فارسی
دوشنبه 05 آذر 1403 - الاثنين 22 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 2
100% این مطلب را پسندیده اند

ادب حر بن یزید ریاحى

مکارم اخلاقی و حسنات انسانی ، انسان را به مقام قرب و لقای حضرت حق می رساند .

از چهره هاى برجسته و مشهورى که مکارم اخلاقى و حسنات نفسانى و دارا بودن برخى از آداب شایستگان وى را از چنگال هوا و هوس و بندهاى خطرناک ابلیس و گمراهى و ضلالت رهانید ، و مُهر سعادت و نیک بختى دنیا و آخرت را بر پیشانى حیات او زد ، و وجودش را به عرصه ملکوتیان و عرشیان کشانید ، و مقام اولیاء اللهى و احبّاء اللهى را در اختیارش قرار داد ، و سرِ کرامت و معنویت وشرافت وشخصیت او را از اوج گنبد هستى گذراند، وبه درجه رفیعه شهادت و لقاى حق و مقام قرب و حقیقت وصال رسانید ، حر بن یزید ریاحى است .او تا پیش از رسیدن به این مقامات ، به خاطر پیروى از بنى امیه و گردن نهادن به دستورات آنان به فرموده قرآن و روایات آلوده به شرک بود . شرکى که از نظر وحى ستم و ظلم بزرگى است .

( لاَ تُشْرِکْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ )

به خدا شرک نورز ، زیرا شرک بدون تردید ستمى عظیم است .آرى ، پیروى از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ هاى ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابى چون حزب اموى و عباسى و امثال آنان در هر عصر و زمانى شرک است .شرک که از مصادیق باارزش اطاعت از بت هاى جاندار و سردمداران کفر و متولیان بت خانه و بت هاست گناهى خطرناک و مهلک است که آلوده به آن در صورتى که موفق به توبه نشود براى ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود .قرآن در این زمینه مى فرماید :

( وَمَن یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً )و کسى که به خدا شرک ورزد بى تردید به گمراهى دور و درازى دچار شده است .

( اِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ )

بى تردید کسى که به خدا شرک ورزد خدا بهشت را بر او حرام مى کند .

( اِنَّ اللهَ لاَ یَغْفِرُ اَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ )

یقیناً خدا شرک را مورد آمرزش قرار نمى دهد و غیر آن را براى هر که بخواهد مى آمرزد .

پیامبر به عبدالله بن مسعود فرمود :

ایّاکَ ان تُشرِکَ بِاللهِ طَرفَهَ عَین ، وان نُشِّرت بِالمِنشار ، او قُطِّعتَ ، او صُلِّبْتَ ، او احتَرَقْتَ بِالنّار)

از شرک آوردن به خدا حتى به اندازه چشم بر هم زدنى بپرهیز ، اگرچه با ارّه پاره پاره گردى ، یا قطعه قطعه شوى ، یا به دارت آویزند ، یا به آتشت بسوزانند !حر بن یزید که دچار چنین گناه عظیمى بود ، به خاطر حسن خلق و ادبش از این گناه نجات یافت و با همه وجود در آغوش توحید قرار گرفت و به بهشت لقاء رسید .حر بن یزید داراى خشوع ، یعنى تواضع و فروتنى باطنى در برابر حق و حقیقت بود ، و این تواضع باطنى و صفت عالى نفسانى در برخوردى با حضرت حسین (علیه السلام) تبدیل به عملى صالح و شایسته شد و روزنه اى را براى نجات وى فراهم کرد .آراستگان به صفات عالى باطنى ، صفات عالى و باارزششان در برخوردها تحقق عملى مى یابد ، و این گونه اعمال هم در عالم ملکوت مقبول مى افتد و تبدیل به نور هدایت در دنیا و نور نجات بخش در آخرت مى شود .امام صادق (علیه السلام) قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفى مى داند و اعضا و جوارح را مصرف کنندگان آن حالات و صفات قلمداد مى کند . قلبى که منبع ریاست است ، صاحبش هر عبادتى را که با اعضا و جوارحش انجام مى دهد به ریا و تظاهر و خودنمایى انجام مى دهد ; امّا قلبى که جاى خشوع و تواضع است ، صاحبش در برابر دیگران ادب و فروتنى و انکسار به خرج مى دهد .حر بن یزید از چنین قلبى برخوردار بود که در برابر حضرت حسین (علیه السلام)تواضع به خرج داد ، و کارى کرد که از یک فرمانده نیرومند دشمن به هیچ صورت انتظار نمى رفت !حر بن یزید در راه مکه به کوفه در گرما گرم ظهر با لشکرش به حضرت حسین (علیه السلام) رسید . امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهید و آب را کنار دهان اسبان نگه دارید که اندک اندک آب نوشند تا سیراب شوند . هنگامى که اسبان را سیراب کردند و از این عمل خیر فراغت جستند وقت نماز ظهر رسید .امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگوید . حجاج اذان گفت . امام پیش از اقامه به نطق ایستاد و پس از نطق به موذن فرمود اقامه بگو . آن گاه به حر بن یزید فرمود : آیا نمازت را به همراه اصحاب و لشکریانت خواهى خواند ؟ حر گفت : نه بلکه نماز را با تو مى خوانم !این ادب از یک تن فرمانده نشان مى دهد که قُوّه اراده او حیثیت افراد را در حیطه خود داشته است .به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیات مبارزه مى باید تا خود و هزار نفر را به این گونه تواضع توان وا داشت .این ادب که تحقق تواضع باطنى در برابر حق است ، بارقه اى است از توفیق که منشا توفیق نیز خواهد شد . چیرگى بر نفس توانایى هایى تازه به او خواهد داد ، و به اندازه اى او را نیرومند مى دارد که هنگامى که در بحران انقلاب است و سى هزار برابر قُوّه خود را برتر از خود و در مافوق خود مى بیند ، توانا باشد ، حیثیت خود را نبازد و به توانایى اراده چیره بر قواى خارج و ثقل و فشار آنها گردد .گویى در وجود حر دو حوزه ، یکى از قدرت ادب و دیگرى از توانایى قُوّه فراهم است ، که هر یک جامع جهان خود ، و هر یک به تنهایى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مى کند و از اجتماع مجموع محیطى قهار و زورمند به نظر مى آید .پس امام نماز را به هر دو لشکر امامت کرد و سپس داخل سراپرده اش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند . حر نیز داخل خیمه اى شد که برایش برپا شده بود . اصحاب ویژه اش بر او گرد آمدند و باقى لشکر به محل صف خود برگشته در سایه مرکب هاى خود نشستند تا هنگام عصر شد .امام براى آن که تا از نماز عصر فراغت مى یابند آماده حرکت باشند فرمان داد براى کوچ آماده و مهیا باشند ، سپس منادى به نماز عصر صدا بلند کرد ، نماز عصر را نیز امام بر دو لشکر امامت کرد و پس از نماز کنار کشیده رو به جانب مردم کرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود :اى مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حق را براى خدا حق بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود . ما که اهل بیت محمّد (صلى الله علیه وآله) هستیم به ولایت این امر از مردم دیگر که آنچه را حق ندارند ادعا مى کنند و در میان شما به گناه و جور و تعدى رفتار مى نمایند اولى مى باشیم ، ولى اگر جز به کراهت و بى میلى از ما و به جهالت حق ما حاضر نیستید و رایتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما براى من آمد ، من منصرف مى شوم و از نزد شما برمى گردم .حر بن یزید گفت : به خدا ما نمى دانیم این مراسلات که ذکر مى کنى چیست ؟ حسین فرمود : اى عقبه بن سمعان ! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر . او رفت و خورجین را بیرون آورد ، خورجینى که انباشته از نامه ها بود ، پس آن نامه ها را جلوى رویشان ریخت .حر گفت : ما از آنان نیستیم که نامه به تو نوشته اند ، ما فرمان داریم که تا تو را ملاقات کنیم و از تو مفارقت ننماییم تا تو را به کوفه برده نزد عبیدالله بن زیادوارد کنیم .امام فرمود : مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است . سپس رو به اصحاب کرد و فرمود : سوار شوید . آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند . فرمود : مرکب ها را از مسیر کوفه برگردانید . رفتند که برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد .حضرت حسین (علیه السلام) به حرّ گفت : مادرت به عزایت بنشیند چه مى خواهى ؟حرّ گفت : هان به خدا اگر دیگرى از عرب این کلمه را به من مى گفت و او در چنین گرفتارى بود که تو هستى من واگذار نمى کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگى نام مى بردم و حتماً به او پاسخ مى دادم هرچه باداباد ، ولى به خدا من حق ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین صورتى که مقدور باشد ! در یک مرحله تواضع قلبى حرّ او را وادار کرد که با بودن امام حسین (علیه السلام) به امامت نماز نایستد ، بلکه على رغم خواسته کوفه و شام به حضرت حسین (علیه السلام)اقتدا کند و روزنه اى از توفیق با این صفت اخلاقى به روى خود باز نماید ، و در مرحله دیگر ادب او ، او را وادار کرد که نسبت به شخصیت حضرت زهرا (علیها السلام)با همه وجود اداى احترام نماید ، و با این عمل که برخاسته از ادب درونى او بود تمام درهاى توفیق را به روى خود بگشاید ، و در نتیجه قدم به قدم با سرعتى بیش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزدیک گردد ، و از طاغوت و بتى چون یزید دور و به امام هدایت نزدیک شود ، و از شرک رهایى یافته به اعماق توحید اعتقادى و عملى برسد !در روایتى بسیار باارزش که از روایات قدسى است مى خوانیم :

مَن تَقَرَّبَ الىَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ الیهِ ذِراعاً ، ومَن تقرَّبَ الىَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ الیهِ بَاعاً ، وَمَن اتانِى مَشْیاً اتَیْتُهُ هَروَلَهً . .

کسى که با عمل صالح و اخلاق حسنه یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزیک مى شوم و کسى که یک ذراع به من تقرب جوید من یک باع به او نزدیک مى گردم و کسى که یک قدم به سوى من آید من هروله کنان به سویش مى آیم .


منبع : پایگاه عرفان
0
100% (نفر 2)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

داستان شگفت انگيز مرگ هارون
داستانى آموزنده‏
حكايت ميرغضب و نان و نمك مجرم‏
مى‏خواهد قلبم از هم بشكافد
داستان جوان مطيع خدا
دعاى نيمه شب زندانى
حاجت بزرگ‏
حکایت سزاى توهين به بلال‏
چه كسى با من پيمان مى‏بندد
منفعت عظيم اهل شوق و بحث

بیشترین بازدید این مجموعه

منفعت عظيم اهل شوق و بحث
چه كسى با من پيمان مى‏بندد
حكايت گرگان و كرمان‏
داستان جوان مطيع خدا
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
حکایت خدمت به پدر و مادر
ذو القرنين در شهرى عجيب‏
مى‏خواهد قلبم از هم بشكافد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^