گـاهى اوقات براى افراد بيدار و روشن از شنيدن يك جمله كوتاه و يا ديدن يك منظره اى كه به چـشم مى بينند انگيزه كارهاى شگفت و بزرگى پيدا مى شود كه همين منظره و يا اين سخن را ديگران مى بينند و مى شنوند ولى در روح آنان كوچكترين اثرى نمى گذارد.
عـمـوى مـخـتار از جانب اميرالمؤ منين عليه السلام حاكم مدائن شد، مختار همراه عموى خود به مدائن رفت ، تا اينكه مغيره بن شيعه از طرف معاويه استاندار كوفه شد، مختار به مدينه كوچ كرد و با محمد بن حنفيه مى نشست و كسب علم و حديث مى نمود.
سپـس مختار شهر كوفه را براى زندگى خود انتخاب كرد، در يكى از روزها كه باتفاق مـغـيرة استاندار كوفه از بازار كوفه عبور كردند، مغيره نظرى به بازار انداخت و گفت عـجب جمـعـيت و اتحادى است ! من يك نكته اى مى دانم كه اگر كسى با آن سخن تكلم كند و مردم را به آن بخواند تمام اين جمعيت بالاتفاق از او پيروى مى كنند خصوصا مردمان عجم كه هر چه پايشان القاء شود مى پذيرند.
مختار گفت : آن نكته چيست ؟
مـغـيرة گـفـت : آنكه مردم را بسوى خاندان پيغمبر بخوانند، ولى كسى نيست كه بان معتقد باشد.
مـخـتـار كلام مغيره را در ضمير خود ثبت كرد و در انتظار فرصت بود تا زمينه اى برايش پـيش آيد و عـقـيده اش را عـمـلى كند، و از آن پـس همـواره فـضائل خاندان پيغمبر را بر زبان مى راند و از آن تبليغ مى نمود، و مناقب و افتخارات امـام على و حسن و حسين عليه السلام را انتشار مى داد و مى گفت : ايشان به حكومت و خلافت از همـه سزاوارترند بلكه حق ثابت ايشان مى باشد و از مصائبى كه بر ايشان رسيده تاءسف مى خورد.
انگيزه اش با گفتار اهل كتاب تائيد مى شود
مـثـل اينكه اهل كتاب نيز از قيام شخصى با صفات مخصوصى به خونخواهى مظلومين خبر داده اند چـنانكه نقـل شده مـخـتـار، مـعـبد بن خـالد جدلى را مـلاقـات كرد و او را گفت : اهل كتـاب مـى گـويند: در كتـابهاى خـود خوانده ايم كه مردى از قبيله ثقيف قيام مى كند ستمكاران را مى كشد و ستمديدگان را يارى مى كند و انتقام ضعفاء را از اقويا مى ستاند، و صفـات و خـصوصيات او را ذكر مى كنند و من تمام آن صفات را در خود مى يابم جز دو صفت كه در من نيست ! مى گويند آن شخص جوان است و من از شصت گذشته ام و ديگر آنكه آن مرد ديد چشمانش ضعيف است و چشمان من از عقاب تيزتر است .
مـعـبد گـفـت : تـو هم جوانى زيرا مرد شصت و هفتاد ساله در زبان كتاب هاى پيشين جوان مـحسوب مى شود، و درباره ديد چشمانت چه مى دانى كه چه مى شود شايد بعدا پيش آمدى كند و چشمانت ضعيف گردد، مختار اميدوار گرديد و گفت : ممكن است تغيير يابد.
منبع : تبیان