پـس از آنكه مـخـتـار از طرف شورشيان كوفه آسوده خاطر شد و آنان را سر جاى خود نشانيد ابراهيم را ماءمور جنگ با ابن زياد نمود يعنى دو روز پس از شكست شورشيان و هشت روز به آخر ماه ذيحجه مانده بود كه ابراهيم عازم جنگ با ابن زياد شد.
روز شنبه از كوفـه خـارج شد مـخـتـار و جمـعـى از رجال دربار مـخـتـار او را تا دير عبدالرحمان بدرقه كردند ابراهيم متوجه شد كه جمعى كرسى را روى استرى حمل مى كنند و سر و صدائى به راه انداخته اند و از خدا يارى مى طلبند، ابراهيم گفت : خدايا ما را به كردار نادانانمان مگير كه روش گوساله پرستى بنى اسرائيل را زنده كرده اند.
چـون مـخـتـار خـواست با ابراهيم خداحافظى كند فرمود: سه وصيت را از من بخاطر داشته باش : 1 ـ خـدا را در آشكار و پـنهان فراموش مكن . 2 ـ بسرعت پيش برو. 3 ـ هرگاه به دشمن رسيدى آنان را مهلت نده حتى اگر شب وارد شدى و ممكن بود، جنگ را شروع كن و به فردا تاءخير نينداز؟
چـون ابراهيم با مختار خداحافظى كرد مختار برگشت و او به راه خود ادامه داد تا آنكه از پل عبور كردند كسانى كه موكل و حامل كرسى بودند نيز به كوفه برگشتند.
منبع : تبیان