لطفا منتظر باشید

شب قدر شب گناه نيست!‏

صاحب كتاب ابوب الجنان كه كتاب بسيار پربار و نايابى است مى‏نويسد: جوان بى‏تقوايى كه به خير و سعادت خود در زندگى اهميتى نمى‏داد و ملاحظه چيزى را نمى‏كرد، بر اثر چشم‏چرانى به دخترى دل بسته بود، ولى آن دختر تن به خواسته نامشروع او نمى‏داد.

 

شبى از شب‏هاى قدر كه وقت بيدارى و مناجات و قرآن و گريه و درد دل با خداست و مردم همگى در مساجد و مجالس احياء جمع شده بودند، اين جوان كه ديده بود والدين آن خانم زودتر از منزل خارج شده‏اند راه را بر اين دختر كه قصد داشته به تنهايى مسير بين خانه و مسجد را طى كند بست. دختر كه ديد كارى از دستش ساخته نيست در پاسخ به خواسته آن جوان گفت: امشب شب احياء و شب گرفتن برات است. آيا انصاف است مردان و زنان ديگر در اين لحظه براى مناجات و دعا به در خانه خدا رفته باشند و من و تو مرتكب عمل نامشروع زنا شويم؟ پسر لحظه‏اى تامل كرد و جواب داد: نه، انصاف نيست!

 

دختر گفت: حال كه فهميدى اين كار آن هم در نيمه‏شبى چنين عزيز و در محضر خدا بى‏انصافى است، بيا و اين شب را به احيا سپرى كن. من‏ نيز چنين خواهم كرد. سپس، از هم جدا شدند.

وقتى سحر شد، پدر دست دخترش را گرفت و به نشانى منزلى كه از جوان يافته بود رفت و در زد. وقتى جوان در را به روى آن‏ها گشود، پدر گفت: من تو را نمى‏شناسم، ولى شب پيش، پس از احياء، رسول خدا، صلى اللّه عليه و آله، را در رؤيا ديدم و آن حضرت نشانى تو را به من دادند و فرمودند: دخترت را ببر و به عقد آن جوان در آور.

 

 

اين نمونه‏اى از بيدارى دل است كه در آن نفس حق دخترى پاكدامن كه ارتباطى با پروردگار عالم داشته قلب مرده‏اى را زنده مى‏كند و او را به تأمل وا مى‏دارد كه شب قدر كه شايسته احياء و مناجات و «خير من ألف شهر» است شب زنا نيست.

 

برگرفته از کتاب حديث عقل و نفس آدمى درآيينه قرآن

منبع :
نظرات کاربران (1)
مهدى اكبرى شانديز ( 9 خرداد 1398 )
سلام قبول حق
ارسال دیدگاه