مختار سر عمر سعد و فرزندش را همراه مسافرين سعيد و ظبيان بن عماره براى محمد حنفيه فرستاد و نامه اى هم به اين مضمون به وى نگاشت :
بسم الله الرحمـن الرحيم نامه اى است به مهدى امت محمد بن على از طرف مختار بن ابى عـبيد: درود بر تـو اى مهدى ، خدائى را سپاسگزارم كه جز او خدائى نيست كه مرا براى شكنجه دادن به دشمنان آماده ساخت ، آنها را كشته و يا اسير و در بدر ساختم ، خدا را شكر مـى كنم كه كشندگان شما را كشت و ياور شما را يارى كرد، سر عمر سعد و فرزندش را بسوى شما فرستادم و هر كه را كه در خون شما شركت داشته و بر او دست يافته ايم و تـا وقـتـى كه نفـس كشى از ايشان در روى زمين باشند دست نخواهم كشيد، خواهش مى كنم نظريه خودتان را برايم بنويسيد، درود بر شما اى مهدى .
تـصادفـا در وقـتـيكه محمد حنفيه با كسانيكه با او بودند از مختار صحبت مى كرد و از او انتـقـاد مى نمود سرها را وارد كردند، همينكه چشم محمد به سر عمر افتاد سجده شكر بجا آورد و سپـس دست به دعا گشود و عرض كرد: پروردگارا اين روز را از مختار فراموش مـكن ، و از طرف خـاندان پيامبرت بهترين پاداش به او عطا فرما؟ بخدا قسم از اين پس لغزشى براى مختار نيست !
منبع : تبیان