لطفا منتظر باشید

شب هشتم / دوشنبه (7-4-1400)

(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))
ذی القعده1442 ه.ق - خرداد1400 ه.ش
15.23 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

خسارت انسان در زندگی بدون ایمان و عمل

زندگی بدون ایمان و عمل صالح، یعنی عمل بر طبق ایمان، چیزی جز خسارت نصیب انسان نمی‌کند. بعد از آیهٔ شریفهٔ «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»، خداوند به زمان سوگند یاد می‌کند؛ چون زمان ظرف بسیار باارزش و معدن است. انسان می‌تواند تا وقتی زنده است، ایمان و عمل صالح در این معدن تزریق کند. به این خاطر، به زمان، این ظرف کم‌نظیر سوگند یاد می‌کند. این ظرف بالاترین کمک را اگر انسان غنیمت بداند، به خیر دنیا و آخرت او خواهد کرد. 

 

قسم به زمان: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ»(سورهٔ عصر، آیهٔ 2) همهٔ انسان‌ها در چاه خسارت سرنگون هستند، مگر انسان‌هایی که چهار دست‌مایه برای دنیا و آخرتشان داشته باشند: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا»(سورهٔ عصر، آیهٔ 3) یکی ایمان است، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» یکی هم کارهای درست و مثبت و پسندیده است. سوم و چهارم نیز به‌کارگرفتن زبان در دو حقیقت مؤثر است: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» که مردم (زن و شوهرها، دوستان، معلمان و شاگردان، دولت و ملت) یکدیگر را به درستی و راستی، به حق و حقیقت سفارش می‌کنند. «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» یکدیگر را در مشکلات، تلخی‌ها، رنج‌ها، ناراحتی‌ها، بیماری‌ها و کمبودها به شکیبایی سفارش بکنند و بگویند همیشه این‌گونه نمی‌ماند، دنیا لحظه‌به‌لحظه در حال تغییر، تبدیل و تحول است. شما با دچاربودن به این مشکلات، دین‌ خود را نبازید و ایمانتان را از دست ندهید. اینها در دنیا و آخرت ضرر نمی‌کنند. ایمان یعنی حرکت، کوشش و عمل براساس ایمان.

 

قلم سعادت و شقاوت انسان

روایتی را برایتان بگویم که شاید بعضی‌هایتان کمتر شنیده باشید. این روایت از وجود مبارک حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) در کتاب‌های مهم شیعه آمده که روایت خیلی مهمی است. این روایت یک خط است، اما همین روایت یک خطی، واقعاً دنیایی از معنا را در خودش جا داده است. من شاید سی سال پیش این روایت را ده شب در شهرری بحث کردم، اما تمام نشد و دیگر هم پیش نیامد که این روایت را در جایی مطرح کنم. الآن هم روایت را به‌عنوان دلیل مطالب این چند شب می‌گویم و نمی‌خواهم توضیح بدهم. 

امام هشتم می‌فرمایند: «جَفَّ الْقَلَمُ بِحَقيقَةِ الكِتابِ مِنَ اللّه بِالسَّعادَةِ لِمَن آمَنَ وَ اتَّقى وَ الشَّقاوَةِ مِنَ اللّه تَبارَكَ و تَعالى لِمَن كَذَّبَ وَ عَصى» این آخرین حرفی بوده که قلم (ما نمی‌دانیم این قلم چیست) به ارادهٔ پروردگار عالم نوشته که دیگر شاید قلم نوشتهٔ لوح محفوظ و کتاب محو و اثبات را با این بخش تمام کرده باشد. 

 

«جَفَّ الْقَلَمُ» قلم خشک شد و دیگر ننوشت. بنا هم نبود که بنویسد. «بِحَقيقَةِ الكِتابِ مِنَ اللّه بِالسَّعادَةِ» از سوی خداوند به تحقق سعادت و خوشبختی «لِمَن آمَنَ وَ اتَّقى» برای کسی که مؤمن شد و عملش براساس تقوا بود. در واقع، زندگی‌اش را به ناپاکی‌ها، گناهان و اخلاق شیطانی آلوده نکرد. هر حرکتش درست و مثبت بود و هر عملش پاک و صالح بود. این آدم از جانب پروردگار عزیز عالم، شایستهٔ خوشبختی و سعادت است. 

«وَ الشَّقاوَةِ مِنَ اللّه تَبارَكَ و تَعالى لِمَن كَذَّبَ وَ عَصى» این قلم از سوی خداوند نوشت که شقی، تیره‌بخت، بیچاره، بی‌نجات، بی‌آبرو در دنیا و آخرت، کسی است که یک‌ذره ایمان ندارد، کافر به حقایق است و دورهٔ عمرش هم به گناه و معصیت می‌گذرد. او از گناه و معصیت و مخالفت با پروردگار عالم خسته نمی‌شود؛ حتی وقتی پیر هم شده، خسته نشده است و برنامه‌های ابلیسی‌اش و خلاف‌کاری‌اش ادامه دارد.

 

خیلی‌ها این‌جور بوده‌اند؛ یزید 31 ساله بود که حادثهٔ کربلا را ایجاد کرد. 32 ساله بود که به مدینه حمله کرد، خیلی‌ها را کشت و خیلی از زنان را آلوده کرد. 33 ساله بود که لشکر را به مکه فرستاد تا کعبه را خراب کرده و آتش بزنند و مسجدالحرام را جمع کنند. خدا به او اجازه و مهلت نداد و از بین رفت. البته از بین نرفت، بلکه به جهنم رفت. 

صدام بیست سال در عراق کُشت، خراب کرد و تبعید کرد، اما پشیمان نشد! بزرگ‌ترین علمای شیعه را کشت، اما پشیمان نشد! نزدیک سیصدهزار مرد و زن و جوان ایرانی را کشت، اما پشیمان نشد! کارخانه‌ها را بمباران کرد، اما پشیمان نشد. وقتی اربابانش به او حمله کردند و بعداً گرفتار شد و بالای دار رفت، باز هم پشیمان نبود. 

چنین انسان‌هایی شقی هستند، شقی می‌مانند و شقی هم وارد قیامت می‌شوند. قلم نوشت: «وَ الشَّقاوَةِ مِنَ اللّه تَبارَكَ و تَعالى لِمَن كَذَّبَ وَ عَصى». 

 

تفاوت مؤمنین با دیگر افراد در کلام امیرالمؤمنین(ع)

من متنی را برای امشب از کتاب بسیار باعظمت، باارزش و بسیار والا آماده کرده‌ام؛ اگرچه هیچ تعریفی نمی‌تواند برای این کتاب فراگیر باشد، جز اینکه بگوییم این کتاب عرشی، ملکوتی، علم خالص، نور، حق و واقعیت است. طلوع این کتاب از افق قلب عرشی وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) است که سید رضی در جمع‌آوری آن، اسمش را «نهج‌البلاغه» گذاشته است. البته فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) همین یک جلد نهج‌البلاغه نیست. یکی از علمای شیعه که من او را دیده بودم، چهل سال زحمت کشید و حدود ده برابر خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار را در کتابی با عنوان «مستدرک نهج‌البلاغه»، یعنی جامانده‌های نهج‌البلاغه جمع کرد. این مستدرک با نهج‌البلاغهٔ فعلی، نزدیک پنج‌هزار صفحه می‌شود. 

 

خطبهٔ شماره 153، خیلی کوتاه، مهم و قابل‌توجه است. وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) در بخشی از این خطبه برای ما بیان می‌کنند که مؤمن کیست. آن‌که ایمان و عمل صالح دارد، کیست. ایمان یک بحث است، عمل صالح هم یک بحث است و دارندهٔ ایمان و عمل صالح هم بحث دیگری است. چه کسی دارای ایمان و عمل صالح است؟ آن‌کسی که اوصاف، ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی از شعاع ایمان در او تجلی دارد، مؤمن واقعی و حقیقی است. این خطبه خیلی جالب است! امام سه بخش در این خطبه دارند: 

 

الف) شکم، طرح و نقشۀ چهارپایان

«إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا» کل همت‌، قصد، نیت، طرح و نقشهٔ تمام چهارپایان عالم، شکمشان است. خودشان کار دیگری ندارند؛ فقط بگردند، بچرند و بخورند، بعد هم بمیرند. حالا اگر حلال‌گوشت باشند و گیر انسان بیفتند، ذبح می‌شوند و سر سفرهٔ انسان می‌آیند. خودشان هم نمی‌دانند که سر سفرهٔ انسان می‌آیند؛ اما همهٔ همت، کوشش و فعالیتشان، شکمشان است. آیا بهشت و جهنم برای اینها معنا دارد؟ نه چه معنایی دارد! چرا بهشت و جهنم برایشان معنا ندارد؟ چون تکلیفی ندارند. 

 

ب) زنان گرفتار در تبهکاری و فساد

«وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْفَسَادُ فِیهَا» به این گروه دوم عنایت کنید و معنایش را مطلق نگیرید. اگر معنایش را مطلق بگیریم، ظلم و جسارت و بی‌ادبی به امیرالمؤمنین(ع) است. گروه دوم دربارهٔ زنان است، اما از فرمایش امیرالمؤمنین(ع) روشن است که این زنان از زنانی که خدا در آیهٔ 35 سورهٔ احزاب از آنها سخن گفته است، «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ»، استثنا هستند؛ چون در زنان عالم، مادران انبیا، اولیای خدا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) هستند؛ همچنین وجود مبارک صدیقهٔ کبری(س)، خدیجهٔ کبری(س)، حضرت زینب(س) و خیلی از چهره‌های ملکوتی هستند. 

 

یقیناً امیرالمؤمنین(ع) این خانم‌ها را در فرمایش‌ خودشان نمی‌گویند. از ویژگی‌هایی که بیان می‌کنند، معلوم است چه زن‌هایی را می‌گویند! «إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» خانم‌هایی هستند که تمام همت، اراده و نیتشان، طلا و جواهر، انگشتر و گردن‌بند، پرده‌های گران‌قیمت، خانه‌های آن‌چنانی و عقد و عروسی‌های آن‌چنانی است که شرعی هم نیست. «وَ الْفَسَادُ فِیهَا» اصلاً نقشه‌شان این است که دائماً در تبهکاری، فساد، شهوترانی و تحریکات برنامه‌های حرام بغلتند. اینها محروم از بهشت و مایهٔ دوزخ هستند. بهشت و جهنمی برای حیوانات نیست؛ ولی برای این‌گونه زنان، بهشت نیست و جهنم یقینی است. 

 

امیرالمؤمنین(ع) فرمایشات دیگری هم درباره این‌گونه زنان در آخرالزمان دارند که این حرف‌ها در زمان خودشان نبوده است؛ ولی الآن آدم در دنیا و ایران، در کوچه و بازار می‌بیند. امیرالمؤمنین(ع) راجع‌به بعضی از زن‌هایی که اهل فساد، تبهکاری و آرایش و به قول قرآن، تبرج هستند، غیب‌گویی کرده است. حضرت یا در مدینه یا کوفه بودند، اما کاملاً اوضاع این زمان را در رابطهٔ با زنان کشورها بیان کرده‌اند. 

 

ج) سه ویژگی مهم اهل ایمان 

حضرت در توصیف گروه سوم می‌فرمایند که به‌طور یقین، اهل ایمان این سه ویژگی را دارند؛ البته ویژگی‌های بیشتری دارند و امام در اینجا مختصر بیان کرده‌اند. 

 

-نرمی و مهربانی مؤمنین 

«إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُشْفِقُون» اهل ایمان، چه مرد و چه زن‌، آدم‌های مهربانی هستند، خشن و تلخ و تند نیستند. این مهربانی چقدر خوب است! مردم مؤمن با خودشان، زن و بچه‌شان، به رحم‌ و اقوامشان، مردم و دوستانشان مهربان هستند. یعنی از کوره در نمی‌روند؟ قرآن می‌گوید از کوره در می‌روند، ولی آتش خشمشان را فرو می‌خورند، خاموش می‌کنند و به‌کار نمی‌گیرند. احوالات خود امیرالمؤمنین(ع) را ببینید که چقدر مهربان بودند! لشکر در یک جنگی، تعدادی اسیر گرفت و بعد به امیرالمؤمنین(ع) گفتند که با اینها چه‌کار کنیم؟ فرمودند: طناب یا چوبی دورشان بکشید. گفتند: اگر مأمورها چرتشان ببرد یا خوابشان بگیرد، از میان این طناب یا چوب‌ها می‌روند. حضرت فرمودند: عیبی ندارد که بروند؛ پیش زن و بچه‌شان بروند. به حضرت گفتند: اینها با ما جنگیده‌اند! فرمودند: اشتباه کرده‌اند. 

 

خودشان اقیانوس مهربانی بودند؛ روزی در کوفه سخنرانی می‌کردند که یکی از خوارج از وسط جمعیت بلند شد و گفت: یا علی، مرگ بر تو که چقدر زیبا حرف می‌زنی! ده بیست نفری که دور و بر حضرت بودند، می‌خواستند بجنبند که حضرت خیلی نرم به آنها فرمودند: با من بود، با شما نبود؛ برای چه بلند می‌شوید که حمله کنید و دماغ و دندان‌هایش را بشکنید؟! بنشینید و بگذارید بقیهٔ حرف‌های مرا هم گوش بدهد؛ شاید در او اثر کند. 

اگر کسی در این جلسه هست که عصبانی، تلخ، خشمناک و از کوره‌دربرو است؛ وقتی زن و بچه‌اش زنگ در را می‌شنوند، از ترس شروع به خواندن «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» و «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ» می‌کنند. امشب نرم و شاد به خانه برود. اگر از او پرسیدند که امشب عوض شده‌ای؟ بگوید: امیرالمؤمنین(ع)، قرآن و حرم حضرت معصومه(س) مرا عوض کردند.

 

-فروتنی و تواضع مؤمنین

«إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُسْتَکِینُونَ» مردم مؤمن خاکی و فروتن هستند و هیچ‌چیزی را به خودشان نمی‌گیرند. من مرجع تقلید هستم، من رئیس‌جمهور هستم، من وکیل و وزیر هستم، من دانشمند هستم؛ هیچ‌چیزی را به خودشان نمی‌گیرند. وقتی هرچه داری، برای خودت نیست و عنایت پروردگار است، تو برای چه پز آن را می‌دهی؟ خدا باید پز بدهد که این‌همه نعمت به من داده است. من برای چه جلوی چشم مردم پز بدهم؟

 

-واهمۀ مؤمنین از عظمت خداوند

«إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ خَائِفُونَ» مردم مؤمن از عظمت خدا واهمه دارند، خودشان را ایمن از دوزخ نمی‌بینند و با ترس از عظمت حق و عذابِ فردا زندگی می‌کنند. خود این در زندگی خیلی اثر می‌گذارد!

دین نگذارد که خیانت کنی ××××× ترک درستی و امانت کنی

صدق و سعادت ثمر دین بود ××××××× هر که خوش‌اخلاق خوش‌ آیین بود

زشتیِ اخلاق ز بی‌دینی است ××××××× فتنهٔ آفاق ز بی‌دینی است

 

کلام آخر؛ بیش از این بابا! دلم را خون مکن

پس بیامد شاه معشوق الست ×××××××× بر سر نعش علی‌اکبر نشست

سر نهادش بر سر زانوی ناز ×××××××× گفت که‌ای بالید سرو سر فراز

ای درخشان‌اختر برج شرف ××××××× چون شدی سهم حوادث را هدف

ای به طَرف ديده خالی جای تو ×××××× خیز تا بینم قد و بالای تو

این بیابان جای خواب ناز نیست ×××××××× ایمن از صیاد تیرانداز نیست

خیز تا بیرون از این صحرا رویم ×××××××× نک به‌سوی خیمهٔ لیلا رویم

بیش از این بابا! دلم را خون مکن ×××××××× زاده لیلا مرا محزون مکن

 

چون علی‌اکبر(ع) وسط لشکر شهید شد، همه با آمدن ابی‌عبدالله(ع) به عقب رفتند. حضرت می‌خواستند بدن عزیزشان را از وسط میدان کنار بیاورند؛ اما با آن داغ سنگین، دیگر توان جابه‌جا کردن بدن را نداشتند. روی زانو بلند شدند، رو به خیمه‌ها کردند و فرمودند: «يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ» جوان‌های بنی‌هاشم بیایید و به من کمک بدهید تا این بدن را از وسط میدان ببریم. برادران و خواهران! حالا که جوان‌های بنی‌هاشم آمدند، عمویش آمد، قاسم آمد، دیگر بنی‌هاشم آمدند، اما نتوانستند این بدن قطعه‌قطعه را بلند کنند. ابی‌عبدالله(ع) عبایشان را زیر بدن کشیدند و فرمودند حالا بدن عزیزم را بلند کنید. 

برچسب ها :