قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سه وصیت مسلم در قصر ابن زیاد

مسلم را پس از دستگیری نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد به او گفت:« علیه امیر خود شورش می‌کنی و اتحاد مسلمانان را بر هم می‌زنی؟
مسلم گفت:« خلافت معاویه و بدتر از او، فرزندش، یزید، را به رسمیت نمی‌شناسم؛ زیرا او با زورگویی حق وصی پیامبر صلی الله علیه و آله را غصب کرده است. مردم این شهر اعتقادشان این بود که پدر تو نزدیکان آنها را کشته، خون آنها را ریخته و مانند قیصر و کسری رفتار کرده است. ما آمده ایم عدالت را اجرا و مردم را دعوت به حکم خدا و رسول کنیم».
ابن زیاد برای لکه‌دار کردن حیثیت مسلم، در جمع مردم به او گفت:« تو در مدینه شراب‌خواری می‌کردی!»
مسلم با کمال متانت پاسخ داد:« انسانی چون تو که کشتن افراد بی‌گناه برایش اهمیت ندارد، برای شراب‌خواری از من سزاوارتر است.»
مسلم که می‌دانست ابن زیاد به زودی او را به شهادت خواهد رساند، به عمر سعد که قریشی بود و ادعای خویشی با او داشت، وصیت کرد. نخستین وصیت او این بود که کسی را نزد امام حسین علیه السلام بفرستند و او را از آمدن به کوفه منع کنند. دیگر آن که چون در کوفه کسی را ندارد، جنازه اش را کفن و دفن کنند. سوم آن که بدهی او را با فروختن شمشیر و دیگر وسایلش بپردازند. سرانجام مسلم در روز هشتم ماه ذیحجه سال 60 هجری به شهادت رسید.
منابع:
الکامل، ج 5، ص 98.
تاریخ طبری، ج 4، ص 283
حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 186.
دانشنامه رشد


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه