرعون پشيمان شد و با لشكر خود به تعقيب آنان شتافت. قوم موسي از دور آمدن فرعونيان را مشاهده كردند. در آن هنگام حضرت موسي (ع) دست خود را به طرف دريا دراز كرد. و دريا شكافته شد و خشك گرديد و بني اسرائيل به آساني از آن عبور كردند.4 آنگاه لشكريان فرعون وارد شدند و حضرت موسي(ع) به امر خداوند با اشارة دست، آنان را غرق كرد.
بني اسرائيل در حوالي شبه جزيزة سينا توقف كردند و درآنجا براي آنان از آسمان چيزي مانند شبنم و نيز مرغ بلدرچين كه به عربي سَلويْ ناميده مي شود، فرود مي آمد و آنان آنها را مي خوردند. اين جريان تا چهل سال يعني در تمام مدت سرگرداني بني اسرائيل در بيابان ادامه داشت. تورات مي گويد آن غذاي شبنم گونه " مَنْ " ناميده شد، زيرا بني اسرائيل با ديدن آن به زبان عبري پرسيدند: «مان هوء» معني آن چيست؟.
- اين موضوع در سورة يوسف آيه 100 آمده است.
- نام وي در احاديث اسلامي عمران و درتورات عمرام بن قهات بن لاوي بن يعقوب است (خروج 6: 14-20)
- دفن كننده معلوم نيست و برخي مي گويند مقصود خداوند است.
- از نظر اهل كتاب دريايي كه بني اسرائيل از آن عبور كردند درياي سرخ كه در مرز مصر قرار داشت. جمعي از مسلمانان اين دريا رارود نيل دانسته اند.
نویسنده: حسین توفیقی
منبع : نشریه الکترونیکی سفیر دانایی