شفيق بن مسلمه گويد: حسين بن على عليه السلام به ميدان آمد و نداى هل من مبارز سر داد، مردى از خاندان ذى لعوه به نام زبرقان بن اسلم - كه بسيار شجاع بود - به سوى او رفت و (چون او را شناخت ) گفت : شگفتا! تو كيستى ؟ فرمود: ((منم حسين بن على عليه السلام ))
زبرقان گفت : فرزندم ! برگرد، به خدا سوگند روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه بر شتر سرخ مويى سوار بود و از جانب قبا مى آمد و تو در آن جلو او بودى و من چنان نيستم كه با خون تو رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدار كنم .
زبرقان در حالى كه بخشى از شعر خود را مى گفت (از نبرد او) برگشت .
منبع : تبیان