لطفا منتظر باشید

جلسه اول یکشنبه (10-6-1398)

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1441 ه.ق - شهریور1398 ه.ش

0

11.52 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

ضرورت تأمل به سرانجام خودمان در قیامت

لازم است با توجه به وضعی که در قلب‌، عمل‌، رفتار، کردار و اشکمان داریم، نگاه عُمقی به قیامت خودمان بیندازیم؛ چون ائمهٔ ما فرموده‌اند در شک و تردید به‌سر نبرید. قرآن مجید و روایات این شک و تردید را معالجه می‌کنند، البته اگر کسی گرفتارش باشد. دو کتاب بسیار مهم از غیرشیعه نام می‌برند که یکی «مناقب» خوارزمی و دیگری «ربیع‌الأبرار» زمخشری است. چهار کتاب هم از شیعه نام می‌برند که «معانی‌الاخبار»، «عیون اخبارالرضا»، «بحارالأنوار» و به احتمال قوی، «خصال» است. این مجموعه قیامتِ ما را با نقل یک روایت مستند از رسول خدا(ص) به ما نشان می‌دهد. کتاب‌هایی که هم در مکتب آنها و هم در مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) شنیدید و نیز خودِ روایت، بتون‌آرمه است؛ یعنی قلب آدم با این کتاب‌ها، متن روایت و اسناد روایت یقین پیدا می‌کند که حقیقت همین است.

 

-زندگی انبیا و ائمه(علیهم‌السلام) بر مبنای باور قیامت

رسول الهی که طبق معارفمان، ظاهر و باطن هستی زیر نظر اوست، یعنی نگاهشان نگاه فراگیری است و چیزی از این نگاه خارج نیست، خطاب به امیرالمؤمنین(ع) که امام در آن زمان در عنفوان جوانی بود، فرمودند: «یا علی اذا کان یوم القیامه» وقتی قیامت برپا بشود، قیامتی که 114 کتاب آسمانی و 124هزار نفر خبر آن را داده‌اند، شاید بیش از هزار آیه در قرآن و گاهی سوره‌هایی به‌طور کامل از قیامت خبر داده‌اند و تمام انبیا، ائمه و اولیا براساس اعتقاد به قیامت و باور آن زندگی کرده‌اند.

 

اگر آدم قیامت را باور داشته باشد، قیامت این است: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(سورهٔ زلزال، آیهٔ 8)، اگر کسی عمل بد او به وزن دانهٔ ارزن باشد، در قیامت جلوی چشمش قرار می‌گیرد، گم نمی‌شود و موجود است. با چنین نگاهی به قیامت زندگی کرده‌اند؛ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: و الله قسم! اگر مرا شب تا صبح روی تیغ‌های تیز گیاه سعدان عریان بخوابانند، صبح هم همهٔ بدنم را به زنجیر بِکشند و بدن مرا روی این تیغ‌ها بکشند، «احب الي من ان القي الله و رسوله يوم القيامة» برای من محبوب‌تر، بهتر و راحت‌تر است که مرا در قیامت در پیشگاه خدا و حضور پیغمبر(ص) نگه دارند و به من بگویند در تمام 63 سال عمرت، به‌اندازهٔ شیء ناچیزی که پول در برابرش نبود، یعنی نه کشیدنی و نه خریدوفروشی بود، از حق مردم غصب کرده‌ای و به کسی ستمی روا داشته‌ای. مرا روی آن تیغ‌ها بیندازند، بعد هم به زنجیر بکشند و روی این تیغ‌ها بِبَرند که قطعه‌قطعه بشوم، این برای من راحت‌تر است که در قیامت به من نگویند در دورهٔ عمرت شیء بی‌ارزشی به‌اندازهٔ یک نخ ته سوزن را از مِلک مردم برده‌ای یا تلنگری ناحق به کسی زده‌ای. اینان براساس ایمان به قیامت زندگی می‌کردند و ای کاش، نه فقط مردم مسلمان، بلکه مردم دنیا هم نگاهی به این حقیقت می‌انداختند و زندگی‌شان را براساس باور به قیامت تنظیم می‌کردند که نمی‌کنند و نکرده‌اند، در آینده هم نمی‌کنند! این خبر پروردگار است که در قرآن می‌فرماید: «و وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»(سورهٔ سبأ، آیهٔ 13). «شکور» در اینجا یعنی مؤمنینی که هر حقی را رعایت می‌کنند، نه به‌معنای تسبیح انداختن و الحمدلله گفتن است؛ چون ما قبل از این قسمت آیه می‌بینیم که خدا می‌فرماید: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا» به‌عنوان شکر من عمل کنید، بعد می‌گوید: «و وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ» خیلی‌ها در دنیا به حرف من گوش نمی‌دهند و گوش‌دهندگان به حرف من کم و اندک هستند.

 

نجات و رهایی انسان در پرتو تمسک به نور خداوند

-تمسک رسول خدا(ص) در قیامت به نور پروردگار

رسول خدا(ص) در این روایت به امیرالمؤمنین(ع) خطاب می‌کنند: «یا علی، إذا کان یوم القیامه أخذت بحُجزة الله» تکیه، تمسک و توسل من در قیامت فقط و فقط به نور پروردگا راست. خیلی عجیب است که پیغمبر(ص) نمی‌گویند تمسک و توسلّم به نمازهایم، روزه‌هایم، جنگ‌هایم و نماز شب‌هایم است، بلکه می‌فرمایند توسلم به نور الله است! بسیاری از بزرگان دین «حجزه» را نور معنی کرده‌اند. حالا ما کیفیت و آثار این نور عظیمِ بی‌نهایت و قیامتی را نمی‌دانیم، اما می‌شود از حرف رسول خدا(ص) استفاده کرد که کل سعادت، نجات و رهایی در این نور است.

 

-توسل امیرالمؤمنین(ع) در قیامت به نور رسول خدا(ص)

«و اخذت انت بحجزتی» علی ‌جان، و تو در قیامت به نور من متوسل و متمسک خواهی بود. این نور، یعنی نور رسول خدا(ص) در آثار و طول نور پروردگار مهربان عالم است. در آنجا تابش کامل است و امیرالمؤمنین(ع) به فرمودهٔ پیغمبر(ص)، به این تابش کامل متوسل است.

 

-اعتصام امامان معصوم به نور امیرالمؤمنین(ع) در قیامت

«و اخذ ولدک بحجزتک» علی جان، یازده امام بعد از تو هم در قیامت به نور تو متصل، متمسک و معتصم هستند. چرا؟ چون نور خدا که کامل در من تابیده و نور کامل از من به تو می‌تابد، بچه‌های تو، یعنی ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) به این نور متمسک هستند؛ یعنی من به خدا وصل هستم، تو به من وصل هستی و یازده فرزندت هم به تو وصل هستند.

 

-اتصال شیعه به نور ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام)

«و اخذت شیعتک بحجزهم» شیعیان شما هم به نور ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) متوسل هستند؛ یعنی خدا، من، تو، یازده امام و قسمت پنجم هم، شیعیان فرزندان تو. رسول خدا(ص) نمی‌گویند شیعیان من یا شیعیان تو؛ یعنی می‌گویند اتصال به منِ تنها یا تنها به تو هیچ کاری نمی‌کند، بلکه اتصال شیعه باید به ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) باشد که نور ابی‌عبدالله(ع) در بین ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) تلألؤ و تابش خاصی دارد.

 

-اختصاص بهترین نقطهٔ بهشت به رسول خدا(ص)، ائمه(علیهم‌السلام) و شیعیان

بعد به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: علی جان، حالا پروردگار عالم دربارهٔ من، تو، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) از نسل تو و درباره شیعیان ائمه چه دستوری خواهد داد؟

«اتری کیف امرنا» خدا به ما چه می‌گوید؟ حضرت دیگر توضیح نمی‌دهند، چون خیلی روشن است که خدا به پیغمبرش(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و شیعه چه می‌گوید! این را در روایات دیگر بیان کرده‌اند که خداوند می‌فرماید: شما که از طریق این نور به همدیگر متصل هستید، بهترین جای هشت بهشت برای شماست. پروردگار این را می‌گوید؛ این را باور کردید؟ یعنی الآن دلتان آرام و قوی شد؟! اگر بعد از این روایت و با آن کتاب‌ها، گوشهٔ دلتان بیماری داشته باشد، حجاب بین شما و خدا، پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است. امروز این حجاب را برطرف کنید، چون امکان برطرف کردنش هست؛ باور کنید! این برای آخرت است؛ و اما دنیایمان.

 

شیعیان در سیطرهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

این دنیایمان خیلی زیبا برای ما توضیح داده شده است که ما با این قلب و روح، وضع و چشمی که داریم، کجا قرار داریم. الآن کجا قرار داریم؟

-آفرینش شیعیان از اضافهٔ طینت وجود اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

«شیعتنا منا» شیعیان ما از ما هستند؛ یعنی زیر نظر و در سیطرهٔ ما و با ما هستند. «خُلقوا من فاضل طینتنا» آن روزی که خدا ما چهارده نفر را به ارادهٔ خودش می‌آفرید، آن گِلی که در عالم ملکوت برای آفرینش ما خمیر کرد، مقدار گِل را اضافه درست کرد و ما چهارده‌تا را که آفرید، حالا چون وجود نوری‌مان یا وجود عنصری‌مان را اراده کرده بود، گِل را بیشتر درست بکند و شیعیان ما را از آن گِل اضافه خلق کرد. اینکه می‌گوییم «شیعتنا منا»، چون وجودشان، حقیقتشان، ساختمانشان و عنصرشان از گِل ماست. مگر در زیارت جامعه نمی‌خوانید: «ارواحکم فی الارواح و اجسادکم فی الاجساد» بدن شما در بدن‌ها و روحتان در ارواح است. این معنی «خلقوا من فاضل طینتنا» است.

 

-خمیرهٔ وجود شیعیان از آب ولایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

حالا خاک باید گِل بشود که بشود آن را شکل داد؛ خود خاک که شکل نمی‌گیرد! امام می‌فرمایند: «و عُجنوا بماء ولایتنا» خدا این خاک را با آب ولایت ما گِل و خمیر کرد و شیعیان ما را آفرید. فهم روایت خیلی مشکل است! حل مسئلهٔ طینت در روایات ما میدان پهلوانی بزرگ‌ترین علمای شیعه بوده است. خاک جسم شیعیان ما از ماست «و عُجنوا بماء ولایتنا» و آبی که این خاک را گِل کرده، ولایت ماست؛ یعنی عشق، محبت و قبول سرپرستی و امامت ما. آخر به این راحتی نیست! والله «بیهوده‌سخن به این درازی نَبُود» که آدم -مرد و زن- در این روزگار وانفسای جهانی حسینی بار بیاید! این آسان و ساده نیست و باید در خلقت ما ریشه داشته باشد. نگویید پدرم یا مادرم باعث شد که من شیعه بشوم؛ وقتی شیرخواره بودم، مادرم مرا در مجالس برد و با گریه به من شیر داد. همهٔ اینها مسائل بعد است و ریشه در جای دیگر است! ریشه نه در پدر و نه در مادر است. دو برادر در کربلا بودند که یکی ردهٔ فرماندهی لشکر عمرسعد و یکی هم ردهٔ فرماندهی ارتش 71 نفرهٔ ابی‌عبدالله(ع) را داشت. این که با حضرت حسین(ع) بود، مورد سرزنش برادرش قرار گرفت. این برادر نزدیک خیمه‌ها آمد و گفت: برای چه با حسین هستی؟! برای چه با اینها هستی؟! به این طرف بیا، همهٔ اینها کشته می‌شوند. به برادرش گفت: تو که واقعیات را نمی‌فهمی، من به تو چه بگویم! این دو پدر و مادر این دو شیعه و هم خوب بودند. شما پدر و مادر را در درجهٔ بعد از «خلقوا من فاضل طینتنا و عُجنوا بماء ولایتنا» بگذارید. با یک تعبیر دیگر، شیعیان ما را از اضافهٔ گِل و خاک ما ساخته‌اند و بعد از اینکه ساختمانشان با آب ولایت ما شیعه شد، به یک مادر و پدر دادند و گفتند حالا این بچه را بزرگ کن. پدر و مادر ما نوکر و کلفت ائمه(علیهم‌السلام) هستند؛ ما برای آنها هستیم، نه برای پدر و مادر. پدر و مادر وظیفه‌دار از جانب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند ما را نگه دارند تا ضرر نکنیم و ضربه نخوریم. اصل مسئله به آنها کاری ندارد.

 

-شادی شیعیان در شادی اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

«یفرحون لفرحنا» چون شیعیان ما از ما هستند، شاد هستند به آنچه ما شاد هستیم. ما به چه‌چیزی شاد هستیم؟ اگر روایات را بررسی کنید، ائمهٔ طاهرین و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) به رحمت خدا، مغفرت خدا، رضایت‌الله و جنت‌الله شاد هستند. شیعیان ما هم همان شادی را دارند که ما داریم؛ یعنی به این دل‌خوش و شاد هستند که به رحمت خدا، مغفرت خدا و جنت‌الله برسند؛ نه اینکه شاد هستند به اینکه یک خانهٔ سیصدمتری یا یک ماشین چندمیلیونی گیر بیاورند! دل شیعیان ما به این ابزار مادیِ کم و ازدست‌رفتنی اصلاً خوش نیست و می‌گویند حالا این خانه‌ای که داریم، به قول امیرالمؤمنین(ع)، مسجدی است که خدا به ما محبت کرده تا در آن عبادت بکنیم، فرزند پاک به‌وجود بیاوریم و برای کارهای مثبت دیگرمان استراحت بکنیم؛ اما دلشان شاد نیست که حالا غروری پیدا بکنند و هلهله بکنند که ما این خانه یا این ماشین را داریم. اینها را که قبلی‌های ما هم داشته‌اند، از دستشان گرفته‌اند و در گور کرده‌اند. این دل‌خوشی ندارد! ما باید ببینیم دل ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) به چه‌چیزی خوش بوده است و به چه‌چیزی شاد بوده‌اند.

 

-شادی صدیقهٔ کبری(س) از تماشای عزاداری برای امام حسین(ع)

خیلی عجیب است که در روایات ما آمده یک شادی صدیقهٔ کبری(س) از دیدن عزاداری عزاداران حسین(ع) است. دلش شاد می‌شود؛ چون این عزاداری به آدم روحیه و نشاط می‌دهد، دردها را کم می‌کند و آدم را به پروردگار نزدیک می‌کند. زهرا(س) به این مجالس و به شما شاد بود، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) هم همین‌طور. وقتی پیغمبر اکرم(ص) از عزاداری روزگاران بعد از خودشان خبر می‌دهند، اعلام می‌کنند من برای آنها از پروردگار عالم خواسته‌هایی دارم که خدا آن خواسته‌ها را برای آنها به من می‌دهد. «یفرحون لفرحنا» پس بدانیم ائمه به چه‌چیزی شاد هستند.

 

-حزن و اندوه شیعه در حزن اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

«و یحزنون لحزننا»، شیعیان ما که از ما هستند، بدون اینکه به آنها بگوییم غصه‌دار بشو، اصلاً خودشان «لحزننا» برای غصه خوردن ما غصه‌دار هستند؛ یعنی شیعیان ما نمی‌توانند ما را در غصه ببینند و خودشان غصه‌دار نباشند. ما برای چه‌ غصه و حزن داریم؟ برای اینکه ما را به زندان انداخته‌اند؟! نه ما غصه نداریم. برای اینکه بنی‌امیه و بنی‌عباس و بعدی‌ها و امروزی‌ها حق مالی ما را غارت کرده‌اند؟! نه ما برای اینها غصه نداریم. ما غصهٔ کامل و جامعی داریم؛ همهٔ ما از پیغمبر(ص) تا امام عصر(عج) برای ابی‌عبدالله(ع).

 

-حزن اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در شهادت ابی‌عبدالله(ع)

به محض اینکه هلال شب اول ماه محرّم آشکار می‌شد، زین‌العابدین، امام باقر، امام صادق، موسی‌بن‌جعفر و حضرت رضا(علیهم‌السلام) دیگر تا آخر محرّم خنده به لبشان نمی‌آمد. «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا»؛ امام هشتم می‌فرمایند: هیچ رحمی در روز عاشورا به ما نکردند که حالا مثلاً دلشان برای حادثه‌ای بسوزد! فقط بردند، زدند، کُشتند و پایمال کردند.

 

جدایی‌ناپذیری شیعه از اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

من آن جملهٔ اول را با یکی دو قطعه ناب معنی بکنم؛ این جملهٔ «مِنّا» خیلی عجیب است! «خلقوا من فاضل طینتنا» شیعه را از اضافهٔ گل ما آفریده‌اند، آیا امکان دارد که شیعه از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) جدا بشود؟ اگر امکان جدا شدنش بود که در این سی سال، چهل سال، هفتاد سال، پدرانمان، مادرانمان، پیرمردهای مجلس، جوان‌های مجلس، مرد و زن مجلس، با این هجوم بدتر از زلزله‌ها و طوفان‌های جهانی، باید از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) جدا می‌شدیم؛ پس چرا نشدیم؟! چون این گل همان گل است، جدایی از آن گل در ذات این گل نیست و نمی‌تواند جدا بشود. در روایاتمان است؛ مصادیق خیلی زیادی در ذهنم است که برایتان بگویم، اما فرصتی نیست. گاهی به ائمه(علیهم‌السلام) می‌گفتند فلانی رفت، می‌فرمودند اگر از ما باشد، برمی‌گردد! اگر «خلقوا من فاضل طینتنا و اعجنوا بماء ولایتنا» باشد، برمی‌گردد. دو روزی او را می‌دزدند، بعد می‌فهمد و فرار می‌کند و برمی‌گردد. این معنی «فاضل طینتنا منا و عجنوا بماء ولایتنا» است. دو روز می‌رود و گرفتار دو گناه، دو مسئله‌ یا دوتا خلاف‌کاری می‌شود، ولی چون از ماست، دوباره به ما برمی‌گردد؛ اگر برود، رفتن او دائمی و قطع کردن با ما نیست، بلکه می‌آید. مگر دزدها، غارت‌گرها، غاصب‌ها و ظالم‌ها حر را ده سال از بعد از شهادت امام مجتبی(ع) تا روز عاشورا نبردند، پس چرا برگشت؟ ائمه گفته بودند اینهایی که فرار می‌کنند، دوباره برمی‌گردند؛ برگشت، چون گِل او گِل ائمه(علیهم‌السلام) بود. این فرار آنها فرار همیشگی نیست.

 

حالا دو روز رفتیم و چهارتا غلط هم کردیم، اما نرفتیم که برویم و دیگر برنگردیم! چقدر هم زمینه برای ما درست کرده‌اند! هر سال برای برگشتن ما محرم و ماه رمضان را گذاشته‌اندو شیعه از ما فرار نمی‌کند و جدا نمی‌شود، چون مال ماست. 71 نفر شهید شده‌اند، حتی حضرت سیدالشهدا(ع) هم شهید شده است. ساعت حدود چهار یا پنج بعدازظهر است و هیچ‌کس نمانده است. سوید حضرمی که جنگ شدیدی کنار ابی‌عبدالله(ع) کرد و همهٔ چشمش به حسین(ع) بود که چهره‌اش را ببیند و بفهمد ابی‌عبدالله از او راضی است. زخم زیادی خورد و در کشته‌ها افتاد. ساعت حدود پنج عصر است که صدای لشکر بلند شد؛ نمی‌دانستند که با این زخم‌ها و خونی که از او رفته، بیهوش شده و از دنیا نرفته است. همین‌جوری که در کشته‌ها افتاده بود، شنید که فریاد می‌زنند: «قتل الحسین، قتل الحسین». محبوب من را کشتند! حرکتی به خودش داد، دید نیمه‌جونی دارد و می‌تواند از جا بلند شود؛ بلند شد و به‌دنبال شمشیر خودش گشت، اما در آن اوضاع و احوال پیدا نکرد. بالاخره کاردی پیدا کرد، کارد را بلند کرد و حمله کرد. خیلی‌ها فرار کردند؛ فکر کردند که شهیدان ابی‌عبدالله(ع) دوباره زنده می‌شوند! با آن بدن زخمی و مجروح و با آن ضعفی که از رفتن خون در بدنش داشت، حمله کرد و حسابی وارد جنگ شد تا قطعه‌قطعه‌اش کردند. «شیعتنا منا» شیعیان ما از ما هستند و جایی نمی‌روند؛ اگر هم آنها را ببرند، برمی‌گردند؛ اگر هم قطعه‌قطعه‌شان بکنند، تا وقتی نفس دارند، از ما دفاع می‌کنند.

 

حمایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از جان شیعیان

مسئلهٔ دوم که آخرین مطلبم است؛ ابن‌زیاد به قیس‌بن‌مسهر صیداوی گفت: نامهٔ ابی‌عبدالله(ع) را که ندادی و اسم آنهایی را هم که حسین به آنها نامه نوشته بود، نگفتی؛ اگر می‌خواهی تو را نکشم، من دستور می‌دهم مردم کوفه به مسجد جامع بیایند، تو روی منبر برو و حسین‌بن‌علی و علی‌بن‌ابی‌طالب(علیهما‌السلام) را لعنت کن. قیس گفت باشد، بگو تا مردم بیایند.

مرد و زن به مسجد جامع ریختند؛ قیس در 24-25سالگی بالای منبر رفت و گفت: ابی‌عبدالله(ع) با اهل‌بیتش از مکه به‌طرف شما حرکت کرده‌ است؛ خدا یزید و بنی‌امیه و ابن‌زیاد را به لعنت ابد گرفتار بکند. از منبر پایین آمد. او را گرفتند و به دارالإماره بردند، سرش را بالای دارالإماره بریدند و بدن را پایین انداختند؛ ولی خوشحال بود که خبر آمدن ابی‌عبدالله(ع) را داده است.

در آن مجلس، شش نفر که با همدیگر رفیق بودند، از مسجد که بیرون آمدند، به همدیگر گفتند وظیفهٔ واجب و مسئولیت الهی ما این است که به کربلا برویم؛ ولی جاده‌ها را بسته‌اند و دیده‌بان زیاد گذاشته‌اند! ما را می‌گیرند، می‌بندند و می‌کشند. چه‌کار بکنیم که گیر نیفتیم و به ابی‌عبدالله(ع) برسیم؟ این خیلی مهم است؛ چه‌کار بکنیم که گیر نیفتیم و به ابی‌عبدالله(ع) برسیم؟! مراقب باشید که شما گیر نیفتید! ماهواره‌ها و گناهان به شما گیر ندهند! این‌همه دیده‌بان حرام‌زاده در دنیا برای این است که نگذارند شما به او برسید؛ ولی شما نقشه بکش و به او برس.

 

یکی از آنها گفت: طِرماح‌بن‌عَدی بیراهه‌ها، دره‌ها، تپه‌ها، جاده‌های فرعی و سطح‌های بدون جادهٔ کوفه تا کربلا را وارد است، پیش او برویم. آمدند و به طرماح گفتند: ما شش‌‌نفر هستیم، ما را به کربلا می‌رسانی؟ گفت: با کمال میل بیایید؛ ساعت حرکت را به من بدهید، من می‌آیم و می‌برم. آمدند، از همهٔ دیده‌بان‌ها و موانع گذشتند و از میان تپه‌ها و جاده‌های فرعی آمدند. چه موقع به ابی‌عبدالله(ع) رسیدند؟ روز دوم، یعنی فردا؛ وقتی شش‌تایی وارد شدند، امام با حر حرف می‌زدند. حر گفت: شما شش‌تا محکوم هستید؛ یا باید شما را کَت‌بسته پیش ابن‌زیاد برگردانم یا اینجا در چادری زندانی‌تان بکنند تا کار ما با حسین‌بن‌علی معلوم بشود. ابی‌عبدالله(ع) گفتند: اینها را برگردانی؟‌اینها را زندانی کنی؟ تو به من وعده داده‌ای که کاری نمی‌کنی تا نامهٔ ابن‌زیاد برسد. حر گفت: من سر وعده‌ام هستم و گفته‌ام با شما و اینهایی که با تو هستند، کاری ندارم؛ اما اینها که با شما نبودند! امام گفتند: اینها با من نبودند، اینها با ما هستند! «شیعتنا منا» اینها با ما هستند و من نمی‌گذارم که آنها را نه برگردانی و نه زندانی‌شان کنی. این جملهٔ ابی‌عبدالله(ع) را با دلتان گوش بدهید؛ امام فرمودند: از این شش‌تا دفاع می‌کنم، چنان‌که از جانم دفاع می‌کنم؛ یعنی شیعیان ما جان ما هستند! آنها را بگیری، برگردانی و زندانی‌شان کنی؟!

 

کلام آخر؛ امام حسین(ع)، معدن مردانگی و مظهر آیات الهی

حسین(ع) کیست؟ حسین(ع) معدن وفا، عشق و مردانگی است. حسین(ع) عاشق عاشقانش است و عاشقانش هم عاشق حسین(ع) هستند؛ ولی عشق حسین(ع) کجا و عشق عاشقانش کجا!

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی ××××××××××××× که یک‌سر مهربونی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت ××××××××××××× دل لیلی از او شوریده‌تر بی

خیلی عجیب است که انسان زن و بچه و مغازه را رها بکند، قاچاقی و از بیراهه‌ها برای جان دادن به کربلا بیاید. این خیلی حرف است که برای جان دادن بیاید!

تا ابد جلوه‌گه حق و حقیقت سر توست ×××××××××× معنی مکتب تفویض علی‌اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدا ××××××××× این صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست

ای که در کرب‌وبلا بی‌کس و یاور ماندی ××××××××××× خیز از جا و ببین خلق جهان یاور توست

درس مردانگی عباس به عالم آموخت ××××××××××× زان که شد مست از آن جرعه که در ساغر توست

طفل شش‌ماهه تبسم نکند، پس چه کند ××××××××××× آن‌که بر مرگ زند خنده، علی‌اصغر توست

خواهر غم‌زده‌ات دید سرت بر نی و گفت ×××××××××× آن‌که باید به اسیری برود، خواهر توست

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ اول محرّم/ تابستان1398ه‍.ش./ سخنرانی اول

 

برچسب ها :