فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

حكومت دينی از ديدگاه امام حسين(ع)

يكي از نكات مهمي كه در منابع ديني از پايه هاي مشروعيت حكومت اسلامي به شمار مي رود، تأمين حقوق و نيازهاي واقعي مردم است كه طبعاً رضايت قلبي آنان را به همره دارد.
حكومت دينی از ديدگاه امام حسين(ع)

چكيده

مقاله حاضر تحت عنوان «حكومت ديني از ديدگاه امام حسين (ع)» مروري گذرابر سخنان امام درباره ابعاد مختلف حكومت ديني است كه در چهار بخش تنظيم شده است :

بخش اول ، فلسفه و اهداف حكومت را از ديدگاه آن حضرت كه چيزي جز حفظ اسلام و حاكميت قوانين اسلامي به منظور تأمين سعادت دنيوي و اخروي مردم نيست ،مورد اشاره قرار داده است .

بخش دوم ، به خاستگاه الهي حكومت پرداخته . در اين بخش با بهره گيري ازكلمات نوراني سالار شهيدان الهي بودن حكومت ديني و منصوب بودن حاكم اسلامي رااز جانب پيامبر مورد تأكيد قرار گرفته است . هم چنين حق امام در ولايت و حكومت برجامعه از نقطه نظر شرعي ، عقلي و قانوني تبيين شده است .

بخش سوم ، عهده دار تشريح فقدان مشروعيت حكومت اموي از جنبه هاي گوناگون است . هم از جنبة غصب حق اهل بيت پيامبر، هم از جهت نوع سياست ها وعملكرد حكومت و هم از جهت نارضايتي قلبي مردم به ويژه اصحاب و تابعين كه از روي ناچاري به حكومت امويان تن داده بودند.

بخش پاياني شرايط حاكم اسلامي را با استفاده از سخنان امام (ع) بر شمرده است كه اهم آنها آگاهي از احكام خدا، عامل به كتاب خدا و سنت پيامبر و بر پاكنندة عدالت درجامعه است .

 

طرح بحث

از ديرباز ميان دانشمندان اسلامي بحث است كه آيا امام حسين (ع) براي ساقط كردن حكومت اموي و تأسيس حكومت بر حق اسلامي قيام كرد يا چون دستيابي به اين هدف را مقدور نمي دانست و از سوي ديگر با حاكميت يزيد بن معاويه ، اساس اسلام به نابودي كشيده مي شد، احساس وظيفه كرد تا با ايثار و فداكاري و جانبازي و شهادت درخت اسلام را آبياري كند.

اين دو ديدگاه در طي قرون متمادي طرفداراني داشته و هر گروهي به بعضي ازسخنان امام استناد جسته و احياناً بعضي از اسناد تاريخي را كه بر خلاف نظر خوديافته اند، توجيه كرده و در صدد پاسخگويي بر آمده اند.

اين نوشته در پي نقد و بررسي اين دو ديدگاه نبوده و نيست ، چرا كه آثار مختلفي دراين زمينه در قالب كتاب و مقاله نوشته شده است .

اين مقاله با مرور سخنان امام حسين (ع)، ديدگاه هاي ايشان را در موضوع «حكومت ديني » به اختصار مطرح مي كند تا درآمدي بر تحليل و بررسي ميراث گرانبهاي آن حضرت باشد كه حيات اسلام به قيام و نهضت او وابسته است .

«الاسلام بدوة محمدي و بقاوة حسيني ». گرچه براي ارائه تصوير كامل از انديشة سياسي اسلام بايد از همه متون و منابع و سخنان معصومان بهره گرفت ، اما آنچه در اين نوشتة كوتاه پي گيري شده ، فقط حكومت ديني از ديدگاه امام حسين (ع) است كه طبعاً به كلمات آن بزرگوار مستند خواهد بود.

ناگفته نماند كه به منظور تأمين نظر دست اندر كاران محترم همايش ، مبني برحجم محدود مقالات ، در هر يك از سرفصل ها توضيح مختصري ارائه شده تا دور نمايي از ديدگاه امام حسين (ع) در اين موضوع ارائه شده باشد.

 

فلسفه و اهداف حكومت

بررسي فلسفه و اهداف حكومت از مهم ترين مسائل اين مقوله به شمار مي رود.مي توان با استفاده از سخنان امام دريافت كه از ديدگاه آن حضرت فلسفه حكومت در اين مكتب «حفظ اسلام » است و بس . حفظ اسلام به معناي نشر و گسترش معارف دين درجامعه و تعميق عقايد و اخلاق مردم ، تحقق اهداف دين و حاكميت قوانين و احكام آن درزندگي فردي و اجتماعي انسان است . وقتي كه از امام درخواست شد تا با حكومت يزيد بن معاويه بيعت كند، فرمود: «انا لله انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام قد بليت الامه براع مثل يزيد»

