در قلوب و تاریخ اندیشهها
مقدمه :
مکتب حسینی عنوانی است برای رویکردی تربیتی به بزرگترین حماسه انسانی، حماسهای فراتاریخی و فراجغرافیایی، برای دمیدن روح حقیقت انسانی در همگان، و راهنمودن مردمان به سوی تعالی. راهی که حسین(ع) در تعریف زندگی نشان داد، حریّت و عزت است؛ و پرچمی که برافراشت فرا راه همه آزادیخواهان و عزتجویان تا قیام قیامت است. فرامندی این مکتب هر عقل منصف و آزادیخواه را متحیر و متأثر از خود ساخته و فراراه نجات هر نهضت از یوغبردگی و بندگی قرار داده است. گاندی، رهبر بزرگ هند، به تأسی از این مکتب است که گفته است:«من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم»[۱]
حسین(ع) با برافراشتن پرچم حماسه کربلا و عاشورا، مکتبی را بنیان گذاشت که مردمان در آن نیکوترین و والاترین تربیت (تربیت نبوی و تربیت علوی) دست یابند. چنانکه خود هنگام حرکت ازمدینه به سوی مکه در آغاز نهضت خویش در وصیتنامهاش نوشت:
«ارید ان آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی محمد، و سیره أبی علی بن ابیطالب».[۲]
من میخواهم به خوبیها سفارش و از زشتیها جلوگیری کنم، و به سیره جدّم محمد(ص) و سیره پدرم علی(ع) رفتار کنم.
مکتب حسینی. مکتب احیای اسلام نبوی و اسلام علوی است، مکتبی که اسلام حقیقی در آن جلوهدارد و تربیتشدگانش بینا و دانا،کریم و عزیز، آزاد از دنیا و مطیع خدا، و اهل شجاعت و استقامتند. چنانکه بزرگ مربی این مکتب، حسن(ع) جلوه تام این ویژگیهاست. آن هنگام که حربن یزید ریاحی راه را برای او وکاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بیم داد، حسین(ع) خطاب به او سخنی فرمود که بیانگر فرهنگ مکتب حسینی است:
«لیس شذنی من یخاف الموت ما أهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فی سبیل العز الا حیاه خالده، ولیست الحیاه مع الذل الاالموت الذی لاحیاه معه. افبالموت تخوفنی؟
هیات، طال سهمک و خاب ظنک! لَستُه أخاف الموت…»[۳]
شأن من کسی نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق سبک و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگی جاوید نیست و زندگی با لذت جز مرگی فاقد حیات نیست. آیا مرا از مرگ میترسانی؟ تیرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من کسی نیستم که از مرگ بهراسم…
امام حسین(ع) با بنیان گذاشتن چنین مکتبی اسلام را زنده کرد، این مکتب برخاسته از مکتب تربیتی پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) بود، مکتبی که به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسین(ع) روی آن را به تمامه برپا کرد و پرچمی برافراشت که همیشه تاریخ در اهتزاز باشد. گویا سخن مشهور پیامبر اکرم(ص) بیانگر همین حقیقت بود، که فرموده است:
«حسین منی و انا من حسین»[۴]
حسین از من است و من از حسینم.
این بدان معنی است که او و حسین(ع) از نظر وجوب محبت و حرمت شخص واحدند، زیرا محبت حسین، محبت رسول خدا و محبت رسول خدا، محبت خداست. این یگانگی و این سخن که «من از حسینم»،مؤید بقای دین و آیین رسولالله به وسیله حسین(ع) و احیاء و ماندگاری آن مکتب بوسیله اوست. زیرا اگر کربلا وعاشورا برپا نمیشد و مکتب حسینی شکل نمیگرفت، چنان اسلام وارونه میگردید که هیچ از آن نمیماند. امام خمینی(ره) در این باره فرموده است:
«در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی مرتبت پایهگذار عدالت و آزادی، میرفت که با کجرویهای بنیامیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرود رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا علیهالسلام نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنیامیه را محکوم و پایههای آن را فرو ریخت.»[۵]
پس از پیامبر اکرم(ص) در پی تحولاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دگرگونیهای اساسی شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج خود رسید: بیعت اجباری، برهم خوردن مساوات اجتماعی و شکلگیری نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، تبدیل بیتالمال مسلمانان به خزانه شخصی زمامداران، شکنجه و آزار و…
این گونه بود که حسین(ع) به پا خاست و با خون خود این ننگها را از دامن اسلام و مسلمانی شست؛ و مکتب حسینی را بنیان گذاشت؛ تا این مکتب و آفریننده آن هماره در تاریخ و تاریخ اندیشهها و قلوب ماندگار و جاوید بماند.
در این مقاله اهتمام بر این است که با توجه به عظمت شخصیت امام حسین(ع) و اندیشه فرامند او در گستره زمان و تاریخ، مهمترین اصول و عواملی که با وجود شخصیتهای زیاد علمی، سیاسی، مذهبی و… در طول تاریخ حیات بشری، موجب ماندگاری این شخصیت برجسته در تاریخ اندیشهها و قلوب انسانهای آزادیخواه و حریتطلب و عدالت جو شده است، مورد بررس و مطالعه قرار گیرد. در مطالعه موضوع از روش کتابخانهای و تحلیل محتوی استفاده میگردد.
تعریف واژگان :
الف) اصول: در لغت به معانی: ریشهها، بیخها، پایهها، بنیادها و قواعد و قوانین آمده است.[۶]
در اصطلاح به پایهها و ریشههای یک چیز گفته میشود که: موجب قوام و حفظ موجودیت و تداوم بقای آن چیز است. به عبارت دیگر، ارکانی که عامل پیوستگی و پایداری امری باشد، به آن اصول گفته میشود.
ب) ماندگاری: در اینجا به هر امری که بواسطه کیفیت وجود و عمل و میزان اثرگذاری و اثربخشی آن همواره در یادها و خاطرهها و اندیشهها زنده و تداوم داشته باشد.
ج) اندیشه: اندیشه در لغت به معنای فکر، گمان و ترس و بیم است.
در اصطلاح مجموعه تراوش فکری و ذهنی انسان که بر اثر تفکر و تعقل درباره خود و جهان و محیط پیرامون و خدا حاصل میگردد.
