جلسه نهم | روز تاسوعا؛ یکشنبه (15-5-1401)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مردم در تقسیمبندی قرآن
- روزی پروردگار برای همۀ جنبندگان
- مؤمنین، عاشق حیات طیبۀ دنیوی و آخرت آباد
- نیکوترین عمل، ملاک پاداش پروردگار برای مؤمنین
- اهلبیت(علیهمالسلام)، مفسرین حقیقی قرآن
- حقیقت معنایی تقوا و توشهاندوزی در تفاسیر اهلبیت
- سه توشۀ آخرت در کلام رسول خدا(ص)
- الف) دوری و اجتناب از گناه
- ب)عمل به فرایض دینی
- ج) نهادینهکردن ارزشهای اخلاقی
- پذیرش دین اسلام در پرتو اهلبیت
- سفارش پروردگار به حضرت عیسی(ع) در خصوص گریه
- آسمان و زمین، چهل روز در عزای ابیعبدالله(ع)
- کلام آخر؛ قمربنیهاشم(ع)، پناه امن ابیعبدالله(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابو القاسم محمد صلی الله علیک و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مردم در تقسیمبندی قرآن
از زمان آدم(ع) تا امروز، حتی بعداً هم همینطور است، مردان و زنانی قلباً خواهان بهدستآوردن خیر دنیا و آخرت بودند. آنها عاشق این بودند که سعادتمند بشوند؛ هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت را بهدست آوردند. البته عدهای هم خواهان نبودند! قرآن میفرماید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»[1] طبع یک عده این بود که خدایا! ما تو، آخرت تو و سعادت قیامت را نمیخواهیم. همینجا به ماببخش، برای ما بس است. ما پول میخواهیم و چیز دیگری نمیخواهیم!
روزی پروردگار برای همۀ جنبندگان
خدا در سورهٔ شوری میفرماید: «وَ مَنْ کَانَ یرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْهَا»[2] هرکس متاع مادی میخواهد، خدای بخیلی نیستم. هر کس که میخواهد باشد، دشمنم باشد یا منافق، کافر و مشرک، به او عطا میکنم. هرچه باشد، بالاخره او نانخور من است و گرسنه. من هم بر خودم واجب کردهام که «وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا»[3] رزق جنبنده را بدهم. تا حالا هم پرداخته است! در کفار، مشرکین و منافقین تاریخ، میلیاردر هم زیاد بوده، دستتنگ و فقیر هم بوده. بین مردم مؤمن هم از زمان آدم(ع) تا حالا، مؤمنینی بودهاند که در زندگیشان گشایش بوده و روزی بالایی داشتهاند؛ آدمهای متوسط و فقیر هم بودهاند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «إنَّ اللّهَ تَعالى لَم يَرضَها ثَوابا لأِولِيائهِ وَ لَا عِقاباً لأِعدائهِ».[4] طرح حديث این نیست که هرچه مال دنیا به هر کس بدهد، بهعنوان پاداش بدهد.
این پاداش خدا نیست و طرحش هم این نبوده که دنیا را به کسی ندهد، بهعنوان اینکه عذابش کند. خدا خیلی بزرگتر از این است که با متاع اندکی پاداش بدهد و با چهار تا مشکل مادی عذاب بکند. متاع دنیا اینقدر پیش خدا قیمت ندارد. بعد هم متاع دنیا دو تا نقطه دارد: یک نقطهٔ پرداخت و یک نقطهٔ گرفتن. طفل بهدنیا میآید، هیچچیزی غیر از یک بدن با خودش نمیآورد. مدتی نانخور پدرش است و بعد که خودش کاسب میشود، حالا یا خیلی بهدست میآورد یا کم، در نقطهٔ دوم، همهچیز را از او میگیرند و او را میبرند. البته فرق بین ولادت و مرگش این است: در ولادت، یک مترونیم پارچه به او میپوشانند و وقت مردن، پنجشش متر یا ده متر پارچه میپوشانند که آنهم در قبر میپوسد و از دنیا میرود. خدا میفرماید تو را بهدنیا آوردم، از دنیا هیچچیزی نداشتی و از دنیای دیگران هزینهات کردم؛ از سینهٔ مادرت و دسترنج پدرت. خودت که چیزی نداشتی! تو را از دنیا میبرم که در صورت داشتن وصیت، ورثه حق دارند همان مقدار کفنت کنند؛ اما اگر وصیت نداشته باشی، ورثه میتوانند بگویند ما کفن این جنازه را نمیدهیم، شهرداری باید بیاید و کفنش کند؛ حتی اگر دوهزار میلیارد تومان ثروت داشته باشی! در هر صورت، بندهٔ من! وقتی بهدنیا آمدی، گدا بودی؛ از دنیا هم که میروی، گدا میروی. این وسط گول پول اندکت را نخور. سرت اینقدر گرم نشود که خالقت، جهان، بندگان من، مرگت، برزخت و قیامتت را فراموش کنی. اینقدر خودت را سرگرم نکن! این خبرهایی که فکر میکنی، نیست! گدا آمدهای و گدا هم میروی. این وسط هم هرچه جمع بکنی، دم مُردن از تو میگیرم.
مؤمنین، عاشق حیات طیبۀ دنیوی و آخرت آباد
طبق آیات قرآن کریم در سورهٔ بقره و شوری، مردم دو دسته هستند؛ عدهای عاقل و خردمند و گوشبدهٔ به حرف خدا، انبیا و ائمه هستند. اینها عاشق آخرت و حیات طیبه در دنیا هستند؛ میخواهند اینجا همهچیزشان پاک باشد و قیامتشان هم آباد. من هم به آنها عطا میکنم.
باز یک آیه بخوانم: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً»[5] خودم یک مال پاک، نان پاک، زندگی پاک، خانهٔ حلال، مغازهٔ حلال و درآمد حلال، بهخاطر گل جمال ایمان و عمل صالح شما عطا میکنم تا در زندگی راحت باشید. وقتی میخواهید دو رکعت نماز بخوانید، دغدغه نداشته باشید که این پول برای یتیم، ملت و بیتالمال است، این پول غصبی است یا از اختلاس و رشوه آمده! «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»[6] من عاشق این هستم که بندهٔ مؤمنم در دنیا آرامش داشته و راحت باشد. هرچه به زندگی، خانه، فرش، لباس و درآمدش نگاه میکند، ببیند حلال و پاک، طیب و طاهر است و خوش باشد.
نیکوترین عمل، ملاک پاداش پروردگار برای مؤمنین
«وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ»[7] روز قیامت تمام عباداتش را پیش او میآورم و میگویم شصت سال نماز خواندی، دو رکعت از نمازت ده میلیارد میارزد و بقیه نمازهایت یک میلیون، دو میلیون، صد تومان و پنج تومان؛ اما اینقدر عاشق تو هستم که کل نمازهای عمرت را به گرانی همان نماز دهمیلیاردیات حساب کنم. تمام نمازهایت را دهمیلیاردی حساب کردم. این معنی «وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» است. آن نیکوترین عملت را ملاک پاداش قرار میدهم و از اعمالی که عیبونقص داشته، گذشت میکنم. آن قیمت بهترین عملت را به کل اعمال دنیاییات میدهم.
این عده عاشق زندگی دنیا و آخرتی هستند که کل آن پاک باشد. حالا از کجا این زندگی را بهدست آوردهاند؟ قرآن میفرماید: «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ»[8] این قرآن من بیانکنندهٔ همهٔ حقایق دنیا و آخرت برای جهانیان است؛ اما «لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ»[9] برای هرکس که دلش دغدغهٔ سعادت دنیا و آخرت را دارد. حال اگر کسی دغدغهٔ سعادت دنیا و آخرت را ندارد، همان میشود که در سورهٔ بقره گفتم؛ او میگوید من فقط مادیت و متاع میخواهم، من هم به او میدهم. «مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ»[10] در عالم آخرت یک ارزن بهره هم ندارد. هیچچیز ندارد! آخر این آیه به قول ما طلبهها، نکره در سیاق نفی است و افادهٔ عموم میکند.
اهلبیت(علیهمالسلام)، مفسرین حقیقی قرآن
این مقدمهٔ مطلب بود. حالا به شما مردمی که عاشق خیر دنیا و آخرت هستند، میگوید:[11] «إِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ وَ یبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً».[12] خدا بگوید کبیر، آدم را دیوانه میکند! آخر هیچچیز پیش خدا کبیر نیست و خودش یک وجود بینهایت در بینهایت است؛ اما با مؤمن چه میکند؟ میگوید «أَجْراً کَبِیراً».
منظورم از جملات این آیه، فقط این بخشش است: «إِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ»[13] این قرآن من اسلام نازلشدهٔ مرا به دست شما میدهد و شما را به اسلام الهی هدایت میکند. اسلامهای ساخت زمین مردود و باطل است. «لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ» اسلامِ وحی است؛ ولی این اسلامِ وحی از قرآن که گرفته میشود، قرآن به توضیح و شرح و تفسیر نیاز دارد.
پروردگار مهربان اهلبیت را کنار قرآن گذاشته است. در روایاتمان دیدم که «اهلبیت» یعنی پیغمبر(ص) تا امام عصر(عج)؛ کلمهٔ «بیت» هم که چند روز پیش برایتان گفتم؛ «بیت» بهمعنی خانهٔ کاهگلی، بتونآرمه و کاخ نیست، بلکه در لغت عرب بهمعنی شرف و شریف است. خدا میگوید: اهلبیتی که ظاهر و باطنشان شریف و شرف است، کنار قرآن گذاشتهام تا کسی در آیات قرآن گیر نکند و کسی هم با آیات قرآن منحرف نشود.
تا جایی که من خبر دارم، در زمان خودمان (گذشته را نمیدانم) دو تا تفسیر بسیار خوشقلم نوشته شده است. مؤلف هر دوی آن را هم شما میشناسید و نیازی نیست روی منبر پیغمبر(ص) اسمشان را ببرم. ارزشی ندارند! یک تفسیر، آیات را شصتدرصد به ضلالت و گمراهی و اشتباه معنا کرده است. یک تفسیر هم پنججلدی بود که کل این تفسیر، از «بِسْمِ اللَّهِ» تا سورهٔ حمد تا «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» با افکار لنین و استالین تفسیر شده است؛ یعنی دو تا کافرِ معاندِ ضد خدا را کنار قرآن گذاشته و بهسراغ امیرالمؤمنین(ع)، صدیقهٔ کبری(س)، امام صادق(ع) و امام باقر(ع) نرفته است. تمام صفحات این تفسیر، کفر است و بالاترین جنایت به قرآن.
کسی که شصتهفتاد درصد تفسیرش انحرافی است، بیشتر آن را از سید علیخان هندی گرفته؛ او مأمور بسیار مهم انگلیسی در هند بوده و مؤسس دانشگاه «علیگره». وی معانیای را در آیات قرآن تحمیل کرده که یک طلبهٔ معمولی هم ماتش میبرد!
حقیقت معنایی تقوا و توشهاندوزی در تفاسیر اهلبیت
قرآن اهلبیت میخواهد! من یک نمونه برایتان بگویم؛ بیشتر هم نه. این آیه چه آیهای است! یک خط است: «یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»[14] مردم مؤمن و زنان اهل ایمان! تقوا را در کنار پروردگارتان مراعات کنید. او خبیر و بصیر و علیم است؛ همهچیز شما پیش اوست! در کنار پروردگار تقوا را مراعات کنید؛ چون همیشه شما کنار خدا هستید. در هستی، جای خلوتی برای خدا وجود ندارد؛ جایی که کسی را نبیند، وجود ندارد! در قرآن میفرماید: «وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَینَا مُحْضَرُونَ»[15] از اول تا آخر هستی یکجا پیش من حاضر است. من گذشته و آینده و حال ندارم!
تقوا را در کنار خدا مراعات کنید؛ سپس در ادامه میفرماید: «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»[16] این امر واجب است! هر انسانی باید با چشم عقل و اندیشه نگاه کند که چه توشهای برای آخرتش فرستاده است. این باید کار هر روز ما باشد؛ یعنی روز که شب میشود، با نگاه اندیشه نگاه کنیم که امروز برای آخرتمان چه فرستادهایم!
دوباره تکرار میکند: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[17] کنار خدا تقوا را مراعات کنید؛ هر کاری میکنید، من به آن کارتان آگاهم. چون خارج از دید من نیستید.
تفسیر این آیه چیست؟ اول شما بهسراغ تمام علمای غیرشیعه برو، همه دو کلمه به تو میگویند؛ میگویند تقوا که تقواست. خوب است آدم نگاه بکند که به عالم آخرت چه میفرستد و یا چه فرستاده است. تقوای دوم هم که تقواست و خدا هم همهچیز را میبیند. اصلاً بیشتر از این حرفی ندارند! چرا؟ چون در تفاسیر قرآن به اهلبیت مراجعه ندارند. این آیه لازم است که با زبان اهلبیت تفسیر شود. زبان اهلبیت به قلبشان وصل است، قلبشان هم عرش خداست و رشتهٔ علم الهی به قلبشان وصل است.
ایمان یعنی چه؟ ایمان ترکیبی از پنج حقیقت است که باید معصوم به ما بگوید. تقوا یعنی چه؟ کلمهٔ «تقوا» و «متقین» زیاد در قرآن آمده است. این در قرآن آمده: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ»؛[18] همچنین در آیهٔ دیگر میفرماید: «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا»[19] قیامت هیچکدام نیستید، مگر اینکه باید وارد جهنم بشوید. «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا»[20] چون راه بهشت از جهنم میگذرد، من خودم تقواداران در دنیا را از جهنم سالم بیرون میبرم. «وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فيها جِثِیاً»[21] متجاوزان به دین و معارف، قرآن و مردم را تا کف پایشان به جهنم میرسد، ساق پا برمیگردد و به رانشان میچسبد. تا من خدا هستم، دیگر این ساق پا از ران جدا نمیشود و به زانو به جهنم درمیآیند و میمانند. چسبیدن ساق به پشت ران و دیگر درمان نشدن!
حال این تقوا چیست؟ اهلبیت میگویند: ما یک تقوای عام داریم، یک تقوای خاص داریم و یک تقوای خاصالخاص داریم. «تقوای عام» یعنی همین گناهان معروف و مشهور مالی، بدنی و حقوقی؛ خودتان را نگه دارید. «تقوای خاص» قلبتان را از خرابکنندههای قلب نگه دارید. «تقوای خاصالخاص» در قلبتان غیرخدا را راه ندهید و هرچه را هم راه میدهید، زیر مجموعهٔ خدا قرار بدهید.
علمای دینهای دیگر این را نمیفهمند و نمیدانند! هزار سال هم زنده باشند، باز هم نمیفهمند!
این حقیقت تقوا بود؛ «وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»[22] شما به اسلامهای ساختگی مراجعه بکنید و بگویید ما چه توشهای برای آخرت بفرستیم؟ میگوید همین نمازی که میخوانی، روزهای که میگیری و مکهای که میروی، توشهٔ آخرت است. اینجور نیست! این نماز و روزه یک شرایط قالبی دارد (یعنی بدنی) و یک شرایط قلبی دارد. اگر شرایط قالبی و قلبیاش تحقق پیدا نکند، نماز نمیشود و «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ»[23] میشود. آن هم نماز است، اما «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ».
چه کسی باید این شرایط را به ما یاد بدهد؟ سقیفه که یک کلمه از این حرفها هم بلد نبود؛ چون سوادش را نداشت. بنیامیه هم و بنیعباس هم یک کلمه از این حرفها بلد نبودند. خوارزمشاهیان، سلجوقیان و دولت چند صدسالهٔ عثمانی هم با آخوندهایشان بلد نبودند. اینها بلد نبودند که توشهٔ آخرت چیست؟ چه کسی باید به ما بگوید؟
سه توشۀ آخرت در کلام رسول خدا(ص)
یک روایت دربارهٔ توشهٔ آخرت بخوانم و حرفم تمام. در زمان رسول خدا(ص) داشتند جنازهای را برای دفن میبردند. پیغمبر اکرم(ص) کار داشتند و از خانه بیرون آمده بودند. چشمشان به تشییع جنازه افتاد، وارد جمعیت شدند و جنازه را تشییع کردند و به بقیع آمدند. از اولی که پیغمبر(ص) پشت جنازه آمدند، اصلاً حرف نمیزدند و هیچچیزی نمیگفتند. وقتی به قبرستان رسیدند، باز هم هیچچیزی نگفتند. بر سر قبری هم که داشتند میکندند، باز پیغمبر(ص) ساکت بودند و فقط تماشا میکردند. قبر که آماده شد، مرده را بلند کرده و سرازیر کردند، پیغمبر(ص) ناله زدند: «آهِ مِنْ هٰذِهِ الدّاهِیة الْعُظْمیٰ»[24] وای بر این بلایی که بزرگتر از این بلا برای میّت نیست. تن پیغمبر(ص) لرزید! به او گفتند: یا رسولالله! علاج این بلای بزرگ که اولش دفنکردن و ورود به برزخ است (نه قبر)، چیست تا ما دچار این بلای عظیم نشویم؟! حضرت فرمودند: سه کار باید انجام بدهید. شما اگر با این سه توشه وارد برزخ شوید، بلا و رنج و مصیبتی ندارید. به ترتیبی که پیغمبر(ص) ردهبندی کردهاند، میگویم؛ خود این ردهبندیها در روایات خیلی مهم است!
الف) دوری و اجتناب از گناه
«اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»[25] دورماندن از همهٔ گناهان ظاهری و باطنی؛ حسادت، بخل، ریا، حرص، کینه، غرور، تکبر و حسد. عزیزانم، فدایتان بشوم! اگر قرآن را نگاه بکنید، گاهی یکی از این گناهان باطنی، هم در سورهٔ آلعمران هست و هم در سورهٔ توبه. اگر از ده تا گناهان باطنی، آدم یکی از آنها را داشته باشد، قرآن و خدا میگویند جهنمیبودن دائمیاش حتمی است؛ هر کس میخواهد باشد! این گناه باطنی، آن بخل در ثروت است؛ زکات و خمس ندهد، به مستحق نپردازد و به مردم مظلوم و یتیم کمک نکند. حالا نماز و روزه هم داشته یا نمیدانم چیزهای دیگر هم داشته باشد؛ ولی تنها بخل را از این رذایل اخلاقی داشته باشد، باید به جهنم برود. «اجتناب» غیر از «ترک» است؛ «جنب» یعنی کنارماندن، به گناهان ظاهر و باطن نزدیک نشوید و دور بمانید!
ب)عمل به فرایض دینی
«وَالْعَمَل بِالْفَرَائِضِ» واجبات خدا را چه بدنی، چه مالی و چه حقوقی ترک نکنید.
