مـخـتـار متوجه شد كه قاتلان امام به بصره مى روند و به مصعب بن زبير مى پيوندند، تصميم گرفت كه در كشتن آنها سرعت كند و اظهار داشت :
روش مـا ايجاب نمـى كند جمعيتى را كه امام را مى كشند واگذاريم تا در روى زمين زنده باشند و در امان زيست كنند، در اين صورت به دروغ دعوى خونخواهى كرده و بد ناصرى براى خـاندان پـيغـمـبر خـواهم بود، از خـدا استمداد مى كنم و او را سپاسگزارم كه مرا شمـشيرى قرار داده كه بدن آنها را قطعه قطعه مى كند و از من تيرى ساخته كه آنها را به آن مـجروح مـى سازد، و مـرا طالب خـون ايشان گردانيده و بوسيله من حقشان را مى ستاند.
از اين وقـت مـخـتـار در نابود ساخـتـن دشمـنان امام پشتكار عجيبى بخرج داد اما عده اى از كسانيكه اراده كشتنشان را داشت از كوفه فرار كردند و در بصره پيش مصعب رفتند مانند عـبدالله بن دباس كه محمد پسر عمار ياسر را بجرم اينكه كشندگان امام را پيش مختار معرفى مى كند، كشت و از كوفه بسوى بصره فرار كرد.
منبع : تبیان