د) امام حسین(ع): پیشوای سوم شیعیان دارای کمالات عالیه انسانی و الهی و صاحب نهضتی که بعلت متمایز بودن علت و انگیزه وشیوه و هدف نهضتش از سایر نهضتها و جنبشهای آزدایخواهانه، همواره مورد توجه اندیشمندان و نهضتهای آزادیبخش بوده است.
اهداف :
از جمله اهداف مقاله بررسی و شناخت علل و عوامل جاودانگی اندیشه امام حسین(ع) در افکارو اندیشهها و دیگر صفاتی که موجب پیوند و قرابت مسلمانان و انسانهای عدالتخواه و آزادیخواه با آن شخصیت آسمانی بوده است، میباشد.
سؤال اساسی :
چه عواملی باعث ماندگاری اندیشه امام حسین(ع) در طول تاریخ در میان افکار و اندیشههای انسانهای آزاداندیش بوده است؟
روش مورد مطالعه :
در تدوین و نگارش مقاله، از میان روشهای تحقیق، از روش کتابخانهای و تحلیل محتوی استفاده میگردد؛ که در این روش ضمن مراجعه به منابع معتبر تاریخی و علمی، موضوع مورد تحلیل و تدقیق قرار میگیرد.
در این مطالعه جاودانگی اندیشه امام حسین(ع) به عنوان متغیر وابسته و اصول وعواملی که موجب ماندگاری این اندیشه تابناک گشته است به عنوان متغیرهای مستقل درنظر گرفته شده است.
علل و عوامل ماندگاری و جاودانگی اندیشه امام حسین(ع ):
در این بخش به مهمترین اصول و عواملی که در ماندگاری اندیشه حضرت امام حسین(ع) در جریان تاریخ اثرمند بودهاند با استناد به شواهد تاریخی اشاره میگردد:
۱- اصل خداترسی و ترسناپذیری از غیرخدا :
اگر عظمت الهی در دل آدمی جلوه کند، انسان به معرفتی میرسد که به صورت خداترسی و ترسناپذیری از غیرخدا جلوه میکند، از این رو جز در برابر خدا سر تسلیم فرود نمیآید و در ناملایمات و ملایمات، و در سختیها و راحتیها استوار و شکرگزار خواهد بود. در مکتب امام حسین(ع) بالاترین معرفت دریافت عظمت حق و خداترسی است. چنانکه امام حسین(ع) از پدرش روایت کرده است:
«حسبک من العلم ان تخشی الله».[۷]
از دانش تو را همان بس که از عظمت خدا بترسی.
سر خم کردن در برابر غیرخدا و تندادن به پستیها از آنجاست که: عظمت الهی ادراک نشده است و اگر آدمی بپذیرد که همه چیز از اوست و جز او هیچ قدرتی وجود ندارد، دیگر تسلیم امر باطلی نمیشود.
امام حسین(ع) خود برترین نمونه این منطق است. چنانکه وقتی حربن یزید ریاحی راه وی را به سوی کوفه سد کرد و او را از کشتهشدن بیم داد، شأن خود را این گونه بیان فرمود:
لیس شذنی شأن من یخاف الموت ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق.
یعنی شأن من شأن کس نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق سبک و راحت است.
مواضع امام حسین(ع) در قیام شکوهمندش گویای این حقیقت است. چنانکه وقتی عبدالله بن جعفر پسر عموی حضرت، وی را از حرکت به سوی عراق نهی نموده و از ایشان میخواهند که از این سفر منصرف گردند و امان نامهای را برای وی ارسال میدارند، لکن امام در جواب نامه و امان نامه پسر عمو، چنین پاسخ می دهند، که این گواه روشن و صادق بر منطق خداترسی و ترسناپذیری از غیرخداست:
«اما بعد فانه لم یشاقق الله و رسوله من دعا الی الله وعمل صالحا و قال اننی من المسلمین و قد دعوت الی الامان و البر والصله، فخیر الامان، أمان الله…»[۸]
«اما بعد، آن که به سوی خدای عزوجل دعوت نماید عمل صالح انجام دهد و گوید من از تسلیم شدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نکرده است و اینکه به من وعده امان و نیکی و پاداش دادهای، پس بدان که بهترین امان، امان خداست و آن که در دنیا از خدا نمیترسد هرگز در قیامت امان نیابد، از خداوند میخواهم ترسی از خود در دنیا عنایت فرماید که موجب امان ما در روز قیامت گردد…»
بنابراین چون خداترسی در وجود آدمی جای گیرد، ترس از غیرخدا بیمعنا میشود و خداترسی حریمی است که حافظ حرمت آدمی و موجب استقامت و شکستناپذیری در انسان میگردد، راه کمال به سوی حق، با خداترسی و ترسناپذیری هموار میشود و حسین(ع) این راه را چنان تصویر نموده است که هرکس بتواند ببیند و هر عدالتخواه و آزادهای آن را سیر کند.
۲- اصل حق محوری و حقطلبی :
مکتب امام حسین(ع) مکتبی است بر محور حق. و حق را میزان و معیار همه چیز نگریستن است. چنانچه میفرماید:
«لایکمل العقل الا باتباع الحق»[۹]
عقل به کمال نمیرسد، مگر به پیروی از حق.
اینگونه بود که حسین(ع) بر سر مردمانی که سر در زندگی حقیر خود فرو میبرند و خود را نظارهگران بیطرف مبارزه حق و باطل میانگارد، فریاد میزند که:
«الا ترون ان الحق لایعمل به، و ان الباطل لایتناهی عنه»[۱۰]
آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیشود؟
و در نامهای که برای شیعیان خود در بصره مینویسد، قیام خود را قیام حق محورانه و حقطلبانه اعلام مینماید. و در آغاز نامه چنین میفرماید:
«فانی ادعوکم الی احیاء معالم الحق و اماته البدع»[۱۱]
همانا من شما را به زندهکردن آثار و نشانههای حق و نابودکردن بدعتها فرا میخوانم.
اینها همه آزمودههای والایی از مکتب حسینی است تا انسانها پیوسته بر حق گام زنند و حقوق خود را بشناسند و از حق دفاع نمایند و حقطلبی را در زندگی خود حاکم کنند.
۳- اصل حریّت و آزادگی :
انسان تا به آزادمنشی نائل نگردد و از اسارت نادانی و گمراهی آزاد نشود و مادام که در اسارت وابستگیهای دنیایی و دلبستگیهای نفسانی است، به هیچ کمال دست نمییابد؛ و نمیتواند به سوی مقصد والایی که برای آن آفریده شده است سیر نماید. امام حسین(ع) با نهضت و شهادت خود راه آزادگی را بر همگان گشود، چنانکه در زیارت اربعین حضرت حسین(ع) منقول از امام صادق(ع) آمده است:
«وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله، و حیره الضلاله»[۱۲]
او جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی در گمراهی برهاند.
قصد جانان کرد و جان بر باد داد رسم آزادی به مردان یاد داد[۱۳]
از جمله متربیان در مکتب حریت و آزادگی امام حسین(ع)، حربن یزید ریاحی همان کسی که راه را بر حسین(ع) بسته بود و در مقابل او ایستاده بود، اما اینکه متأثر از حریت و آزادگی صاحب مکتب خواهان بازگشت به حق میگردد و در این راه نیز جان خود را تقدیم دوست مینماید.
و وقتی حر به شهادت میرسد، امام حسین(ع) دربارهاش میفرماید:
«انت الحرکما سمتک امک حراً فیالدنیا والاخره»[۱۴]
همچنان که مادرت تو را حرّ نامید، تو واقعاً در دنیا و آخرت حرّ هستی.
۴- اصل پارسایی و وارستگی :
امام حسین(ع) در خطبهای والا، در صبح روز عاشورا، درباره دنیا با همه زیبائیهای ظاهریش چنین میفرماید:
«الحمدالله الذی خلقالدنیا، فجعلها دار فنائ و زوال، متصرفه باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته، والشقی من فتنه، فلا تغرنکم هذه الدنیا، فانها تقطع رجاء من رکن الیها، و تخیب طمع من طمع فیها».[۱۵]
سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفرید و آنرا را خانه نابودی و ناپایداری قرار داد، همان دنیایی که اهل خویش را پیوسته دگرگون میسازد، پس فریب خورده کسی است که: فریب دنیا را خورد و بدبخت کسی است که مفتون آن شود. بنابراین دنیا فریبتان ندهد، که هر که بدو تکیه کند ناامیدش سازد و هر که در او طمع بندد مأیوسش نماید.
در شب هشتم یا نهم محرم امام حسین(ع) در ملاقاتی با عمربن سعد او را به نجات از دام دنیا و پیوستن به خود فرا خواند، لیکن عمربن سعد، به علت دلبستگی به دنیا و تعلقات آن، دست از قدرتطلبی نکشید و نخواست از دام دنیا نجات یافته و با پارسایی و وارستگی به حقیقت خویش رو کند. لذا به دعوت امام حسین(ع) پشت کرد و آن را نپذیرفت و درنتیجه عاقبت و فرجامسوئی را برای خود رقم زد، بندگی دنیا آدمی را به پستی و تباهی میکشاند و او را به ستمگری و یا ستمپذیری وامیدارد.
این منطق برخاسته از حقیقت پارسامنشی اوست که با معرفت بر عاقبت دنیاپرستی پس از ورود به کربلا در ضمن سخنی میفرماید:
«مردم بندگان دنیایند و دین سر زبانشان است، پشتیبانیشان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است، و هرگاه به آزمایش گرفته شوند دینداران ]واقعی[اند کند»[۱۶]
لذا تا وارستگی و پارسایی نسبت به دنیای نکوهیده حاصل نگردد انسان صاحب عزت و قوت و عظمت نمیگردد که این صفت در تمامی مراحل زندگی امام حسین(ع)، بویژه در دوران نهضت و قیامش برجستهتر و کاملاً نمایان و درخشانتر است.
۵- اصل عدالتخواهی و ظلمستیزی :
فطرت بیدار آدمی عدالتخواه و ظلم ستیز است و انسان زنده نمیتواند نسبت به بیعدالتی و ستمگری سکوت کند و دم برنیاورد. از این روست که فریاد عدالتخواهی و ظلم ستیزی حسین(ع) پیوسته شنیده میشود:
«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه؟»[۱۷]
آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیشود.
عدالتخواهی و ظلمستیزی از برجستهترین وجوه مکتب حسین(ع) است، چنانکه حسین(ع) از ابتدای نهضت خویش تا گاه شهادت آن را مطرح مینمود و بدان دعوت میکرد.
۶- اصل حفظ حدود الهی و مرزبانی :
مشی و منش امام حسین(ع) در جریان نهضت و در سختترین اوضاع و احوال گویای این حقیقت است که حفظ حدود و حریمهای الهی و مرزبانی برای او از هر چیز مهمتر بوده است و اساساً حسین(ع) برای این به پا خاست که حدود الهی زیرپا گذاشته شده بود و حرمت مردمان دریده شده بود و حقوق انسانها پایمال گشته بود. چنانکه خود فرمود:
«الا و ان هولاء و قدلزموا طاعه الشیطان و ترکوا الرحمان، واظهر والفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفیء. واحلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر»[۱۸]
مردم! آگاه باشید که اینان ] امویان[ پیروی از شیطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترک کردهاند و فساد را ترویج نموده و حدود الهی را تعطیل کردهاند، و اموال عمومی را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال نموده و حلال را حرام ساختهاند، و من شایستهترین کسی هستم که این وضع را تغییر دهم.
همچنین آن حضرت در نخستین خطبه خود در سرزمین کربلا، مردم را بدین امر توجه داد که نسبت به پایمال شدن حقوق و برپاشدن باطل و لگدمال شدن حرمتهای انسانی و شکستهشدن مرزهای اخلاقی و بیارزش کردن دینداری چشم بگشایند؛ و نسبت به این دگرگونیها بیتفاوت و متساهل نگردند؛ و از خود غیرت نشان داده و در برابر اوضاع پیشآمده ایستادگی نمایند.
لذا تأکید در مکتب حسین بر این است که انسانها مرزبان شوند و حریمها را پاس بدارند و با حفظ حدود سیر نمایند. زیرا نقض و حریم انسانی و حدود الهی میتواند منشأ همه پستیها و تباهیها گردد.
۷- اصل بینایی و بیداردلی :
زندگی ودینداری در مکتب حسین(ع) بر پایه بینایی و بیداردلی است و حسن(ع) پیوسته بر این امر تأکید کرده و تلاش نموده تا پیروانش به روشنبینی دست یابند و براساس بینایی عمل کنند. آن حضرت در دعایی والا چنین فرموده است:
]اللهم[ اجعل علی البصیره مدرجتی، و علی الهدایه محجتی، و علی الرشاد مسلکی، حتی تنیلنی و تنیل بی امنیتی، و تحل بی علی ما به اردتنی و له خلقتنی و الیه آویتنی»[۱۹]
خدایا حرکتم را براساس بینایی و راهم را با هدایت و روش و طریقهام را قرین رشد و تعالی قرار ده تا مرا به مقصد نائل گردانی. و دیگران را بوسیله من به مقصد برسانی و مرا در آنچه تو خواهان آنی و به جهت آن مرا آفریدهای و بدان سوی پناه دادهای، وارد نمایی.
بنابراین مکتب حسین مکتبی است برای گشودن دیدهها ودلها و سیر به سوی بینایی و بیداردلی و تربیت انسانهای ربانی و همه چیز آن در این جهت است به بیان حسین(ع): «درایه العلم لقاح المعرفه»[۲۰]
علم برای باروری معرفت است.
۸- اصل حمیّت و سازشناپذیری :
باید امام حسین(ع) را نمونه اعلای حمیّت و سازشناپذیری در دفاع از حق و تنندادن به خواری و زبونی و سرباززدن از ننگ وعار دانست در تأیید این سخن به سخن ابنابیالحدید معتزلی اشاره میگردد که در اینباره مینویسد:
«سیداهل الاباء الذی علم الناس الحمیه و الموت تحت ظلال السیوف اختیار اله علی الدنیه، ابو عبدالله الحسین بن علیبن ابیطالب علیهماالسلام عرض علیه الامان و اصحابه، فأنف من الذل…»[۲۱]
سرور کسانی که زیر بار خواری نرفتهاند، کسی که به مردم و مردانگی و غیرت و مرگ زیر سایههای شمشیر را آموخته و چنین مرگی را بر خوار و زبونی ترجیح داده است، ابوعبدالله الحسین(ع) است که به او و یارانش امان داده شد، اما از آنجا که نمیخواست تن به زبونی دهد و نیز بیم آن داشت که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگی ترجیح داد.
نمود عالی این حمیّت و سازشناپذیری در روز عاشورا بارزتر است. زمانیکه سپاه یزیدیان، حسینیان را محاصره کرده بودند حسین(ع) در برابر صفوف دشمن خطبهای حماسی ایراد کرد و پرچم حمیّت و سازشناپذیری را در بلندترین قله انسانیت به اهتزاز درآورد تا از آن پس برای همگان مشهود بماند تا بدو تأسی کنند:
«الا وان الدعی ابن الدعی قدرکزبین اثنین، بین السله والذله و هیهات منالذله…»[۲۲]
«آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد)، فرزند فرومایه،مرا میان دوراهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری دهیم… و دامنهای پاک مادران و انسانهای پاکدامن و جاهای باغیرت و نفوس باشرفات روا نمیدارند که با فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم…»
و ایشان در برابر بیعت خواهی یزید میفرماید:
مثلی لایبایع لمثله
همچو منی با چون او (یزید) بیعت نمیکند.
این منطق گویای این است که اگر حسین(ع) در برابر مسخ دین و پایمالی حقوق مردم سازش میکرد و سکوت پیشه مینمود از بهترین جایگاه اجتماعی و سیاسی بهرهمند میشد ولی او به هیچ قیمتی حاضر نشد در برابر جنایات و ظلم یزیدیان کوتاه آمده و سکوت اختیار نماید و دست از رسالت الهی خود بردارد بر این اساس است که باید تمام صحنههای زندگی حسین (ع) را آموزشگاه حمیّت در راه حق و حقیقت دانست.
قسم دوم) علم عادى
پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم به نصّ قرآن کریم و همچنین امام علیه السلام (از عترت پاک او) بشرى است همانند سایر افراد بشر و اعمالى که در مسیر زندگى انجام مى دهد مانند اعمال سایر افراد بشر در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى قرار دارد. امام علیه السلام نیز مانند دیگران خیر و شرّ و نفع و ضرر کارها را از روى علم عادى تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام مى بیند اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش مى پردازد. در جایى که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجى موافق مى باشد، به هدف اصابت مى کند و در جایى که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، از پیش نمى رود. (و اینکه امام علیه السلام به اذن خدا به جزئیات همه حوادث چنان که شده و خواهد شد واقف است، تأثیرى در این اعمال اختیاریه وى ندارد، چنان که گذشت.)
امام علیه السلام مانند سایر افراد انسانى، بنده خدا و به تکالیف و مقررات دینى مکلّف و موظّف مى باشد و طبق سرپرستى و پیشوایى که از جانب خدا دارد با موازین عادى انسانى باید انجام دهد و آخرین تلاش و کوشش را در احیاى کلمه حق و سر پا نگه داشتن دین و آیین بنماید.
۹- اصل شجاعت و دلیری :
حماسه حسینی حماسهای برخاسته از پایگاه شجاعت انسانی است. زندگی حسین(ع) در تمام مراحل لبریز از صحنههای بروز شجاعت در جلوههای مختلف آن است. ادامه صلح حسن(ع) و ایستادن در برابر معاویه پس از شهادت رساندن حجربن عدی و یارانش و افشاکردن ماهیت امویان در آن دوران سخت دهشتناک از نمونههای والای شجاعت حسینی است.
در روز عاشورا پس از آنکه همه یاران حسین(ع) به شهادت رسدند و کسی برای یاری او باقی نماند و آن همه مصیبت استوارترین انسانها را میشکست و همه چیز در اطراف او موجب ضعف قلب وانکسار روح و تزلزل در اراده بود، اما اینها هیچ تأثیری در شجاعت و دلیری حسین(ع) نکرده بود.
ابومخنف از قول عبدالله بن عمار در این باره میگوید:
به خدا سوگند هرگز شکست خورده و مغلوبی را ندیدهام که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و او چنان استوار و بدون ترس و با آرامش خاطر و با جرأت و باشهامت باشد.[۲۳]
۱۰- اصل پرواپیشگی و خودنگهداری :
زندگی انسان به معنای دقیق کلمه، یعنی دورنگهداشتن خود از مناسبات و روابط حیوانی، و پرواداشتن از زشتی و پلیدی و پایبندی به مناسبات و روابط عقلانی و دینی که این مهم، جز با تربیت نیروی درونی وحالتی معنوی و روحانی حاصل نمیشود. بر این مبنا امام حسین(ع) پیروان خود را بر رعایت تقوی دعوت و بر آن تاکید مینماید و میفرماید:
«اوصیکم بتقوی الله، فان الله قدضمن لمن اتقاه ان یحوله عما یکره الی ما یحب و یرزقه من حیث لایحتسب…».[۲۴]
«شما را به تقوای الهی سفارش میکنم زیرا خداوند ضمانت داده است کسی را که تقوای الهی پیشه کند، از آنچه ناخوش باشدش به آنچه او را خوش اید انتقال دهد و از جایی که حسابش را نمیکند به او روزی رساند…».