اين سخن به اين معناست كه حاكميت جامعه بايد به دست كسي باشد و به گونه اي باشد كه در پرتو آن اسلام نشر و گسترش يابد. در حالي كه با قدرت شخصي چون يزيد بايد فاتحه اسلام را خواند. آيا در يك جامعه اسلامي مردم مسلمان بالاخص رجال وشخصيت هاي موجة جامعه كه اميد مردم اند و مهمتر از آن شخصيتي چون حسين بن علي (ع) كه انتسابش به پيامبر اسلام مهمترين وجهة شخصيت اوست ، مي توانند در برابرچنين خطري بي تفاوت بوده و سكوت اختيار كنند؟ به همين دليل بود كه امام در برابركساني كه از آن حضرت خواستند سكوت اختيار كند و اگر با يزيد بيعت هم نمي كند، لااقل مخالفت نكرده و انزوا اختيار نمايد، فرمود: «اف لهذا الكلام ابداً مادامت السموات والارض »

امام براي حكومت اهدافي ترسيم نموده كه هيچ يك از آنها در زمان حاكميت امويان تحقق نداشت . آشنايي با اين اهداف بيش از پيش ما را با نگاه پيشوايان معصوم به مقولة حكومت و امتياز آن از مكاتب ديگر آشنا مي سازد. امام بر خلاف مكاتب سياسي رايج دنيا، اهداف حكومت را بسيار فراتر از تأمين رفاه و امنيت دنيوي و معيشتي مردم مي داند. امام در واپسين فراز سخنراني مهمي كه در اواخر عمر معاويه در موسم حج وسرزمين مني و با حضور صدها تن از رجال و شخصيت هاي مذهبي و سياسي عصرخويش ايراد كرده و اهداف خود را از تلاش براي به دست گرفتن حكومت چنين ترسيم مي كند:

«اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا تنافساً في سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفوائهنك و سننك و احكامك »

امام پس از بيان اين نكته كه نه به دنبال سلطنت و رياست بر مردم هستيم و نه درپي رسيدن به ثروت و مال دنيا، اهداف خود را تعيين مي كند:

1- آشكار كردن نشانه هاي دين تو؛

2- اصلاح زمين تو؛

3- ايجاد امنيت براي بندگان مظلوم تو؛

4- عمل كردن به واجبات ، سنتها و احكام و قوانين تو.

از بيان امام استفاده مي شود كه امويان نه تنها هيچ يك از امور ياد شده را درجامعه فراهم نساختند، بلكه بيشترين تلاش خود را در جهت مقابله با آن به كار بستند.مبارزه با نشانه هاي دين خدا، فساد در زمين ، ستم به مردم و حتي سلب امنيت ازستمديدگان كه حق اعتراض هم نداشتند و جايگزين كردن سنت هاي عصر جاهليت به جاي احكام و قوانين و سنن الهي ، بخشي از اعمال حكومت هاي غاصب به ويژه امويان بود.

در اين باره در بخش هاي بعدي مقاله در بحث «مشروعيت حكومت » سخن خواهيم گفت . در اين جا تنها به يك نمونه اشاره مي شود كه امام در يكي از سخنراني هاي خود با مردم رفتار امويان را متذكر مي شود كه اينان اهل پيروي از شيطان ، ترك اطاعت خدا، فساد در زمين ، تعطيل و ابطال حدود الهي ، زير پانهادن قوانين الهي همچون شرب خمر و غارب اموال مساكين اند.

اين اعمال را مجوزي براي قيام و مبارزه با چنين حكومتي مي شمارند كه خودبحث جداگانه اي مي طلبد كه حق شورش و مخالفت با حكومت براي مردم بالاخص خواص جامعه در چه شرايطي مشروع است ؟ امام پس از برشماري موارد ياد شده مي افزايد: «انا اولي من قام بنصرة دين الله و اعزاز شرعه و الجهاد في سبيه لتكون كلمة الله هي العليا»

اين جمله به روشني فلسفة حكومت را از ديدگاه امام روشن مي سازد: «برتري كلمه الله»

كوفيان نيز پس از شهادت امام مجتبي (ع) بارها از حسين بن علي (ع) خواستند،علم قيام و مبارزه را بلند كرد و پس از مرگ معاويه او را به كوفه دعوت كردند و خواستاراحياي نشانه هاي حق و حقيقت و از بين بردن بدعت ها بودند. بدعت هايي كه در طول ساليان متمادي ، حكومت هاي نامشروع و نالايق در جامعه رواج دادند و كيان دين راتهديد كردند.

در اين ميان مهمترين اهداف حكومت از نظر امام ، هدايت ، رشد و پيشرفت معنوي و كمالات اخلاقي مردم بود كه در پرتو حاكميت افراد شايسته و تحقق عدالت اجتماعي ميسر بود. از اين رو بارها از شايستگي اهل بيت پيغمبر براي تحقق آرمان ها وآرزوهاي رسول خدا9 سخن مي گفت .

در حالي كه حكومت هاي پس از پيامبر، به ويژه امويان نه تنها در چنين فكري نبودند، بلكه با ظلم و تجاوز به حقوق مردم به دنبال رياست ، قدرت و ثروت بودند.

«سخن اهل بيت اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدّعين ما ليس لهم والسائرين فيكم بالجور و العدوان »

 

مشروعيت الهي حكومت

از مسائل مهمي كه در مقاطع مختلف زندگي امام در لابه لاي سخنان حضرت به چشم مي خورد، «جنبة الهي و ديني حكومت » است .

گرچه جنبة الهي حكومت و منصوب بودن جانشينان پيغمبر از ضروريات مكتب شيعه به شمار مي رود، اما چون در سال هاي اخير افراد ناآگاه و فريفته مكاتب سياسي دنيايا مغرض از سكولار بودن حكومت ، حتي در زمان حضور امام معصوم سخن مي گويند و درصددند تا جنبة الهي و آسماني حكومت را به هر نحوي انكار نمايند، پرداختن به اين بحث از ديدگاه امام حسين (ع) ضروري به نظر مي رسد.

در جاي جاي سخنان امام حسين (ع)، حتي پس از رحلت پيامبر كه در سنين كودكي به سر مي برد و با خلفا به مباحثه مي پرداخت تا وقتي كه بر عليه حكومت يزيد قيام كرد و جان در راه آرمان الهي اش فدا نمود؛ اين نكته مشهود است كه حكومت جايگاه ومنصبي الهي و ديني است ، هر چند مردم نيز در آن نقشي اساسي دارند.

 

اهل بيت : منصوب رسول خدا

امام پس از رحلت پيامبر ضمن احتجاج با خليفة اول ، پدرش علي بن ابي طالب را «اميرالمؤمنين » خواند و آن را تعهدي الهي شمرد كه پيامبر در زمان حياتش ازجانب خدا در غدير خم بر مردم نهاده است و مردم به خاطر همان تعهد الهي وظيفه و حق دارند كه از نعمت حكومت علي (ع) برخوردار بوده و از آن حضرت پيروي كنند.

حسين بن علي (ع) در اين بحث ، خليفه را به بيعت مردم با علي (ع) از زمان پيغمبر متذكر مي شود، چه اينكه همين احتجاج را با خليفة دوم نيز در تاريخ نقل كرده اند. فرزند پيامبر در مقام بحث با خليفة دوم اظهار داشت : «پدرم از زمان پيغمبر برمردم بيعت دارد، آن را جبرئيل از نزد خدا آورده است .»

امام حكومت را حق اهل بيت پيامبر مي دانست كه به امر الهي توسط آن حضرت به مردم ابلاغ شده و مردم با بيعت خويش آن را پذيرفته وعدة تحقق آن را داده اند. امام معتقد بود كه خليفة نخست او را بدون هيچ «حجتي از سوي پيامبر» و «بدون رضايت آل محمد» به خلافت برگزيد. از اين سخن برمي آيد كه كسي كه بر مسند خلافت پيغمبرتكيه مي زند، بايد از سوي آن حضرت كه مستخلف عنه است ، حجت و دليل روشن داشته و رضايت خاندان پيغمبر را - كه به فرموده رسول خدا، همان رضايت خدا و پيغمبر است -همراه داشته باشد.

در همين مباحثه از ويژگي هاي حاكم اسلامي و نقش مردم در حكومت سخن مي گويد كه در جاي خود بدان خواهيم پرداخت .

فرزند پيغمبر حكومت را حق پدرش علي بن ابي طالب مي دانست ، بدين جهت كه وي وصي رسول خداست . هنگامي كه در جنگ صفين دغل بازان براي ايجاد رخنه درسپاه علي (ع) به خدعه و نيرنگ رو آورده و نزد حسين بن علي آمدند و از وي خواستند تاپدرش را از خلافت خلع كند تا با او بيعت كنند، حضرت با هوشياري در برابر اين توطئه ايستاد و فرمود:«من هرگز به خدا و رسول خدا و وصي پيامبر ناسپاسي نمي كنم .»

در اين جا سخن حضرت «خيانت به پدر» نيست ، بلكه چنين عملي را خيانت به خدا، پيغمبر و وصي او مي شمارد. و اين جمله حاكي از ديدگاه حسين بن علي به مقوله حكومت است كه جنبة الهي و ديني دارد و خيانت به حاكم اسلامي خيانت به خدا ورسول اوست .

 

سخنراني امام در سرزمين منا

امام در سخنراني معروف خود در مني كه توسط يكي از اصحاب گرانقدر آن حضرت در همان مجلس نقل شده - سليم بن قيس هلالي - و در تاريخ ثبت شده ، همة شواهد و قرائني را كه از قرآن و احاديث پيغمبر در حق اهل بيت پيامبر در امر حكومت ورهبري جامعه دلالت دارد، بر شمرد و حاضران را كه رجال و شخصيت هاي سرشناس زمان خود بودند، سوگند داد كه آيا اين سخنان را در حق خاندان پيغمبر از زبان آن حضرت شنيده ايد يا نه ؟ و در همة موارد اصحاب حاضر در مجلس شهادت دادند كه آن را ازشخص پيغمبر، و تابعين گواهي دادند كه آن را از اصحاب مورد وثوق پيامبر شنيده اند.

امام در اين سخنراني تصريح كرده كه از خوف كهنه شدن حق اهل بيت پيغمبر درامر حكومت و رهبري جامعه ، و فراموش شدن اين حق الهي به شهر و ديار خود بازگشته واز اصحاب مي خواهد اين حق را كه توسط قدرت طلبان و سياست بازان در طول ساليان دراز غصب شده و به تدريج در بين مردم رو به فراموشي است ، زنده كنند، به افراد مورداعتماد خود از اين حق سخن بگويند تا نسل هاي حاضر در آينده آن را فراموش نكنند ودر موقعيت مناسب اين حق در جايگاه واقعي خود قرار گيرد.

امام از حاضران به خاطر آن كه حق منصوبين از جانب خود را در امر حكومت ورهبري جامعه ، از غاصبان مطالبه نمي كنند، انتقاد نموده و سستي ايشان را در مقابله باحكومت هاي نامشروع ، عامل وضعيت ناهنجار جامعه مي شمارد. «لانكّم بلّغتم من كرامة الله منزلة فضّلتم بها و من يعرف بالله لاتكرمون ...»

فقهاي شيعه از بعضي جملات اين خطبه استفاده كرده اند كه جنبه الهي بودن منصب حكومت اسلامي اختصاص به امام معصوم در عصر حضور ندارد، بلكه در عصرغيبت نيز علما و دين شناسان از سوي امام معصوم به نيابت عهده دار امر حكومت اند.

امام حسين (ع) در يكي از فرازهاي اين خطبه مي فرمايد: «ان مجاري الامور بيدالعلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه ».

گرچه بعضي از فقيهان ، تعبير «علماء بالله » را مخصوص ائمه اطهار دانسته اند،اما پارة ديگري از فقها به اين برداشت اشكال گرفته و آن را تعبيري اعم دانسته اند.

حتي در همين خطبه نيز شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد اين تعبير اعم است . چون امام پس از آن كه خواص جامعه را در عصر خويش مخاطب قرار داده و نعمت مقام و موقعيت اجتماعي آنان را در بين مردم مسؤليت ساز خوانده ، سپس به صورت «قاعده اي كلي » جملة ياد شده را بر زبان رانده است و حتي اين منزلت را شأن آنان دانسته كه توسط امويان سلب شده است .

 

سخنراني امام در سرزمين منا

امام در سخنراني معروف خود در مني كه توسط يكي از اصحاب گرانقدر آن حضرت در همان مجلس نقل شده - سليم بن قيس هلالي - و در تاريخ ثبت شده ، همة شواهد و قرائني را كه از قرآن و احاديث پيغمبر در حق اهل بيت پيامبر در امر حكومت ورهبري جامعه دلالت دارد، بر شمرد و حاضران را كه رجال و شخصيت هاي سرشناس زمان خود بودند، سوگند داد كه آيا اين سخنان را در حق خاندان پيغمبر از زبان آن حضرت شنيده ايد يا نه ؟ و در همة موارد اصحاب حاضر در مجلس شهادت دادند كه آن را ازشخص پيغمبر، و تابعين گواهي دادند كه آن را از اصحاب مورد وثوق پيامبر شنيده اند.

امام در اين سخنراني تصريح كرده كه از خوف كهنه شدن حق اهل بيت پيغمبر درامر حكومت و رهبري جامعه ، و فراموش شدن اين حق الهي به شهر و ديار خود بازگشته واز اصحاب مي خواهد اين حق را كه توسط قدرت طلبان و سياست بازان در طول ساليان دراز غصب شده و به تدريج در بين مردم رو به فراموشي است ، زنده كنند، به افراد مورداعتماد خود از اين حق سخن بگويند تا نسل هاي حاضر در آينده آن را فراموش نكنند ودر موقعيت مناسب اين حق در جايگاه واقعي خود قرار گيرد.

امام از حاضران به خاطر آن كه حق منصوبين از جانب خود را در امر حكومت ورهبري جامعه ، از غاصبان مطالبه نمي كنند، انتقاد نموده و سستي ايشان را در مقابله باحكومت هاي نامشروع ، عامل وضعيت ناهنجار جامعه مي شمارد. «لانكّم بلّغتم من كرامة الله منزلة فضّلتم بها و من يعرف بالله لاتكرمون ...»

فقهاي شيعه از بعضي جملات اين خطبه استفاده كرده اند كه جنبه الهي بودن منصب حكومت اسلامي اختصاص به امام معصوم در عصر حضور ندارد، بلكه در عصرغيبت نيز علما و دين شناسان از سوي امام معصوم به نيابت عهده دار امر حكومت اند.

امام حسين (ع) در يكي از فرازهاي اين خطبه مي فرمايد: «ان مجاري الامور بيدالعلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه ».

گرچه بعضي از فقيهان ، تعبير «علماء بالله » را مخصوص ائمه اطهار دانسته اند،اما پارة ديگري از فقها به اين برداشت اشكال گرفته و آن را تعبيري اعم دانسته اند.

حتي در همين خطبه نيز شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد اين تعبير اعم است . چون امام پس از آن كه خواص جامعه را در عصر خويش مخاطب قرار داده و نعمت مقام و موقعيت اجتماعي آنان را در بين مردم مسؤليت ساز خوانده ، سپس به صورت «قاعده اي كلي » جملة ياد شده را بر زبان رانده است و حتي اين منزلت را شأن آنان دانسته كه توسط امويان سلب شده است .

 

تصرف در بيت المال

پس از آن كه معلوم شد كه امام براي حكومت منشأ الهي و ديني قائل بود وحكومت را حق الهي ، عقلي و قانوني خود مي دانست ، تصرفات آن حضرت در بيت المال مسلمين در دوران حاكميت معاويه و يزيد روشن مي شود. از امام باقر(ع) نقل شده كه حسنين 8 عطاياي زورگويان را مي پذيرفتند، چون حق آنها بود و بر ستمگران حرام بود.

امام در زمان حيات معاويه اموالي را كه كارواني براي معاويه مي برد، مصادره كرد وطي نامه اي آن را به اطلاع وي رساند.

همچنين در زمان حكومت يزيد وقتي كه از مكه به سمت عراق حركت كرد، درتنعيم با كارواني روبه رو شد كه هدايايي از طرف كارگزار حكومت در يمن براي يزيد به شام مي برد، همه هدايا را مصادره نمود. علامه مجلسي با نقل اين ماجرا مي افزايد: «لان حكم امور المسلمين اليه .»

 

حكومت امري و فقدان مشروعيت

با توجه به مشروعيتي كه از جهات مختلف براي اهل بيت پيامبر در حاكميت جامعه قائل بود، طبعاً حاكمان را غاصب حكومت الهي ، قانوني ايشان مي دانست .بيشترين بيانات امام در اين عرصه دربارة عدم مشروعيت حكومت امويان است . امام ،حكومت معاويه را تنها به خاطر قرار دادي كه امام محتبي به ناچار موقتاً به وي واگذار كرد.به تصميم برادرش به عنوان امام زمانش احترام مي گذاشت و پس از شهادت ايشان نيزمصلحت را در تحمل حكومت وي تا زمان مرگش مي ديد، اما هم به لحاظ شخصيت معاويه و هم به لحاظ عملكرد وي ، حكومتش را نامشروع مي دانست و از بيان اين مطلب در جلسات خصوصي و در نامه ها و ديدارهاي خود با معاويه ابايي نداشت . از ميراث به جاي مانده از امام حسين (ع) استفاده مي شود كه حكومت امويان از سه جهت فاقدمشروعيت بود:

 

1- غصب حق اهل بيت پيامبر

چون حكومت در مكتب تشيع جنبه الهي داشته و به نصب از سوي پيامبر نيازداشت ، حكومت هايي كه از اين پشتوانه بي بهره بودند، مشروعيتي نداشتند. و امويان نه تنها از چنين پايگاهي بي بهره بودند، بلكه پيامبر اختصاصاً خلافت خود را بر آنان حرام ساخته و فرموده بود: «ان الخلافة محرمة علي آل ابي سفيان ». چنان كه در زبان حيات خود نيز ايشان را كه در فتح ملكه و از ترس جان خود ظاهراً اسلام آوردند و به آزاد شدگان رسول خدا شهرت داشتند (طلقاء)، از قرار گرفتن در مراكز قدرت و نفوذ و دستيابي به بيت المال بر حذر مي داشت و اجازة رسيدن به مناصب اجتماعي و سياسي را به آنان نمي داد. امام حسين (ع) نيز به اين واقعيت كه ايشان از ترس و در ظاهر مسلمان شدند تااز مجازات اعمال گذشته خود نجات يابند، واقف بود. و حتي معاويه را به خاطر گفتار وكردارش از همين اسلام ظاهري هم مرتد مي دانست .

و بارها در پاسخ كساني كه از حضرت مي خواستند كه به مخالفت با حكومت يزيدبر نخيزد و بيعت كند، فرمود: «چگونه مي توانم خلافت خانداني را به رسميت بشناسم كه پيامبر درباره آنان چنين فرموده و خلافت را برايشان حرام كرده است ؟

امام در سخنراني معروف خود در مني ' به وضوح از فقدان مشروعيت حكومت سخن مي گويد. او را طغيان گري مي خواند كه با حيله و نيرنگ حكومت را به چنگ آورده ورفتار ظالمانه و جنايتكارانه او را با اهل بيت پيامبر و شيعيان آنان گوشزد مي كند.

 

2- سياست ها و رفتارهاي حكومتي

دومين عامل فقدان مشروعيت حكومت اموي به سياست ها و رفتارهاي حكومتي آنان مربوط مي شود. حاكم اسلامي علاوه بر انتسابش به وحي و رسالت ، بايد عامل به كتاب خدا، به دنبال عدالت اجتماعي ، حاكميت احكام و قوانين اسلامي ، اجراي حق وحقيقت و اداي حقوق مردم باشد.

ويژگي هايي كه در سخنان امام حسين تبلور يافته است ،«و لعمري ما الامام الاّالعامل بالكتاب و الآخذ بالقسط والدائن بالحق و الحابس نفسه علي ذات الله»

در حالي كه حاكمان اموي اصول و مباني مملكت داري شان بر بدعت گذاري دردين ، خيانت ، خدعه و فريب افكار عمومي ، ظلم و ستم ، پيمان شكني ، جنايت و آدم كشي ،غارت بيت المال بود و هر كدام از اين رفتارها كافي است تا حاكم اسلامي را از شرايطي كه بايد از آن برخوردار باشد، ساقط كند و مشروعيتش را سلب نمايد.

اين واقعيت نه تنها بر شخصيتي چون امام روشن بود، بلكه بسياري از رجال وشخصيت هاي مذهبي و سياسي آن روز نيز بدان واقف بودند، كوفيان در نامه هاي خود به امام حسين و دعوت آن حضرت به كوفه ، بخشي از اعمال و رفتار امويان را برشمرده اند.

نيرنگ و حيله ، غضب بيت المال ، حكمراني بر مردم بدون رضايت خداوند، كشتن نيكان امت ، پرداخت اموال به ستمگران .

 

3- فقدان رضايت قلبي مردم

يكي از نكات مهمي كه در منابع ديني از پايه هاي مشروعيت حكومت اسلامي به شمار مي رود، تأمين حقوق و نيازهاي واقعي مردم است كه طبعاً رضايت قلبي آنان را به همره دارد.

آنچه كه در مكاتب سياسي امروز دنيا تحت عنوان دموكراسي و رأي اكثريت مردم مطرح مي شود، درواقع به اعتراف نخبگان آن جوامع ، حاكميت سرمايه داران است كه صاحب اصلي قدرت و ثروت اند، ولي با ابزارهاي تبليغاتي خود وانمود مي كنند كه اكثريت مردم حكومت مي كنند.

صرف نظر از بعضي تفاوت ها، حكومت معاويه به خاطر فريب بخشي از افكارعمومي و ايجاد رعب و وحشت در بخشي ديگر كه ظاهراً حمايت اكثريت مردم را دراختيار داشت ، ممكن است از نظر ظاهربينان حكومتي دموكراتيك به شمار رود، امام درحقيقت حكومتي استبدادي بود و اين واقعيت را نه تنها امام حسين ، بلكه بسياري ازخواص نيز بدان واقف بوده و هرگاه فرصتي و فضايي پيدا مي كردند، در جلسات خصوصي يا عمومي مطرح مي كردند.

قتل بسياري از نيكان توسط معاويه نيز به خاطر اعتراض به عملكرد حكومت گواه صادقي بر اين مطلب است . توجه به مردم و رضايت آنان از ابتدا در كلمات امام حسين (ع) به چشم مي خورد.

هنگامي كه خليفه دوم پس از پيامبر، انتخاب مردم را علت تصدي حكومت خودشمرد، حسين بن علي در پاسخ او فرمود: «كدام مردم تو را امير كردند؟»

خليفه از اين سخن ناراحت شد و شكايت نزد علي (ع) برد كه فرزندت به من چنين مي گويد.

يكي از نقاط اختلاف و عوامل مخالفت امام و شخصيتهاي ديگر با معاويه اين بودكه تو بر خلاف نظر رسول خدا و سيره و سنت خلفاي پيشين ، همچنين با زير پا نهادن قرارداد صلح با امام مجتبي فرزند نالايقت را به جانشيني برگزيده اي و با تهديد و تطميع از مردم بيعت مي گيري .

معاويه به كارگزارنش دستور داده بود كه به هر قيمتي از مردم براي يزيد بيعت بگيرند. امويان در شام و بسياري از سرزمين هاي اسلامي مشكل چنداني احساس نمي كردند، چون به مدت بيست سال به ميل خود اسلام را معرفي كرده بودند، اما درشهرهايي چون مكه و مدينه و كوفه و بصره كه مردم حكومت پيامبر و خلفاي بعد از پيامبربالاخص امام علي (ع) را ديده بودند، با مشكل جدي رو به رو بودند.

سعيد بن عاص والي مدينه با خشونت تمام از مردم بيعت مي گرفت ، چرا كه اكثرمردم مدينه بالاخص بني هاشم زير بار بيعت با يزيد نمي رفتند.

شايد علت توصيه امام به پيروانش مبني بر اين كه بايد تا مرگ معاويه صبر كنيد،به همين جهت بود كه معاويه با رعايت ظواهر امر به هر قيمتي بسياري از مردم را راضي نگاه داشته بود. روساي قبايل را با درهم و دينار و آنان نيز افراد قبيله را مطيع خود وحكومت ساخته بودند.

قيام بر عليه چنين حكومتي كه خلاف هايش علني نشده و تحت پوشش دين ومصالح اسلام و مسلمين عملي مي كرد، دشوار بود. بسياري از مردم گرچه بر اثر تهديد ياتطميع امويان از حكومت پيروي مي كردند، اما علاقه اي به آنان نداشتند. اين مطلب ازواضحات تاريخ است كه بسياري از مسافران كه با كاروان حسيني رو به رو شده و ازعزيمت آن حضرت به سوي عراق آگاه مي شدند، مي گفتند: «قلوبهم معك و سيوفهم عليك »

امام نيز در شب عاشورا خطاب به ياران خود فرمود:«شما به اين دليل مرا همراهي كرديد كه مي دانستيد ما به سوي جماعتي مي رويم كه با زبان ها و قلب هايشان با ما بيعت كردند و اين كه ماجرا بر عكس شده ....»

رجال مذهبي و سياسي در مسئله جانشيني يزيد از اين كه خلافت را سلطنتي موروثي نمايد، به شدت ناراحت و نگران بودند، وقتي از او مي خواستند كه به شيوة پيامبررفتار كند كه خلافت را به مردم واگذار كرد (از نظر افرادي چون عبدالله بن زبير كه با معاويه سخن مي گفتند، پيامبر براي خود جانشيني تعيين نكرد)، او پاسخ مي داد: چون شخصي مانند ابوبكر در ميان شما نيست ، اگر خلافت را به مردم واگذار كنم ، اختلاف پيش مي آيد وروي يك نفر توافق صورت نمي گيرد.

وقتي به او پيشنهاد شد كه مثل خليفه اول حكومت را به شخص غير از قوم و قبيلة خود واگذار كند، يا مثل خليفة دوم امر خلافت را به شورايي بزرگان واگذار نمايد، عصباني شد و آنان را تهديد كرد و بالاخره با فريب و نيرنگ به دروغ به مردم گفت : بزرگان شما بايزيد بيعت كردند!

«رضايت مردم » در نظام سياسي اسلام از اصول مهمي است كه علاوه بر وجود آن در اصل بيعت با حاكم در استمرار حكومت نيز اهميت دارد. امام علي (ع) در نامة خود به مالك اشتر نيز او را به تأمين رضايت توده هاي مردم توصيه مي كند.

يكي از اشراف بصره پس از مرگ معاويه به رؤساي قبايل اين شهر گفت : «اكنون پسر او يزيد شراب خوار و سرآمد تباهي ها ادعاي خلافت بر مسلمين مي كند و بدون رضايت آنان آرزوي امارت دارد، با اينكه از صبر و بردباري اندك و دانش كم برخوردار است و در شناخت حق از جاي پاي خود نيز خبر ندارد.»

 

شرايط حاكم اسلامي

آخرين بحثي كه در اين موضوع قابل توجه است ، «شرايط و ويژگي هاي حاكم اسلامي » است . بخشي از كلمات امام حسين (ع) به اين موضوع اختصاص دارد كه براي تكميل بحث ، مروري گذرا به بعضي از آنها مي كنيم :

 

1- آگاهي از احكام خدا

ويژگي ياد شده با توجه به فلسفه و اهداف حكومت در اسلام بي نياز از توضيح است ، حكومتي كه فلسفه اش حفظ اسلام و هدفش حاكميت احكام و قوانين ديني باشد تادر پرتو آن سعادت دنيا و آخرت مردم تأمين شود، بديهي است كه در رأسش كسي قرارگيرد كه از احكام خدا آگاهي كامل داشته باشد.

يكي از محورهاي مخالفت حسين بن علي (ع) با خلفا همين نكته بود. حضرت دريك گفتگو خطاب به خليفة دوم اظهار داشت : «صرت الحاكم عليهم بكتاب نزل فيهم لاتعرف معجمه و لاتدري تأويله الاّ سماع الا' ذان .» يعني تو بر آنان حاكم شدي ، آن هم حكومت با كتابي كه در خاندان محمد فرود آمد و تو از نكات سربسته و تأويل آن جزشنيدن به گوش ها چيزي نمي داني .

خلفاي بعد از پيغمبر بارها به منظور اطلاع از احكام خدا در مسائل مختلف و موردابتلاي حكومت به سراغ علي بن ابي طالب (ع) مي رفتند.

وقتي كه خلفاي نخست چنين وضعيتي داشتند، وضع حاكمان اموي همچون معاويه و يزيد روشن بود.

يكي از عللي كه امام حسين (ع) حكومت را حق خود مي دانست ، همين بود كه او ازخاندان وحي و رسالت بوده و آگاهترين فرد زمان خود به احكام خداست . چه اين كه درجمع رجال و شخصيت هاي مذهبي و سياسي در سرزمين مني ' فرمود: امور بايد به دست «عالمان بالله» باشد كه امين حلال و حرام خدا هستند و در زمان حضور مصداق بارز آن امام معصوم است .

اين حقيقت نه تنها مقبول دوستان و شيعيان امام بود، بلكه از سوي دشمنان آن حضرت نيز ترديدي در آن وجود نداشت . يزيد بن مسعود از بزرگان بصره در دعوت ازرؤساي قبايل براي ياري فرزند پيغمبر، گفت :

«... اين حسين بن علي فرزند رسول خدا، صاحب شرافتي پايدار و انديشه اي استوار است كه فضيلت او در بيان نگنجد و دانش او پايان نگيرد...»

معاويه نيز وقتي خبر مخالفت امام حسين (ع) با ولايت عهدي يزيد را شنيد،نامه اي به آن حضرت نوشت : «... شايسته ترين مردم در وفاداري به كسي كه با او بيعت شده ، كسي است كه در بزرگي و شرافت و منزلتي كه نزد خدا دارد، چون تو باشد»

 

2- عامل به كتاب خدا و سنت پيامبر

ويژگي دوم حاكم اسلامي آن است كه در برابر دستورهاي خدا و پيغمبر او تسليم باشد و به دلخواه خود و مصلحت سنجي هاي بي اساس ، حريم قوانين و مقررات الهي رانشكند و بدعت در دين نگذارد.

امام در نامه خود به كوفيان يكي از ويژگي هاي رهبري جامعه را «عمل به قرآن » و«وقف خود در راه خدا» معرفي مي كند: «فلعمري ما الامام بالكتاب و الاخذ بالقسط والدائن بالحق و الجالس نفسه علي ذات الله»

متأسفانه بسياري از حاكمان پس از رحلت پيامبر به اين آفت دچار شدند. يكي ازمحورهاي مخالفت امام حسين (ع) و بسياري از شخصيت هاي موجه آن زمان با خلفابه خصوص امويان بدعت گزاري ايشان در دين خدا بود. ابوذر در سرزمين شام با ابرازنارضايتي از رفتار و عملكرد كارگزاران حكومتي مي گويد:

«حاكمان اعمال قبيح انجام دادند، اعمالي كه نمونه آنها را قبلاً نديده بوديم . مثل خاموش كردن سنتي ، زنده نگاه داشتن بدعتي و سخنگوي حقي كه دروغگو شمردند وبخشش هاي بدون رعايت تقوا...»

وي به مردم توصيح مي كرد«اگر چيزهاي نوظهوري را كه سابقه ديني براي آنهاسراغ نداريد، پايه گذاري كردند، از آنان فاصله بگيريد و آنان را سرزنش كنيد، هر چند به شكنجه و محروميت و تبعيد شما بيانجامد.»

امام حسين (ع) در نامة شديد اللحن خود به معاويه ضمن يادآوري جنايات او، وي را در ماجراي زياد ابن ابيه مورد سرزنش قرار مي دهد كه آيا تو نبودي كه سنت - رسول خدا را عمداً ترك كردي و هواي نفست را پيروي نمودي ؟ «فتركت سنته رسول الله واتبّعت هواك بغير هدي من الله؟»

همه كساني كه با امويان مخالف بودند، يكي از مهمترين سياست هاي حكومت آنان را «بدعت گزاري در دين » مي دانستند. و بزرگترين آنها نيز «بدعت سلطنتي كردن خلافت پيغمبر» بود كه مورد اعتراض بسياري از بزرگان قرار گرفت . امام حسين (ع) نيزقيام خود را به كلامي از رسول خدا(ص) مستند ساخت كه «من رأي سلطاناً جائراً مستحلّالحرم الله، ناكشاً لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله، يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لاقول ، كان حقاً علي الله ان يدخله مدخله » يعني كسي كه سلطان ستمگري را ببيند كه حرام هاي خدا را حلال كرده ، عهد و پيمان خدا را شكسته ، با سنت رسول خدا مخالفت نموده ، دربارة بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز رفتار مي كند و با كردارو گفتار خود به مقابله با او برنخيزد، شايسته است كه خداوند او را نيز در همان جايگاهي قرار دهد كه آن سلطان ستمگر را قرار داده است .

چنان كه حضرت در نامه خود به اشراف بصره مبناي دعوت خود را از آنان «عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر او» قرار مي دهد، چرا كه «سنت پيامبر از بين رفته و بدعت ها احياشده است ».

 

3- برپاكننده عدالت

خصوصيت ديگر حاكم اسلامي آن است كه حقيقتاً به دنبال تحقق عدالت درجامعه باشد، بديهي است كساني كه خود وارسته از هواها و هوسها نباشند، قادر به تحقق اين هدف مهم در جامعه نخواهند بود. يكي از اشكالات امام حسين به خليفه دوم اين بود: «المخطي ء و المصيب عندك سواء»

سخنان حسين بن علي (ع) با خلفاي بعد از پيغمبر و محورهاي مخالفت او با آنان نشان مي دهد كه چه مسائلي از نظر آن حضرت داراي اهميت بوده كه از سنين نوجواني نسبت به آنها از خود حساسيت نشان مي داد.

«حق اهل بيت پيامبر در امر حكومت »، «نقض عدالت و رواج تبعيض در جامعه »،«نقض حقوق واقعي مردم و بدون رضايت قلبي بر آنان حكمراني كردن » از جملة محورهاي اعتراض حسين بن علي به خليفة دوم است .

در زمينه تبعيض و بي عدالتي ، حاكمان اموي گوي سبقت را از ديگران ربوده بودند. دستور العمل معروف معاويه به زياد بن ابيه كارگزار وي در كوفه مبني بر تحقيرعجم ها و محروم كردن آنان از حقوق اجتماعي يك نمونه از خروار است .

از ديدگاه امام حسين (ع)، «اقامه قسط و عدالت » و «اجراي حق » از مهم ترين وظايف امام و رهبر جامعه است كه حضرت در نامة خود به كوفيان آن را يادآوري مي شودكه پيشتر نقل شد.

 

 

  • حکومت دینی
  • 1
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    خنثی بودن در جامعه اسلامی ممنوع!
    نگاهی دوباره به مکتب عاشورا عبرت ها، رسالت ها
    غم و شادى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
    حسنين امامند چه قيام كنند يا قعود
    عُمَر و حضرت امام حسين(ع)
    امام کیست؟
    شناخت ‏حق امام حسین (علیه السلام) (1)
    تجلی مقام حریّت و آزادگی در سیدالشهدا(ع)
    فطرس كه بود؟
    محبت پيامبر به دوستداران حسين (ع)

    بیشترین بازدید این مجموعه

    فطرس كه بود؟
    محبت پيامبر به دوستداران حسين (ع)
    غم و شادى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )
    امام کیست؟
    پروا از خدا
    عُمَر و حضرت امام حسين(ع)
    چهره امام حسين(ع)
    پاسخ به هشت سؤال
    حضور امام حسین(ع) بر بالین شیعیان هنگام مرگ و عالم ...
    تجلی مقام حریّت و آزادگی در سیدالشهدا(ع)

     
    نظرات کاربر

    نويدسعيدي
    اجركم عندالله واقعاعالي بود
    پاسخ
    0     0
    30 آذر 1392 ساعت 01:40 صبح
    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^