ج) نهادینهکردن ارزشهای اخلاقی
«وَالْإحْتِمالِ الْمَکارِم» سوم اینکه صفات باارزش را در خودتان طلوع بدهید.
پذیرش دین اسلام در پرتو اهلبیت
اینها توشهٔ آخرت است! شما اگر این حرفها را در کتابهای غیرشیعه پیدا کردید، نشان بدهید و بگویید که تقوا و فرستادن توشه چیست! تقوای دومی در آیه چیست؟ بیان اینها کار اهلبیت است. این قرآن بهاضافهٔ اهلبیت(علیهمالسلام)، دین را کامل و جامع به ما ارائه کرده است. «الْیوْمَ» با اهلبیت «الْیوْمَ» است، نه با قرآن. همهٔ ما نوشتهایم، غیرشیعه هم نوشته که آیه مربوط به غدیر است. امروز دین با اهلبیت که محور، خورشید، نور و حقیقتشان امیرالمؤمنین(ع) است، کامل شد. امیرالمؤمنین(ع) صد است و «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست».[26] علی(ع) که میآید، امام مجتبی(ع)، سیدالشهدا(ع) و زینالعابدین(ع) هم میآیند تا امام عصر(عج). روز غدیر، علی(ع) سیساله بودند، ولی یازده فرزندشان در وجودشان بهصورت نور قرار داشتند. «الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی»[27] و در ادامهٔ آیه هم میفرماید: «وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»[28] من بدون اهلبیت اسلامی را قبول ندارم!
سفارش پروردگار به حضرت عیسی(ع) در خصوص گریه
حالا در این دین کامل، این دین قرآن و اهلبیت، گریه یکی از اجزای بسیار مهمش است. گریه جزء دین و از حقایق آن است. این خطاب به عیسیبنمریم(ع) است که دینش اسلام خدا بود:
«يَا عيسي! هَبْ لِي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ»[29] اشک برای من خیلی قیمت دارد؛ برای من اشک بیاور. من نیازی به اشک ندارم، اشک بیاور و به من بده؛ امانت بگذار، قیامت تحویلت میدهم. من خودم اشک میخواهم چهکار؟! اشک بیاور و به من بده؛ بگذار گریه کنی، من با دست رحمتم زیر چشمت را بگیرم و اشکت را برایت ذخیره کنم. در سورهٔ مزمل میخوانیم: «مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ»[30] هرچه را به آن طرف بفرستید، نمیگذارم در این عالم به توشهٔ شما لطمه بخورد. عین توشه و عین اشک را هم در قیامت به تو نمیدهم، بلکه «وَ یزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»[31] به آن اضافه میکنم. «یزِیدَهُمْ» فعل مضارع است؛ یعنی از وقتی که به من میسپاری، من تا قیامت مدام اضافه میکنم. یکدفعه به قیامت میآیی و میبینی که اندازهٔ یک دریا برای ابیعبدالله(ع) اشک ریختهای! و الله قسم! خدایا! روی منبر پیغمبرت قسم جلاله میخورم؛ طبق مدارکمان، اگر فقط یک نفر یک قطره اشک بیاورد و روز قیامت این یک قطره را در هفت طبقهٔ جهنم بریزند، کل آتش را خاموش میکند.
«و مِن قَلبِكَ الخُشوعَ» میخواهی گریه کنی، سینهسپر نکن و در پیشگاه من حالت لاتمنشی به خودت نگیر! میخواهی برای من یا برای حسین من گریه کنی، گردنت را کج و بدنت را سبک کن. گریه که میکنی، با قلب خاشع و فروتن گریه کن.
آسمان و زمین، چهل روز در عزای ابیعبدالله(ع)
گریه جزء دین است. این راوی را میشناسید؛ زرارةبناعین ردهاش خیلی بالاست! امام صادق(ع) میفرمایند: زراره رفیق صمیمی پدرم امام باقر(ع) در دنیا و آخرت است. روز قیامت هر جا پدرم را بردند، دست زراره را میگیرد و با خودش میبرد. حالا شما هم خیلی غصه نخورید! شما هم کسانی را دارید که دستتان را بگیرند و با خودشان ببرد. پیغمبر(ص) به زهرا(س) ضمانت دادهاند!
عباس جان! امروز از دست ما خوشحال میشوی؟ چه کسی برای ابیعبدالله(ع) گریه کند و عباس خوشحال نشود؟! معلوم است که خیلی خوشحال میشود. گریه جزء دین است! این روایت در «کاملالزیارات» است که با ترجمهٔ من، صفحهٔ 182 است؛ «کاملالزیارات»های دیگر را نمیدانم! مجبور شدم که این صفحه را از ترجمهٔ خودم یادداشت کنم. نمیدانم روز عاشورا چه شده! روایت این است:
«یا زُرارَة! إِنَّ السَّماءَ بَکَتْ عَلی الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام اَرْبَعِینَ صَباحاً بِالدَّمِ»[32] چهل شبانهروز بعد از عاشورا، آسمان گریه میکرد. مگر آسمان گریه دارد؟ اگر آسمانها گریه ندارد، پس چرا خدا در قرآن میگوید «فَمَا بَکَتْ عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ»؟[33] این منطوق آیه است و مفهومش این است: «بَکَتْ السَّمٰوات وَ الْأَرْضُ». بله آسمان شعور و گریه دارد. تمام آسمانها ابیعبدالله(ع) را میشناسند و برای ابیعبدالله(ع) گریه میکنند. گریه جزء دین است و کسی که گریه ندارد، دینش ناقص است. روز قیامت، چطور میخواهد دین ناقص را به خدا تحویل بدهد؟! قرآن گفته است: «الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی»[34] من دین کامل میخواهم و با اهلبیت نعمت را بر شما تمام کردهام.
«وَ إِنَّ اَلْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ» زمین تا چهل شبانهروز اشک سیاه ریخت.
«وَ إِنَّ اَلشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ اَلْحُمْرَةِ» خورشید چهل روز با گرفتگیاش برای حسین ما گریه کرد.
«وَ إِنَّ اَلْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ اِنْتَثَرَتْ» خیلی از سنگهای یک تکهٔ کوه، بعد از عاشورا تکهتکه و پراکنده شد.
«وَ إِنَّ اَلْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ» تمام دریاهای زمین اشکشان جاری شد.
«وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى اَلْحُسَيْنِ» خدا هرچه فرشته خلق کرده بود، بعد از عاشورا چهل شبانهروز گریه کردند. برای امام حسین(ع) باید چهکار کرد؟!
زراره! آن زمان که تو نبودی، «وَ مَا اِخْتَضَبَتْ مِنَّا اِمْرَأَةٌ وَ لاَ اِدَّهَنَتْ وَ لاَ اِكْتَحَلَتْ وَ لاَ رَجَّلَتْ» زنان ما بعد از داستان کربلا، موهایشان را رنگ نکردند، دیگر روغن به سر و صورت نمالیدند و سرمه نکشیدند. وای چه کردند! زنان ما هرکدام تا هر وقت زنده بودند، دیگر شانه به مو نزدند. میدانید شانه به مو نزدن یعنی چه؟! این کنایه است؛ یعنی بعد از عاشورا، هیچکدام از زنان ما آرایش نکردند؛ حتی عروسشان هم که میکردند، آرایش نمیکردند و در عروسیشان هم گریه میکردند. در عروسی، یکی میگفت جای پدرم خالی است، یکی میگفت جای عمویم خالی است و یکی هم میگفت جای اکبر خالی! امام صادق(ع) میگویند: «إِنَّ الْبُکَاءَ وَ الْجَزَعَ مَکْرُوهٌ لِلْعَبْدِ فِی کُلِّ مَا جَزِعَ- مَا خَلَا الْبُکَاءَ وَ الْجَزَعَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍع فَإِنَّهُ فِیهِ مَأْجُور»[35] هر کسی که بمیرد، حتی ما، جزع و فزع برای ما روا نیست؛ برای حسین ما داد بکشید و با فریاد گریه کنید.
وای این چه جملهای است! امام در ادامه به زراره میفرمایند: «وَ مَا زِلْنَا فِي عَبْرَةٍ بَعْدَهُ» بعد از عاشورا گریهٔ ما تا حالا بند نیامده است. حسین جان! چه بلایی سرت آوردند و چه کردند؟ چه بلایی سر عباست آوردند؟
«وَ كَانَ جَدِّي إِذَا ذَكَرَهُ بَكَى حَتَّى تَمْلَأَ عَيْنَاهُ لِحْيَتَهُ» زراره! جدم زینالعابدین(ع) فقط کافی بود یاد ابیعبدالله(ع) بیفتد، اینقدر گریه میکرد که محاسنش خیس میشد.
«وَ مَا مِنْ عَيْنٍ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ وَ لاَ عَبْرَةٍ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ» زراره! اشکی پیش خدا محبوبتر از اشک بر حسین ما نیست؛ یعنی اگر خالص برای خدا گریه کنی، بهاندازهٔ گریهٔ بر حسین(ع) محبوب نیست. بارکالله! خوشبهحال شما! نفسم دارد بند میآید!
«وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلاَّ وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ» زراره! هر کس برای حسین ما گریه کند، و با مادر ما زهرا(س) پیوند قلبی خورده است. هر کس برای حسین ما گریه کند، مادرم زهرا را یاری داده است. «وَ وَصَلَ رَسُولَ اَللَّهِ» هر کس برای حسین ما گریه کند، با پیغمبر(ص) پیوند خورده است. «وَ أَدَّى حَقَّنَا» زراره! هر کس برای حسین ما گریه کند، همهٔ حق ما را ادا کرده است. هر کس برای حسین ما گریه کند، به همهٔ ما چهارده نفر حق پیدا میکند.
