قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حضرت ام کلثوم علیهاالسلام هنگام حرکت از مدینه

عبدالله بن سنان کوفی از پدرش و او نیز از پدر خود نقل کرده که: من دعوت نامه اهل کوفه را

در مدینه تقدیم امام حسین علیه السلام کردم... تا هنگام حرکت فرا رسید و چهل محمل آماده

شد، امام حسین علیه السلام بر یک کرسی نشسته بودند و بنی هاشم گرداگرد آن حضرت، تا

آنجا که حضرت به بنی هاشم دستور سوار کردن محارمشان را دادند، یک یک جوانان هاشمی محرمهای خود را سوار می کردند، یک وقت دیدم جوانی از خانه امام حسین علیه السلام بیرون آمد، رشید قامت وخالی در صورت داشت و صورتش مثل ماه می درخشید، در حالی که می گوید: ای بنی

هاشم! کنار روید و راه را بازکنید، در این هنگام دیدم دو بانو با آن جوان هاشمی بیرون آمدند که

با حیا و وقار خاص یّ در حالی که چادرهایشان به زمین کشیده می شد و کنیزها دور آنها را

گرفته بودند، آن جوان جلو آمد و پای محملی زانو زد تا آن دو بانو سوار شوند، بازوهای آن دو را

گرفته و بر محمل سوار کرد، بعضی از مردم سؤال کردند: که این دو بانو کیان اند؟ جواب گفتند:

یکی از آنها زینب و دیگری ام کلثوم دختران امیرالمؤمنین علیهم السلام هستند، گفتم: آن

جوان کیست؟ گفتند: او قمر بنی هاشم عب اّس بن امیرالمؤمنین علیهماالسلام است.

و به هنگام وداع امام شهیدان، آمده است وقتی دید که پیکر پاک هفتاد و دو نفر از اهل بیتش

روی زمین افتاده اند، متوجهّ خیمه شد و ندا کرد: یا س کُینة ،ُ یا فاطمة ،ُ یا ز یَنب ،ُ یا امُّ

کلث وُم ع لَیکن منِیِّ السلَّام .ِ

بنابراین، از جمله کسانی را که حضرت برای وداع طلب فرمود، بعد از حضرت زینب علیهاالسلام ،

حضرت ام کلثوم علیهاالسلام است. همچنین دارد که رو به ام کلثوم علیهاالسلام کرد و فرمود:

خواهرم! سفارش می کنم به اینکه مراقب خود باشی، من هم اکنون به مبارزه این قوم می

روم... .

همچنین پس از آنکه امام علیه السلام در قتلگاه قرار گرفت، اسب آن حضرت به سوی خیام

حرم آمد، همین که خواهران و دختران و سایر اهل بیت حضرت علیهم السلام نگاه کرده و اسب

را به آن حال دیدند، فریادها به گریه و زاری بلند کردند.

ام کلثوم علیهاالسلام دست خود را روی سر گرفت و فریاد زد: و اَمحُمَدَّاه ،ُ و اَجد اّه ،ُ

وانبَیاه ،ُ و اَ اَبا القاَسمِاه ،ُ و اَعلیاه ،ُ و اَجعَفرَاه ،ُ و اَحمَزتاه ،ُ و اَ خَاه ،ُ هذَا حسُین بِلعرَا

صرَیع بکِربلا مجَزوُز الرأّس منِ القفَاء مسَلوُب العمَامة و اَلردِّاء .ِ

یک یک جد و پدر و برادرش امام مجتبی و جعفر طیار و حمزه سید الشهداء علیهم السلام را

صدا می زد که ببینید این حسین است که در بیابان کربلا، سر از قفا جدا و برهنه و عریان

افتاده... .

و هنگامی که اسرای اهل بیت را وارد کوفه کردند، مردم نان و خرما و گردو به رسم تصد قّ به

اطفال یتیم اهل بیت علیهم السلام می دادند، بر سر آنها فریاد زد که ای اهل کوفه! صدقه بر ما

حرام است و آن اشیاء را از دست و دهان اطفال می گرفت و به سوی مردم کوفه پرتاب می

کرد.

کسی که از نزدیک شاهد این ماجرا بوده، می گوید: مردم بر مصائب اسرا گریه می کردند که

حضرت ام کلثوم علیهاالسلام سر از محمل بیرون آورد و فرمود: ساکت باشید ای اهل کوفه!

مردان شما ما را می کشند و زنهایتان برایمان گریه می کنند، خدا بین ما و شما در روز فصل القضا حکم کند.


منبع : سقای تشنگان کربلا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه