از تـواريخ بر مـى آيد كه فـرزندانى از مـسلم بن عقيل در كربلا بودند غير از دو طفلان معروف كه در زندان ابن زياد بوده اند، و ايشان در كربلا جنگيده اند از جمله عبدالله است كه زيد بن رقاده ملعون با دو تير او را شهيد كرد، تـير اول بسويش پـرتـاپ نمـود و عـبدالله دست خـود را حمـايل قرار داد كه تير دست را به صورتش دوخت و هنگاميكه اين تير به او اصابت كرد چنين گفت : بار خدايا اينان ما را كم شمردند و خوار ساختند خداوندا اينها را بكش چنانكه ما را كشتند، و آنان را خوار كن چنانكه ما را خوار كردند؟
همـين مـلعـون تير ديگرى بر او زد كه او را شهيد كرد، سپس ببالين جوان آمد و با حركت دادن تير را از پيشانى او بيرون كشيد ولى پيكان تير كه از آهن بود در پيشانيش باقى ماند و نتوانست آن را بيرون بكشد.
مختار عبدالله كامل را براى دستگيريش ماءمور ساخت ، خانه اش را محاصره كردند، زيد با شمـشير كشيده بيرون آمـد، و چـون مـرد شجاعـى بود ابن كامل دستور داد هيچكس با نيزه و شمشير كشيده به او نزديك نشود بلكه او را تيرباران و سنگـباران كنيد، به اين وسيله او را كشتند، چون احساس كردند هنوز رمقى در بدن دارد فرمان داد تا آتش آورند و او را كه هنوز زنده بود آتش زدند.
منبع : تبیان