کلام آخر؛ قمربنیهاشم(ع)، پناه امن ابیعبدالله(ع)
وای! نمیدانم همهٔ مصائب قمربنیهاشم(ع) را میتوانم امروز یکجا بخوانم؟! ادامه میدهم؛ اگر شد، همهٔ آن را میخوانم؛ اما اگر نشد، بگذار بمیریم.
یک ساعت به شهادت امیرالمؤمنین(ع) مانده است. شب بیستویکم ماه رمضان مرتب بیحال میشوند، دوباره چشمشان را باز میکنند. فرق شکافته شده و تمام بدن را زهر گرفته است. یک بار چشمشان را باز کردند و حس کردند که یک مقدار مهلت دارند؛ زود به زود مدهوش نمیشوند. تا چشمشان را باز کردند (در رختخواب افتاده بودند)، گفتند: حسین کجاست؟ گفتند: پایین پایتان نشسته و دارد گریه میکند. فرمودند: حسین من، جلو بیا! ابیعبدالله(ع) جلو آمدند و حضرت دوباره از حال رفتند. مدتی بعد چشمشان را باز کردند و گفتند: عباس کجاست؟ به عباس بگویید کنار من بیاید.
فدایت بشوم! فدای بچههایت بشوم! عباس آن شب سیزدهساله بود؛ الآن بچهٔ سیزدهساله در بین ما زیاد نشسته.
عباس(ع) سرش را به دیوار گذاشته بود و خیلی شدید گریه میکرد. بیحال بود. زینب کبری(س) رفت و گفت: عباس! پدرم تو را میخواهد. زینب(س) دستش را گرفت و با آن بیحالیاش آورد. امام گفتند: عزیزدلم، کنار من بنشین. دو نفری در دو طرف علی(ع) نشستند. حضرت فرمودند: حسین جان، دستت را به من بده. همه دلشان میخواهد که وقت مردن دستشان در دست ابیعبدالله(ع) باشد. به عباس(ع) هم فرمودند: تو هم دستت را به دست من بده. دست قمربنیهاشم(ع) را در دست ابیعبدالله(ع) گذاشتند و به او گفتند: عباس جان! این پسر فاطمه(س) است و تو پسر من هستی. شاعر عرب داشت شعر میگفت و مینوشت، به ذهنش آمد که در نیمبیت بعدی بگویم روز عاشورا، حسین(ع) به عباس(ع) پناهنده شد. بعد با خودش گفت: این خیلی بیادبی است! امام معصوم عرشالله است. این نیمبیت را نمیگویم. شب ابیعبدالله(ع) را خواب دید، امام گفتند: چرا آن نیمبیت را نگفتی؟ گفت: خجالت میکشم! فرمودند: نه، راست است؛ من روز عاشورا به عباس پناه آوردم.
امام دو سه جا پناه بردند؛ یک جا وقتی بود که قمربنیهاشم(ع) گفت: حسین من! سینهام از دنیا تنگی میکند. بعد از این داغهایی که دیدم (قاسم و اکبر و سه تا برادرم)، دیگر نمیتوانم غربت و مظلومیت تو را ببینم. اجازه بده که من هم بروم. اینجا یک جا بود که پناه برد. عباس! صدای بچهها را میشنوی؛ اگر میشود، یک مشک آب بیاور. شما هم این دعا را خیلی داشتهاید: «یارب مکن امید کسی را تو ناامید». قمربنیهاشم(ع) گفت: چشم میروم و آب میآورم.
همهٔ مشکها در یک خیمه بود. ته آبهای دوسه شب قبل روی خاک ریخته و خاک یکذره نمناک بود. عباس(ع) چهچیزی دید؟! دید از بچهٔ سهساله تا دختر سیزدهساله، دامن پیراهنها را بالا زدهاند و شکمها را روی خاک نمناک گذاشتهاند. عمو به بچهها اطمینان داد و گفت: دیگر بلند شوید و شکم روی خاک نمالید. من الآن میروم و آب میآورم.
من از نصفه شب تا حالا آب نخوردهام! چای هم نخوردهام! دیدم آب از گلویم پایین نمیرود. امروز و فردا آب به بچهها نرسید.
قمربنیهاشم(ع) حمله کرد، لشکر فرار کردند و توانست وارد شریعه بشود؛ مثل برادرش اول به اسبش گفت آب بخور، من پیش از تو آب نمیخورم! نمیدانم اسب آب خورد یا نه؛ اما خودش مدام نگاه به آب کرد، آخرش روی زین خم شد، یک مشت آب برداشت و گفت: بچهها تشنه هستند، من تو را بخورم؟ آب را ریخت و تشنه بیرون آمد.
سه شبانهروز است که آب نخورده! مشک پر از آب است و عباس(ع) خیلی خوشحال است. دستور دادند که چهارهزار نفر محاصرهاش کنند. مگر یک نفر میتواند از چهار هزار نفر بیرون بزند؟! میخواست راه باز کند و حملهٔ شدیدی کرد؛ دیدند الآن راه را باز میکند! از پشت سر دست راستش را زدند، سریع بند مشک را به دست چپ گرفت. سریع مشک را روی زین گذاشت و دستش هم به بند مشک است. گفت میبرم، مهم نیست دستم را قطع کردهاند. از پشت سر دست چپ هم قطع شد، نگذاشت مشک بیفتد و به دندان گرفت. گفت آب را میبرم. یک تیر به مشک خورد و آب خالی شد. بچهها چهکار کنم؟! نه آب دارم و نه دست دارم! بچهها چهکار کنم؟! روی زین داشت روضهٔ تشنگی بچهها را میخواند و گریه میکرد که یک تیر به چشمش زدند. دست نداشت که تیر را در بیاورد، روی زین خم شد تا یک جوری سر تیر را گیر به زین بدهد، سرش را بالا بیاورد و تیر را در بیاورد. کلاهخودش افتاد و سرش برهنه شد. نمیدانم عمود چند کیلو بوده! فقط من متن روایات را برایتان بخوانم. عمود را که زدند، دو تا پیشامد شد: یکی سر با گردن و سینه یکی شد و دومین مسئله، «صالة مخّه عَلَی وجه»[36] مغزش روی صورت ریخت؛ روی این سری که با سینه یکی بود.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 201.
[2]. سورهٔ شوری، آیهٔ 20.
[3]. سورهٔ هود، آیهٔ 6.
[4]. نهجالبلاغه، حکمت 415.
[5]. سورهٔ نحل، آیهٔ 97.
[6]. سورهٔ فتح، آیهٔ 4.
[7]. سورهٔ نحل، آیهٔ 97.
[8]. سورهٔ تکویر، آیهٔ 27.
[9]. سورهٔ تکویر، آیهٔ 28.
[10]. سورهٔ شوری، آیهٔ 20.
[11]. امروز روز قمربنیهاشم(ع) است و روز موبایل نیست! امروز روزی است که همهٔ انبیا و اولیا گریان هستند. امروز فقط خودت را هزینهٔ قمربنیهاشم(ع) بکن!
[12]. سورهٔ إسراء، آیهٔ 9.
[13]. همان.
[14]. سورهٔ حشر، آیهٔ 18.
[15]. سورهٔ یس، آیهٔ 32.
[16]. سورهٔ حشر، آیهٔ 18.
[17]. همان.
[18]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 102.
[19]. سورهٔ مریم، آیهٔ 71.
[20]. سورهٔ مریم، آیهٔ 72.
[21]. همان.
[22]. سورهٔ حشر، آیهٔ 18.
[23]. سورهٔ ماعون، آیهٔ 4.
[24]. ارشادالقلوب الیالصواب، ج2، ص238.
[25]. این روایت از پیامبر اکرم(ص) در هیچ منبعی یافت نشد. روایت صحیح برای امیرالمؤمنین(ع) و با این مضمون است: «مَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَالَ أَدَاءُ الْفَرَائِضِ وَاجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَالِاشْتِمَالُ عَلَى الْمَكَارِم»؛ امالی شیخ صدوق، ص110.
[26]. شعر از مولانا.
[27]. سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
[28]. همان.
[29]. بحارالأنوار، ج72، باب97، ص71، ح3؛ امالی شیخ مفید، ص236: «أوْحى اللّهُ تعالى إلى عيسى ابنِ مريمَ: يا عيسى، هَبْ لي مِن عَيْنَيكَ الدُّموعَ، و مِن قَلبِكَ الخُشوعَ، و اكْحُلْ عَيْنَيْكَ بِمِيلِ الحُزْنِ إذا ضَحِكَ البَطّالونَ، و قُمْ على قُبورِ الأمْواتِ، فنادِهِم بالصَّوتِ الرَّفيعِ لَعلّكَ تَأخُذُ مَوعِظَتَكَ مِنهُم، و قُلْ: إنّي لاحِقٌ بِهم في اللاّحِقينَ».
[30]. سورهٔ مزمل، آیهٔ 20.
[31]. سورهٔ فاطر، آیهٔ 30؛ سورهٔ شوری، آیهٔ 26.
[32]. مستدرکالوسائل، ج10، ص314؛ کاملالزیارت، ص182؛ عوالمالعلوم، ج17، ص462.
[33]. سورهٔ دخان، آیهٔ 29.
[34]. سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
[35]. کاملالزیارات، ص100.
[36]. ؟؟