هنگامیکه حسین بن على علیه السلام وارد مکه شد عبدالله بن زبیر در آنجا رحل اقامت افکنده و مردم مکه را بگرد خود جمع کرده بود اما با آمدن آن بزرگوار اهل مکه همگان به آن حضرت روى آورند و از محضر پرفیض آن فرزند معصوم پیغمبر بهره مند مى گشتند، ابن عباس و عبدالله بن عمر روزى به نزد آن حضرت آمدند. فرزند عمر ابتداى به سخن کرد و به آن بزرگوار چنین گفت :
مردم مکه با شما خاندان پیغمبر سابقه ى دشمنى و عداوت دارند و اکنون هم اینان با یزید بیعت کرده است ، من مى ترسم این مردم با شما مکر کنند و شما را دچار مصیبت و بلا سازند، صواب این است که شما هم با یزید بیعت کنند و در برابر حکومت وى شکیبائى اختیار نمائید تا هنگامیکه خداوند فرجى عنایت فرماید:
حسین علیه السلام در پاسخ فرمود اى عبدالله تو گمان مى کنى که من آن کس باشم که با یزید بیعت کنم و در برابر او تسلیم گردم (۱) در اینجا زاده ى زهرا سلام الله علیها تصمیم قطعى خود را باز آشکارا بیان کرده و با صراحت مى گوید من با یزید بیعت نمى کنم و در برابر حکومت وى تسلیم نخواهم شد، حسین علیه السلام در اینجا نه تنها از سرپیچى خود در برابر حکومت یزید سخن مى گوید بلکه هدف و مقصد آن بزرگوار تا آنجا مشخص و حساب شده است که صریحا به فرزند عمر مى گوید: مرا نصرت کن و در راه رسیدن به این هدف مرا یارى نما این کدام هدف است که حسین علیه السلام براى رسیدن به آن از عبدالله بن عمر یارى مى خواهد و نصرت مى طلبد؟!
آیا این هدف جز مبارزه با حکومت یزید و قیام در برابر آن دستگاه فاسد و خاندان کثیف است ؟! آرى مقصد حسین مشخص است و هر عملى هم که آن بزرگوار انجام مى دهد براى رسیدن به همان مقصد است ، حرکت از مدینه ، آمدن به مکه ، برخوردها، خطبه ها، مکالمات و گفتارها همه و همه به منظور دست یافتن به همان هدف و رسیدن به آن مقصد است با این حساب جاى شگفت نیست که حسین بن على علیهماالسلام فرزند عمر ( که او را به بیعت با یزید دعوت مى کند) به یارى خود مى خواند و از وى نصرت مى طلبد.
پی نوشت:
۱-ناسخ التواریخ حالات سیدالشهداء علیه السلام ج ۲ صفحه ى ۲۲ چاپ تهران
منبع : کتاب درسى که حسین علیه السلام به انسانها آموخت (مولف شهید سید عبد الکریم هاشمى نژاد)