لطفا منتظر باشید

عاشقانه‏ترين مناجات

  • تاریخ انتشار:   14 ارديبهشت 1389
  • تعداد بازدید:   773

از امام باقر عليه‏السلام روايت شده : اميرالمؤمنين على عليه‏السلام آن گاه كه در عراق بود ، روزى پس از نماز صبح ، به وعظ و نصيحت پرداخت و از خوف خدا گريست و ديگران هم از گريه حضرت به گريه نشستند ، آن گاه فرمود : به خدا قسم كه از زمان دوستم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اقوامى را به ياد دارم كه صبح مى‏نمودند و شب مى‏كردند ، در حالى كه چهره‏ها گرفته و احوالشان پريشان و شكم‏ها از گرسنگى به پشت چسبيده و پيشانى آنان از اثر سجده چون زانوى شتر بود ! ! شب را در حال سجده و قيام براى پروردگارشان به روز مى‏آوردند ، گاهى مى‏ايستادند و گاهى پيشانى به خاك مى‏نهادند و با خداى خود سرگرم گفتگو و مناجات بودند و آزادى خويش را از آتش جهنم از حضرت او مى‏خواستند ، به خدا سوگند با همه اين احوال آنان را مى‏ديدم كه بيمناك و هراسانند ! !
و در بعضى از روايات به دنباله اين گفتار آمده كه : آنان چنان بودند كه گويا صداى افروخته شدن آتش در گوش آن‏ها است ، هرگاه نزد آنان نام خدا برده مى‏شد ، چون درخت خم مى‏شدند و چنان بودند كه گويا شب را در غفلت به روز آورده‏اند . راوى مى‏گويد : پس از اين سخنان ، ديگر آن حضرت را خندان نديدند ، تا به جوار رحمت حضرت حق منتقل شد

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه