قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شجاعت ، مظلوميت و بزرگوارى سيدالشهداء

وقتى نوبت فداکارى سیدالشهداء رسید و دیگر کسى باقى نمانده بود که از قافله شهادت عقب مانده باشد، با اهل بیت وداع کرد، وصایاى امامت را به امام سجاد سپرد، و در حالى که غرق در سلاح بود سوار بر اسب شد، همانند شیر غران با شمشیر برهنه در مقابل آن گروه قرار گرفت ، و در حالى که رجز مى خواند فرمود: منم پسر على طاهر از خاندان هاشم و همین افتخار برایم بس است ، جدم پیامبر و مادرم فاطمه است ...، سپس آن گروه را به مبارزه دعوت کرد، طبق برخى روایات ، اول با حضرت عهد کردند که تک تک به مبارزه آیند اما هر که بمیدان آمد، حضرت بى درنگ او را به جهنم فرستاد، کشتار عظیمى شد، لشکر بر حضرت حمله کرد، او مانند شیر ژیان بر آن روبه صفتان حمله مى کرد و آن سپاه سى هزار نفرى همانند ملخهائى متفرق مى شدند، حضرت دوباره به جاى خود بر مى گشت و مى گفت : لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم .
مؤ لف گوید: گویا حضرت با این شعار الهى ضمنا مى خواست به خاندانش ‍ نیز آرامش دهد که حسین هنوز زنده است .
بر میمنه لشکر حمله کرد و در حال رجز فرمود:
الموت خیر من رکوب العار         و العار خیر من دخول النار
مرگ بهتر از ذلت است و ذلت بهتر از رفتن به جهنم است ،
در روز عاشورا پسر فاطمه ، آنچنان از دلاورى نشان داد، که شجاعت پدرش ‍ امیرالمؤ منین را زنده مى کرد،
در دلاورى حضرت همین بس که بدانید در لیله الهریر، در جنگ صفین ، سپاه حضرت امیر با سپاه معاویه وقتى تمام شب را جنگیدند، تنها به دست یداللهى امیرالمؤ منین پانصد نفر به درک رفته اند، با اینکه حضرت امیر را سپاهى بیش از هفتاد هزار نفر حمایت مى کرد، خاندان حضرتش سالم ، جگرها سیراب و شکمها سیر بود، شب بود و از گرما خبرى نبود،
ولى جانم به فداى آن مظلوم و غریب و بى یاورى باد که تنها و بى یاور، در میان یک بیابان دشمن ، دل نگران خواهرش و خانواده اش ، جگرش تشنه و سوزناک ، در زیر آفتاب سوزان ، در حالى که داغ عزیزان و بدنهاى قطعه قطعه شده آن ها در مقابلش بود، به مبارزه با آن گروه پرداخت و در کمتر از نصف روز، سپاه کوفه را در هم مى پیچید،
ابن شهراشوب گوید: حضرتش هزار و نهصد و پنجاه نفر را کشت ، و این به جز مجروحین است مسعودى در اثباه الوصیه ابن ارقم را هزار و هشتصد نفر ذکر کرده است .
عمر سعد صدا زد: واى بر شما، آیا مى دانید با که مى جنگید، این پسر على است ، پسر نابودکننده عرب است از هر طرف به او حمله کنید،
به حضرت حمله کردند و میان حضرت و خیام فاصله شدند، حضرت فریاد برآورد: و یحکم یا شیعه آل ابى سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم و ارجعوا الى احسابکم اذ کنتم اعرابا
واى بر شما اى طرفداران خاندان ابوسفیان ، اگر دین ندارید و از قیامت نمى ترسید، در دنیا آزاده باشید شما عرب هستید به نیاکانتان بنگرید،
شمر صدا زد: پسر فاطمه چه مى گوئى ؟ حضرت فرمود: من با شما مى جنگم ، شما با من مى جنگید، زنها که گناه ندارند، جلو این سرکشان خود را از تعرض به حرم من تا زنده ام بگیرید، (به فداى مظلومیتت یا حسین ) شمر به حضرت گفت : باشد، این کار را مى کنیم ، سپس به لشکر فریاد زد:
از حرم این مرد دور شوید، و به خود او متوجه شوید، به جانم سوگند که همآورد بزرگوارى است .


نویسنده:سید محمد نجفی یزدی

 


منبع : کتاب اسرار عاشورا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه