بعد از به هلاکت رسیدن معاویه ، ضحاک بن قیس کفن او را برداشت و بر منبر او خواند و دفنش کرد و پیام تسلیتى به یزید که در حوران خوشگذرانى مى کرد، فرستاد و از او خواست تا هر چه سریع تر به شام آید و از مردم بیعت دوباره گیرد.
یزید با دریافت نامه ، به راه افتاد و بعد از سه روز از دفن معاویه به دمشق رسید و ضحاک بن قیس به استقبالش رفت و با هم بر سر قبر معاویه رفته و نمازى آنجا خواند و سپس یزید با ایراد خطبه اى به مردم گفت :
ما یاران حق و دین هستیم ؛ بر شما مژده باد اى اهل شام ! همیشه خیر و صلاح در بین شما بود. بزودى بین من و اهل عراق جنگ بزرگى رخ خواهد داد؛ زیرا سه شب قبل خوابى دیدم که بین من و اهل عراق نهر خونى به تندى جارى است و هر چه خواستم از آن عبور کرد. (۱)
مردم شام ندا سر دادند:
ما را هر جا خواستى ببر؛ شمشیرهایمان که اهل عراق آنها را در صفین دیدند، با تست .
یزید به کارگزاران خود در مناطق مختلف ، طى نامه اى خبر مرگ معاویه را اعلام کرد و به ولید بن عتیبه ، والى مدینه ، نوشت :
معاویه طى عهد و پیمانى با من ، مرا از خاندان ابو تراب برحذر نمود؛ خداوند یاور عثمان مظلوم از خاندان ابوسفیان که همه از یاران حق و خواهان عدل مى باشند، است . وقتى نامه اى به دستت رسید، از اهل مدینه بیعت بگیر.
سپس در کاغذ کوچکى نوشت :
از حسین ، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابى بکر و عبدالله بن زبیر بیعت محکمى بگیر و هر کسى از ایشان خوددارى کرد، سرش را بزن و به من بفرست . (۲)
پس از رسیدن نامه ، ولید با مروان مشورت کرد و عبدالله بن عمرو را سوى امام حسین علیه السلام و آن سه فرستاد تا به دارالاماره آیند.
بعد از اینکه فرستاده ولید رفت و پیام را ابلاغ کرد، عبدالله بن زبیر به امام حسین علیه السلام گفت :
اکنون وقت دیدار با ولید نیست ، با این وصف ، خیر و صلاحى در این کار نمى بینم ؛ شما فکر مى کنید در این ساعت براى چه ما را خواسته است ؟
امام حسین علیه السلام فرمود:
از آنجا که دیشب در عالم رؤ یا، آتش سوزى در خانه معاویه و منبرش را واژگون دیدم ، معاویه مرده است ؛ از اینرو قبل از پخش خبر بین مردم ، ما را جهت بیعت با یزید احضار کرده اند.
سپس حضرت به منزل رفت و بعد از دو رکعت نماز و دعا و نیایش به درگاه الهى ، عده اى از یاران جوان خود را گرد آورد و فرمود:
ولید مرا خواسته و مى خواهد تکلیفى بر گردنم نهد که اجابتش نمى کنم ؛ با من آمده و پشت در بایستید؛ اگر صدایم را بلند کرده و شما را خواستم ، شمشیرکشان داخل شده و شتاب مکنید؛ هر کسى را که دیدید مى خواهد مرا بکشد، به قتل رسانید.
امام حسین علیه السلام با یارانش به راه افتاد و خود داخل دارالاماره شد و بعد از مشاهده مروان در کنار ولید، فرمود:
صله ارحام بهتر از قطع رابطه است ؛ خداوند بین شما دو نفر را اصلاح کند. آیا از معاویه خبرى رسیده است ؛ او مریض بود؛ حالش چطور است ؟
ولید آهى کشید و خبر مرگ معاویه را داد و گفت :
ترا جهت بیعت با یزید اینجا خواندم ؛ مردم با او بیعت کرده اند.
امام حسین علیه السلام فرمود:
بطور یقین بیعت شخصى چون من نباید در خفا و پنهانى انجام گیرد؛ گمان نمى کنم شما به بیعت نهانى من اکتفا کنید؛ فردا ما را در کنار مردم به بیعت فرا خوان . (۳)
در اینحال مروان گفت :
قسم به خدا، در این لحظه اگر حسین بیعت نکرده از اینجا برود، دیگر توان دسترسى به او را نخواهى داشت و بینمان کشتار رخ خواهد داد؛ او را به زندان افکن تا بیعت کند و یا سر از تنش جدا کن .
امام حسین علیه السلام برآشفت و فرمود:
اى پسر زرقاء! تو مرا مى کشى یا او؟! اگر کسى بخواهد چنین کارى کند، زمین را با خونش آبیارى مى کنم ؛ مى خواهى ، آزمایش کن .
سپس حضرت علیه السلام رو به ولید فرمود:
اى امیر! ما خاندان نبوت ، معدن رسالت ، محل رفت و آمد فرشتگان و رحمت الهى هستیم ؛ خداوند رحمتش را به واسطه ما آغاز و پایان مى دهد. یزید مردى فاسق ، شرابخوار، قاتل افراد بى گناه و زیر پا نهنده دستورات الهى است ؛ از اینرو شخصى چون من با او بیعت نمى کند؛ منتظر مى شویم تا ببینیم کدام یک از ما سزاوار خلافت در بیعت است . به یقین از جدم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، شنیدم که مى فرمود:
خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است . پس چگونه با خاندانى که پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر ایشان اینگونه فرمود، بیعت کنم ؟ (۴)
در اینحال که صداى حضرت بلند شده بود، جوانان همراه امام علیه السلام خواستند با شمشیرهاى آخته داخل شوند که ناگهان حضرت از مجلس خارج شد و همگى به منازل خود رفته (۵) و مروان به ولید گفت :
حرف مرا گوش نکردى ؛ دیگر چنین فرصتى به تو دست نخواهد داد.
ولید گفت : :
واى بر تو! از من مى خواهى از کشتن او دین و دنیایم را از دست بدهم ؛ قسم بخدا، دوست ندارم دنیا را صاحب شوم و حسین بن على را بکشم ؛ به خدا سوگند، گمان نمى کنم کسى با کشتن حسین جز به خفت و سبکى میزان اعمالش خدا را دیدار کند؛ خداوند به او نظر رحمت ننموده و او را از پلیدى پاک نکرده و براى او عذاب دردناکى خواهد بود.
مروان گفت :
اگر عقیده ات این است ، پس درست عمل کردى . (۶)
شب همانروز امام حسین علیه السلام بر مزار رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفت و نورى از قبر درخشید و حضرت سیدالشهداء فرمود:
سلام بر تو اى رسول خدا! من حسین ، فرزند فاطمه ، در دانه تو و فرزند عزیزت ، نوه تو که مرا بین امتت جانشین قرار دادى ؛ گواه باش اى پیامبر خدا! بطور یقین ایشان مرا خوار نمودند؛ این شکوه من به شماست تا به دیدارتان نائل شوم . (۷)
امام حسین علیه السلام فرداى روزى که به دار الاماره ولید رفت ، جهت شنیدن اخبار از منزل بیرون آمده بود که مروان حضرت را دید و گفت :
نصیحتى مى کنمت ، گوش ده تا به صلاح آیى . با امیر المؤ منین ، یزید، بیعت کن ؛ بطور یقین آن براى دین و دنیاى تو بهتر است .
امام حسین علیه السلام فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید .
به یقین ما از آن خدائیم و به سوى او مى رویم ، اگر امت مبتلا به امیرى چون یزید گردد، اسلام نابود مى شود.
و سپس حضرت علیه السلام ادامه داد:
واى بر تو! آیا مرا به بیعت با مردى فاسق چون یزید دستور مى دهى ؛ سخنى بیهوده گفتى اى گمراه بزرگ ! تو را سرزنش نمى کنم ؛ زیرا تو ملعونى هستى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در صلب پدرت ، حکم بن ابى العاص ، ترا لعن و نفرین نمود. به یقین نفرین شده رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نمى تواند جز به بیعت با یزید دعوت کند. اى دشمن خدا! از من دور شو؛ بطور یقین ما اهل بیت روسل خداییم صلى الله علیه و آله و سلم ؛ حق در خاندان ماست و زبان ما جز به حق سخن نگوید؛ از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مى فرمود: خلافت بر آل سفیان و بر کسانى که به اکراه اسلام آورده و فرزندانشان ، حرام است ؛ هر گاه معاویه را بر منبرم دیدید، دلش را بشکافید. قسم بخدا، اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و دستور را به انجام نرساندند و اکنون خداوند ایشان را به فرزندش ، یزید، که خداوند در آتش جهنم عذابش را زیاد کند، مبتلا نمود؛ اى مروان ! واى بر تو! از من دور شو؛ به یقین تو رجس و پلیدى و ما خاندان پاکى و طهارتیم که خداوند متعال آیه انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اءهل البیت و یطهرکم تطهیرا را در رابطه با ما به پیغمبرش نازل فرمود: اى پسر زرقاء! ترا به آنچه روز قیامت جدم ، درباره حق من و یزید از تو مى پرسد، مژده مى دهم . (۸)
ان الله فى الجنه درجات لن تنالها الا بالشهاده . (۹)
بطور یقین در بهشت براى تو (امام حسین علیه السلام ) درجاتى است که جز به شهادت به آن نائل نمى شوى .
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم
نویسنده: محمد حسین مهر آیین
پی نوشت:
۱-مقتل المقرم /۱۳۹ به نقل از البیان و التبیین جاحظ ۲/۱۰۹ و الکامل مبرد ۳/۳۰۰.
۲-مقتل المقرم /۱۴۰ به نقل از مقتل خوارزمى ۱/۱۸۰ - ۱۷۸.
۳-ارشاد مفید ۲/۳۳ و الفصول المهمه /۱۸۲.
۴-امالى صدوق /۱۳۰ و بحار الانوار ۴۴/۳۱۲ و مقتل المقرم /۱۴۴ - ۱۴۲.
۵-ابن شهر آشوب در مناقب مى گوید: چون بانگ برخاست ، نوزده تن از یاران حضرت داخل شده و آماده کارزار شدند و لیکن حضرت با ایشان از مجلس خارج شد.
۶-ارشاد مفید ۲/۳۴ - ۳۳ و مقتل المقرم /۱۴۴ - ۱۴۰ و اللهوف /۲۴ - ۲۲.
۷-مقتل المقرم /۱۴۵ و بحار الانوار ۱۰/۱۷۲.
۸-مقتل المقرم /۱۴۶.
۹-بحار الانوار ۴۴/۳۱۳.
منبع : کتاب جلوه عشق،قصه هاى زندگى امام حسین علیه السلام