قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توطئه زندان مختار

پس از آنكه عبداللّه بن مطيع سر كار آمد بعضى از اطرافيان او را گفتند: مختار مريدان و سربازان زمختى دارد مى ترسيم آنكه خروج كند و بر تو بشورد صلاح آن است كه او را بخـواهى وقتيكه آمد او را به زندان بيفكن پسر مطيع دو نفر را يكى بنام زائده و ديگرى بنام حسين بن عبداللّه به سراغش فرستاد و او را احضار كرد، هنگامى كه بر مختار وارد شدند و اظهار داشتند كه امير او را طلبيده است مختار عازم شد كه نزد امير برود لباس در بر كرد و دستور داد مركبش را آماده كنند ولى زائده كه از حقيقت امر آگاه بود خواست مقصود حاكم را به مختار بفهماند اين آيه را خواند: و اذيمكربك الّذين كفروا لبثبتوك او يقتلوك او يخـرجوك و يمـكرون و يمـكرو اللّه و اللّه خـير الماكرين .يعنى هنگامى كه كفار درباره ات مكر مى كنند تا تو را زندان كنند و يا بكشند و يا تبعيد نمايند. اينان مكر مى كنند و خدا مكر مى كند و او بهترين مكر كنندگان است .
مختار از آنچه زير پرده داشتند آگاه شد خود را مريض نشان داد و رختخواب طلبيد و گفت مرا لرز گرفته است حال مرا به امير بگوئيد و عذر مرا بخواهيد؟
در راه حسين به رفيقش گفت كه مقصود تو را از خواندن آيه فهميدم ، زائده اصرار داشت كه مـقـصودى نداشتـم ، حسين گفت اصرار نكن و مطمئن باش كه آنچه گذشته به امير نخواهم گفت ، و در حقيقت از آن مى ترسيد كه فردا مختار ظهور كند و در اثر اين سعايت او را هلاك و نابود سازد، فرستادگان حال مختار را گزارش كردند و حاكم هم باور كرد و خواستن و احضار دوباره منصرف گرديد.


منبع : تبیان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه