قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ابن مطيع مردم كوفه را توبيخ مى كند

عـبدالله بن مـطيع كه به دست و پا افتاده بود و نمى دانست چه كند در فكر عميقى فرو رفت ، عمروبن حجاج زبيدى گفت : امير چرا سستى مى كنى و شوخى گرفته اى اين جمعيت نيرومند شده اند، رؤ ساء قبائل ، جمعيت خود را بخوانند و شما هم مردم را تحريك كنيد هر يك از رؤ ساء مى توانند جمعيتى با خود بياورند تا با اينها بجنگيم ؟
ابن مـطيع در مـيان جمعيت به سخنرانى پرداخت و گفت : مردم از تمام شگفتيها شگفت تر اينكه شما از جمعيت قليلى از خودتان عاجز بشويد، در حاليكه دينشان دينى گمراه كننده است !! و افرادشان پستند زيرا شنيده ام پانصد نفر از غلامان و آزاد شدگان شمايند كه حتى امير و فرمانده اين جمعيت نيز غلام آزاد شده ايست ، حريم خود را از آنها نگهداريد و در راه حفظ شهرتان بكوشيد و دست بيگانگان را از شهر كوتاه كنيد كه فردا اينهائيكه هيچ سهمـى ندارند در غنائم و بهره هاى شهر شما شركت خواهند كرد بلكه دست شما را از آن كوتـاه مـى كنند، و اگـر آنها نيرو بگيرند عزت و آبرو و شرف و حيثيت شما بر باد رفته است .


منبع : تبیان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه