روايت شده است كه حضرت زينب (س) و همراهان، كنار قبر مادرشان زهرا(س) (يعنى حدود و سمت قبر آن حضرت) رفتند. در آن جا نيز شيون به پا شد، زنان و مردان مدينه ، آن چنان مى گريستند كه گويى محشر شده است.
زينب (س) كه قافله سالار عزاداران بود، آن قدر (مادر، مادر) كرد تا بى هوش به زمين افتاد. وقتى به هوش آمد صدا زد: (مادرم ! آن قدر تازيانه به بدنم زدند كه بدنم مجروح شد). سپس عرض كرد: (پيراهن حسين را براى تو سوغاتى آورده ام). (طبق نقل سيد بن طاووس در لهوف ، در آن پيراهن صد و چند سوراخ و بريدگى از آثار تيرها و نيزه ها و شمشيرها بود).
زينب (س) به مردم مدينه رو كرد و فرمود: در كربلا نبوديد تا بنگريد كه برادرم را چگونه كشتند، اين سوراخها كه در اين پيراهن مى بينيد، جاى تيرها و شمشيرها و نيزه هاى دشمن است.
منبع : 200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب(س)