لطفا منتظر باشید

درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و چهارم

(قم حوزه علمیه قم )
-

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در خطبه 86 مطرح است که وجود مبارک اميرالمؤمنين در اين چهار جمله از بينايي احب عباد و حرکت آنها براساس اين بينايي و شناختي که احب عباد از نشانه‌هاي راه دارند منحرف در حرکت نمي‌شوند. در جمله چهارم مي‌فرمايند: از تمام فضاهاي خطر به سلامت رد مي‌شوند و خود را به منزل مقصود مي‌رسانند «قد ابصر طريقه و سلک سبيله و عرف مناره و قطع غماره» تاريکي، خطر، فضاي خسارت بار.
در جمله اول امام با به کار گرفتن حرف قد که حرف تحقيق است، اين بزرگواران را بيناي به راه مي‌بينند. اين راه چه راهي است؟ شما به هر محققي و به هر متخصصي در مسائل نهج البلاغه مراجعه کنيد يا شروح مهمي که بر نهج البلاغه زده شده است ملاحظه مي‌کنيد که همه اين راه که اينها بيناي به آن راه شدند صراط مستقيم حق مي‌دانند. و اگر شرح هم بر نهج البلاغه نبود و تحقيقي هم در اين جملات صورت نمي‌گرفت، طبيعي بود که در اين مراجعه به اين جمله «قد ابصر طريقه» انسان به دست مي‌آورد که چنين انسان‌هايي راهي را جز صراط مستقيم پروردگار انتخاب نکرده اند و اگر در غير اين راه بودند، اين نبودند.
چگونه احب عباد شدند با سير در صراط مستقيم صراطي که کراراً قرآن مجيد از آن اسم برده است و اين راه مستقيم را پروردگار عالم به خودش نسبت داده است ]ان هذا صراطي مستقيماً[  وجود مقدس او است که از باب رحمت و لطف اين راه را براي بندگانش ترسيم کرده است.
اما وقتي که به مجموعه آياتي که در باب صراط مستقيم در قرآن است، رجوع مي‌کنيم مي‌بينيم اين صراط که يک صراط معنوي است، يک جاده ملکوتي است، ترکيبي از سه بخش عقايد حقه، اعمال صالحه و حسنات اخلاقي است. عقايد حقه را که پروردگار با دليل، با حکميت در قرآن بيان کرده است و به عبارت ساده تر راه را از چاه شناسانده است. ابزار درک آن را به انسان مرحمت فرموده است ]إنا خلقنا الانسان من نطفۀ امشاج نبتليه فجعلناه سميعاً بصيراً[  قدرت شنيدن و پذيرفتن به او داده اند و قدرت درک و بينايي به او داده اند.
البته اگر شنوايي را به کار بگيرد و تکبر در مقابل شنيدن حق نکند و با همين گوش که وصل به عدل است، وصل به قلب است بشنود، حالت پذيرش براي او مي‌آيد، حالت شناخت براي او مي‌آيد، حق را وقتي درک بکند حق را از دست نمي‌دهد. و پايبند به حق مي‌شود. يک روايت مفصلي را شيعه و سني نقل کرده اند که ابتداي روايت با اين جمله شروع مي‌شود «ان المؤمن لدي الحق اسير»  همه وجود مؤمن پايبند به حق است.
موانع باطني وقتي نباشد انسان همين گونه مي‌شود، پايبند به حق مي‌شود صراط مستقيم از مصاديق حق است، خيلي جالب است که شبانه روز ده بار بر عباد خود واجب کرده که متذکر اين جاده بشوند. در سوره حمدي که در نماز مي‌خوانند «اهدنا الصراط المستقيم» حالا يا به معناي ثبتنا، يا صراط مستقيم هم از مقوله تشکيک باشد که همين طور طي اين راه با حال بيشتر، با معرفت بيشتر، با محبت بيشتر و به صورتي که عنايت پروردگار را بيشتر جذب بکند.
اينها راهها را شناختند، راهي که يقيناً انسان را به خير دنيا و آخرت و سعادت امروز و فردا مي‌رساند. مگر مي‌شود راهي را که خدا با علمش، با حکمتش، با عدلش، با رحمتش نظام داده باشد انسان را به خير دنيا و آخرت نرساند. مگر مي‌شود در آيه شريفه سوره مبارکه آل عمران که اوايل سوره به پيغمبر ياد مي‌دهد؛ بگو البته گفتار پيغمبر گفتار بر مبناي عرفان و شناخت و معرفت است ]قل اللّهم الملک[  خطاب عبد به حق است تا آنجايي که مي‌گويد «بيدک الخير» به اين جهت از وجود مقدس او شري صادر نمي‌شود. چون نقصي در آنجا نيست، خلاءي در آنجا نيست. آنجا همه کمال است و جمال، جلال است و زيبايي، علم است و بصيرت، رحمت است و حکمت آنچه از آن ناحيه صادر مي‌شود خير است راهي که ترسيم کرده است خير است و موصل به خير است چون «لايخرج من الخير الا الخير». يک روايتي رسول خدا دارند که حضرت مي‌فرمايند: «شجرۀ أنا اصلها» شجره اينجا نکره است دلالت بر عظمت مي‌کند يعني درخت عظيمي است، درخت فوق العاده اي است، درخت مهمي است.
«أنا اصلها» که من ريشه اين درخت هستم. اين ريشه را در قرآن مجيد ببينيد چيست؟ ريشه ايمان است ]آمن الرسول بما انزل اليه من ربه[  آن هم چه ايماني که ريشه خلق عظيم است ]وانک لعلي خلق عظيم[  ريشه عالي ترين و زيباترين عمل خالصانه است ]و علي فراعها[ تنۀ از اين ريشه بيرون زده که اميرالمؤمنين است.
ولي آنچه که در اين تنه است مثل تنه درختان طبيعي محصول ريشه است ريشه از کجا تغذيه مي‌کند فقط خدا، تنه از کجا تغذيه مي‌کند ريشه «والحسن والحسين ثمراتها والشيعۀ ورقها»  منظورم از روايت اين جمله است «فأبي أن يخرج من الطيب إلا الطيب» پاک از پاک در مي‌آيد، خير از خير در مي‌آيد هيچ وقت از خير شر صادر نمي‌شود به همين خاطر پروردگار عالم اسمش را مضل ضال گذاشته است. شيطان مضل ضال هم گمراه است ]ولقد اضل منکم جبلاً کثيرا[  و هم گمراه کننده است.
يعني بافت او اين است، خدا را نمي‌خواهد، دين را نمي‌خواهد تلاش مي‌کند که ديگران هم خدا را نخواهند. و شؤون خدا را نخواهند.
دنباله روايت پيغمبر اکرم(ص) فرمودند: «انا مدينۀ العلم و علي بابها فمن اراد المدينۀ فليأتها من بابها» يعني حواستان باشد بعد از مرگ من، حقيقت را از غير علي نخواهيد، دين را از غير علي نخواهيد، راهنمايي را از غير علي نخواهيد، علي(ع) دري براي شهر علم است. «قد ابصر طريقه» راه را شناخته اند. راهي که موصل به خير و آخرت است که حالا يک جزء از اين راه را که فرائض الهيه است در نهج البلاغه ملاحظه مي‌کنيد. چقدر لطيف حضرت بيان مي‌کنند «الفرائض أدّوها الي الله تؤدّکم الي الجنه» فاعل تؤدکم در اين جمله پروردگار نيست، فاعل اين جمله تؤدّکم الفرائض است. خداوند متعال طرح و نقشه مي‌دهد بعد اين نقشه را هر کسي به اجرا بگذارد، نتيجه نقشه برايش ظهور مي‌کند، يعني اجراء او را به بهشت پروردگار مي‌رساند «تؤدّکم الي الجنه» .
حالا حرف اين است که اين بزرگواران اين راه را از کجا شناختند اين مهم است «قد ابصر طريقه» چگونه راه را يافتند.
بسان اين تشنه کامان آب جستند در اين تاريک شب مهتاب جستند.
آياتي در قرآن مجيد در مسئله راهيابي است. ]و بالنجم هم يهتدون[  باب افتعال يافتن راه و پيدا کردن راه که آن را پيدا نکردند، بي زحمت که راه را پيدا نکردند، بي کمک راه را پيدا نکردند، (با) باي استعانت به کمک ستارگان راه را پيدا کردند. شما تأويل اين آيه شريفه را در روايات ببينيد يک يار کمک آنها براي پيدا کردن راه انبياء، ائمه بودند. در اين زمينه عقل به آنها کمک داده، انديشه به آنها کمک داد، تماشا به آنها کمک داد، تفکر به آنها کمک داد. آنان آدم‌هايي به خود آمده هستند که خيلي هم در زمينه‌ها معطل نبوده اند، زماني طولاني نمي‌خواست که اينها اين ويژگي‌ها را پيدا بکنند. يک زيبايي کار اينها اين بوده که عقل را معطل نکردند و عقل را فقط به امور مادي صرف نکشيدند.
اين کرامت آنها بوده است. فکر کردند کيستند از کجايند به کجا آمده اند براي چه آمده اند کجا مي‌خواهند بروند و خودشان را رها نکردند و در فضاي تاريک غفلت دست و پا نزدند.
از انبياء خدا، از ائمه طاهرين، کمک گرفتند و از محتويات وحي جايگاه خود را پيدا کردند. حالا آنهايي که به قرآن مراجعه کردند واقعاً چه جايگاهي در اين عالم از اين جايگاه بالاتر. اين جايگاه را خدا براي چه کسي درست کرده به چه کسي عنايت کرده است که ما در قرآن مي‌بينيم در آياتي که لام انتفاع در آن ذکر شده و در آياتي که کلمه تسخير و مشتقاتش آمده است.
براي نمونه چند آيه را قرائت مي‌کنم «خلق لکم ما في الارض جميعا» که هنرمندانه اگر اين آيه را معني بکنيد معنايش اين مي‌شود آنچه را که در زمين آفريده ام بايد هزينه تو بشود. آنچه آفريده شده آن قدر جايگاه ندارد که تو هزينه آنها بشوي. اين را خوب فهميدند که نبايد خودشان و عمرشان را هزينه گاو و گوسفند کنند. يعني فقط در اين محور بچرخند چرخش منتهي به اين بشود که يا گاو و گوسفند اضافه کنند، يا طلا و نقره اضافه کنند، يا زمين و پاساژ اضافه کنند، يا کارخانه اضافه کنند بعد هم بدنشان فرو بريزد.
چرا تمام حاصل عمر را در يک لحظه بگذارند و بميرند. چه چيز در زمين بالاتر از انسان است که انسان هزينه او بشود کاري به امور شرع نداريم گاهي بايد سراغ عقل رفت که مردم اول عقل را قبول بکنند بعد از شرع مطهر کمک بگيرند. عقل چه مي‌گويد: داني بايد فداي عالي بشود نه اين که عالي بايد فداي داني بشود.
عبارت ساده گوسفند بايد براي آدم قرباني بکنند يا آدم را بايد براي گوسفند قرباني بکنند. انسان بايد در برابر طلا و نقره ذبح بشود يا طلا و نقره بايد خرج آدم بشود. مرحوم آقاي راشد نقل مي‌کردند کتاب فضيلت‌هاي فراموش شده آمده است واقعاً خواندني است. ايشان مي‌گفتند من يک بار از تهران به تربت حيدريه رفتم که شهرما بود از آنجا پانزده کيلومتري تربت روستاي کاريز رفتم که محل زندگي پدرم بود. آخوند ملاعباس هر روز از آنجا تربت مي‌آمد و درس مي‌داد و برمي گشت آدمي ملايي هم بود.
گفتند ما تهران که بوديم و استاد دانشکده معقول و منقول شده بوديم و بعد يک مقدار امروزي زندگي مي‌کرديم عمامه ژرژت و عينک دسته طلايي و کفش ورني براق و بالاخره تهران بود. راديو هم مي‌خواستيم برويم خيلي بايد آخوند تر و تميزي باشيم. غروب وارد بر پدر شدم و صبح هم طبق معمول با او آمدم تربت برگشت به من گفت حسينعلي بود من در يکي از اين به اصطلاح سَراها آن وقت نمي‌گفتند پاساژ در يکي از اين سَراها که من ديده بودم همين سَرا را سَراي خيلي قديمي با حجره‌هاي تنگ و تاريک قديمي تير چوبي بود. اين پالان الاغم هم احتياج به تعمير داشت، دادم به يک پالان دوز تعميرش بکند پدر گفت بيا با هم برويم اين پالان را بگيريم بگذاريم روي اين الاغ که گذاشتمش اينجا توي طويله و با هم برگرديم کاريز که مي‌فرمودند: اين پانزده کيلومتر را بابام دقيقاً نصف کرده بود نصفش را سوار مي‌شد و نصفش پياده دنبال الاغ مي‌رفت. مي‌گفت: اين حيوان هم حق استراحت دارد حتي زمستان، حتي در برف نصف راه را سوار مي‌شد.
خدمت ايشان در مغازه پالان دوز رفتيم خيلي مي‌گفت پدرم آدم مؤدب به آدابي بود احدي با چشم حقارت نگاه نمي‌کرد از آنهايي بود که اميرالمؤمنين(ع) در اين خطبه فرمود: واقعاً اين گونه بود احدي را به چشم نگاه نمي‌کرد با يک دنيا ادب به پالان دوز سلام کرد و خيلي مؤدبانه گفت اين کار مربوط به من انجام گرفته، گفت: بله، جناب آخوند. پالان را نشان داد پدرم برگشت به من گفت: حسينعلي حالا من که ديگر پير شدم و يک خورده ضعيف شدم پالان را بردار بيرون برويم که بعد بگذاريم روي الاغ و برويم. گفت ما حالا به خودمان نگاه کرديم استاد دانشگاه و علامه، چه جوري ما جلوي اين مردم پالان را برداريم و بيندازيم روي کولمان، گفت: يک لحظه که معطل شد خودش پالان را بلند کرد و گذاشت روي دوشش گفت: حسينعلي جان، لباسي بپوش که تو را نوکر خودش نکند لباسي بپوش که آن لباس هزينه تو باشد نه تو هزينه لباس يعني حرکت در همه امور حرکت صعودي باشد نه حرکت نزولي.
]خلق لکم ما في الارض جميعا[  هر چه در زمين است بايد هزينه انسان بشود ]وسخر لکم الليل و النهار و الشمس والقمر و النجوم مسخرات بامره[  نه تنها زمين و محتويات زمين بلکه آسمان و محتويات آسمان هم بايد هزينه تو بشود. خيلي آفتاب پرستي حماقت است. آفتاب بايد هزينه تو بشود نه تو هزينه خورشيد، ماه بايد هزينه تو بشود ستارگان بايد هزينه تو بشود.
بالا و پائين، زمين و آسمان، بايد خرج تو بشود. جايگاه تو کجاست؟ در اين عالم هستي که از خودت مي‌پرسي کيستم؟! با توجه به اين آيات آنها هم اين حقيقت را فهميدند، بيناي راه شدن با کمک عقل، کمک انبياء، کمک ائمه، کمک قرآن اين را فهميدند که وقتي آيات کتاب خدا مي‌گويد همه چيز زمين، و همه چيز آسمان بايد هزينه تو بشود. تو بين خدا و بين همه موجودات قرار داري يعني تو ما فوق همه و مادون حق هستي در چنين جايگاهي حالا تو بايد هزينه چه کسي بشوي.
اينجا قرآن جواب مي‌دهد. در آيات زياد و به شکل‌هاي گوناگون که تو بايد هزينه خدا بشوي و آن وقت که تو هزينه خدا شدي هزينه شده‌هاي تو چه مي‌شود.
هزينه شده‌هاي من را هم قرآن جواب مي‌دهد ]وما تقدموا لانفسکم من خير تجدوه عندالله[  همه هزينه شده‌ها به خودت بر مي‌گردد. در اجر رسالت خيلي عجيب است که اول به پيغمبر مي‌گويد «قل لا اسئلکم عليه اجرا» نکره در سياق نفي است کلمه اجر هيچ چيز نمي‌خواهد ]الا المودۀ في القربي[  مودت يعني محبت توأم با اقتدا که با محبت فرق دارد. بعد خدا به پيغمبر مي‌گويد به مردم بگو ]وما سألتکم عليهم من اجر فهو لکم[  همين مودت به خودتان بر مي‌گردد «وما سألتکم من اجر فهو لکم» به هر نحوي بايد هزينه بشوي، چون تو موجود ما فوق هستي نسبت به کل موجودات و مادون هستي نسبت به خدا مي‌باشي.
تو وسط بين خدا و بين هستي قرار گرفته اي اين جايگاه تو است. حالا تو بايد هزينه مافوق خودت عقلاً، شرعاً اين همه آيه و روايت مي‌فرمايد: آنچه را که هزينه مي‌شود باز به خودت بر مي‌گردد. اين طريقي است که آنها با کمک شناخته اند که ببينيد راه را شناخته اند و راهنما را هم شناخته اند. خود را هم شناخته اند که بايد هزينه بشوند، شناخته اند. خودشان بايد هزينه چه کسي بشوند آن هم شناخته اند. اين مجموعه مطالب ذيل کلمه بصير است.
 

برچسب ها :