۱۱- اصل کرامتمندی و عزتمندی :
مکتب حسین، مکتب کرامتمندی و عزتمندی است و حسین(ع) مظهر کامل کرامت انسانی و عزت ایمانی است. از اهداف مهم تربیت این است که انسان به گونهای تربیت شود که اعتلای روحی بیابد و خود را از پستی و فرمایگی به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصیت برای خود قائل شود و بزرگواری خود رادر همه حال حفظ نماید و نیز به گونهای تربیت شود که در برابر حوادث شکستناپذیر گردد و به صلابت و محکمی و استواری دست یابد. چنین انسانی است که هرگز به پستی و خواری، فرومایگی و زبونی تن نمیدهد و در برابر سختترین سختیها و بزرگترین مصیبتها پایدار میماند. چنانکه حسین(ع) این گونه بود، انسانی که به هیچ وجه به خواری و زبونی تن نسپرد و داراییاش برباد رفت، فرزندان و یارانش کشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشیر قطعهقطعه شد، اما روحش استوار و محکم ماند. چنین سربلندی و عزتی، از آن خداوند است که به دوستدارانش میبخشد و آنان را ارجمند و شکستناپذیر میسازد خدای عزیز خود فرموده است:
«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین»[۲۵]
و عزت از آن خداو از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است.
حسین(ع) بر حفظ کرامت مردمان بسیار تأکید میکرد و میآموخت که کرامت آدمیان نباید شکسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. امام حسین(ع) وقتی از او مالی درخواست میشد ضمن اجابت و اعطای مال، تلویحاً به فرد یاداور میشوند که اگر آبرویت را نگهداری آن نفس بهتر است و به او ارائه طریق مینمودند تا با حفظ عزت و آبرو با زحمت خود نیازش را مرتفع نماید. لذا مردم را دعوت به مکارم اخلاقی مینماید و در خطبهای میفرماید:
«ایها الناس نافسوا فیالمکارم»[۲۶]
ای مردم در مکارم اخلاق بر یکدیگر پیشی گیرید.
و یا امام حسین در برابر فشارهای حکومت یزید و یا تصمیمات او، فریاد میزند:
«لا أعطی الدنیه من نفسی ابداً»[۲۷]
هرگز تن به پستی نخواهم داد.
«لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطائ الذلیل، ولااقر اقرار العبید»[۲۸]
نه، به خدا سوگند که نه مانند ذلیلان تسلیم میشوم، و نه مانند بردگان گردن مینهم.
بنابراین منطق و سلوک حسینی(ع) پرچمی است برافراشته بر قله کرامتمندی و عزتمندی تا همیشه در اهتزاز باشد و همگان آن را ببینند و بدان تأسی کنند.
۱۲- اصل پایبندی به عهد و پیمان و وفاداری :
علی(ع) می فرماید:
«أصل الدین أداء الامانه، والوفاء بالعهود»[۲۹]
بنیاد دینداری، امانت را به جای آوردن و پایبندی به عهد و پیمان است.
سلوک حسین(ع) در تمام احوال مبتنی بر پایبندی به عهد و پیمان و وفاداری و امانتداری بود؛ حتی بر پیمان برادر با معاویه و صلحنامه منعقد شده، پایدارماند و خلاف عهد و پیمان نکرد.
وفاداری در مکتب حسینی از درخشانترین ویژگیهاست، چنانکه یاران حسین(ع) در شب عاشورا علیرغم اینکه اجازه داد بروند اما آنان سخن از پایبندی به عهد و پیمان و وفاداری به میان آوردند و تا آخر نیز به عهد و پیمان پای فشردند و معتقد بودند پایبندی به مکتب حسینی، پایبندی به زیباترین اصول زندگی است.
۱۳- اصل تنسّک و عبادتپیشگی :
نیایش حسین(ع) در عرفان و عرضه بندگی در دعای عرفه، براساس معرفتی کامل به حق نشان میدهد که جایگاه عبادت پیشگی در مکتب حسین (ع) چگونه جایگاهی است. روایت شده است که در پسین روز عرفه در سرزمین عرفات حسین(ع) از خیمه خود بیرون آمد و با گروهی از خاندان و شیعیان خود در نهایت تذلل و خشوع در جانب چپ کوه ایستادند و روی به سوی کعبه گردانیدند و دستها را برابر دیدگان برداشتند و مانند مسکینی که طعام طلبد، نیایش کردند و عبارات آن حضرت در دعای عرفهاش، خود مدرسهای است برای آموزش نیایش و پرستش.
حسین(ع) بندهای تمام عیار بود و به عبادت پیشگی عشق میورزید چنانکه روایت شده است که بیست و پنج بار پای پیاده برای مراسم حج ازمدینه به مکه رفت و در شبانهروز بسیار نماز میگزارد و بسیار مناجات میکرد و میفرمود:
«البکاء من خشیه الله نجاه من النار»[۳۰]
گریه از خشیت خدا مایه نجات از آتش است.
تنسک و عبادتپیشگی چنان با جان حسین(ع) آمیخته بود که وجود او مظهر بندگی خدا بود و او دلبسته نمازگزاردن و قرآن خواندن بود. در کربلا چون حسین و یارانش در محاصره کامل قرار گرفتند و دشمن آماده حمله بود، حسین(ع) بوسیله عباس(ع) از انان خواست تا جنگ را به روز بعد موکول کنند و آن شب را فروگذارند تا او و یارانش آن شب را به نماز و نیایش و طلب آمرزش سپری سازند.
آخرین جلوه راز و نیاز و نیایش و نماز حسین(ع) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پیکار بود که آن حضرت به نماز ایستاد.
۱۴- اصل تواضع و فروتنی :
سلوک و رفتار حسین(ع) سرشار از جلوههای زیبای تواضع و فروتنی است تا دوستداران او به راه و رسمش تأسی نمایند. روایت شده است که روزی حسین(ع) بر گروهی از مستمندان گذشت که سفرهای حقیرانه برپا کرده بودند و از تکههای نان که در آن گردآورده بودند میخوردند. چون حسن(ع) را دیدند او را به همنشینی و همسفرهشدن دعوت کردند. پس آن حضرت درودشان گفت و در کنارشان نشست و با آنان همغذا شد و فرمود:
ان الله لایحب المتکبرین
همانا خداوند گردنفرازان را دوست ندارد.
آنگاه به آنان فرمود آیا شما نیز دعوت مرا میپذیرید؟ گفتند آری، ای فرزند رسول خدا و پس برخاستند و همراه آن حضرت به منزل او رفتند و حسین(ع) از همسرش رباب خواست تا آنچه در خانه دارند برای آن میهمانان فراهم نماید.[۳۱]
۱۵- اصل نفی خودکامگی و خودکامگلیپذیری :
قیام حسین(ع) قیامی بود بر ضد خودکامگیپذیری، روند قیام حسین(ع) از زمانی که ولیدبن عتبه بن ابیسفیان، والی مدینه به فرمان یزید از آن حضرت بیعت خواست تا زمانی که حسین(ع) درروز عاشورا یکه و تنها ماند و به استقبال شهادت شتافت، روندی بود بر ضد انواع خودکامگی. حسین(ع) در همان آغاز نهضت خویش با نفی بیعت با یزید به همگان آموخت که نباید تن به خودکامگی سپرد و سر در برابر استبداد فرود آورد. از این رو فرمود:
مثلی لایبایع لمثله
همچون منی با چون او بیعت نمیکند.
آخرین سخنان حسین(ع) در روز عاشورا را نیز بیانگر مبارزه سخت او با خودکامگی بود که خطاب به ابن زیاد فرمود:
آگاه باشید که این فرمایه، فرزند فرومایه، مرا میان دوراهی شمشیر و خودخواهی قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری دهیم.
لذا حسین(ع) با قامتی به بلندای تاریخ در برابر این خودکامگی ایستاد و برای همیشه تکلیف را روشن کرد که در اسلام هیچ جایی برای خودکامگی و خودکامگیپذیری نیست.
۱۶- اصل غیرت دینی :
غیرت دینی تلاش در نگاهبانی دین از آفت، و حمیّت در حفظ آن از بدعت و کوشش در ترویج آن است.[۳۲]
از مهمترین علل قیام حسین(ع) این بود که دین مورد تعرض قرار گرفته بود و امویان تلاش میکردند که دین را بتمامه از محتوی تهی کنند و جز پوستی از آن باقی نگذارند و به نام دین مردمان را به بندگی خود گیرند و تحت لوای دین به حقوق و حیثیت و شرافت مردمان تعدی نمایند و داراییهای ایشان را به غارت برند و دست به دست بگردانند. چنانکه علی(ع) در این باره میفرماید:
«ای مردم به زودی بر شما روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن خالی نمایند، همچون ظرفی واژگونش کنند و آن را از آنچه درون دارد تهیسازند»[۳۳]
قیام حسین(ع) بر ضد چنین مناسبات و روابط و این گونه دین را به تباهی کشاندن بود. او خود پس از ورود به مکه در نامهای به مردم بصره این امر را به صراحت اعلام نمود:
«من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت میکنم که سنت را میراندهاند و بدعت را زنده کردهاند».[۳۴]
بنابراین قیام حسین(ع) قیامی بود براساس غیرت دینی، بر ضد تحریف اسلام و بر ضد برپاکردن مناسبات خودکامانه و مستبدانه به نام دین.
زیباترین جلوه غیرت دینی، در مکتب حسین(ع)، وجود مبارک حضرت عباس(ع) است که چون دست راستش را ناجوانمردانه قطع کردند شمشیر به دست چپ گرفت و با تمام وجودش از دین حمایت نمود.
۱۷- اصل ازخودگذشتیگی و فداکاری :
انسان تا از خود نگذرد و به فراتر از خویش نرود، و حق را و انسانیت و ارزشهای والای دین و مردم را بر خود مقدم ندارد، به امر مقدس ونیکوییهای حقیقی واصل نمیشود. بدین خاطر است که حسین(ع) در راه آرمان مقدس همه چیزش را فدا نمود تا حقیقت زنده بماند و عدالت رخ نماید و مردم باعزت زندگی کنند. اما حسین(ع) زمانی که تصمیم گرفت از مکه به سوی عراق حرکت کند پیش ازحرکت خطبهای درمیان خاندان و جمعی از شیعیان و یاران خود ایراد کرد و در آن خطبه این راه را بر آنان گشود و فرمود:
«اکنون هر یک از شما که آماده است در راهمان از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه لقای خدا نثار کند، پس با ما همسفر شود.»[۳۵]
این دعوتی است فراتاریخی و فراجغرافیایی تا هر کس که میخواهد با حسین(ع) همسفر شود و تا قله انسانیت پیش رود، بداند که باید اهل فداکاری در راه خدا و دین او وجامعه انسانی باشد.
نتیجهگیری :
آنچه بواسطه ضیق مجال در این مختصر مقال بیان گشت برایند سخن و کلام در علت ماندگاری اندیشههای بزرگ این بود که مردان بزرگ، بزرگ مردانی هستند که بزندگانی شخصی خود اهمیت نداده بلکه گستره مشی و منش آنان فراتر از یک زندگی شخصی بوده که هدف عالی آنان ترقی و اعتلای قوم و ملت و جلوگیری از سقوط و اضمحلال آن میباشد. در این راه فداکاری و کوشش لازم را تا حد توانایی خود بعمل میآورند. به همین دلیل نام آنان پس از مرگشان زبانزد خاص و عام گشته و اهمیت بزرگیشان به نسبت بزرگی خدمات و میزان اثربخشیشان درحیات انسانها جلوه میکند.
در میان مردان نامی تاریخ به اذعان و عقول منصف، تنها کسی که شهرتش گوی سبقت را از همگان برده و فداکاری و رسالت وظیفهمندی و فداکاری بینظیرش عقول انسانی را حیران و مبهوت ساخته است همیشه قهرمان تاریخ حسینبن علی(ع) می باشد. که تمام مردم دنیا در عظمت روح و علو او سرتسلیم و خضوع فرود آوردهاند زیرا کارهایی که این وجود مقدس بویژه در آخرین ماههای زندگی خود انجام داده است چنان بزرگ و بینظیر و خارقالعاده است که چشم روزگار مانند آن را تاکنون ندیده و تا ابد نیز نخواهد دید.
باز به شواهد تاریخ مهمترین حوادث جهان پس از گذشت اندک زمانی کهنه میگردد و نام بزرگترین قهرمانان و نامآوران دنیا پس از چندی در بوته فراموشی مانده و چنانچه گاهی هم بر زبان آورده شود چندان تأثیری در دلها نمیکند پس چه سری است که نام زیبای حسین(ع) پس از گذشت قرنها بر سر زبانها بوده و ذکر مصائب، جوانمردی و فداکاری او دلهای هر خواننده و هر شنوندهای را در طپش میافکند. اگر تحقیق و بررسی گردد معلوم خواهد گردیدکه جانبازی این قهرمان اسلام با اعمال سایر مردان تاریخ قابل قیاس نیست، زیرا شهرت و بزرگی او از این نظر است که بقای دین اسلام مدیون فداکاری و جانبازی اوست و این نوع فداکاری و از خودگذشتگی و استقبال مصائب غیرقابل تحمل و از لحاظ حوادث تاریخ کاملاً بیسابقه است.
نتیجه این سخن اینکه نام و اندیشهای در دلها و زمانه تاریخ ماندگار وجاوید است که اولاً به جاویددار وجود و اندیشه، مؤمن و اعتقاد کامل و راسخ داشته باشد بدین معنی که اگر آن خدای عزیز ابدی و ازلی نخواهد هیچ نام و وجودی عزیز و ازلی و ابدی نخواد بود ثانیاً فهم این معنا که تنها خداوند عزیز و صاحب عزت است و اوست که به بندهاش به میزان تقرب و معرفتش عزت و کرامت میبخشد و هر آنکس را او عزت و کرامت بخشد نتیجهاش ماندگاری و جاودانگی است. ثالثاً لازمه عزتمندی سختکوشی، از خودگذشتگی، ایثا و جانبازی در راه حق و اعتلای دینی و احساس وظیفه و تکلیفمندی در برابر حیات انسانها و بشریت است که این مستلزم امر به معروف و نهی ازمنکر و مبارزه و جهاد با ناقصین و غاصبین و متعدیان بر حقوق انسانها و حدود الهی است.
رابعاً این امر محقق نمیوشد جز در سایه ایمان به قدرت خداوند، تقوی و عبادتپیشگی و وارستگی و والاهمتی خامساً رضامندی و پسند الهی بر هر پسند و رضایتی اولی و مقدم دانستن، که این امر موجب میشود انسان علیرغم دوست داشتن زندگی، زن و فرزندان برای کسب و جلب رضای الهی همه را تقدیم دوست نماید. خلاصه کلام اینکه حسین(ع) چون مستجمع جمیع این کمالات و صفات عالیه بود، اراده خداوند بر این قرار گرفت که نام و اندیشه حسین(ع) برا ی همیشه تاریخ تا قیام قیامت ماندگار و جاوید بماند.
پیشنهادات :
برای اینکه جامعه و انسانها و نسل عزتمند و صاحب کرامت داشته باشیم و در برابر هجمه نظامی و فرهنگی زرمداران و زورمداران عالم متزلزل نباشیم و بر دغدغهها، اضطرابها و نگرانیهای زندگی فائق آئیم و همواره زندگی و جامعه سعادتمند و پرافتخار و سربلندی را داشته باشیم، با استناد به مطالب گذشته و به تاسی از زندگی بزرگان دین موارد ذیل پیشنهاد میگردد:
۱- تعمیق باورهای دینی و ایمان مذهبی در جامعه بویژه نسل جوان
۲- تقویت روحیه امید به زندگی و توکل و اعتماد بر خداوند
۳- آگاهمندسازی جامعه ونسل جوان با آرمان و اهداف و سیره متعالی اولیای دین و تبیین نقش کارآمد پیشوایان دین در احیا و حفظ دین و حدود الهی و ارزشهای والای انسانی و جهاد و مبارزه آنان با طاغوتهای زمان بمنظور اقامه عدل و قسط و حاکمیت حکومت الهی.
۴- تقویت غیرت دینی در دفاع از ارزشهای دینی و انحرافات
۵- تقویت روحیه فداکاری،ایثار، سختکوشی و والاهمتی در نسل جوان
۶- تقویت روحیه دشمنشناسی و حربههای آنان و آمادگی برای مقابله با توطئههای دشمنان
۷- تقویت روحیه تقوی و عبادتپیشگی و وارستگی از مشتهیات نفسانی
۸- آشنا ساختن جامعه بویژه نسل جوان با انگیزه و اهداف نهضت امام حسین و علل ماندگاری نام و اندیشه ایشان در تاریخ و کاربست مشی و منش آن امام در زندگی فردی واجتماعی
۹- عزت و کرامت پیشگی درحیات فردی و اجتماعی
۱۰- تقویت روحیه وفاق، همدلی، انسجام و وحدت در میان آحاد جامعه اسلامی و دوری از هرگونه تفرق و تشتت
۱۱- تکریم انسانها
۱۲- تقویت روحیه وظیفهمندی و تکلیفگرایی در قبال جامعه و افراد آن
۱۳- تقویت روحیه امر به معروف و نهی از منکر و احساس مسئولیت در مقابل سرنوشت جامعه
۱۴- احترام به حقوق افراد
۱۵- استفاده از توان ملی و استعدادهای ملی در ایجاد جامعه مترقی و عزتمند اسلامی
۱۶- تقویت روحیه آخرتگرایی و آرمانخواهی درجامعه و نسل جوان
پی نوشت:
(۱]- مجله الغری، چاپ نجف، شماره ماه ربیعالاول، ۱۳۸۱ ق، به نقل از محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳ش، ص۸۷.
[۲]- ابومحمد احمد بن أعثم الکوفی، الفتوح، دارالندوه الجدیده، بیروت، ج۵، ص۳۳- ابوجعفرمحمدبن علی بن شهر آشوب، مناقب ال ابیطالب، دارالاضواء، بیروت، ج۴، ۲ص۸۹.
[۳]- القاضی نورالله الشوشتری، احقاق الحق وازهاق الباطل، مع التعلیقات السید شهابالدین المرعشی النجفی، مکتبه المرعشی النجفی، قم، ج۱۱،ص۶۰۱.
[۴]- جلالالدین عبدالرحمن بن أبی بکر السیوطی، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، الطبعه الاولی، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۱ ق، ص۵۷۵.
[۵]- امام خمینی، روح الله، صحیفه نور. چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱-۱۳۷۱ش، ج۴، ص۱۰۰.
[۶]- عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج۱، چاپ اول ۳۶۳، چاپخانه سپهر، ذیل ماده اصول.
[۷]- ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسی، الاعالی،المطبقه الحیدریه، النجف، ج۱،ص۵۵.
[۸]- ابوجعفر محمدبن جریر الطبری، تاریخ الطبری، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، ۱۳۷۹م،ج۵،ص۳۸-۳۸۹.
[۹]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۸،چاپ سوم، داراحیا، الثرات العربی، بیروت، ص۱۲۷.
[۱۰]- سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۲، دارالتعارف. بیروت،ص۶۰۸.
[۱۱]- ابوحنیفه احمدبن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، چاپ اول، داراحیاء الکتب العربیه، قاهره، ص۲۳۱.
[۱۲]- قمی،عباس، مفاتیح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۴، ص۸۵۶.
[۱۳]- عمان سامانی، گنجینه اسرار، کتابفروشی محمودی، ۱۳۶۹ش، ص۳۲.
[۱۴]- بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، دارالفکر، بیروت، ص۳۹۷.
[۱۵]- مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۰۰- بحارالانوار، ج۴۵، صص۵-۶.
[۱۶]- ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، مکتبه بصیرتی، قم ۱۳۹۴ق، ص۱۶۹.
[۱۷]- امین العاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، دارالتعارف، بیروت، ۲/۶۰۸
[۱۸]- فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۴۵- ابن اثیر الکامل فی التاریخ، ج۴،دار صادر، بیروت، ص۴۸.
[۱۹]- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگی، تهران، ۱۳۳۰ق.ص۵۹.
[۲۰]- بحارالانوار،ج۷۸. ص۱۲۸.
[۲۱]- ابن ابیالحدید، شرح ابن ابیالحدید، ج۳، چاپ اول، دار اخیائ الکتب العربیه، مصر، ص۲۴۹.
[۲۲]- تحف العقول، ص۱۷۱.
[۲۳]- تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲.
[۲۴]- تحف العقول، صص ۱۷۰-۱۷۱.
[۲۵]- قرآن، فاطر/۱۰.
[۲۶]- ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، ج۳، چاپ اول، دارالاندلس، بیروت، ص۳۶۶- ابوالحسن علیبن عیسی الاربلی، مکتبه بنیهاشم، تبریز، ج۲، ص۳۲.
[۲۷]- ابن طاووس. چاپ اول، دارالاسوه، ص۱۰۰.
[۲۸]- تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، چاپ اول، داراحیاء اثرات العربی، بیروت، ص۱۹۴.
[۲۹]- فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۴۱.
[۳۰]- مناقب، این شهر آشوب، ج۴، ص۶۹.
[۳۱]- ابونصر محمدبن مسعود السلمی العیاشی، المکتبه الاسلامیه، تهران، ج۲، ص۲۵۷- عبدالعلی بن جمعه العروسی الحویزی، دارالکتب العلمیه، قم، ج۲، ص۴۷.
[۳۲]- نراقی، محمدمهدی،جامعالسعادات: ج۱، چاپ سوم، منشورات جامعه النجف الدنیه، ج۱، ص۲۶۶.
[۳۳]- نهجالبلاغه، خطبه۱۰۳.
[۳۴]- تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۷.
[۳۵]- کشف الغمه، ج۲، ص۲۹- قمی، عباس نفس المهموم، مکتبه بصیرتی، قم۱۴۰۵ ق، ص۱۶۳.
منابع : ۱- قرآن
۲- نهج البلاغه
۳- ابن سعد، ابوعبدالله محمد، ترجمه الامام الحسین و مقتله من الطبقات الکبری، تحقیق السید عبدالعزیز الطباطبایی، الطبعه الولی، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم ۱۴۱۵ ق
۴- ابن طاووس، المهوف، چاپ اول، دارالاسوه
۵- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگی، تهران ۱۳۳۰ ق
۶- ابن ابی الحدید، شرح ابن ابی الحدید، ج ۳، چاپ اول، داراحیاء الکتب الربیعه، مصر
۷- ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، مکتبه بصیرتی، قم ۱۳۹۴ ق
۸- ابن عبد ربه اندلسی، ابوعمر احمدبن عمر، العقد العزیر، ج۳، چاپ اول، دارالاندلس، بیروت
۹- ابن عیسی الاربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، مکتبه بنی هاشم، تبریز، ج۲
۱۰- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت
۱۱- ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، دارالاضواء، بیروت، ج۴
۱۲- ابن داوود الدینوری، ابوحنیفه احمد، الاخبار الطوان، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره
۱۳- ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، دارالندوه الجدیده، بیروت
۱۴- این اثیر، الکامل فیالتاریخ، ج ۴، دارصادر، بیروت
۱۵- ابن مسعود السلامی، العیاشی، ابونصرمحمد، تفسیر العیاشی، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، المکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران، ج۲
۱۶- امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۲، دارالتعارف، بیروت
۱۷- بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، دارالفکر، بیروت
۱۸- خمینی، روح الله، صحیفه نور، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱-۱۳۷۱- ج ۴
۱۹- سامانی، عمان، گنجینه اسرار، کتابفروشی محمودی، ۱۳۶۹ ش
۲۰- السیوطی، جلالالدن عبدالرحمن، الجامعالصغیر احادیث البشیر النذیر، الطبقه الاولی، دارالفکر، بیروت ۱۴۰۱ ق
۲۱- الشوشتری، القاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مع التعلیقات السید شهاب الدین المرعشی النجفی، مکتبه المرعشی النجفی، قم، ج۱۱
۲۲- الطبری، ابوجعفر محمدبن جریز، تاریخ الطبری، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، ۱۳۷۹ م، ج ۵
۲۳- الطوسی، ابوجعفر محمدبن الحسن، الامالی، المطبقه الحیدریه، النجف، ج ۱
۲۴- عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج۱، چاپ اول ۱۳۶۳، چاپخانه سپهر
۲۵- قمی، عباس، مفاتیح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۴
۲۶-قمی، عباس، نفس المهموم،تحقیق رضا استادی، مکتبه بصیرتی قم ۱۴۰۵ ق
۲۷- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۸، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت
۲۸- مجله الغری، چاپ نجف، شماره ماه ربیع الاول، ۱۳۸۱ ق، به نقل از محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
۲۹- نراقی، محمد مهدی، جامع السنوات، ج ۱، چاپ سوم، منثورات جامعه النجف
منبع : سبطین