فارسی
شنبه 12 آبان 1403 - السبت 28 ربيع الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)

داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)

کودکي در سفر

عبدالله مبارک در يکي از سالهايي که به سفر حج مي رفت ، در ميان راه ، کودک هفت يا هشت ساله اي را بدون توشه و مرکب ديد . بر او سلام کرد و گفت : «با چه کسي بيابانها را پيموده اي ؟» . گفت : «با خداي متعال ». سخن کودک که نشانه ي نيکي مقام او بود ، در نظر عبدالله جالب بود . سپس درباره ي زاد و توشه اش پرسيد. کودک پاسخ داد : «توشه ام تقوا و مرکبم ، پاهايم و مقصدم پيشگاه مولاست » . تعجب عبدالله بيشتر شد و بزرگي مقام و عظمت معنوي او بر وي آشکار گشت و بر آن شد که از نسب وي سئوال کند ، لذا از آن کودک پرسيد : «از چه طايفه اي ؟» گفت : «از خاندان مطلب». از او خواست توضيح بيشتري بدهد. گفت : «هاشمي هستم » از او خواست تا بيشتر خود را معرفي کند. گفت : «از خاندان علي (ع) و فاطمه (س) هستم».
عبدالله که علاوه بر آگاهي يافتن به نسب آن کودک ، شاهد ادب و فن بيان آن کودک نيز بود ، از اين رو در موردي شعري از او خواست . فورا شعري سرود : «ما آب دهندگان بر سر حوض کوثريم و وارد شوندگان به آن را سيراب مي کنيم . هر کس رستگار شد ، به وسيله ما رستگار شد ، و هر کس توشه اي دوستي با ما باشد ، زياني نمي بيند . هر کس ما را مسرور کند ، از ما مسرور خواهد شد ، و کسي که با ما بدي کند ، براي او بدي است و هر کس حق ما را غصب کند ، وعده گاه او روز قيامت است ». عبدالله از او جدا شد و ديگر او را نديد تا در مکه ، او را با حالتي غير از وضع ميان راه مشاهده کرد . او را ديد که نشسته است و اطراف او عده اي جمع شده اند و از او سئوال مي کنند. وقتي تحقيق کرد ، فهميد او امام زين العابدين (ع) است .(1)

معرفي جانشينان

وقتي علي (ع) در مسجد کوفه ضربت خورد ، امام حسن را به امامت معرفي کرد ، فرزندانش را به گواهي گرفت و به امام حسين (ع) فرمود : «تو پس از برادرت ، به امامت قيام مي کني.» بعد هم دست امام سجاد را که سه ساله بود ، گرفت و گفت : «تو را نيز رسول خدا (ص) امر مي کند که براي بعد از خود ، فرزندت محمد باقر (ع) را به امامت برگزيني . سلام من و رسول خدا (ص) را به او برسان .» (2)

شوخي

صحابي بزرگ پيامبر (ص) جابر بن عبدالله انصاري مي گويد : در خدمت رسول خدا (ص) نشسته بودم ، در حالي که امام حسين (ع) نيز در دامن آن حضرت بود و با او شوخي مي کرد . فرمود : «اي جابر ، از اين پسرم فرزندي به نام علي به دنيا مي آيد. وقتي که روز قيامت شود ، منادي ندا مي دهد : «سرور عابدان از جا برخيزد. پسر او از جا بر مي خيزد. بعد از او نيز پسري به نام محمد (ص) متولد مي شود که تو اي جابر ، اگر او را درک کردي ، سلام مرا به او برسان .» (3)

جانشين

زهري مي گويد در خدمت حضرت حسين (ع) بودم. ناگهان امام سجاد (ع) که خردسال بود ، وارد شد. امام حسين (ع) او را به سينه چسبانيد و پيشاني اش را بوسيد. من رو به امام حسين (ع) کرده عرض کردم : «يابن رسول الله ! پناه بر خدا ، اگر دستمان به تو نرسيد ، به چه کسي مراجعه مي کنيم ؟». امام حسين (ع) فرمود : «به اين پسرم مراجعه کنيد ، که او امام و پدر ديگر امامان است ». (4)

کناسه کوفه

ابوحمزه ثمالي مي گويد : سالي يک بار در موسم حج ، خدمت امام سجاد (ع) مي رسيدم . سالي خدمت آن حضرت رسيدم ، در حالي که کودکي را بر روي زانويش نشانده بود . وقتي من وارد شدم ، کودک از جا برخاست و مي خواست از در خانه بيرون برود ، که پايش به در خورد و بر زمين افتاد و خون از صورت مبارکش جاري شد. امام سجاد (ع) با عجله جلو رفت و خون از سر و صورت او پاک کرد و فرمود : «تو را به خدا مي سپارم و پناه به خدا ، از آن که تو را در کناسه به دار آويزند.»
ابوحمزه مي گويد : عرض کردم : «کدام کناسه؟». فرمود : «کناسه کوفه . اگر تو پس از من زنده بماني ، خواهي ديد که اين پسرم در ناحيه ي کوفه کشته اند و بعد از دفن قبر او را شکافته ، بدنش را در کناسه کوفه به دار مي آويزند و بعد او را مي سوزانند ». گفت : «فدايت شوم ، نام اين پسر بچه چيست ؟ امام (ع) فرمود : «نام او زيد است ».

شکافنده علوم

جابر به در خانه امام زين العابدين (ع) آمد و در آنجا امام باقر (ع) را در ميان جمعي از نوجوانان بني هاشم ديد.
با خود گفت راه رفتن او ، مانند رسول خدا (ص) است و از نامش پرسيد . گفت : «من محمد بن علي بن الحسين هستم». جابرگريست و گفت : «به خدا قسم ، تو شکافنده ي علوم هستي . پدر و مادرم فدايت ، نزديک بيا» . جلو آمد . جابر پيراهن او را باز کرد و سينه اش را بوسيد و گونه اش را بر آن نهاد و گفت : «از طرف جدت رسول خدا (ص) به تو سلام مي گويم . او به من امر کرده که با تو چنين کنم . جدت به من فرموده اميد است زنده بماني ، تا وقتي که فرزندي از فرزندانم را ملاقات کني که نامش ، نام من است ، دانشها را مي شکافد ، شکافتني ، و تو باقي مي ماني تا وقتي که بينا شوي و سپس بينايي ات بازخواهد گشت ». (5)
سپس جابر به امام باقر (ع) عرض کرد : «از پدرت براي من اجازه ي ورود بگير». امام باقر (ع) وارد شد و به پدر خود خبر داد که پيرمردي بر در خانه ايستاده و با من چنين و چنان کرد . امام سجاد (ع) فرمود : «او جابر انصاري است ». سپس فرمود : «آيا از ميان بچه ها ، فقط با تو چنين کرد ؟» . فرمود : «بله » فرمود : «او قصد بدي ندارد ، اما آنچنان تو را معرفي کرده ، دشمنان را آماده ي قتل تو ساخته است ». سپس جابر به حضور امام سجاد (ع) رسيد . (6)

پي نوشت :

1. زندگاني امام زين العابدين ، عبدالرزاق مقرم ، ترجمه ي حبيب روحاني ، ص 357 (به نقل از : من لا يحضره الفقيه ، ص 148) .
2. بحار الانوار ، ج 46، ص 91 .
3. همان ، ص63 (به نقل از : بصائر الدرجات ، ص108).
4. در حاشيه کتاب مقرم که جابر دو مرتبه نابينا شد ، اول قبل از واقعه کربلا ، لذا با امام حسين در کربلا حاضر نشد . بعد خدا منت نهاد و شفايش داد ، و ديگري در سال 77 هجري که 94 ساله بود و در مدينه ، در حال نابينايي از دنيا بشاره المصطفي ، ص80 ).
5. تحليلي از زندگاني امام سجاد ، (به نقل از: وسيله الآمال في مناقب الآمال ، ص7).
6. همان ، ص 173 (به نقل از : وسيله الآمال في مناقب الآمال ، ص 7.)


منبع : حکايات کودکي معصومين عليهم السلام
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

قاسم بن حبيب ازدى‏
افشاگری های امام سجاد(علیه السلام)
سه مصیبت بزرگ
ابن مسعود بن حجاج؛ یار امام حسین(ع)
داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)
مسلم‏بن عقيل كيست؟
قرة (غلام حرّ)
کهن‌ترین منابع عاشورا
رقیه بنت الحسین (س)
حبیب، حامل اسرار الهی

بیشترین بازدید این مجموعه

ابراهيم و محمّد پسران مسلم بن عقيل‏
محمّد بن ابى سعيد بن عقيل‏
قرة (غلام حرّ)
قاسم بن حبيب ازدى‏
سليمان، (غلام امام حسين عليه السلام)
امام سجاد علیه السلام و قیامهای اجتماعی
داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)
پرتوی از مبارزات امام سجاد (علیه السلام)
افشاگری های امام سجاد(علیه السلام)
سه مصیبت بزرگ

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^