لطفا منتظر باشید

جلسه سوم شنبه (11-10-1400)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
جمادی الاول1443 ه.ق - دی1400 ه.ش
13.57 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الحمد لله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین، حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلّی الله علیک و علی أهل بیته الطّیّبین الطّاهرین المعصومین المکرّمین».

 

قرآن و اهل بیت(ع) دو دستگیره نجات در دنیا و آخرت

محکم‌ترین و استوارترین دستگیره نجات که عملاً هم ثابت شده، دو دستگیره است که لفظ عربی این دو مسئله، در قرآن مجید آمده است و بنام «اَلْعُرْوَةِ الْوُثْقَى»[1] معروف است. «عروة»؛ یعنی دستگیره. «وُثقَی»؛ یعنی مطمئن‌تر، قوی‌تر و استوارتر. فرمود: «لاَ انْفِصامَ لَهَا»[2]؛ بریدنی نیست که دو چیز است: یکی قرآن مجید است و دیگری هم طبق قرآن مجید، اهل بیت(ع) هستند. فرض کنید که اگر ما درباره اهل بیت(ع) روایتی نداشتیم یا درباره «عترت» روایتی نداشتیم ـ که البته خود اهل بیت(ع) کلمه عترت را ترجمه کردند به: امیرالمؤمنین(ع)، صدیقه کبری(س) تا امام عصر(ع)[3] ـ اگر ما هیچ روایتی نداشتیم، از صریح قرآن کریم استفاده می‌کردیم که دستگیره دیگر برای نجات از خطرات در دنیا و آخرت، اهل بیت(ع) هستند.

 

کج‌فهمی اهل سنت در عمل به قرآن و دستورات اهل بیت(ع)

برای مرد و زنی که قرآن مجید را باور دارند و به کتاب خدا یقین دارند، این دو دستگیره کاربرد دارد؛ اما اگر کسی قرآن را قبول نداشته باشد، مثل بسیاری از ملت‌های حتی اسلامی که قبول ندارند و در این یک میلیارد و چند میلیون مسلمان، خیلی از آنها مسلمان شناسنامه‌ای هستند، نه مسلمان حقیقی! اگرچه در یک خانواده مسلمان ـ چه شیعه و چه اهل سنت ـ به دنیا آمدند، ولی اهل عمل به قرآن و دستورات اهل بیت(ع) نیستند. اگر اهل سنت به حقیقت می‌خواستند به قرآن عمل کنند، قرآن که قرآن است، اهل بیت(ع) را هم خداوند در سوره «شوری» معرفی کرده است: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي»[4] که شرح آن بیان شد که معنای کلمه «مودّت» با «محبت» فرق می‌کند. لغت عرب بسیار لغت گسترده‌ای است که می‌گوید بین «مودّت» و «محبت» تفاوت زیادی وجود دارد.

 

تردید اهل سنت در معنای مودّت و محبّت در قرآن

علمای بزرگ ما در گذشته، کتابی نوشتند بنام «فروق اللّغات»[5] که این کتاب از ابزارهای مهم دانشمندان است و در یک جلد چاپ شده است، ولی در روزگار ما مرحوم علامه شیخ حسن مصطفوی که هم از علمای بزرگ بوده و هم از اولیای خدا و اهل تبریز بود، در کتابی که فرق بین لغات قرآن را با همدیگر بیان می‌کند، کار آن «فروق اللّغات» را کامل کرده و در چهارده جلد چاپ شده است.[6] اگر من این کتاب را نداشتم، نمی‌توانستم ترجمه دقیقی از قرآن و مفاتیح و نهج البلاغه و صحیفه ارائه کنم!

معنای «مودّت» و «محبت» یکی نیست؛ «محبت» معنای جدایی برای خود دارد، «مودّت» هم معنای دیگری برای خودش دارد. «محبت» به معنی علاقه قلبی است، ولی «مودّت» به معنی علاقه قلبی همراه با اقتدا کردن است. این فرق بین «مودّت» و «محبت» است. فرمود: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» که این «فِي الْقُرْبَي» از دل خود آیه درمی‌آید. از کجای آیه؟ از جمله بعد از این آیه فهمیده می‌شود که یقیناً این «الْقُرْبَي» اهل بیت معصومِ پیغمبر اکرم(ص) هستند.

شما ادامه آیه را ببینید، می‌فرماید: «وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً»[7]؛ اگر کسی این مودّت را ـ که پروردگار تعبیر به حسنه می‌کند ـ بدست بیاورد، من به این کار زیبای او نیکی اضافه می‌کنم. «اقتراف» به معنی تحصیل کردن است؛ یعنی کسی که این نیکی را ـ که «الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» است ـ بدست بیاورد، کار این شخص کامل است، ولی وقتی به دست رحمت من بیفتد: «نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً»؛ من به نیکی او تا ابد نیکی اضافه می‌کنم!

 

معقول نبودن دلالت کلمه «الْقُرْبَي» بر همسران پیامبر(ص)

این بخش از آیه را دقت کنید! اگر غیر شیعه بگویند که منظور از «الْقُرْبَي» همسران پیغمبر(ص)[8] هستند، آیا همسران پیغمبر(ص) در آن حد هستند که پروردگار بفرماید مُزد رسالت، اقتدای به اینهاست و هر کس به عایشه، حفصه، اُم حبیبه، ماریه قبطیه و اُم سلمه، در همه امور زندگی اقتدا کند، من این محبت را که کار نیک است «إلی الأبد» برای او افزایش می‌دهم!؟ آیا این معقول است؟ معلوم است که این «الْقُرْبَي» انسان‌هایی هستند که مثل خود پیغمبر(ص) دارای مقام عصمت و طهارت هستند. این را لازم نیست ما که شیعه هستیم بگوییم، بلکه اگر خود انسان در آیه دقت کند و آن را تحلیل نماید، درمی‌یابد که مراد از این «الْقُرْبَي» زنان پیغمبر(ص) نیستند. در بین زنان پیغمبر(ص)، بانوان بسیار باشخصیت و بزرگوار و اهل عبادت بودند؛ اما هیچ‌کدام مصداق این آیه نیستند.

اُم سلمه که بسیار بانوی بزرگواری بود، به پیغمبر(ص) عرض کرد که آیا من جزء اهل بیت هستم یا نه؟ این را اهل تسنن از قول عایشه نقل می‌کنند. آنها می‌گویند این جمله را عایشه به پیغمبر(ص) گفته که یا رسول الله! این اهل بیتی که خدا در قرآن این‌قدر برای ایشان ارزش قائل شده، آیا من جزء اهل بیت هستم؟[9] اما روایات مهم‌تری از قول اُم سلمه نقل می‌کنند که حضرت هم در جواب اُم سلمه فرمود: «أَنْتِ بِخَيْرٍ»[10]؛ تو در این جاده‌ای که طی می‌کنی، جاده خوبی است و در سلامت هستی؛ یعنی شما متدیّن و مسلمان هستی، ولی جزء اهل بیت(ع) نیستی و وزن شما وزن فاطمه زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) نیست.

 

عدم افتراق بین قرآن و اهل بیت(ع) تا رفیق أعلی

تا اینجا، دو دستگیره بیان شد که هر دو در قرآن آمده است و کسی که یقین به قرآن دارد و پیرو قرآن مجید باشد، برای سالم ماندن از خطرات دنیا، برزخ و آخرت، به این دو دستگیره متوسل می‌شود؛ اما پایان کار این دو دستگیره کجاست؟ این را در جلسات آینده بحث خواهیم کرد، ولی در این جلسه فقط اشاره می‌کنم که بیشتر کتاب‌های روایی اهل سنت و همه کتاب‌های روایی ما نوشته‌اند که عاقبت قرآن و اهل بیت(ع) به کجا ختم می‌شود؟ پیغمبر(ص) می‌فرماید: «لَنْ يَفْتَرِقَا»[11]؛ بین قرآن و اهل بیت(ع) من، محال است که جدایی بیفتد، چون اهل بیت(ع) قرآن مجسم هستند و قرآن هم از نظر معنا و محتوا اهل بیت(ع) است، نه در ظاهر؛ بلکه در حقیقت عین آنهاست. فرمود: «لَنْ يَفْتَرِقَا»؛ این‌دو اصلاً از هم جدا نیستند. «حَتَّى»؛ این جدا نبودنِ قرآن و عترت(ع) تا کجاست؟ «يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ تا در کنار حوض قیامت بر من وارد شوند.

هر کس که به این دو دستگیره چنگ بزند؛ یعنی وقتی برای زندگی کردن، وارد این دنیا شد، این دو دستگیره را گرفته است، پایان کار این دو دستگیره کجاست؟ «يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ در حضور پیغمبر(ص) است. هر کسی که ـ از زن و مرد ـ این دو دستگیره را گرفته باشد، اهل بیت(ع) و قرآن، او را هم با خودشان در کنار حوض به حضور پیغمبر(ص) می‌آورند و هر کسی که با قرآن و اهل بیت(ع) به محضر پیغمبر(ص) رسیده باشد، جای پیغمبر(ص) کجاست؟ جایگاه قرآن و اهل بیت(ع) در بهشت کجاست؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: «كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى»[12]؛‏ شما که به دستگیره قرآن و اهل بیت(ع) متوسل شدید، در رَفیق اعلی با ما هستید.

 

وظایف ما در قبال قرآن و اهل بیت(ع)

این بسیار واضح و روشن است که باید به قرآن یقین داشته باشیم و باور کنیم که دستگیره نجات ما از خطرات ـ چه در دنیا و چه در برزخ و چه در آخرت ـ قرآن و اهل بیت(ع) هستند. وقتی من با قرآن و اهل بیت(ع) باشم، نسبت به وظیفه و مسئولیت خودم در قبال قرآن و اهل بیت(ع)، دو تا پرونده می‌بینم:

 

وظیفه اول: انتخاب واجبات و اعمال خیر

یک پرونده من نسبت به قرآن و اهل بیت(ع)، حقایقی است که باید در زندگی خود انتخاب کنم که شامل عبادت، اخلاق و ایمان است و من من تا آخر عمر خود باید انتخاب‌گر اینها باشم؛ اخلاق من اخلاق درستی باشد! عمل من عمل درستی باشد و به قول قرآن، عمل صالح باشد! اعتقاد من هم اعتقاد اهل بیت(ع) باشد!

 

وظیفه دوم: حذف محرّمات و شرور

یک بخش از آن پرونده هم بخش حذفی است؛ مثلاً چشم‌چرانی نکنم! بی‌حجابی نکنم! ـ اینها را من از متن قرآن می‌گویم و کاری به بیرون قرآن ندارم. در بیرونِ قرآن هم از این مسائل درباره اهل بیت(ع) خیلی زیاد است که اهل بیت(ع) اینها را توضیح داده‌اند ـ ربا نگیرم! رشوه نگیرم! غصب نکنم! هر دو دستگیره، هم قرآن و هم اهل بیت(ع) می‌گویند که دزدی نکنید! تهمت نزنید! زنا نکنید! مشروبات الکلی نخورید! ظلم نکنید! از خوردن ارث برادر و خواهر دوری کنید!

همه اینها در متن قرآن و سخنان اهل بیت(ع) آمده است. کسی که یقین پیدا می‌کند دستگیره نجات من، قرآن و اهل بیت(ع) است، دو کار را در طول عمر خود می‌کند: انتخاب مسائل واجب و کارهای خیر، حذف محرّمات و کارهای شرّ. با این دو کار است که انسان دو دست وجود خود را در زندگی، به این دو دستگیره استوارتر وصل می‌کند.

روایتی را برای شما بخوانم که نشان‌دهنده ارزش، عظمت و کرامت کسانی است که در دنیا تا آخر عمرشان با این دو دستگیره زندگی کردند، به این معنایی که عرض کردم: انتخاب واجبات و اموری که خدمت به «خلق الله» است، حذف محرّمات و شرّ از زندگی. توسل و گرفتنِ دو دستگیره الهی به این معناست که یا باید انتخاب کنیم یا باید حذف کنیم! این انتخاب یا حذف، انسان را به کجا می‌رساند؟

 

دستیابی به مقامات عالی در سایه قرآن و اهل بیت(ع)

کتابی است که در اوائل قرن چهارم نوشته شده است، من این کتاب را خیلی دوست دارم که خیلی قدیمی است و تقریباً هفتاد یا هشتاد سال پیش چاپ شده و خط آن هم خیلی خوب نبود، در ایران هم چاپ نشده، در عراق چاپ شده است. به چند نفر در قم سفارش کردم که اگر این کتاب به چاپ جدید رسیده، برای من بگیرند. خوشبختانه چاپ جدید هم شد و من آن را خریدم که چند روز قبل برای من فرستادند. البته بسیاری از صفحات این کتاب را از روی چاپ قدیمی مطالعه کرده بودم، ولی بنا گذاشتم چاپ جدید را از صفحه اول نگاه کنم و در این چند روزی که به دستم رسید، در حدود چهل صفحه را با دقت مطالعه کردم.

اصل این کتاب برای یکی از علمای بزرگ شیعه در اوائل قرن چهارم در عصر غیبت صغری، بنام کَشّی است که وجود مبارک مرحوم شیخ طوسی، این عالم بسیار بزرگ شیعه که در مسجد خودش در بیرون صحن امیرالمؤمنین(ع) دفن است، آن را خلاصه کرده است. مسجد شیخ طوسی به صحن امیرالمؤمنین(ع) وصل است و بالای دری که از مسجد شیخ به طرف صحن باز می‌شود، نوشته شده: «باب الطوسی». در حدود شصت سال پیش، سیل شدیدی وارد بازار و اطراف حرم و مسجد شیخ طوسی شد. مردم جمع شدند و سنگ‌ها و زباله‌هایی که آب آورده بود را جمع کردند. وقتی کف مسجد پیدا شد، قبر مرحوم شیخ فرو رفته بود و نیاز به تعمیر داشت.

کسی که من او را دیده بودم، یک عالم فرهیخته ایرانی و قمی بود که در عراق زندگی می‌کرد و خدمت فراوانی به دین و شیعه کرده بود و صدام ملعون عده‌ای را فرستاد و او را دستگیر کرده و بدنش را قطعه قطعه کردند و حتی قبرش هم معلوم نیست که کجاست! فرزند بزرگوار ایشان که در قم زندگی می‌کند و چندین کتاب هم نوشته و بسیار اهل تحقیق است، ایشان چون شاهد جریان بود برای من نقل کرد که پدرش برای تعمیر قبر حاضر می‌شود و برای اینکه زیرسازی قبر را محکم کنند، مجبور می‌شوند سنگ لحد را از بالاسر شیخ بردارند و در کنار جنازه، دیوار آجری بچینند و لحد را روی آن بگذارند. وقتی یکی از سنگ‌های لحد را از بالای سر مرحوم شیخ برداشتند، مجبور شدند که همه لحدها را بردارند، در این هنگام دیدند که بدن و کفن مرحوم شیخ بعد از چند قرن، ‌تَر و تازه است و گویا همین الآن او را دفن کرده باشند.

ایشان گفتند که مرحوم والد، فوراً مرحوم آیت الله حکیم و آیت الله خوئی و آیت الله سید عبدالهادی شیرازی و علمای بزرگ آن عصر را خبر کرد و همه آمدند. ریاست مرجعیت در آن زمان با آقای حکیم بود؛ لذا ایشان از آقای حکیم اجازه گرفت که عکس مرحوم شیخ را بگیرند که قدّ کوتاهی داشت و لاغراندام هم بود که تا الآن تقریباً هزار سال است که نمونه این مرد در علم و عمل و خدمت نیامده است! او پایه‌گذار حوزه علمیه نجف بود که حتی یک نخ از کفنش هم نپوسیده بود. اما آقای حکیم اجازه نداد و فرمود که فوراً قبر را بپوشانید و آن را با لحد ببندید.

 

محبت قلبی پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع)

این مرد الهی، کتاب رجال شیخ کَشّی را که خیلی مفصل بود، خلاصه کرده و در یک جلد قدیمی و دو جلد جدید چاپ شده و بنام «اختیار معرفة الرجال»[13] که از عالی‌ترین کتاب‌های شیعه است. این روایت در اوایل این کتاب آمده است، ناقل روایت هم امام صادق(ع) است، نویسنده اصلی این کتاب در عصر غیبت صغری است و تنظیم‌کننده این کتاب هم شیخ طوسی است که تقریباً چند سال بعد از غیبت صغری زندگی می‌کرد.

بحث ما در این است که هر کس این دو دستگیره را داشته باشد، به کجا می‌رسد؟ این روایت خیلی پُرقیمت است و شاید کمتر شنیده باشید! امام صادق(ع) از قول پیغمبر(ص) می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ»[14]؛ خدای بزرگ بر منِ پیغمبر آخرالزمان و خاتم پیغمبران واجب کرد که عاشق چهار نفر باشم و به این چهار نفر دل بدهم! «قَالُوا: وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟»؛ این چهار نفری که خدا بر شما واجب کرد که ارتباط شدید قلبی با اینها داشته باشید چه کسانی هستند؟ به همین سادگی نیست که من خودم را در بین جمعیت، جلو بکشم تا پیغمبر(ص) بفرماید یکی از آنها شما هستید! این‌گونه نیست! باید کار و کوشش فراوانی کرد، چون این مسئله در زندگی، نتیجه انتخاب و حذف است.

گفتند: «مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟»؛ این چهار نفر چه کسانی هستند؟ فرمود: «عَلِيُّ بْنُ أَبِي‌طَالِبٍ ثُمَّ سَكَتَ»؛ فقط اسم امیرالمؤمنین(ع) را برد و ساکت شد و هیچ چیزی نفرمود. خود حضرت در اول حدیث فرمود که چهار نفر هستند که خدا بر من واجب کرده است که قلب من باید به آنها گره داشته باشد و عاشق آنها باشم، ولی در اینجا اسم یکی از آنها را آورد و ساکت ماند! اصحابی که در محضر مبارک حضرت بودند، دوباره عرض کردند: «مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟»؛‏ شما فقط یکی از آن چهار نفر را نام بردید! آنها چه کسانی هستند؟

ترتیبی که خود پیغمبر(ص) در روایت فرمودند این‌گونه است: «عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ»؛ مقام مقداد بسیار بالا است و بسیاری از مردم، مقداد را نمی‌شناسند! ایشان یک شخصیت ایمانی و عملی بسیار بزرگی بود و از کسانی بود که با همه وجود به قرآن و امیرالمؤمنین(ع) یقین داشت و بسیار مورد محبت پیغمبر(ص) به امر واجب خدا بود! «وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ» که یک روستایی و دامدار بود و گمنام زندگی می‌کرد. کارش به جایی رسیده است که خداوند به پیغمبر اکرم(ص) امرِ واجب می‌کند که باید عاشق ابوذر باشی و او را دوست داشته باشی! چهارمین نفر هم «وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِي» است.

این چهار نفر چه کارهایی انجام دادند که در گردونه این حقیقتِ با ارزش قرار گرفتند که خدا به پیغمبرش بفرماید این چهار نفر را دوست داشته باش؟ معلوم می‌شود که اول خود خدا این چهار نفر را دوست داشته که به پیغمبر(ص) می‌گوید اینها را دوست داشته باش! اگر هیچ روایتی درباره اهل بیت(ع) نداشتیم، آیا همین آیه سوره «شوری» بس نبود که ما دستگیره دومی را بدست آوریم که سبب نجات ما از خطرات دنیا و برزخ و آخرت، اهل بیت(ع) هستند؟

 

محبوب خدا و مورد دعای امام واقع شدن شیعه واقعی

پنجاه هزار دِرهم پول زیادی است و در آن روزگار هم معمولاً پول‌های فلزی داشتند که نقره را دِرهم می‌گفتند. پنجاه هزار دِرهم و سی هزار دینار که از طلا بود و چند هزار متر پارچه را علی بن محمد نیشابوری از مردم نیشابور گرفته و به مدینه آمده است. کل این پول‌ها و پارچه‌ها سهم امام(ع) بود؛ هدیه نبود، صدقه نبود، انفاق نبود. همه آنها سهم امام بود که مدرک آن در قرآن در سوره «انفال» است که خدا می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا»؛ یعنی آگاه باشید و متوجه باشید و بفهمید: «أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى‏ وَ الْيَتَامَى‏ وَ الْمَسَاكِينِ»؛ سودی که سرِ سال برای شما می‌ماند، سودی که از معدن برای شما می‌ماند، سودی که از اشیاء قیمتی دریا که صید می‌کنید برای شما می‌ماند، هر چقدر که باشد مقداری از آن برای خداوند است؛ مثلاً اگر ده هزار تومان بود، هشت تومان برای شماست و بقیه مال خداست و شما حق تصرف ندارید و مال شما نیست، چون ما فقرای زیادی داریم و در این وضعیت گرانی، مستحقین فراوانی داریم. من حداقل پنجاه نفر را سراغ دارم که از گریه کننده‌های ناب و متدیّن هستند، ولی زن و فرزند و عروس و داماد و نوه آنها در بستر افتاده‌اند و هیچ درآمدی هم ندارند! آیا من حق دارم مال خدا را که فرمود برای از کار افتادگان است، بخورم یا با آن کاسبی کنم!؟

این آقای نیشابوری، مبالغی به اندازه پنجاه هزار درهم و سی هزار دینار و چند هزار متر پارچه را به همراه خودش تا مدینه آورده است. آن زمان که تلویزیون و رادیو و تلفن نبود تا اطلاع‌رسانی صورت بگیرد، ایشان وقتی به مدینه رسید، متوجه شد که عده‌ای عزادار هستند! گفت: چه خبر شده؟ گفتند: امام صادق(ع) شهید شده است. گفت: امام بعد از ایشان چه کسی است؟ گفتند: از ترس منصور دوانیقیِ ظالم و گرگ‌صفت، کسی را اعلام نکردند! گفت: من این پول‌ها و پارچه‌ها را به چه کسی تحویل بدهم؟ در کاروان‌سرا نشسته بود و با خودش فکر می‌کرد من که امام بعد از امام صادق(ع) را نمی‌شناسم، این همه اموال مردم را دوباره باید به نیشابور برگردانم، در مدینه هم نمی‌توانم بمانم تا امام بعدی شناخته شود! در همین حال و هوا و غصه بود که یک انسان باادب و باوقاری وارد اتاقش شد و گفت: علی بن محمد نیشابوری! امام زمان تو شما را دعوت کرده که با او ملاقات کنی!

اینجا بود که برای او معلوم شد که امام کیست، چون او که به کسی خبر نداده بود در چه زمانی به مدینه می‌آید! اسم خودش را هم که به کسی نگفته بود! این شخصی که آمده و می‌گوید: علی بن محمد نیشابوری! امام زمان تو شما را دعوت کرده، نشانه این است که پس حتماً او امام من است. چقدر شاد شدم، بلند شدم و فوراً به منزل امام رفتم، وقتی چشم من به جمال ملکوتی موسی بن جعفر(ع) افتاد، فرمود: بنشین! تمام نامه‌هایی که مردم نیشابور و شیعیان ما به من نوشته‌اند و در یک خورجین هم قرار دادی، جواب‌های همه آنها را نوشته‌ام، لازم نیست آن خورجین را بیاوری!

او امام است، او دستگیره نجات است، او از ظاهر و باطن ما خبر دارد. ما وقتی شیعه درست و واقعی باشیم، محبوب خدا و مورد دعای امام زمان(ع) می‌شویم. اما او امام است و به پول مردم نیازی ندارد، چون دنیا مثل یک انگشتر در دستان مبارکش قرار دارد؛ لذا فرمود: علی بن محمد! تمام این پنجاه هزار درهم و سی هزار درهم و پارچه‌ها را بردار و به نیشابور برگردان و همه را به صاحبان آنها بده و به صاحبان این پول‌ها و پارچه‌ها بگو که در جنس همه آنها آب قاطی شده است، این پول‌ها به درد ما نمی‌خورد. همه این اموال و پول‌ها را برگردان! فقط دو درهم نقره می‌ماند که با این مقدار پول در مدینه، سه قرص نان هم نمی‌شد. حضرت فرمود: آن دو درهم نقره را داخل خورجین بیرون بیاور، چون فقط این پول مورد قبول ما و پروردگار است که آن هم برای یک پیرزن چرخ‌ریسِ نیشابوری است. حضرت در ادامه فرمود» این 24 دیناری که مال خود ما اهل بیت(ع) است، به همراه این پارچه که ما اهل بیت(ع) از زمین مادرمان فاطمه(س) پنبه‌اش را درآوردیم و خودمان در خانواده بافتیم، این را به نیشابور ببر و به آن پیرزن بگو که چند روز بیشتر زنده نیستی، وصیت کن که تو را در این پارچه کفن کنند که این پارچه از پنبه زمین مادرم فاطمه(س) بافته شده است! این 24 درهم را هم در این چند روزی که زنده هستی، مقداری از آن را خرج کن، بقیه را هم برای کفن و دفن و مجلس ختم و اینها کنار بگذار.

آن‌گاه حضرت فرمود: ای علی بن محمد! از این پیرزن تشییع جنازه می‌شود، وقتی به قبرستان رسید، خودم برای اقامه نماز بر او می‌آیم؛ اما شما مرا به کسی نشان نده![15]

این پیرزن ـ که نامش شطیطه بود ـ شیعه است و متوسل به قرآن و اهل بیت(ع) شده است. اگرچه سهم امام او دو درهم است، اما او می‌داند که همین دو درهم، حق خداست و نباید آن را حذف کند! پس ما دو تا دستگیره داریم و این محبت خداوند به ماست که این دو تا را برای ما گذاشته است.

سه تا آیه و یک روایت بسیار مهم از کتاب‌های اهل سنت، برای قرآن و اهل بیت(ع) انتخاب کردم تا إن‌شاءالله در جلسه بعد اگر زنده بمانم برای شما بگویم تا بحث ما مقداری پخته‌تر شود. عنوان بحث هم این است: «قرآن و اهل بیت(ع) دو دستگیره نجات».

 

روضه حضرت زهرا(س)

ای برادران من! پیغمبر اکرم(ص) 23 سال به مردم سفارش کرد؛ در آن زمان که امیرالمؤمنین(ع) سیزده ساله بود تا روز وفاتش؛ یعنی روزی که دو ساعت به زمان رحلتش باقی مانده بود، مردم را به اهل بیت(ع) سفارش کرد! 23 سال به مردم گفت: هر کس این‌ها را آزار بدهد مرا آزار داده است و هر کس مرا آزار بدهد خدا را آزار داده است! پروردگار به او فرمود به مردم بگو که من مُزدی از شما نمی‌خواهم، مگر محبت به اهل بیت(ع) و اقتدای به اهل بیت(ع) من! اما وقتی پیغمبر(ص) از دنیا رفت، جمع شدند و گفتند او که 23 سال سفارش اهل بیت(ع) را به ما کرده و از طریق قرآن به ما فهماند که مُزد رسالتش اقتدای به اهل بیت(ع) است، پس الآن تکلیف واجب ما این است که مُزد رسالت را بدهیم! اولین کاری که کردند، به در خانه زهرا(س) هیزم آوردند تا به پیغمبر(ص) مُزد بدهند!

وقتی در زدند علت دارد که چرا امیرالمؤمنین(ع) به پشت در نیامد، ولی شما این را نپرسید! پیغمبر(ص) به او وصیت کرد که اگر بعد از من شلوغ شد، علی جان! هرگز در شلوغی دخالت نکن و صبر کن، چون اینها می‌خواهند هم شما را از بین ببرند و هم دین را! پس تو در معرکه شرکت نکن؛ لذا زهرا(س) به پشت در آمد. گفتند: در را باز کن! گفت: علی(ع) که کاری با شما ندارد، امیرالمؤمنین(ع) مشغول جمع‌آوری قرآن است. من و علی و حسن و حسین و زینب داغدیده هستیم و مشغول عزاداری برای پیغمبر(ع) هستیم!

خدایا مرا ببخش! این روضه در کتاب‌های اهل سنت آمده است، گفتند: این حرف‌های زنانه را رها کن، در را باز کن! باز نکرد. برگشتند و به خلیفه اول که بجای پیغمبر(ص) نشسته بود و علی(ع) را کنار زده بود ـ البته او که خلیفه نبود، چه کسی او را خلیفه کرده بود؟ آیا شما سندی دارید که او را پیغمبر(ص) خلیفه خودش کرده بود؟ هر کسی که می‌گوید: خلیفه اول، دوم و سوم، حرف دروغی است ـ به او گفتند که زهرا(س) در را باز نمی‌کند. آن یکی بلند شد و پنجاه ـ شصت نفر را با خودش آورد و گفت: در را باز کن! حضرت گفت: باز نمی‌کنم! گفت: هیزم‌های دم در را بسوزانید! شعله آتش بالا کشید، پایین و بالای در سوخته بود و در حال افتادن بود، زهرا(س) هم پشت در بود، این پنجاه ـ شصت با هل دادن، وارد خانه شدند که صدای ناله‌اش بین در و دیوار بلند شد: «يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»[16]؛ بلند شو و ببین که چه معامله‌ای با ما می‌کنند!؟ ادامه نمی‌دهم، چون خیلی کُشنده است!

خدایا! یک چشم بر هم زدن در دنیا و آخرت و برزخ، ما را از اهل بیت(ع) دور نکن!

خدایا! سود قرآن و اهل بیت را به ما و زن و بچه‌ها و نسل ما برسان!

خدایا! گذشتگان را غریق رحمت کن!

خدایا! حرف‌های قرآن تو را شنیدیم، مسائل اهل بیت(ع) را شنیدیم، برای فاطمه زهرا(س) گریه کردیم، این ایام را بر همه ما خجسته و پرسود قرار بده!

امام زمان(ع) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده!

«اللّهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات! اللّهم اغفر لأمواتنا و اشفع مرضانا! اللّهم سَلِّم دیننا! اللّهم أهلک أعدائنا! اللّهم أیّد و انصر امام زماننا! اللّهم بحق الحسین إجعل عاقبة أمرنا خیرا»!

 


[1]. سوره بقره 2، آيه256.
[2]. همان.
[3]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج‏4، ص219.
[4]. سوره شوری 42، آيه23.
[5]. کتاب‌ فروق ‌اللغات‌ فی ‌التمییز بین ‌مُفاد الکلمات، مشهورترین‌ اثر نورالدین بن نعمت‌الله‌ جزایری‌، محدّث و ادیب و لغوی امامی در قرن دوازدهم است‌.
[6]. ألتّحقیق فی کلمات القرآن الکریم دایرة المعارفی قرآنی به زبان عربی، تألیف حسن مصطفوی است. شرح کلمات قرآن و تفسیر ضمنی و محتوایی آن، از ویژگی‌های این کتاب است.
[7]. سوره شوری 42، آيه23.
[8]. التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج25، ص168: «.. و الأولى أن يقال هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسين منهم و علي منهم لأنه كان من أهل بيته بسبب معاشرته ببنت النبي عليه السلام و ملازمته للنبي»؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن، ج۳، ص۷۹۸ و799؛ شوکانی، فتح القدیر، عالم الکتب، ج۴، ص۲۷۸ و279؛ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج۱۳، ص۷۲.
[9]. فرائد السمطین (الحمویي الجویني، ابراهیم)، ج1، ص368؛ «... فسألتها عن علي قالت: تسأليني عن أحبّ الناس كان إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم! لقد رأيت عليا و فاطمة و حسنا و حسينا و جمع رسول اللّه بثوب عليهم ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي و حامّتي فأذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا. قالت: فقلت: يا رسول اللّه [و] أنا من أهلك؟ قال: تنحّي فإنّك إلى خير».
[10]. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص39؛ بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج25، ص239: «رُوِيَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّهُ أَدْخَلَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً ع فِي كِسَاءٍ وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي أَوْ أَهْلُ بَيْتِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ أَنَا مِنْكُمْ؟ قَالَ أَنْتِ بِخَيْرٍ».
[11] . الأمالی (للصدوق)، ص415: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي أَلَا وَ هُمَا الْخَلِيفَتَانِ مِنْ بَعْدِي وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».
[12]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص404: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَا نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى وَلِيٍّ لَهُ يُجْهِدُ نَفْسَهُ بِالطَّاعَةِ لِإِمَامِهِ وَ النَّصِيحَةِ إِلَّا كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى».
[13] . رجال الكشي ـ إختيار معرفة الرجال‏، نويسنده: كشى، محمد بن عمر (م. نيمه اول قرن 4 ق‏)، محقق: طوسى، محمد بن الحسن/ مصطفوى، حسن‏.
[14] . رجال الكشي ـ إختيار معرفة الرجال‏، ص10.
[15] . الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص328؛ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏47، ص251.
[16] . بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج30، ص293: «... فَقَدِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ فَقَالَتْ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) مَشْغُولٌ، فَقُلْتُ: خَلِّي عَنْكِ هَذَا وَ قُولِي لَهُ يَخْرُجْ وَ إِلَّا دَخَلْنَا عَلَيْهِ وَ أَخْرَجْنَاهُ كَرْهاً، فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ فَوَقَفَتْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ، فَقَالَتْ: أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تُرِيدُونَ؟. فَقُلْتُ: يَا فَاطِمَةُ!. فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: مَا تَشَاءُ يَا عُمَرُ؟!. فَقُلْتُ: مَا بَالُ ابْنِ عَمِّكِ قَدْ أَوْرَدَكِ لِلْجَوَابِ وَ جَلَسَ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ؟. فَقَالَتْ لِی: طُغْيَانُكَ ـ يَا شَقِيُّ ـ أَخْرَجَنِي وَ أَلْزَمَكَ الْحُجَّةَ، وَ كُلَّ ضَالٍّ غَوِيٍّ. فَقُلْتُ: دَعِي عَنْكِ الْأَبَاطِيلَ وَ أَسَاطِيرَ النِّسَاءِ وَ قُولِي لِعَلِيٍّ يَخْرُجْ. فَقَالَتْ: لَا حُبَّ وَ لَا كَرَامَةَ أَ بِحِزْبِ الشَّيْطَانِ تُخَوِّفُنِي يَا عُمَرُ؟! وَ كَانَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ ضَعِيفاً. فَقُلْتُ: إِنْ لَمْ يَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِيهِ، أَوْ يُقَادَ عَلِيٌّ إِلَى الْبَيْعَةِ ... وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي ...».

برچسب ها :