قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مختار هنگام خروج مسلم

تـصادفـا روزى كه مـسلم قيام كرد، مختار با عده اى از بردگان به مزرعه خود به نام لقفا رفته بود زيرا قيام مسلم بى سابقه بود و هنوز با اصحاب و ياران خود وعده قيام نگذاشته بود، بلكه دستگير شدن هانى بن عروه ثقفى سبب اين قيام بى سابقه گرديد.

مـوقـع ظهر بود كه مختار از قيام مسلم باخبر شد، همان ساعت با بردگان خود به كوفه برگـشت مـغرب گذشته بود كه جلو باب الفيل با قسمتى از لشكريان عمروبن حريث كه به فرمان ابن زياد شهر كوفه را حكومت نظامى اعلان كرده بود برخورد كرد، هانى ابى حيّه فـرمـانده هنگ جلو آمد و مختار را گفت: اينجا چه مى كنى؟ وضع تو مشكوك است زيرا نه در خانه ات بسر مى بردى و نه در ميان جمعيت مخالف و موافق؟
مختار پاسخ داد: از بزرگى خطاى شما افكارم مشوش شده: هانى گفت: حواست را جمع كن به خدا قسم با اين گفتار خورد را به كشتن مى دهى.
فرمانده سپاه وضع او را بفرمانده كل قواى انتظامى ابن زياد عمرو بن حريث گزارش داد، عـمـرو گفت: او را بگوئيد كه ابن زياد از وضع تو بى اطلاع است كارى نكن كه خود را به كشتن دهى.
زائدة بن قدامة ثقفى كه در لشكر عمرو بود اظهار داشت: اگر بيايد در امان است؟
عـمـرو گـفـت: از ناحيه مـن در امـان است و اگر كارش به پيش عبيدالله بكشد به نفع او گواهى مى دهم، زائده اميدوار شد و گفت: بنابراين راه نجاتى هست.
زائده با بعـضى ديگـر پـيش مـخـتـار آمـدند و گـفـتـه ها را نقل كردند و سپس او را سوگند دادند كارى نكن كه ابن زياد را بر خود تسلط دهى كه جز كشته شدن در پيش نيست.
مـختار به نزد عروبن حريث آمد و شب را در زير پرچم او صبح كرد، عماره بن عقبه وضع مـخـتـار را به ابن زياد گزارش داد، چون آفتاب بالا آمد درب دارالاماره باز شد و اذن عام داده شد مختار هم در ميان جمعيت بر ابن زياد وارد شد.


منبع : تبیان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه