در كتاب مناقب آل ابى طالب آمده است :
حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام يكى از فرزندان خود را به مكتب خانه اى فرستاد.
پس از گذشت چند روزى ، معلّم - كه عبدالرّحمان سلمى نام داشت - سوره مباركه (الحمد) را به وى تعليم نمود.
بعد از آن كه فرزند، از مكتب به منزل مراجعت كرد، سوره حمد را براى پدرش امام حسين عليه السّلام قرائت نمود.
امام سلام اللّه عليه ، به جهت اين آموزش معلّم ، مبلغى معادل يك هزار دينار؛ و نيز هزار حُلّه به وى اهداء كرده و او را تشويق و دل گرم نمود، همچنين دهانش را پُر از دُرّ كرد.
شخصى كه شاهد اين جريان بود، از اين برخورد تعجّب كرد و سپس لب به اعتراض گشود؛ و اظهار داشت : آيا آن همه هدايا به يك معلّم پرداخت مى شود؟!
امام حسين عليه السّلام در پاسخ به او، با متانت چنين فرمود: اين هدايا نسبت به كار معلّم كه همانا تعليم و تربيت فرزندان است بسيار ناچيز و بى ارزش خواهد بود.
و سپس اشعارى را بدين مضمون سرود:
هنگامى كه دنيا به تو روى آورد؛ پس تا مى توانى به وسيله آن به مردم نيكى و احسان كن ، پيش از آن كه دنيا از تو روى گرداند؛ و تو ناتوان و عاجز گردى .
و توجّه داشته باش كه نه جود و سخاوت ، نيكى و محبّت را نابود مى گرداند؛ و نه بخل و حسادت مى تواند اموال و ثروتى را، تا اءبد نگه دارد.
نویسنده: عبداللّه صالحى
منبع : چهل داستان و چهل حديث از امام حسين(ع)