قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نبوغ و استعداد حضرت زينب (س )

در تاريخ آمده كه روزى اميرمؤ منان (ع ) در ميان دو فرزند خردسالش عباس و زينب نشسته بود كه رو به عباس نموده فرمود: (قل واحد) بگو يك .
عباس آن را گفت .
سپس فرمود: (قل اثنان ) بگو دو.
عباس در پاسخ گفت : (استحيى ان اقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان )؛ شرم دارم با زبانى كه يكى گفته ام ، دو بگويم .
آن گاه اميرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا كه كلام اين فرزند خردسال اشاره به وحدانيت خداى تعالى و توحيد او مى كرد.
سپس رو به زينب (س ) كرد، ولى زينب منتظر سؤ ال پدر نمانده ، خود سؤ الى مطرح كرد و گفت : پدر! ما را دوست دارى ؟
اميرمؤ منان (ع ) فرمود: آرى دخترم ، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند.
زينب (س ) با اين مقدمه ، وارد سؤ ال اصلى شد و پرسيد: پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤ من جا نمى گيرد. پس اگر بايد دوست داشته باشى ، شفقت و مهربانى را نثار ما كن و محبت خالص را تقديم خداوند.
على (ع ) كه اين درك ، و شناخت و استعداد را در اين دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد.) زينب (س ) به دليل همين نبوغ و استعداد و ديگر كمالاتى كه در وجودش بود، از احترام ويژه خانواده پدر برخوردار شد.

 

 

 

نویسنده: عباس عزيزى


منبع : 200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (ع)
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه