لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
کلام در جمله «تجلبب الخوف»  بود. جلباب به معناي لباس است. احتمالا معني جمله اين است که خوف سراپاي قلب عباد خدا را که مورد اعانت و ياري حضرت حق هستند پوشانده و از اين نظر چيزي کم ندارند. خوفشان يک خوف کامل و کاربردي است. به اين معنا هم اشاره شد که اين خوفي که اميرالمومنين(ع) مطرح فرمودند: خوف مثبت است در مقابل خوف منفي. موارد خوف منفي بيان شد.
محصول تمام موارد خوف منفي اين است که اين خوف منفي يا مولدش خيالات است. خيالاتي که هيچ تکيه گاهي ندارد. دليل و برهاني ندارد و يا مولدش اين است که انسان فکر غلط نسبت به حقايق ممکن است برايش پيش بيايد و اين فکر باعث بشود او را بترساند مثل اينکه آدم يک عمري را با محسوسات و لذت‌ها در اين عالم سر و کار دارد خداي نکرده به اين فکر شيطاني دچار بشود که مرگ يعني طبل خاموشي مطلق زدن. فکر بکند آدم با مردنش همه چيز از دست مي‌رود. تمام داشته‌ها از دست مي‌رود و بعد از مرگ هم جز ظلمت و عدم چيز ديگري وجود ندارد، براي از دست رفتن داشته‌هاي محسوس به خاطر اين فکر غلط انسان به ترس مي‌افتد. درحالي که اگر انسان ايمان به تمام مسائل بعد از مرگ داشته باشد. مسائلي که پروردگار مهربان در وحي مطرح فرموده بخصوص در قرآن که بيش از 1000 آيه معاد و بعد از مرگ را دنبال كرده. تمام انبياي الهي از مسائل بعد از مرگ خبر قطعي دادند. ائمه طاهرين (عليهم‌السلام) خبر قطعي دادند. وقتي آدم يقين پيدا بکند که دارايي‌هاي مثبت جمع شده اش در دنيا مثل ايمان و عمل صالح، اخلاق حسنه، خدمت به مردم اينها همه نهال‌هايي است که رشدش را بعد از مرگ و محصولاتش را ملاحظه خواهد کرد. ]ماتقدموا لانفسکم من خير تجدوه عند الله هو خيرا و اعظم اجرا[  آيه در سوره مبارکه مزمل آخرين آيه است. همين آيه را کسي باور بکند و آنچه را که در آيه شريفه اشاره به آن کرده، اين را داشته باشد. ديگر معني ندارد از مرگ بترسد. چون وقتي اين آيه را باور کرد مي‌بيند از يک جاي محدودي به يک محل نامحدودي مي‌رود از جايي که نعمت‌ها خيلي خيلي اندک است و متاع دنيا قليل است دارد به جايي مي‌رود که آنجا نعمت‌ها خلود دارد ]لامقطوعة ولاممنوعة[  است ديگر معني ندارد بترسد.
و اما ترس مثبت که موارد بسيار مهمي دارد و اين ترس جزء سرمايه‌هاي بسيار پرمنفعت مردم مومن و اولياء پروردگار است. يکي خوف از پيش آمدن خطر و خسارت براي مردم است که يک چنين خائفي اولا آگاه است به اينکه انحرافات و گناهان و فسادهاي مردم برايشان خطر و خسارت پيش مي‌آورد. علاوه بر اين آگاهي، عاشق مردم است و محب مردم است و براي مردم دغدغه دارد به تعبير روانشناسان ديگردوست است. فقط خودش را نمي‌خواهد. بلکه عاشق ديگران است که آنها هم از همه نعمت‌هاي دنيايي و آخرتي مردم بهره‌مندند که چنين خوفي در آيات قرآن مجيد از انبياي خدا نقل شده است. انبياء مي‌ترسيدند اما براي مردم. علت ترسشان آگاهي به عواقب زشتي‌هاي مردم بوده و علاقه به مردم. هم عاشق مردم و هم آگاه به نتيجه کار مردم بودند. آيات در اين زمينه بسيار مهم است. ]لقد ارسلنا نوحا الي قومه فقال يا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غيره[  اولا دارد براي مردم اين مطلب را مطرح مي‌کند که با همه بت‌هاي جان دار و بي جان قطع رابطه بکنيد. اينجا جمله نکره در سياق نفي است. «مالکم من اله غيره» يعني معبودي جز وجود مبارک پروردگار براي شما وجود ندارد يعني پايه توحيد را در دل مردم با تحريک عقل آنها قوي مي‌کند  و مردم را از شرک پاک مي‌کند و به مردم مي‌فهماند که اگر بنا باشد که خودتان را هزينه بکنيد، خودتان را خرج خدا بکنيد. «اعبدوا الله» چرا خرج خدا بکنيد؟ «مالکم من اله غيره» چون مردمي غير خدا شما نداريد. هرچه غير او به عنوان اله انتخاب کرديد پوچ، ناپايدار و غلط است. «اني اخاف عليکم عذاب يوم عظيم» اين خوف مثبت است که منشائش آگاهي خائف به آينده است و منشائش محبت خائف به مردم است که به مردم بي تفاوت نيست. دلش مي‌سوزد براي مردم و علاقه دارد مردم نجات پيدا بکنند. عاشق مردم است که به عذاب دچار نشوند. البته اين حال را بايد هر مبلغ اسلامي داشته باشد. يعني هم با آگاهي با مردم نسبت به عواقب زشتي‌هاي مردم حرف بزند و هم بي تفاوت نسبت به مردم نباشد. واقعا عاشق نجات مردم باشد. واقعا دغدغه براي مردم داشته باشد.
اما سوره مبارکه هود، آيه 84 که در اين آيه هم خوف مثبت را خداوند مطرح مي‌کند. آيه نکات خيلي سنگيني دارد که توجه به اين نکات بخصوص در وقت تبليغ اثر کاربردي در شنونده دارد. ببينيد وجود مبارک حضرت شعيب مبعوث به رسالت در قومي شده که غرق در فساد هستند. فساد اقتصادي و اعتقادي و فکري دارند که در آيه همة موارد مطرح است. ]الي مدين اخاهم شعيبا[  اين يک نکته بسيار مهم در آيه است. مردمي که کافرند و بت پرستند. مشرکند و فساد اقتصادي و فکري و اعتقادي دارند، چقدر لطيف است که خدا مي‌فرمايد: من به سوي مردم مدين برادرشان شعيب را فرستادم. اين برادري از برادري پدر ومادري خيلي بالاتر است. اين برادري، برادري قلبي و انساني است. اين مي‌خواهد نشان بدهد که انبياء چقدر به شما نزديکند و شما فعلا تا در فساد هستيد ميليون‌ها فرسخ از انبياء دوريد. اما ببينيد انبياء به شما چقدر نزديکند که حالشان نسبت به شما حال برادر است. يعني شما را مي‌خواهند. شما را دوست دارند. دلشان براي شما مي‌سوزد. براي شما دغدغه دارند. تمام حالات يک برادر واقعي در انبياي من نسبت به شما موج مي‌زند. خيلي عجيب است که انبياء خدا نسبت به مردم از چنين حالات ملکوتي برخوردار بودند و به همين خاطر هم بود که خيلي زود عصباني نمي‌شدند که به پروردگار عالم شکايت بکنند. 950 سال بر نوح پيامبر گذشت تا به پروردگار عالم گفت ]لم يلدوا الا فاجرا کفارا[  مي‌بيني که اينها اين قدر انحراف در آنها ريشه دار شده که بچه هايي هم که در اين خانواده‌ها به دنيا مي‌آيند فاجر و كافر هستند. يعني تحت تربيت اينها که نمي‌گذارند حقايق دين در آنها اثر بگذارد و فاجر بار مي‌آيند و حالا ]لاتذر علي الارض من الکافرين دياراً[
]قال ياقوم اعبدوا الله مالکم من اله غيره[  ببنييد وحدت تبليغ در انبياي خدا بوده. نوح پيامبر هم هزاران سال قبل از حضرت شعيب به ملت گفت: ]اعبدوا الله مالکم من اله غيره[ يعني کل انبياء مبلغ يک حقيقت بودند، توحيد و توحيد عملي. ]ولاتنقصوا المکيال والميزان[  اين فساد اقتصادي مردم زمان شعيب بود. يعني روز روشن دزد بودند. نسبت به جنس هايي که به مردم مي‌فروختند، خائن به اجناس کيلي و اجناس کشيدني بودند. هم کيل را کم مي‌گذاشتند و مي‌دزديدند و هم اجناس وزني را کم مي‌گذاشتند و مي‌دزيدند. «اني اراکم بخير» ببينيد خير هم در اينجا الف و لام ندارد. يعني من يقينا نمايان کننده خير براي شما هستم. من به هر چيزي شما را دعوت مي‌کنم خير است. «واني اخاف عليکم عذاب يوم محيط» من دارم مي‌ترسم و من غرق در ترسم که براي شما نسبت به عذاب روزي که اين عذاب فراگير است. محيط صفت عذاب است. اين يک ترس که ترس مثبت است.
ترس دوم خوف از سوء عاقبت است که در اين زمينه هم نکته‌هاي خيلي زيبايي از بزرگان نقل شده. مثلا مي‌گويند يک نفر به سلمان گفت: حالت چطور است؟ گفت: بعدا مي‌گويم. گفت: بعدي ندارد همين الان بگو، حالم خوب است يا حالم بد است. از اين دو حال خارج نيستي. يا سرحالي يا بدحالي. سلمان گفت: بعدا مي‌گويم. گفت: چه وقت مي‌گويي که حالت خوب است يا بد است؟ گفت: از صراط که رد شدم و يقين کردم که گرفتار عذاب الهي نخواهم شد آنجا به تو مي‌گويم حالم خوب است. اين يعني خوف از سوء عاقبت. نه اينکه حالا ما مردم مومن يا مردم طلبه‌ها با روش صحيحي که خدا ما را به آن هدايت کرده از عاقبت سوء بترسيم که حتما اين عاقبت را داريم. نه. خوف از اينکه مبادا دچار سوء عاقبت بشوم. مبادا با اين ثروتي که خدا به من داده، قارون بشوم، مبادا با اين حکومتي که به من داده، فرعون بشوم، مبادا با اين علمي که به من داده بلعم باعورا بشوم. يعني خطر در راه من چه در امر مال و چه در امر مقام وچه در امر علم وجود دارد و مي‌ترسم. و همين ترس هم باعث مي‌شود که مرا از افتادن در موارد سوء عاقبت حفظ بکند. حالا مواردش هم خيلي روشن است. پروردگار ثروت به من داده. نمي‌گذارم دچار بخل بشوم، نمي‌گذارم دچار طمع بشوم که از حلال به حرام بيفتم، نمي‌گذارم دچار حرص بشوم پول را در مي‌آورم و هم خرج خودم و خانواده ام مي‌کنم و هم اگر اضافه دارم در گردونه انفاق و صدقه و کار خير مي‌اندازم. اگر اين کار را نکنم مي‌ترسم دچار سوء عاقبت بشوم. مي‌ترسم من پولدار قارون بشوم من صندلي دار فرعون بشوم، من علم دار بلعم باعورا بشوم. مي‌ترسم که اين علمي که دارم خداي نکرده اگر مواظب خودم نباشم و علمم را با تقوا همراه نکنم سر از کسروي شدن در بياورم. عکس‌هاي کسروي هست ايامي که روحاني بوده، خوب هم درس خوانده در يکي از مهمترين مساجد تبريز هم امام جماعت بوده و مسجدش شلوغ هم بوده. من همه اينها را در يک سفر تبريز در يک نمايشگاه ديدم. خيلي چهره زيبايي داشته معمم و عالم هم بوده و گرايش مردم هم به او خوب بوده. اما اين علمش را چون با تقوا توام نکرده بود بعدا آمد خرج دين سازي کرد. به قول خودش پاک ديني به وجود آورد و حملات عجيبي را عليه قرآن مجيد و روايات و فرهنگ شيعه و عزاداري بر حضرت سيدالشهداء کرد، بعد هم اين آدمي که نان خور امام زمان بود نان خور رضاخان شد و به دست پاک فدائيان اسلام و به فتواي مرحوم علامه اميني، مرحوم نواب صفوي و سيدحسين امامي رفتند و او را از پا در آوردند. بترسم از اينکه مبادا فراواني علم من، مرا به ادعاي خلاف خدا وادار بکند. يعني ببينم اقبال و توجه مردم را و يک مغازه در مقابل انبياي خدا و ائمه طاهرين باز بکنم. بيشتر اين انحرافات سنگين مال عالماني بوده که اهل تقوا نبودند. شما ببينيد هفتاد سال دانشمندان آلمان و مسکو و لنينگراد و استالين گراد مردم را از خدا جدا کردند. يک آدم عامي نيامد و آيين کمونيستي را سرپا بکند. ريشه از هگل شروع شد تا به لنين قدرت گرفت و بعد هم چون «اما الزبد فيذهب جفاءا» به باد رفت ولي ميليون‌ها نفر را از خدا جدا کردند. آن ميليون‌ها نفر مردند و خودشان هم مردند و تاوان اين گناه مکتب سازي را هم نمي‌توانند پيش پروردگار بدهند.
خوف از سوء عاقبت که پولدار دائما در ترس باشد نکند قارون بشود. همين ترس نگهبان او از قارون شدن است. صندلي دار بترسد نکند فرعون بشود، عالم و دانشمند بترسد نکند بلعم باعورا و کسروي و لنين و امثال آنها بشود و اين سوء عاقبت اگر پيش بيايد و درها را به روي انسان ببندد يقينا آدم به خسران ابد دچار مي‌شود. حالا قرآن را عنايت کنيد سوره مبارکه توبه آيه 75 و 76 کساني را مي‌گويد که به سوء عاقبت دچار شدند.
البته در مسئله مالي. در اعراف هم سوء عاقبت عالم را مي‌گويد و در قصص هم سوء عاقبت ثروتمند را مي‌گويد.
]ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله[  من تبعيضيه است. يعني بعضي‌ها حسابي با خدا پيمان مي‌بندند. كه اگر ثروتي به ما بدهد؛ البته به قرينه آيات بعد و قرينه اي که خود اين آيه دارد، فضل به معناي ثروت است. كما اينكه در اين آيه آمده ]فاذا قضيت الصلاة فانتشروا في الارض وابتغوا من فضل الله[  يعني مال و معيشت و ثروت. اگر خدا به ما هم ثروت بدهد «لنصدقنّ ولنکوننّ من الصالحين» چه با تاکيد هم با خدا پيمان مي‌بندند. يقينا و حتما هم ما از بندگان شايسته تو خواهيم شد. الان چه توقعي داري که بنده شايسته تو باشيم. ما چيزي در اختيار نداريم که بخواهيم انفاق بکنيم و يا کار خيري بکنيم مثلاً حوزه‌اي بسازيم و يا مسجدي بسازيم چه توقعي داري، ما دستمان خالي است. اگر به ما بپردازي ما اهل انفاق و اهل کار خير و از بندگان صالح تو خواهيم شد. حالا براي اينکه به شما ثابت بکنم كه اي پيمان بستگان با من که داريد دروغ مي‌گوييد. راه رسيدن پول را براي شما باز مي‌کنم. ]فلما آتاهم من فضله[  وقتي که به آنها پرداختم ]بخلوا به[ يعني از عشق پول دچار بخل شدند. يعني پول را تبديل به معشوق کردند و نتوانستند از اين معشوق جدا بشوند مثل قارون.
يک کتاب شش جلدي است که يکبار هم چاپ شده البته اگر بخواهد بار دوم چاپ بشود يک متخصص ادبي بايد متن را به قلم زيباي روز برگرداند. به نظرم در اين کتاب شش جلدي نکته خيلي زياد است. من مولفش را هم ديده بودم. حدود 100 جلد کتاب نوشت و حتي در بستر مرگ هم باز هم مشغول بود و کتاب و قلم و کاغذ دور و برش بود که از دنيا رفت. مرحوم حاج شيخ ذبيح الله محلاتي. من خيلي خدمتشان مي‌رسيدم. از جمله کتاب هايشان اين کتاب رياحين الشريعه است. ايشان آدم محقق و کتاب ديده و اهل مطالعه بود و براي بزرگان آن زمان تهران منبر مي‌رفت. خيلي منبر پاکيزه و دلسوزي داشت. ايشان در آنجا نقل مي‌کند که قارون قبل از ثروتمند شدنش 25 سال معلم تورات بود. يعني به مردم درس دين مي‌داد. درس حلال و حرام مي‌داد ولي وقتي که پولدار شد خودش به آن آگاهي خودش پشت کرد. به جاي اينکه با ثروتش در گردونه انفاق بيفتد در چاه خطرناک بخل افتاد. «فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا»  اصلا پشت کردند به تمام برنامه‌هاي خدا. «وهم معرضون» و روي گردان شدند و گفتند: کدام قيامت و کدام برزخ، کدام حلال، کدام حرام و پشت کردند به تمام مسائل الهي. از پيمانشان روي گرداندند و از خدا روي گرداندند.
مرحوم علامه طباطبائي مي‌فرمايند: اين آيه درباره ثعلبة بن حاطب است که به دعاي پيامبر ثروتمند شد ولي وقتي مامور زکات رفت زکاتش را نپرداخت و در بعضي از تفسيرها ديدم که به مأمورين پيامبر گفت: شما زکات گندم دارها و شتردارها و دام دارهاي اين منطقه را بگيريد و بعدش من زکات به شما مي‌دهم. بعد از اينکه زکات همه را جمع كردند و آمدند پيش او در حاليکه به دعاي پيامبر ثروتمند شده بود، به مامورين زکات پيامبر گفت، شما وقتي كه برگشتيد به پيامبر بگوييد زکات که مي‌گويي واجب است فرع بر اين است که من نبوتت را قبول داشته باشم. من نبوتت را قبول ندارم. ديگر نوبت به فرعي که من قبول ندارم نمي‌رسد. آيه شريفه توبه 75 و 76 است.
در نهج البلاغه است اميرالمومنين(ع)مي‌فرمايد: که زبير از ما بود اما ملاحظه کرديد که به چه عاقبت خطرناکي دچار شد.
اما خوف سوم را خوف از مقام خداست. مقام چيست در اينجا؟ ]ولمن خاف مقام ربه جنتان[  اولا اين خوف چه قدر با ارزش است که پروردگار مي‌فرمايد دو تا بهشت براي اين خائف است. آيه در سوره الرحمن 46 است. آيه ديگر سوره نازعات است. ]اما من خاف مقام ربه و نهي النّفس عن الهوي فان الجنة هي الماوي[  آيه 40 اما مقام رب. مرحله ربوبيت اوست. مقام رب يعني آدم از اين مالکي که در مالکيتش، پرورش هم قرار داده يعني صاحب بي تفاوتي نيست. يعني هم خلق مي‌کند و مالک مملوک است و هم به تربيت مملوکش توجه دارد. مقامي است که مبدء رحمت و مغفرت است ]اِنّ ربي لغفور رحيم[  اما براي كساني كه ايمان بياورند و تقوا داشته باشند نه براي كساني كه كفر بورزند و تعدي كنند. اين يک معناي مقام.
معني دوم مقام از امام صادق نقل شده كه منظور از مقام موقف قيامت است. و دادگاه‌هاي قيامت که به پرونده‌ها رسيدگي مي‌کنند. من اگر از دادگاه قيامت بترسم سعي مي‌کنم. در اين دادگاه‌ها نمانم و جزء كساني باشم كه بدون حساب به بهشت مي‌روند و يا اگر در معرض محاسبه قرار بگيرم در معرض حساب يسير قرار بگيرم. چون قرآن پنج نوع حساب را مطرح کرده. حساب عسير يعني مشکل و سخت. حساب يسير يعني آسان. حساب مطلق نه مشکل است و نه آسان و بغيرحساب و بي حساب و سوء الحساب است.
خوف از مقام خدا. يکي مقام ربوبيتش است يکي موقف قيامت است و يکي مقام حضور نزد رب در همه احوال است.
از امام صادق در اصول کافي جلد دوم صفحه 70 و جلد 5 نور الثقلين صفحه 197 به روايت داود رقي در توضيح آيه «لمن خاف مقام ربه جنتان» اين جور نقل شده. مقام خوف در مقام حضور. «من علم ان الله يراه ويسمع مايقول ويعلم مايعمله من خير أو شر» خيلي جالب است. واقعا اگر انبياء و ائمه حرف نزده بودند هيچ حرفي در دنيا ديگر پيدا نمي‌شد. چقدر اين روايت جالب است. «فيحجزه ذلک عن القبيح من الاعمال»  همين يري و يسمع و يعلم او را از زشتي‌ها نگاه مي‌دارد. حاجز يعني پرده بشود بين او و زشتي‌ها «فذلک الذي خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي»
و يک مورد ديگر مقام رب را امام صادق مي‌فرمايد: مقام عدالت حق است که آدم بترسد نکند بخواهد که بين ما و اعمال ما و عنايات خودش ميزان گيري بکند که ائمه ما مي‌خواستند از خدا «لاتعاملنا بعدلک» اگر ما را با کل اعمالمان در يک کفه بگذاري و يك عنايت از عنايات خودت را در يک کفه ديگر بگذاري مال تو به تناسب خودت سنگين تر از ما مي‌شود و در آن موقع چيزي آن وقت براي ما نمي‌ماند. پس يك معناي مقام مقام رب شد، موقف قيامت، مقام حضور و مقام عدالت.
 

برچسب ها :